بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء

مقدمه

موضوع بحث ما، راجع به ادله و روایاتی بود که دلالت بر ولادت امام زمان داشت. در جلسات قبل، روایت سعد اشعری را بیان نمودیم و سپس بعضی از اشکالات مطرح شده بر این روایت را بیان نمودیم. آخرین اشکالی که به آن پرداختیم، ذکر لعب و بازی در روایت است که مناسب شأن امام، نمی باشد.

این اشکال را – از معاصرین – بزرگاني مثل مرحوم خوئی، بیان می‌کنند.

اشکال در بیان مرحوم خوئی

«…على أنها قد اشتملت على أمرين لا يمكن تصديقهما : أحدهما حكايتها صد الحجة سلام الله عليه أباه من الكتابة والإمام كان يشغله برد الرمانة الذهبية ! إذ يقبح صدور ذلك من الصبي المميز فكيف ممن هو عالم بالغيب وبجواب المسائل الصعبة؟»[1]

این روایت مشتمل بر دو امر است که تصدیق آن دو ممکن نمی باشد. اول: در حديث مذكور، حضرت حجّت  مانع از نوشتن پدرش مى‌شد. امام عسکری ، او را با پرتاب توپى طلايى، مشغول مى‌كرد؛ با اين‌كه اين‌گونه كارها، از كودكى كه خوب‌وبد را مى‌فهمد قبيح است، چه رسد به كسى كه عالم به غيب باشد و مسايل بسيار دشوار و مشكل را پاسخ دهد كه اين امر قابل قبول نيست.

در جلسه قبل، جواب اشکال را از بیان مرحوم حائری در منتهی المقال نقل کردیم و اکنون جواب را از نگاه مستدرکات علم الرجال مرحوم نمازی، بیان می‌نماییم.

جواب از اشکال در بیان مرحوم نمازی

«و الإشكالات المزعومة على هذه الرّواية الشريفه مردودة. فإنّ عمل مولانا الحجّة المنتظر و منعه إيّاه من الكتابة، كان حفظا عن الغلوّ و هو العمل على طبق الصورة البشرية، و إثبات عملا بأنّا بشر مثلكم، و كم لها من نظير من آبائه البررة»[2]

اشكالات موهوم بر اين روايت شريفه مردود است و كار حضرت حجّت در خصوص جلوگيرى از نوشتن امام حسن عسكرى  براى اين بود كه از اعتقادات غلوّآميز- بعضى شيعيان-در حق آنان جلوگيرى نمايد و به آنان بفهماند كه كارهاى امامان نيز مانند اعمال بشرى مى‌باشد. مانند اين‌كار حضرت حجّت  از ساير پدران بزرگوارش  نيز بسيار صادر شده است.»

جواب از اشکال در بیان آیت الله صافی

اقای صافی در جواب از این اشکال می‌فرماید:

«فنفي صدور هذه الأفعال عنهم عليهم السلام، لو لم يرجع إلى إثبات نقص فيهم لا يكون كمالا لهم، و يؤول الأمر إلى تنزيههم من الأفعال العادية التي يستحي الإنسان أن يراه الناس فيها، و إلى نفي مثل الشهوة و الميل الجنسي عنهم، و الحال أن بكلّ ذلك تظهر كمالاتهم الروحية، و مقاماتهم الشامخة العالية، »[3]

نفى صدور اين‌گونه رفتار؛ از ائمه طاهرين- در سنين كودكى- اگر به اثبات نقص آن‌ها برنگردد، كمال آن‌ها نيز محسوب نمى‌شود. بنابراين، لازمه نفى اين‌گونه كردارها، اين است كه آنان از رفتارهاى عادى كه معمولا، انسان از انجام آن در حضور مردم شرم و حيا مى‌كند پاك و منزه هستند، شهوت و ميل جنسى نيز از آنان نفى مى‌شود. با اين‌كه از تمام رفتار و كردار آن‌ها، كمالات روحى و مقامات شامخ آنان آشكار است.

