بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء

مقدمه

بحث راجع به مختار و قیام او بود.تا جایی که ما تتبع داشتیم، نظر برخی از علما این بود که قیام مختار به اذن و اشاره معصوم بوده است. اکنون تتمه بحث مربوط به مختار را عرض خواهیم کرد.

راجع به قیام مختار مطالبی در کتب دگراندیشان هست که حکایت از عمق اعتقاد و ولایتمداری مختار دارد.در زمانی که حاکمیت و حکومتی قوی است، مخالفین، سعی می‌کنند که با حکومت روبرو نشده و یا با حکومت کنار بیایند. ولی نکاتی را در تواریخ می‌بینیم که مختار تصریح می‌کند که من انتقام خون امام حسین را می‌گیرم و بهایش هر چه باشد، می‌پردازم

بیان طبری در مورد مختار

«و روى الطبري أيضا: أنّ المختار لمّا كان في حبس ابن طلحة من قبل ابن الزبير بالكوفة كان كرارا يقول: أما و ربّ البحار! لأقتلنّ كلّ جبّار حتّى إذا أقمت عمود الدين و رأبت شعب صدع المسلمين و شفيت غليل صدور المؤمنين و أدركت بثأر النبيّين لم يكبر عليّ زوال الدنيا و لم أحفل بالموت إذا أتى»[1]

طبری نقل می‌کند: زمانی که مختار در حبس ابن زبیر بود، کراراً این جمله را می‌گفت: به خداوند دریاها، هر گردنکشی را می‌کشم تا پایه های دین را اقامه نمایم و جمعیت نابسامان مسلمانان را سامان دهم و همچنین، دل داغدیده مومنین را شفا بخشم و انتقام خون انبیاء را بگیرم و پس از این، باکی از مردن ندارم.

بلاذری [ندیم متوکل عباسی] در انساب الاشراف می‌گوید:

«و قد روي عن ابن عبّاس: أنّه ذكر عنده المختار، فقال: صلّى عليه الكرام الكاتبون»[2]

از ابن عباس نقل شده است که نام مختار پیش او به میان آمد، گفت: ملائکه باید بر او درود بفرستند.

طبری در جایی دیگر از تاریخ خود در مورد مختار می‌گوید:

«و قال لجمع من قتلته: قتلتم من امرتم بالصلاة عليه في الصلاة؟ ! و لمّا قتل عمر بن سعد و ابنه حفصا قال: هذا بالحسين و هذا بعليّ بن الحسين و لا سواء، و اللّه! لو قتلت ثلاثة أرباع قريش ما وفوا أنملة من أنامله»[3]

مختار به جمعی از قاتلان امام حسین که دستگیر شده بودند، فرمود: شما کسی را کشتید که خداوند در نماز به شما، دستور داده، بر او صلوات بفرستید.[ در نماز هم می‌گویید اللهم صل علی محمد و آل محمد؟ آل محمد کیانند؟] وقتی خبر کشته شدن عمرسعد و پسرش را به مختار خبر دادند. فرمود: این دو، برابری با حسین و فرزندش علی نمی‌کند.به خدا قسم: اگر سه چهارم قریش را می‌کشتم با بند انگشت امام حسین، برابری نمی‌کرد.[ این حرفها مربوط به زمان اقتدار امویین است که حتی امام معصوم هم، موضع تقیه را انتخاب می‌کنددر چنین موقعیتی، چنین موضعگیری، حکایت از منتهای شجاعت و از آن مهمتر منتهای ولایتمداری اوست.]

«و روى أيضا: أنّ المخالفين لمّا أرادوا خلعه قال شبث في ما طعن عليه: و أظهر هو و سبائيّته البراءة من أسلافنا الصالحين»[4]

وقتی که مخالفین اراده برکناری مختار را کردند، شبث [ تاریخ شبث را نگاه کنید، در هر ساعتی یک رنگ بود، زمانی با مدعیان پیامبری همراه شد و سپس علیه شان قیام کرد. مدتی با ابن زیاد مخالف بود ولی دوباره با او همدست شد. زمانی هم با مختار بود ولی پس از مدتی، مقابل او قرار گرفت] بلند شد و گفت علت مخالفت من با او این است که مختار با سلفی‌ها مشکل دارد و از سلف ما تبری می‌جوید.

*چرا بعضی در وثاقت مختار شک می‌کنند؟ خدا رحمت کند مرحوم مامقانی را که بسیار به مذهب خدمت کرد ولی من از ایشان نمی‌پذیرم که فرمودند: مختار حسن است بلکه مختار ثقة است. طبری و دیگران نقل می‌کنند که وقتی امام حسین مسلم را به کوفه فرستاد، فرمود به منزل اوثق الناس وارد شو و مسلم وارد خانه مختار شد. این زوایا را باید مطالعه و دقت کرد. و اما ادامه کلام طبری:

«و كان مسلم بن عقيل[5]نزل أوّلا في وروده الكوفة عليه، فدعا الناس إلى بيعته، و خرج إلى القرى لأخذ البيعة؛ و جعل مسلم بينه و بين المختار ميعادا لخروجه، و إنّما خرج مسلم قبل ميعاده لأخذ ابن زياد هانيا [6]و حبسه؛ فرجع المختار في ميعاده و قد كان مسلم قتل فأخذه ابن زياد و حبسه»

مسلم بن عقیل در اول ورود به کوفه بر مختار وارد شد. پس مردم را برای بیعت دعوت نمود و بسوی روستاهای اطراف جهت اخذ بیعت رهسپار شد.مسلم بین خود و مختار، قراری برای قیام گذاشتند ولی مسلم قبل از موعد مقرر، دست به قیام زد زیرا ابن زیاد، هانی را دستگیر کرد. لذا وقتی مختار در موعد معین شده برگشت، مسلم کشته شده بود و مختار هم بدستور ابن زیاد دستگیر و زندان شد.

«قال الطبري، قال له ابن زياد: أنت المقبل في الجموع لتنصر ابن عقيل؟ فقال: لم أفعل، و لكنّي أقبلت و نزلت تحت راية عمرو بن حريث و بتّ معه و أصبحت، فقال عمرو بن حريث: صدق؛ فرفع عبيد اللّه القضيب فاعترض به وجه المختار فخبط به عينه فشترها و قال: أولى لك! أما و اللّه! لو لا شهادة عمرو لك لضربت عنقك، انطلقوا به إلى السجن؛ فلم يزل في السجن حتّى قتل الحسين عليه السلام»

طبری می‌گوید که ابن زیاد رو به مختار کرد و گفت: تو نیروها را برای یاری مسلم ابن عقیل بسیج کردی؟ مختار گفت: من چنین کاری نکردم، ولی آمدم و زیر پرچم عمرو بن حریث قرار گرفتم. [مگر شما پرچم امان برپا نکردید؟] عمرو هم تصدیق کرد. ابن زیاد با چوب به سر و صورت مختار زد که چشمش پاره شد. بعد گفت همین سزاوار توست، و اگر این مامور نمی‌گفت که با او بودی به خدا قسم؛ همین الان تو را می‌کشتم.سپس او را زندانی کرد و تا شهادت امام حسین(ع) در زندان بود.

«و روى الطبرى عن ابن العرق مولى ثقيف: أنّه سأل المختار عن شتر عينه، فقال: خبط عيني ابن الزانية بالقضيب خبطة صارت إلى ما ترى، قتلني اللّه إن لم أقطع أنامله و أباجله و أعضاءه إربا إربا! فقلت: ما علمك بذلك؟ فقال: احفظه عنّي حتّى ترى مصداقه؛ إنّ الفتنة قد أرعدت و أبرقت و كأن قد انبعثت فوطئت في خطامها، فإذا رأيت ذلك و سمعت به بمكان قد ظهرت فيه فقيل: إنّ المختار في عصابة من المسلمين يطلب بدم المظلوم الشهيد المقتول بالطفّ سيّد المسلمين و ابن سيّدهم الحسين بن عليّ؛ فو ربّك! لأقتلنّ بقتله عدّة القتلى الّتي قتلت على دم يحيى بن زكريّا عليه السلام. فقلت له: سبحان اللّه! و هذه اعجوبة مع [الاحدوثة]   الاولى؛ فقال: هو ما أقول لك، فاحفظه عنّي حتّى ترى مصداقه. قال: فو اللّه مامتّ حتّى رأيت كلّ ما قاله، فو اللّه لئن كان ذلك من علم القي إليه لقد اثبت له، و لئن كان ذلك رأيا رآه و شيئا تمنّاه لقد كان»

ابن عرق وابستۀ ثقيف گويد: به مختار گفتم، چشمت چه شده است؟ گفت: «حرام زاده با چوب به چشم من زد و چنين شد كه مى‌بينى.» سپس گفت: «خدا مرا بكشد اگر انگشتان و رگها و اعضايش را قطعه قطعه نكنم.» گويد: از گفتار وى در شگفت شدم و گفتم: «از كجا چنين دانسته‌اى؟ گفت: «همين است كه مى‌گويم به ياد داشته باش تا درستى آن را ببينى.» بعد می‌گوید یادت باشد اگر شنیدی من قیام کردم به مردم بگو که انگیزه ام طلب خونخواهی مظلوم و شهید کربلا، سید مسلمین و فرزند سید مسلمین است. قسم به پروردگار كه به قصاص قتل وى، به تعداد كسانى كه به عوض خون يحيى بن زكريا كشته شدند، خواهم كشت.» گويد: گفتم: «سبحان اللّه، اين اعجوبه‌ايست با قصۀ قديم [در قضیه حضرت یحیی هفتادهزار خون ریخته شد تا این خون از جوشش ایستاد. مگر در قضیه ی مختار چند نفر کشته شدند؟ 24 هزار نفر،در صورتیکه قسم خورده بود هفتاد هزار نفر را بکشد. هنوز طلبکار بود. اهل شام، بعد از جنگ صفین – که 92 هزار نفرشان به هلاکت رسیده بودند – در هیچ حادثه ای مثل قیام مختار تحقیر و ذلیل نشدند. خود ابن زیاد فرماندهی می‌کرد، هنگامی که مختار او را کشت، با دمپایی روی سرش رفت و بعد دمپایی خود را شست و گفت نجس شد، زیرا روی سر این ناصبی رفت.] ابن عرق می‌گوید: به خدا نمردم تا اینکه هر آنچه را گفته بود، دیدم که اتفاق افتاد. آری او هر چه را تمنا می‌کرد به آن دست می‌یافت.

«قال ابن العرق: فحدّثت بهذا الحديث الحجّاج فضحك الحجّاج و قال: و كان المختار يقول أيضا: «و رافعة ذيلها و داعية ويلها بدجلة أو حولها» قال ابن العرق: فقلت للحجّاج أترى هذا كان شيئا كان يخترعه و تخرّصا يتخرّصه؟ فقال: و اللّه ما أدري ما هذا الذي تسألني عنه، و لكن للّه درّه!‌اي رجل دنيا و مسعر حرب و مقارع أعداء كان»[7]

ابن عرق گويد: اين حديث را با حجاج بن يوسف بگفتم، خنديد و به من گفت، مختار مى‌گفت: كسى كه دنبالۀ خويش را به دجله يا اطراف آن، بكشد، بانگ واویلا زند. به حجاج گفتم: «آيا اين چيزها را مى‌ساخت و به تخمين مى‌گفت يا از علمى بود كه به او داده شده بود؟» گفت: «به خدا آنچه را مى‌پرسى نمى‌دانم ولى چه مردى بود به ديندارى و جنگ افروزى و كوفتن دشمنان.»

در ذیل این بیان، پاورقی عبارتی دارد که این است:

«و أقول: إنّ الحجّاج علم أنّ ما أخبربه المختار ممّا بلغه عن أمير المؤمنين عليه السلام إلاّ أنّه لم يكن يقرّ بمثله، و أمّا عجبه من المختار و عجبه به مع اختلافهما في أهل البيت عليهم السلام فلكون كلّ منهما من ثقيف و لعداوة كليهما مع ابن الزبير، و قالوا: عدوّ العدوّ صديق»

حجاج می‌دانست، کسی که به مختار خبر داده است علی ابن ابیطالب(ع) است. ولی اقرار نمی‌کرد چون حجاج بنای تعریف از امیرالمومنین را نداشت. ولی با وجود اینکه ناصبی بود از مختار ولایتمدار تعریف کردف چون هردو از یک خاندان بودند و دشمن مشترکی مانند ابن زبیر داشتند.

*در جریان زیاد ابن ابیه [چند پدر داشت] که می‌خواست علیه ارتداد حجر شهادت بدهند، 40 نفر شهادت دادند که یکی از آن ها، شریح قاضی بود.ابن زیاد از مختار هم خواست که چنین شهادتی بدهد ولی مختار خودش را با خدعه ای، خلاص کرد و شهادت نداد.[8]

قیام مختار یکی از قیام هائی است که قبل از ظهور صورت گرفته ولي این همه تعریف و تمجید از خودش و از قیامش شده است.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

 

[1]. طبری، تاریخ طبری، ج5 ص 581

[2]. بلاذری، انساب الاشراف، ج6، ص446

[3]. طبری، تاریخ طبری، ج6، ص 6157

[4]. طبری، تاریخ طبری، ج6، ص 44

[5]. حضرت مسلم فوق وثاقت است. بعضی حرفهایی که نسبت به ایشان داده می شود، بوی اموی می‌دهد. دوست ندارم از بعض خطبای عزیز بشنوم این حرفها را، که مثلا در راه گم شدند و راهنما از تشنگی مرد و حضرت مسلم به امام نامه نوشت که این راه شوم است، اجازه بدهید برگردم و امام جواب داد که ضعیف النفس هستی و این حرفها… اینها از امویین است. این‌ها را نقل نکنید.

[6]. کمتر از هانی حرف به میان می‌آید در حالیکه جزء بزرگان است و مظلوم از دنیا رفت. 6 اشکال به ایشان وارد کردند که من همه را جواب دادم.

[7]. طبری، تاریخ طبری، ج5، صص 571 -573

[8]. طبری، تاریخ طبری، ج5، ص 570

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *