بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء
مقدمه
بحث ما راجع به بررسی روایات قیام قبل از ظهور امام زمان بود.بعضی برای حرمت قیام های قبل از ظهور امام زمان، به روایاتی استناد میکنند که یکی از این روایات، روایت نعمانی در الغیبة بود. این روایت، مبتلا به مشکلات سندی بود. سه نفر از روات در روایت مجهول، هستند. از دیگر روات، جعفر بن محمد بن مالک است که در مورد او، اختلاف است. مرحوم تستری و مرحوم خویی او را تضعیف میکنند و مرحوم مامقانی سعی کرده است که در مقابل تضعیف این دو بزرگوار به تقویت جعفر بن محمد بن مالک، بپردازد، هر چند تقویت وی، مشکلی را حل نمیکند چون افراد دیگری در روایت، مجهول و ضعیف هستند.با توجه به اینکه جعفر بن محمد بن مالک، روایات مهدوی زیادی را نقل کرده، لذا برآن شدیم که راجع به این شخص، بحث گسترده تری، داشته باشیم.
بیان مامقانی در تنقیح الرجال
در جلسه قبل گفتیم که مرحوم مامقانی در مقام توثیق جعفر بن محمد بن مالک بر میآید و یک دلیل (توثیق شیخ طوسی) و چند موید، ارائه میدهد و بعد میفرماید:
«و بالجملة؛فلا شبهة لنا في لزوم الاعتماد على توثيق الشيخ رحمه اللّه المؤيد بماعرفت»
)پس بنا به توثیق شیخ طوسی و مویداتی که ذکر کردیم، شکی در توثیق جعفربن محمد نمیباشد.(
ادامه کلام مامقانی
« و لا يضعضعنا عن ذلك إلاّ ما سمعته من النجاشي من قوله:كان ضعيفافي الحديث»
هیچ چیز نمیتواند مبنا و نظر ما را نسبت به جعفر بن محمد بن مالک، متزلزل کند مگر حرف نجاشی که گفته
است، وی در حدیث ضعیف است.
«و لقد تعجّب المجلسي من النجاشي من أنّه مع معرفته هؤلاء الأجلاّء،و روايتهم عنه،كيف سمع اقول جاهل مجهول فيه؟!ثم قال:و الظاهر أنّ الجميعنشأ من قول ابن الغضائري كما صرّح به النجاشي،حيث عقّب تضعيفه إيّاه فيالحديث،بنقل كلام أحمد بن الحسين الغضائري.فانظر أنّه متى يجوز نسبةالوضع إلى أحد لرواية الأعاجيب،و الحال أنّه هو لم يروها فقط،بل رواهجماعة من الثّقات.انتهى»
مرحوم مجلسی از حرف نجاشی در شگفت است که چگونه نجاشی با معرفتش از افراد ثقه و نقل این ثقات از
جعفر بن محمد بن مالک،باز قول اشخاصی مجهول را نسبت به جعفر بن محمد بن مالک اخذ میکند. سپس مرحوم مجلسی میگوید: تمام این مشکلات از حرف ابن غزائری است. بنگر! چگونه کسی که روایات اعاجیب را نقل کند، به او نسبت وضع میدهند؟ در صورتی که تنها او چنین روایاتی را نقل نکرده، بلکه جماعتی از ثقات، آن را نقل کردهاند.
«و توقّف الوحيد رحمه اللّه…» البته مرحوم وحید بهبهانی هم توقف میکند.
«فبان من ذلك كلّه أنّ الرجل بحمد اللّه سبحانه من الثقات،و اللّه العالم»[1]
مرحوم مامقانی در آخر کلام خویش میفرماید: که جعفر بن محمد بن مالک از ثقات است.
بیان فرزند مرحوم مامقانی
فرزند مرحوم مامقانی در پاورقی تنقیح الرجال، میفرماید:
توثیقات و تضعیفات، مبتنی بر ظنون اجتهادی است که از مجموعهی قرائن حاصل میشود. لذا با تأمل در همین قرائن، معلوم میشود که جعفر بن محمد بن مالک، ثقه است. [البته نظر ما هم همین است]
بیان مرحوم تستری در مورد جعفر بن محمد بن مالک
مرحوم تستری در قاموس الرجال میفرماید:
«و الصواب أن يقال: إنّه مختلف فيه، ضعّفه ابن الوليد و ابن بابويه و ابن نوح و ابن الغضائري و النجاشي، و وثّقه أبو غالب الزراری في رسالته و رجال الشيخ و الترجيح للجارح»
نظرات در مورد جعفر بن محمد بن مالک، مختلف است، 5 نفر او را تضعیف کردهاند و ابو غالب زراری و شیخ طوسی، او را توثیق نمودهاند، ولی ترجیح با جارح [تضعیف کننده] است. یعنی ایشان ضعیف است.
رد مویدات جناب مامقانی از طرف مرحوم تستری
مرحوم تستری، ادله مرحوم مامقانی را نمیپذیرد و آنها را رد میکند.
اما موید اول که مرحوم مامقانی گفته بود: ابوعلی بن همام و ابوغالب زراری از جعفر بن محمد بن مالک، نقل روایت میکنند و نقل این دو بزرگوار، کشف از توثیق ایشان دارد.
مرحوم تستری در جواب میفرماید:
«قلت: أمّا رواية ابن همّام و أبي غالب و غيرهما عنه: فليس كلّ ضعيف في الرواية لا يعمل بشيء من أخباره، فقد عملوا بأكثر روايات الضعفاء لاحتفافها بقرائن؛ و هو الجواب عن تعجّب النجاشي من روايتهما عنه.»
اما روایت ابن همام و زراری و غیر این دو از ایشان، مشکلی را حل نمیکند. چون ضعیف الروایه بودن، منافات با این ندارد که به بعض روایاتش عمل شود[ پس عمل به بعضی از روایات او، کشف از وثاقتش نمیکند]و به بسیاری از روایات ضعفاء، به جهت محفوف به قرائن، عمل میشود [نه به خاطر ضعیف بودن راوی] و اینکه
مرحوم نجاشی، تعجب کرده و گفتند که چگونه زراری و ابن همام از او نقل میکنند با اینکه ضعیف است؟ جواب همین است که گفتیم.
«و أمّا عن رواية الصدوق: فبأنّه صرّح بتضعيفه في استثنائه»
اما اینکه، مرحوم صدوق از ایشان روایت کرده است. جوابش این است که خود شیخ صدوق به تضعیف او، تصریح میکند. همین که روایت ایشان را استثنا کرده است یعنی که تضعیف نموده است.
«و أمّا روايته مذمّة الغلاة: فلا تنافي كونه غاليا، لأنّ الغالي لا يقول: أنا غال، بل يرى نفسه على الجادّة»
اما اینکه گفتید، شیخ صدوق از ایشان در مذمت غلاة روایت نقل میکند، باز هم دلیل نیست. چرا که منافاتی ندارد، شخص غالی باشد و روایت ذم غالی را هم نقل کند، چرا که خودش را که غالی نمیداند.
«و أمّا توثيق صاحب الاستغاثة: فهو من الغلاة اتّفاقا؛ قال الفهرست: «أظهر مذهب المخمّسة، و صنّف كتبا في الغلوّ و التخليط» فتوثيقه تضعيف»
اما اینکه فرمودید: علی بن احمد بن موسی علوی، صاحب استغاثه توثیقش کرده است. باز مشکلی را حل نمیکند. زیرا، ایشان خودش از غلاة است و استناد ما به حرف شیخ در فهرست است. اظهر… میگوید که توثیق او تضعیف است.
تا اینجا مرحوم تستری، مویدات مرحوم مامقانی را رد میکند و سراغ شیخ طوسی میرود.
«هذا، و أمّا ما قاله الشيخ في رجاله: من أنّه روى في مولد القائم-عليه السلام-أعاجيب، فلم أقف عليها سوى ما رواه النعماني عنه عن الباقر-عليه السلام-عن النبيّ-صلّى اللّه عليه و آله-قال: «إنّما مثل أهل بيتي في هذه الامّة كمثل نجوم السماء كلّما غاب نجم طلع نجم حتّى إذا مددتم إليه حواجبكم و أشرتم إليه بالأصابع جاء ملك الموت فذهب به، ثمّ بقيتم سبتا من دهركم لا تدرون أيّا من أيّ! و استوى في ذلك بنو عبد المطّلب، فبينما أنتم كذلك، إذ أطلع اللّه نجمكم فاحمدوه و اقبلوه»
و اما آنچه که شیخ در رجالش، فرموده که جعفر بن محمد بن مالک، در باب ولادت امام زمان، روایت عجیبی را نقل میکند؛ چنین روایتی را از ایشان ندیدیم، مگر روایتی که از امام باقر از پیامبر، نقل میکند – و این روایت غریب است، غرابتش هم به خاطر غیبت امام زمان نیست بلکه به خاطر موت امام زمان است- مفاد روایت این است که امام زمان قبل از ظهور فوت کرده و بعد ظاهر میشود. پیامبر میفرماید:اهل بيت من در مثل همچون ستارگان آسمانند كه هر گاه ستارهاى از نظر ناپديد شود اخترى ديگر خواهد دميد تا آنجا كه چون ستارهاى از آنها سر برزند و شما چشمان خويش بدان سوى دوزيد و به سوى او با انگشتان اشاره كنيد، پس فرشته مرگ آمده او را در ربايد، سپس مدّتى از روزگارتان را اين چنين به سر بريد، و فرزندان عبد المطّلب جملگى در اين امر يكسان شوند و شناخته نگردد كدام از كدام است (يعنى در استحقاق امامت هيچ يك از ديگرى برترى ندارد و همه در عدم قابليّت آن يكسانند)، پس در چنين حال و وضعى ستاره شما آشكار شود، پس خدا را سپاس گوئيد و امامت او را پذيرا شويد».
«فانّه خبر غريب مشتمل على موت القائم-عليه السلام-لا غيبته»
مرحوم تستری میفرماید: این خبر غریب، مشتمل بر موت امام زمان است نه بر غیبت آن حضرت.
پس اشکال مرحوم تستری به شیخ طوسی این است که راجع به مولد امام زمان حدیث نقل نشده بلکه راجع به موت آن حضرت روایت نقل شده است.
البته ما خدمت، مرحوم تستری عرض میکنیم که خود این روایت صراحتی ندارد، شاید روایت، اشاره به امام حسن عسکری باشد که همینطور هم شد. دوران امام حسن عسکری از شرق و غرب عالم نامه به ایشان، میرسید. این نشانه توجه عالم به این بزرگوار بود. بعد هم که به شهادت رسیدند، چنین وضعیتی هست تا زمانی که خداوند مهدی آل محمد روحی فداه را ظاهر کند. [ طالع یعنی، غایب بوده است.] پس این روایت، چنین غرابتی ندارد.
اما اینکه مرحوم تستری، فرمودند: «فلم أقف عليها سوى ما رواه النعماني عنه عن الباقر…» نمیدانم نظر شریف ایشان چیست؟ آیا مرادشان این است که از جعفر بن محمد بن مالک، روایاتی در مورد امام زمان، نقل نشده است؟ و یا منظور این است که از وی، روایاتی در مورد تولد حضرت، نقل نشده است؟ اگر منظور اول باشد، نمیتواند که صحیح باشد زیرا روایات متعددی از ایشان راجع به امام زمان نقل شده است. به جلد 8 معجم الاحادیث المهدی [قسم فهارس] مراجعه نمایید. دو عنوان در مورد ایشان داریم، یکی جعفر بن محمد بن مالک و دیگری کوفی. در جلد 4 و 5 و 6 هم، دهها روایت آمده است. روایاتش هم هیچ غرابتی ندارد و اعاجیب هم، نیست
من چند روایت را از جعفر بن محمد بن مالک، نقل میکنم:
روایت الف:
«الغيبة للشيخ الطوسي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ بَزِيعٍ عَنِ الْأَصَمِّ عَنِ ابْنِ سَيَابَةَ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مِيثَمٍ عَنْ عَبَايَةَ الْأَسَدِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا بَقِيتُمْ بِلَا إِمَامٍ هُدًى وَ لَا عَلَمٍ يُرَى يَبْرَأُ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ. »[2]
روایت ب:
« حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ بْنُ خَارِجَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: زَادَ الْفُرَاتُ عَلَى عَهْدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَرَكِبَ هُوَ وَ ابْنَاهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع فَمَرَّ بِثَقِيفٍ فَقَالُوا قَدْ جَاءَ عَلِيٌّ يَرُدُّ الْمَاءَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع أَمَا وَ اللَّهِ لَأُقْتَلَنَّ أَنَا وَ ابْنَايَ هَذَانِ وَ لَيَبْعَثَنَّ اللَّهُ رَجُلًا مِنْ وُلْدِي فِي آخِرِ الزَّمَانِ يُطَالِبُ بِدِمَائِنَا وَ لَيَغِيبَنَّ عَنْهُمْ تَمْيِيزاً لِأَهْلِ الضَّلَالَةِ حَتَّى يَقُولَ الْجَاهِلُ مَا لِلَّهِ فِي آلِ مُحَمَّدٍ مِنْ حَاجَةٍ.»[3]
فرات بن أحنف از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت به نقل از پدران خود عليهم السّلام فرمود: «در زمان خلافت امير المؤمنين عليه السّلام آب فرات بالا آمد، پس آن حضرت و دو فرزندش حسن و حسين عليهم السّلام سوار شدند، چون گذارشان بر طايفه ثقيف افتاد، آنان گفتند على آمده است آب را به جاى خود بازگرداند (فرو نشاند)، پس علىّ عليه السّلام فرمود: بدانيد به خدا قسم من و اين دو فرزندم يقينا كشته خواهيم شد و بدون ترديد خداوند مردى را كه از فرزندان من است در آخر الزّمان بر مىانگيزد كه خونخواهى ما خواهد كرد، و او حتما از مردم پنهان خواهد شد براى مشخّص شدن گمراهان در زمان غيبت، تا جايى كه نادان بگويد: خدا را در آل محمّد نيازى نيست».
روایت ج:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ وَ قَدْ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالا جَمِيعاً حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ أَبِيالْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع قَالَ: لَا تَزَالُونَ تَمُدُّونَ أَعْنَاقَكُمْ إِلَى الرَّجُلِ مِنَّا تَقُولُونَ هُوَ هَذَا فَيَذْهَبُ اللَّهُ بِهِ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ لِهَذَا الْأَمْرِ مَنْ لَا تَدْرُونَ وُلِدَ أَمْ لَمْ يُولَدْ خُلِقَ أَمْ لَمْ يُخْلَق»[4]
و نيز ابو الجارود گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: «پيوسته گردنهاى خود را به سوى مردم از ما مىكشيد و خواهيد گفت او همين است ولى خداوند او را از ميان خواهد برد تا آنگاه كه خداوند براى اين امر كسى را برانگيزد كه ندانيد زاده شده يا نه و آفريده شده يا نه».
روایاتی که جعفر بن محمد بن مالک، نقل میکند مشکلی از نظر محتوا ندارد و بنده هم، در زمینه ولادت امام زمان هم، روایت اعاجیب از ایشان ندیدم، شاید روایتی باشد که به دست ما نرسیده است.
نتیجه سندی روایت دوم:
روایت دومی[5] را که بعضی، برای عدم مشروعیت قیام قبل از ظهور، به آن استناد میکنند، روایت الغیبة نعمانی است که یکی از روات آن، جعفر بن محمد بن مالک میباشد. وی از نظر ما – برخلاف نظر مرحوم خویی و مرحوم تستری – مشکلی ندارد، هرچند روایت بخاطر وجود مجاهیل و ضعفا، به ضعف خود باقی است.
بررسی دلالی روایت اول
روایت اولی که جهت حرمت قیام های قبل از ظهور، مورد استناد بعضی، قرار گرفت، روایت کافی شریف بود.[6]
امام سجادفرمود: به خدا سوگند هيچ يك از ما، پيش از ظهور حضرت قائم عليه السّلام، خروج نكند جز آنكه حكايتش، حكايت جوجهاى خواهد بود كه پيش از درآمدن بالهايش، از ميان آشيانه خود پرواز كند و كودكان آن را بگيرند و با آن بازى كنند
روایت، با قطع نظر از سند به قرینه ی «وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ وَاحِدٌ مِنَّا »که در روایت است بیان تکلیف کیست؟ اینجا منظور خود ائمه هستند یعنی ما، تا قبل از ظهور امام زمان تکلیف به قیام نداریم و اگر یکی از ما قیام کرد، نتیجه نمیگیرد. در واقع این فرمایش امام در پاسخ به پافشاری برخی از شیعیان است که به ائمه طاهرین اصرار میکردند که بر ضد حکومت قیام کنید. امام میفرماید که قیام ما قبل از ظهور، با توجه به عدم وجود نیرو و افراد و زمینه توفیقی در بر نخواهد داشت. پس روایت در مورد تکلیف امام است و نمیتوان برای حرمت قیام های قبل از ظهور به آن استناد کرد. شاهد بر این مدعا، جریان مامون رقی است.
شاهد اول ( شیعه تنوری )
علامه مجلسی در بحارالانوار به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، نقل میکند که: مامون رقی میگوید: خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم كه سهل بن حسن خراسانى وارد شده سلام كرده نشست. عرض كرد يا ابن رسول اللَّه چقدر شما رؤف و مهربان هستيد شما امام هستيد، چرا دفاع از حق خود نمىكنيد با اينكه بيش از صد هزار شيعه شمشير زن داريد. فرمود: بنشين خراسانى خدا جانب ترا رعايت كند.
به كنيزى بنام حنيفه فرمود تنور را روشن کند. تنور، افروخته شد چنانچه يك پارچه آتش گرديد و قسمت بالاى آن سفيد شد. بعد رو به مرد خراسانى نموده و فرمود: برو بنشين داخل تنور. خراسانى شروع به التماس نموده؛ يا ابن رسول اللَّه مرا به آتش مسوزان. از جرم من درگذر خدا از تو بگذرد. فرمود ترا بخشيدم.
در همين موقع هارون مكى وارد شد يك كفش خود را به انگشت گرفته بود عرضكرد السلام عليك يا ابن رسول اللَّه. امام فرمود نعلين را از دست بيانداز، برو داخل تنور بنشين. نعلين را انداخت و داخل تنور نشستs.
امام شروع كرد با خراسانى به صحبت كردن از جريانهاى خراسان مثل اينكه در خراسان بوده است، بعد فرمود خراسانى برو ببين در تنور چه خبر است، به جانب تنور رفتم، ديدم چهار زانو در تنور نشسته، از تنور خارج شد به ما سلام كرد امام عليه السّلام فرمود از اينها در خراسان چند نفر پيدا مىشود؟.
عرضكرد بخدا قسم يك نفر هم نيست نه بخدا يك نفرهم، پيدا نمىشود، فرمود : ما در زمانى كه پنج نفر ياور نداشته باشيم قيام نخواهيم كرد ما خودمان موقعيت مناسب را بهتر ميدانيم.[7]
پس مضمون این روایت، بیان تکلیف خود ائمه طاهرین است که الان وقت قیام شان نیست. ولی آیا چنین تکلیفی، به دیگران هم سرایت میکند؟ امیرمومنان هم در هیچ جنگ خلفا شرکت نکردند. ولی بقیه چه؟آیا چنین روایاتی، معنایش این است که اگر در دوران غیبت، فقیهی مبسوط الید باشد و بتواند نوامیس شیعه را حفظ کند و استقلال کشور را حفظ نموده و شیعه را سربلند و دست دشمن را کوتاه کند حق ندارد قیام کند؟
از کجا، چنین برداشتی را میکنیم؟
در اینجا نوبت به کلام مرحوم خوئی میرسد که شاید تعجب آور باشد. ایشان، برخلاف اجماع شیعه، جهاد ابتدایی را برای فقیه جایز میداند. البته، فقیه درخواست میکند که فرماندهان نظامی جمع شوند، سپس، اگر زمینه اقتدار و عدم ترس از شکست بود، فتوا و دستور از جانب فقیه صادر میشود.
وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين
[1]. مامقانی، تنقیح الرجال، ج 16، ص 45
[2]. بحار الأنوار، ج51 ؛ ص111، معجم الاحادیث المهدی، ج4، ص 41
[3]. الغيبة( للنعماني)،، ص: 141؛ معجم الاحادیث المهدی، ج4، ص 90
[4]. الغيبة( للنعماني)،، ص: 183؛ معجم الاحادیث المهدی، ج4، ص 339
[5]. «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْجُعْفِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّى الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: مَثَلُ خُرُوجِ الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ كَخُرُوجِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَثَلُ مَنْ خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ مَثَلُ فَرْخٍ طَارَ فَوَقَعَ مِنْ وَكْرِهِ فَتَلَاعَبَتْ بِهِ الصِّبْيَان؛ الغيبة، نعماني ؛ ص، 199،با ب 11، ح 14
[6]. «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ وَاحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع إِلَّا كَانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ أَنْ يَسْتَويَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْيَانُ فَعَبِثُوا بِهِ» (كلينى،كافي، ج8، ص: 264)
[7]. مجلسی، بحارالانوار، ج 37،ص 134
.
.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.