«و لو راجعنا تواريخ الأنبياء و الأئمّة لوجدنا فيها أزيد من ذلك بكثير، من أظهرها ما وقع بين النبي و سبطيه العزيزين عليه حتّى في حال صلاته و في سائر الأحوال، فهو يلاعبهما و هما يلاعبانه و يقول: نعم المطيّة مطيّتكما، و نعم الراكبان أنتما و يقول في الحسين حزقّة حزقّة، ترقّ عين بقّة و لم يقل أحد: إنّ هذا لعب»

اگر به تاريخ پيامبران و ائمّه  مراجعه كنيم. درمى‌يابيم كه اين‌گونه رفتار از آنان و زيادتر از آن مقدار سرزده است كه بيان كرديم و در روايت سعد آمده است. بارزترين آن‌ها جرياناتى است كه ميان پيامبر اكرم و دو نوه عزيزش  حتى در نماز و ديگر احوال، روى داده است و كسى نگفته اين قبيل كارها لعب و بازى است و ارتكاب آن از پيامبر و نوادگان عزيز او جايز نيست. از جمله سوار شدن بر پشت پيامبر به‌ويژه در حال نماز، پيامبر اكرم با دو فرزند خود بازی می‌کرد و آن دو نيز بر پشت پيامبر سوار مى‌شدند و جدّشان را به بازى وامى‌داشتند و حضرت مى‌فرمود: «نعم المطّية مطيتكما و نعم الراكبان انتما؛ شما دو تن، چه مركب خوبى داريد و چه سوارهاى خوبى هستيد. و یا اینکه پيامبر اكرم امام حسين  را به سينه مى‌چسباند و أو را تشويق مى‌كرد و مى‌فرمود: «بيا بالا، بيا بالا،

« فهل تجد من نفسك أن يكون الأنبياء و الأوصياء محرومين او ممنوعين من هذه الملاطفات التي تقع بين الآباء و الأبناء، و من أوضح الشواهد على لطافة الروح و حسن الخلق و الرحمة الإنسانية مع ما فيها من الحكم و الرموز التربوية، فتمنعهم من هذا الشوق النفسي و الرغبة؟ فسبحان الذي جعلها من ألذّ لذائذ الحياة، و ما يذهب بها متاعبها، و تنسى مشاقّها و مرارتها.»[4]

آيا مى‌پنداريد كه پيامبران و جانشينان آن‌ها از اين ملاطفاتى كه بين پدران و فرزندان واقع مى‌شود محروم و ممنوع‌اند؟ چنین اعمالی علاوه بر حکمت و رموزی که دارد، نشان از لطافت روح و حسن خلق و مهربانی افراد می‌باشد.آیا می‌خواهید – با بیان چنین اشکالی- ائمه طاهرین را از چنین لطافت ها، ممنوع سازید؟

رخداد چنین حالاتی در پیامبران گذشته

نمونه ديگر، سرگذشت حضرت يوسف  در قرآن آمده است. برادران حضرت يوسف  خواستند نقشه خود را درباره وى پياده كنند. و او را از پدر جدا سازند… از اين‌رو، به پدر گفتند: پدر! چرا ما را درباره يوسف، امين نمى‌دانى؟ با اين‌كه ما خيرخواه او هستيم! «أَرْسِلْهُ مَعنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنا لَهُ لَحافِظُونَ»[5] فردا او را با ما بفرست؛ تا گردش كند و غذاى كافى بخورد و بازى و تفريح كند. ما نگهبان و مراقب او هستيم.

لعب و بازى كردن به حضرت يوسف در سن كودكى نسبت داده شده است و كودك، با بازى كردن، ملامت نمى‌شود. دليل بر خردسال بودن حضرت يوسف، سخن برادران اوست كه گفتند: «إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ» ما از وى نگهدارى مى‌كنيم، اگر بزرگ بود، نيازى به حفاظت و مراقبت برادرانش نداشت. دليل ديگر بر خردسال بودن وى، سخن حضرت يعقوب  است كه فرمود: «أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ اَلذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ»[6] بيم دارم شما از او غافل شويد و گرگ او را بخورد. بيم و ترس، بر جان كسى مى‌رود كه نتواند در مقابل خطرى مانند حمله گرگ از خود دفاع كند كه اين موضوع درباره پيرمرد سالخورده و يا كودك خردسال، صدق مى‌كند.

تفسیر به لهو و وجود لعب

ابو عبيده، كلمه «يرتع» را به لهو تفسير كرده چنان‌كه نسبت لعب و بازى كردن به حضرت يوسف، ايراد و اشكالى نداشت. بنابراين «يرتع» به معنى «لهو» به دليل خردسالى حضرت يوسف، اشكال و مانعى ندارد.

«مرحوم طبرسى از ابن زيد نقل كرده كه منظور از «لعب»، بازى‌هاى مباح مانند: تيراندازى و مسابقه دو و.. است»[7]

بدين‌ترتيب، بازى كردن، ويژگى ذاتى بشر است؛ به همين دليل گفته شده: نفى صدور اين افعال از آنان اگر اثبات نقض براى آن‌ها نباشد، اثبات كمال نخواهد بود.

اشکالی دیگر بر روایت

مرحوم تستری، اشکال دیگری را بر روایت سعد اشعری بیان می‌کنند. اما بیان اشکال:

«ممّا استشهد به لوضع الحديث ما أشار إليه بقوله: و تضمّن إبقاء العسكري رمّانة ذهبية تلمع بدائع نقوشها وسط غرائب الفصوص المركّبة عليها للعب ولده، مع أنّ ذلك عمل مترفي أهل الدنيا، لا مثلهم المعرضين عن الدنيا و زخارفها»[8]

از مواردی که بر موضوع بودن حدیث دلالت دارد، این است که در حديث مذکور آمده است كه امام عسكرى براى سرگرم نمودن فرزندش، انار طلايى داشت كه نقش‌هاى زيباى آن در ميان دانه‌هاى گرانبهايش مى‌درخشيد؛ با اين‌كه اين كار، از اعمال ثروتمندان دنياپرست است. (انار طلایی مناسب دنیاپرستان و مترفین است) و چنین اعمالی، از افرادی مانند ائمه طاهرین که از دنیا و زینت های آن، رویگردان هستند، به دور است.

جواب از اشکال

آقای صافی در منتخب الاثر اینگونه جواب می‌دهد:

أقول: قال اللّه تعالى: « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْق‏»[9]

بگو: چه كسى زينت‌هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزى‌هاى پاكيزه را حرام كرده است؟[10]

و قال عزّ اسمه في سليمان: «يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحاريبَ وَ تَماثيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِيات»[11]

(آن‌ها هر چه سليمان مى‏خواست برايش درست مى‏كردند: معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها، و ديگهاى ثابت)

و إن شئت فراجع سيرة الأنبياء سيّما سيرة سليمان على نبيّنا و آله و، فقد كان له قصور و نساء و إماء كثيرة، حتّى قيل: إنّه كان له ألف امرأة، و كان يجلس على العرش، و روي: أنّه كان يخرج إلى مجلسه فتعكف عليه الطير، و يقوم له الإنس و الجنّ حتّى يجلس على سرير»[12] و قد روي فيما توسّع له و توسّع به ما يستعجب منه و مع ذلك لم يقل أحد: إنّ كلّ ذلك عمل مترفي أهل الدنيا، و خلاف الإعراض عن الدنيا.

و اگر می‌خواهی به سیره انبیاء، خصوصا جناب سلیمان مراجعه کن. برای او قصرها و زنان و کنیزهای زیادی بود…به گونه ای که هنگام خروج از مجلسش، پرنده بر شانه اش می‌نشست و جن و انس برایش قیام می‌کردند تا بر تخت جلوس نماید و آن مقدار از نعمت های دنیا در اختیارش بود که انسان را به تعجب وا می‌دارد، ولی با این حال کسی نگفته است که سیره حضرت سلیمان از مترفین و اهل دنیا بود.

شرحی کوتاه بر کلام منتخب الاثر:

پس شما چگونه امام را با داشتن یک توپ طلایی متهم به إتراف و دنیاپرستی می‌کنید؟ انسان وقتی به سیره ائمه اطهار مراجعه می‌کند، در می‌یابد که دنیا و امکانات دنیوی در اختیار آن حضرات بود. مثلا، به مذاکرات امام حسین و عمرسعد مراجعه نمایید که امام، به عمرسعد وعده زمین و امکانات دنیایی می‌دهد و یا وقتی به کربلا وارد شدند همه زمین های کربلا را خریداری کردند (ر.ک به ماده کربله در مجمع البحرین) و زمین‌ها را به خودشان واگذاری کردند و شرط نمودند که از زائرینش به مدت سه روز پذیرایی شود و یا امام صادق باغاتی داشتند و هنگام ثمردهی، دستور می‌دادند که دیوارهای باغات را برای مصرف فقراء خراب نمایند و یا وقف نامه های علی را ببینید. این‌ها همه نشان از آن دارد که امکانات و اموال در دست آن حضرات بود [هر چند خودشان در مصرف به حداقل قناعت می‌کردند] و با این حال امام علی می‌فرمود: «غری غیری»، پس زهد به معنای داشتن مال و دارایی های دنیایی نمی باشد بلکه معنای دیگری دارد، آقای صافی در ادامه می‌فرمایند:

ادامه کلام صاحب منتخب الاثر

«و في الحديث: ليس الزهد في الدنيا بإضاعة المال، و لا تحريم الحلال[13] بل الزهد في الدنيا أن لا تكون بما في يدك أوثق منك بما عند اللّه»[14] معنى زهد، تباه كردن مال و دارايى و تحريم حلال نيست؛ بلكه زهد و پارسايى در دنيا اين است كه آن‌چه در دست تو است محكم‌تر از آن‌چه كه در پيش خداست، نباشد.

و قال مولانا أمير المؤمنين «الزهد كلّه بين كلمتين من القرآن، قال اللّه سبحانه: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور»[15]

اين به خاطر آن است كه براى آنچه از دست داده‏ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد و خداوند هيچ متكبّر فخرفروشى را دوست ندارد.

«هذا هو الزهد، و لا يلزم معه ترك الانتفاع بما أحلّه اللّه تعالى و الالتذاذ بالملذّات، بل يجمع معه الانتفاع بكلّ ما أنعم اللّه تعالى به على الإنسان من نعم الدنيا، لأنّ المترفين أخذوا بالنعم حبّا للدنيا الدنيّة فيصعب عليهم تركها، دون هؤلاء. فإنّهم يتركون الدنيا بلا عناء و مشقّة، لا فرق عندهم في مقام الإنفاق بين الرمّانة الذهبية و الرمّانة الطبيعية»

پس [ عدم تعلق] معنای زهد است. زهد به معنای ترک لذات دنیایی نمی باشد بلکه با بهره بردن از همه نعم دنیوی، سازگاری دارد. مترفین، به جهت محبت به دنیا به دنیا نزدیک شدند لذا ترک آن برای شان سخت است بر خلاف زاهدان که دنیا را بدون مشقت و سختی، رها می‌سازند، لذا در مقام انفاق برای آن‌ها انار طلایی و انار طبیعی، فرقی ندارد.

«قال أمير المؤمنين في وصف حجج اللّه تعالى: «استلانوا ما استوعره المترفون »[16]

امیر مومنان در وصف مردان الهی می‌فرماید: آن چه را دنیاپرستان هوسباز، مشکل می‌شمرند بر آن‌ها آسان است

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

[1]. معجم رجال الحديث، مرحوم خوئي، ج 9، ص 82

[2]. نمازی، مستدرکات علم الرجال، ج4، ص38

[3]. صافی، منتخب الاثر، ج  ٣ ، ص  ٣۵٩ .

[4]. صافی، منتخب الاثر، ج  ٣ ، ص  ٣۵٩

[5]. سوره یوسف، ایه 12

[6]. سوره یوسف، آیه 13

[7]. مجمع البیان، ج5،ص 214

[8]. تستری،

[9]. سوره اعراف، ایه 32

[10]. امام صادق زیباترین لباس‌ها را می پوشید. در روایتی آمده است که : سفيان ثورى از مسجد الحرام مى‏گذشت، امام صادق  را ديد كه جامه‏اى زيبا و گرانبها بر تن دارد، با خود گفت بايد نزد او بروم و سرزنشش كنم، سپس به او نزديك شد و گفت: اى پسر رسول خدا! رسول خدا اين گونه لباسى نمى‏پوشيد، و على و هيچ يك از پدرانت نيز چنين نمى‏كردند! امام به او فرمود: «رسول خدا  در روزگار تنگى و سختى زندگى مى‏كرد… و اكنون نعمتهاى دنيا فراوان شده است، و شايسته‏ترين كسان براى بهره‏بردارى از نعمتها مردمان نيكوكارند… چيزى كه هست من اى ثورى! آنچه را كه بر تنم مى‏بينى براى مردم (و حفظ آبرو) مى‏پوشم». و سپس دست سفيان را گرفت و به سوى خود كشيد و جامه رو را بالا زد تا جامه زبر زيرين كه با تن او تماس داشت آشكار شد، آنگاه فرمود: «اين (زبر) را براى خودم مى‏پوشم و آنچه مى‏بينى براى مردم». سپس با دست خود لباس روى سفيان را كه زبر بود كنار زد، در زير آن لباسى نرم بر تن داشت، فرمود: «تو اين (جامه خشن) را براى مردم (و تظاهر كردن به ژنده‏پوشى و صوفيگرى) پوشيده‏اى، و آن (جامه لطيف) را براى ارضاى نفس خود» (کافی، ج6، ص 446) (ر.ک به الشیعه و الرجعه، مرحوم طبسی)

[11]. سوره سبأ، آیه 13

[12]. راجع البحار: ج  ١۴  ص  71

[13]. مرحوم والدم نقل می فرمود که مرحوم آخوند لباس های بسیار زیبا می پوشید و انگشتری داشت که می درخشید، بعضی به او گفتند که رویه ات را تغییر بده تا از تو برای مرجعیت تبلیغ نماییم. ایشان فرمودند که من به خداوند تبارک و تعالی شرک نمی ورزم.(یعنی به خاطر تبلیغ از من، روشم را عوض کنم)

[14]. سفينة البحار، ج  ٣ ، ص  ۵٣٧

[15]. سوره حدید، آیه 23

[16]. منتخب الاثر، ج3، ص 360

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *