بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زمانناروحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء

سخن پیرامون این موضوع بود که آیا سفیانی متعدد است و یا یکی است؟ بعضی روایات و نصوصی را به عنوان دلالت بر تعدد سفیانی نقل کرده اند که تعدادی از آن‌ها مشکل سندی دارد و از بعضی دیگر، استفاده تعدد نمی شود.روایتی را که در جلسه قبل [روایت توسط یکی از فضلای حاضر در درس نقل شده] مطرح کردیم، اکنون به بررسی آن می‌پردازیم:

منبع نقل روایت، کتاب قرب الاسناد[1]است.اما بیان روایت:[2]

«در قرب الاسناد از ابن اسباط نقل ميكند كه گفت به حضرت امام رضا عرضكردم: قربانت گردم ثعلبة بن ميمون از على بن مغيره و او از زيد (زيد العمى) از امام زين العابدين براى من نقل كرد كه فرموده است: قائم ما در موسمى [امسال]كه مردم بحج ميروند قيام ميكند (و یا بعضی گفته اند که منظور بیعت مردم با امام است، ظاهرا عبارتی در این جا سِقط شده است که ابن اسباط از آن استفاده توقیت کرده است) امام رضا فرمود: آيا قائم بدون خروج سفيانى قيام ميكند؟! قيام قائم ما از جانب خدا مسلم و حتمی است و آمدن سفيانى هم حتمى است و قائم ظهور نميكند مگر بعد از خروج سفيانى. عرضكردم: قربانت شوم! آنچه فرمودى امسال واقع مى‏شود؟ فرمود: هر چه خداوند اراده كند خواهد شد. عرضكردم در سال بعد چطور؟ فرمود: خدا هر كارى را بخواهد مى‏كند.

حد دلالت روایت:

روایت از نظر سند مشکلی ندارد ولی هیچ دلالتی بر تعدد سفیانی ندارد. روایت در صدد بیان حتمیت سفیانی مثل حتمیت قیام امام زمان است.

پس ما می‌توانیم چنین ادعا کنیم که تعدد سفیانی در هیچ یک از منابع معتبر شیعه نیامده است و اگر این مساله در کتاب فتن ابن طاووس آمده به خاطر این که ابن طاووس از مصادر عامه [فتن سلیلی] نقل روایت می‌کند، پس تعدد سفیانی در مصادر اهل سنت ذکر شده ولی سفیانی، در منابع ما یکی است که آن هم قبل از ظهور امام زمان خروج می‌کند.

چهارمین اثر دال بر تعدد سفیانی:

«حدثنا الحكم بن نافع عن جراح عن أرطاة قال إذا اجتمع الترك والروم وخسف بقرية بدمشق وسقط طائفة من غربي مسجدها رفع بالشام ثلاث رايات الأبقع والأصهب والسفياني ويحصر بدمشق رجل فيقتل ومن معه ويخرج رجلان من بني أبي سفيان فيكون الظفر للثاني فإذا أقبلت مادة الأبقع من مصر ظهر السفياني بجيشه عليهم فيقتل الترك والروم بقرقيسيا حتى تشبع سباع الأرض من لحومهم في الرايات التي تفترق في أرض مصر والشام وغيرها والسفياني وظهوره عليهم»[3]

شاهد، درعبارت «ويخرج رجلان من بني أبي سفيان فيكون الظفر للثاني» است که دو نفر از نسل بنی سفیان خروج می‌کنند که پیروز ی با دومی است [بعضی از فضلای دردرس این روایت را شاهد بر تعدد سفیانی آورده اند] ظاهر عبارت همین است ولی روایت تصریح ندارد بر این که سفیانی موعود متعدد است چون بحث ما در یکی بودن و یا تعدد سفیانی موعود است. غایت عبارت مذکور، خروج دو نفر از نسل شجره ملعونه می‌باشد همان گونه که در طول تاریخ از این شجره افرادی خروج کرده‌اند، پس روایت با قطع نظر از منبع و سند [چون هردو مشکل دارد] دلالتی بر تعدد سفیانی موعود ندارد.

پنجمین اثر دال بر تعدد سفیانی:

«حدثنا الوليد عن شيخ من خزاعة عن أبي وهب الكلاعي قال يفترق الناس والعرب في بربر على أربع رايات فتكون الغلبة لقضاعة وعليهم رجل من ولد أبي سفيان قال الوليد ثم تستقبل السفياني فيقاتل بني هاشم وكل من نازعه من الرايات الثلاث وغيرها فيظهر عليهم جميعا ثم يسير إلى الكوفة ويُخرج بنو هاشم إلى العراق ثم يرجع من الكوفة فيموت في أدنى الشام ويستخلف رجلا آخر من ولد أبي سفيان تكون الغلبة له ويظهر على الناس وهو السفياني»[4]

شاهد: عبارت «ويستخلف رجلا آخر من ولد أبي سفيان تكون الغلبة له ويظهر على الناس وهو السفياني» است که ظاهر آن تعدد سفیانی است (باقطع نظر از منبع و سند روایت) ولی صریح عبارت که می‌گوید «وهو السفياني»، الف و لام آن چه است [عهدی یا ذکری ] اشاره به همان سفیانی موعود دارد یعنی هرچند ظاهر عبارت تعدد است ولی آن چه مورد بحث است همین سفیانی موعود است و روایت اشاره به آن دارد علاوه بر این که به پیامبر (ص) استناد داده نشده و روایت از نظر منبع و سند اشکال دارد.

ششمین اثر دال بر تعدد سفیانی:

«حدثنا الوليد بن مسلم قال إذا غلبت قضاعة وظهرت على المغرب فأتى صاحبهم بني العباس فيدخل ابن أختهم الكوفة مع من معه فيخربها ثم تصيبه بها قرحة [بیماری به سفیانی می‌رسد] ويخرج منها يريد الشام فيهلك بين العراق والشام ثم يولون عليهم رجلا من أهل بيته [سپس مردی از شجره ملعونه را جانشین او قرار می‌دهند] فهو الذي يفعل بالناس الأفاعيل ويظهر أمره وهو السفياني ثم يجتمع العرب عليه بأرض الشام فيكون بينهم قتال حتى يتحول القتال إلى المدينة فتكون الملحمة ببقيع الغرقد»[5]

روایت شبیه روایت قبلی با تغییر عبارات است لذا همان اشکالات در این جاهم وارد است.

نتیجه گیری نهائی:

تعدد سفیانی در روایات و منابع ما نیامده، بلکه سفیانی موعود یکی است که قبل از ظهور امام زمان خروج می‌کند هرچند در کتب عامه (خصوصا فتن عامه) نصوص و عبارتی است که دلالت بر تعدد سفیانی می‌کند البته ؛ ظاهرا هیچکدام ازنصوص و عبارات به پیامبر (ص) استناد داده نشده است.

طرز هلاک و مردن سفیانی:

سرنوشت سفیانی چیست؟ طرز هلاکت سفیانی در کتب عامه با منابع ما فرق دارد [گرفتار بیماری می‌شود و یا به زمین فرو می‌رود و یادستگیر شده و سپس اعدام می‌شود که ظاهرا در روایات ما همین سومی است. مرحوم صدر در کتاب تاریخ عصر ظهور (جلد سوم ص 389)در رابطه با دامنه عملیات نظامی امام زمان بحث گسترده‌ای دارند و به همین مناسبت بحث درگیری سفیانی با امام زمان را بیان می‌کند. لذا ماباید بحث کنیم که آیا درگیری امام با طایفه کلب، همان قرقیسیا است؟ آیاجنگ بایهود و جریان، دجال است که از آن به جنگ آرماگدون تعبیر می‌کنند؟ طبق روایت در شام درگیری شدیدی بین طایفه کلب و لشکر امام زمان رخ می‌دهد که در نتیجه این طایفه تارو مار و متفرق می‌شوند و غنایم زیادی از آن‌ها گرفته می‌شود، تاسف از آن کسی است که شاهد این درگیری نباشد، این مباحث در کتب عامه وما آمده است هرچند در کتب ما چنین روایاتی، سندشان مشکل دارد به عنوان مثال مرحوم مجلسی روایت مرفوعه‌ای را در این زمینه ذکر می‌کند:

«وَ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ إِلَى جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِذَا بَلَغَ السُّفْيَانِيَّ أَنَّ الْقَائِمَ قَدْ تَوَجَّهَ إِلَيْهِ مِنْ نَاحِيَةِ الْكُوفَةِ يَتَجَرَّدُ بِخَيْلِهِ حَتَّى يَلْقَى الْقَائِمَ فَيَخْرُجُ فَيَقُولُ أَخْرِجُوا إِلَيَّ ابْنَ عَمِّي فَيَخْرُجُ عَلَيْهِ السُّفْيَانِيُّ فَيُكَلِّمُهُ الْقَائِمُ ع فَيَجِي‏ءُ السُّفْيَانِيُّ فَيُبَايِعُهُ ثُمَّ يَنْصَرِفُ إِلَى أَصْحَابِهِ فَيَقُولُونَ لَهُ مَا صَنَعْتَ فَيَقُولُ أَسْلَمْتُ وَ بَايَعْتُ (سفیانی مشکل عقیدتی دارد و به خداهم اعتقاد ندارد، بعدا به این بحث می‌پردازیم هرچند در این جا می‌گوید که اسلام و ایمان آوردم) فَيَقُولُونَ لَهُ قَبَّحَ اللَّهُ رَأْيَكَ بَيْنَ مَا أَنْتَ خَلِيفَةٌ مَتْبُوعٌ فَصِرْتَ تَابِعاً فَيَسْتَقْبِلُهُ فَيُقَاتِلُهُ ثُمَّ يُمْسُونَ تِلْكَ اللَّيْلَةَ ثُمَّ يُصْبِحُونَ لِلْقَائِمِ ع بِالْحَرْبِ فَيَقْتَتِلُونَ يَوْمَهُمْ ذَلِكَ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَمْنَحُ الْقَائِمَ وَ أَصْحَابَهُ أَكْتَافَهُمْ فَيَقْتُلُونَهُمْ حَتَّى يُفْنُوهُمْ حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ يَخْتَفِي فِي الشَّجَرَةِ وَ الْحَجَرَةِ فَتَقُولُ الشَّجَرَةُ وَ الْحَجَرَةُ يَا مُؤْمِنُ هَذَا رَجُلٌ كَافِرٌ فَاقْتُلْهُ فَيَقْتُلُهُ قَالَ فَتَشْبَعُ السِّبَاعُ وَ الطُّيُورُ مِنْ لُحُومِهِمْ فَيُقِيمُ بِهَا الْقَائِمُ ع مَا شَاءَ قَالَ ثُمَّ يَعْقِدُ بِهَا الْقَائِمُ ع ثَلَاثَ رَايَاتٍ لِوَاءً إِلَى الْقُسْطَنْطِينِيَّةِ يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُ وَ لِوَاءً إِلَى الصِّينِ فَيَفْتَحُ لَهُ وَ لِوَاءً إِلَى جِبَالِ الدَّيْلَمِ فَيَفْتَحُ لَه»[6]

از عبارت «فَيَخْرُجُ فَيَقُولُ أَخْرِجُوا إِلَيَّ ابْنَ عَمِّي، سفیانی می‌گوید که می‌خواهم با پسر عمم [امام زمان] ملاقات کنم» استفاده می‌شود که بین بنی سفیان و بنی هاشم رابطه نسبی است، ما در جلسات قبل این مطلب را به طور مفصل بحث کردیم و گفتیم که رابطه‌ای بین بنی سفیان و بنی هاشم وجود ندارد، مرحوم صدر هم در این مورد بیانی دارد:

«منشاءکلام سفیانی که خواستار ملاقات با امام زمان می‌باشد، این است که اهل سنت مدعی هستند که دو خاندان بنی سفیان و بنی هاشم فامیل هستند و این ادعائی بیش نیست که تاریخ آن را تایید نمی کند و ظاهر روایت این است که سفیانی از پیش خودش چنین ادعائی را کرده است.»[7]

پس نسبتی بین سفیانی و امام زمان نمی باشد و سرنوشت او این گونه است که اسیر می‌شود و سپس او را اعدام می‌کنند، روایت بحارالانوار هم گویای همین مطلب است:

«…وَ يَأْخُذُ السُّفْيَانِيَّ أَسِيراً فَيَنْطَلِقُ بِهِ وَ يَذْبَحُهُ بِيَدِهِ…»[8]

وآخر دعوا نا أن الحمد لله رب العالمین

[1]. از بعضي شنيده شده که در استناد کتاب به مولف تامل دارند، در جلالت مولف کتاب بحثي نيست وکتاب اعتبار خود را دارد، اگر بحثي باشد در علي بن اسباط است آن هم نه در جلالت وي، بلکه در اعتقاد او (به مقدمه کتاب مراجعه کنيد) مرحوم خوئي، معتقد به وثاقت علي بن اسباط است، ايشان در معجم مي فرمايند:

… والمتحصل أنه لا اشكال في وثاقة علي بن أسباط وفي أنه كان فطحيا في زمان الرضا عليه السلام لما عرفت، إنما الاشكال في رجوعه عن ذلك في زمان الجواد عليه السلام، فإن مقتضي عد ابن مسعود إياه من الفطحية وإخبار الكشي عن جماعة بأنهم قالوا: إن علي بن أسباط مات علي مذهبه بعدما ذكر أنه كان فطحيا، أنه لم يرجع إلي الحق حتي مات، وصريح النجاشي أنه رجع إلي الحق في زمان الجواد عليه السلام، فبين الامرين تهافت وتناقض… (معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 12، ص 285 -287

[2]. قرب الاسناد، الحميري القمي، ص 374 / مجلسي بحارالانوار 52: 182 / باب 25

[3]. كتاب الفتن، نعيم بن حماد المروزي، ص 170 -171

[4]. كتاب الفتن، نعيم بن حماد المروزي، ص173

[5]. كتاب الفتن، نعيم بن حماد المروزي، ص 176

[6]. بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج‏52 ، 388 ، باب 27

[7]. تاريخ عصر ظهور، مرحوم صدر، ص 389

[8]. بحارالانوار ج52، ص 344

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *