بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین
بحث ما راجع به صیحه و نداء آسمانی بود و بررسی روایاتی که در این زمینه است و شروع بحثمان بعد از آیات شریفه و بررسی مختصر از تفاسیر وارد بحث روایی شدیم و از روایات کافی شریف شروع کردیم ، بعد از آن هم به روایات دیگر میپردازیم از قبیل نعمانی، کمالالدین، غیبه شیخ طوسی و کتب قدما. بعد آن میپردازیم به روایات عامه اگر در این زمینه روایاتی داشته باشند؛ بعد به کلمات بزرگان در این زمینه میپردازیم و بعد هم جمعبندی کنیم. عرض شد در کافی بیش از 4 یا 5 روایت در زمینه ندا و صیحه نیامده که بعضی صراحت داشتند و بعضی صراحت نداشتند اما در سایر کتابها روایات متعددند در کتاب غیبت نعمانی بیش از 20 روایت است که از حد استفاضه گذشته، شاید بتوانیم در اصل صیحه ادعای تواتر روایات کنیم. میماند تفاصیل و حتمیت صیحه. در روایات دقت کنید و ببینید آیا تصریح به حتمیت شده؟ در چند مورد است؟ آیا مستفیضند یا آحادند. بعد هم وارد تفاصیل دیگر شویم: مضمون نداء چیست؟ خود نداء کی اتفاق میافتد؟ نداء یکیست یا دوتاست؟
در ماه مبارک [رمضان] است یا در غیر آن؟ در کدام یک از ایام هفته است؟
روایت دوم از کافی شریف ج 8 ص 209 از داود بن فرقد بود: سمع رجلا من العجلیه.
در مرأة ج 26 ص 127، ح 253 آمده. متن را خواندم که فرمود: «وَ يُنَادِي أَوَّلَ النَّهَارِ مُنَادَى آخِرِ النَّهَارِ»
مرحوم مجلسی اینجا بیانی دارد که این عبارت به چه معناست: «لعل المراد أن منادی اول النهار و منادی آخر النهار شبیهان[1]»
اولاً گاهی بنابر معلوم میخوانیم و گاهی بنابر مجهول. اگر بنابر مجهول خواندیم معنا چنین میشود «یخبر منادی اول النهار عن منادی آخر النهار»
منادی اول نهار خبر از نداء آخر النهار هم میدهد یعنی من الآن اعلام میکنم که ظهور آقا امام زمان عج نزدیک است اما به شما خبر میدهم که یک نداء باطلی در آخر نهار هم هست که آن منادی [آخر النهار] شیطان است «و یقول انه شیطان فلا تتبعوه»
و اگر بنابر معلوم بخوانیم «لعل المراد ان المنادی اول النهار و منادی آخر النهار شبیهان بحسب الصوت»
از نظر تن صدا یکیاند و سبب اشتباه همین است «أو أن المراد أن منادی آخر النهار ینادی اول النهار ایضا» منادی آخر نهار همان منادی اول نهار است «اما موافقا لمنادی الاول أو کما ینادی آخر النهار» اینجا بیانات خیلی روشن نیست خود روایت شاید روشنتر باشد که ما 2 تا ندا داریم یکی اول نهار و دیگری آخر النهار
روایتش هم عرض شد داود بن فرقد میگوید: «سمع رجلا من العجلیه» شخصی از طایفه عجلی این حدیث را شنیده «قوله» روایت مضمره است مقطوعه است از این جهت سند اشکال دارد ولی چون ده ها روایت به این مضمون هست ما بحث سندی را اغماض میکنیم هر چند ایشان (مرحوم مجلسی) این تعبیر را دارند که روایت صحیح است، با اینکه مرحوم مجلسی به اسناد روایت خیلی ایراد میگیرند و با سندها خیلی دقیق برخورد میکنند اینجا را میفرماید صحیح.
ظاهراً تا داود بن فرقد مشکل نداشته باشد همه معتبرند اما مشکل در سمع رجل من العجلیه است که آن آقا چه کسی بوده و از کی نقل کرده است این هم روایت دوم بعد در آخر میفرماید (یصدقه) أی قال الامام او الراوی. روایت چنین است. فقال: يصدّق عليها من كان يؤمن بها قبل أن ينادی. این دنباله از کیست؟ که استناد به آیه میکند
ینادی ان الله عزوجل یقول:«افمن یهدی الی الحق…» این تأییدی که از آیه آورده (افمن یهدی…) این حرف، حرف کیست؟ علامه میفرماید ممکن است خود امام این را فرموده باشد چون دارد (هَذَا الْحَدِيثَ قَوْلَهُ…) یعنی قول امام است تا آخر همه مقول قول امام است بعد میفرماید (أو الراوی الذی کان یناظر الرجل العجلی) ممکن است تتمه از راوی باشد که با عجلی مناظره کرده است. خوب این بیان روایت دوم
روایت سوم
[1]. الكافي 8 209 حديث الصيحة
255- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ وَ غَيْرِهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ الصَّبَّاحِ قَالَ سَمِعْتُ شَيْخاً يَذْكُرُ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي الدَّوَانِيقِ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْ نَفْسِهِ يَا سَيْفَ بْنَ عَمِيرَةَ لَا بُدَّ مِنْ مُنَادٍ يُنَادِي بِاسْمِ رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ أَبِي طَالِبٍ قُلْتُ يَرْوِيهِ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ قَالَ وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَسَمِعَتْ أُذُنِي مِنْهُ يَقُولُ لَا بُدَّ مِنْ مُنَادٍ يُنَادِي بِاسْمِ رَجُلٍ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ هَذَا الْحَدِيثَ مَا سَمِعْتُ بِمِثْلِهِ قَطُّ فَقَالَ لِي يَا سَيْفُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَنَحْنُ أَوَّلُ مَنْ يُجِيبُهُ أَمَا إِنَّهُ أَحَدُ بَنِي عَمِّنَا قُلْتُ أَيُّ بَنِي عَمِّكُمْ قَالَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع ثُمَّ قَالَ يَا سَيْفُ لَوْ لَا أَنِّي سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُهُ ثُمَّ حَدَّثَنِي بِهِ أَهْلُ الْأَرْضِ مَا قَبِلْتُهُ مِنْهُمْ وَ لَكِنَّهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ع
مرحوم کلینی دو روایت را میآورند البته در غیر باب خودش، وقتی میرسند به عنوان صیحه (حیث الصیحه) این روایت را در باب صیحه نمیآورند بلکه قبل باب صیحه این احادیث را آوردهاند بعد عنوان میدهند: حدیث الصیحه و دو روایت دیگر میآورند که بعضی ایراد گرفتهاند که کاش شما چون عنوان صیحه را مطرح کردید این دو روایت را همینجا میآوردید. در عنوان صیحه روایاتی که نقل کردهاند یکی از آنها صراحت دارند و دومی هر چند بعضی به آن استناد کردهاند اما من هر چه دقت کردم ربطش را به صیحه نتوانستم تشخیص بدهم اما روایت اول در ذیل عنوان حدیث الصیحه:[2]
علی بن ابراهیم عن أبیه (ابراهیم بن هاشم) از ابن ابی نجران و غیر ابن ابی نجران عن اسماعیل بن الصّباح ِ قَالَ سَمِعْتُ شَيْخاً يَذْكُرُ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ
این آقا (شیخا) کیست، نقل نکردهاند کیست، آيا کلمه شیخ را به معنای لغوی بگیریم یعنی یک بزرگسال یا نه شیخ یکی از الفاظ مدح است، اهل سنت هم درکلمه شیخ چنین مطلبی را دارند، ما هم چنین مطلبی را داریم که شیخ را از الفاظ مدح بگیریم یا نه و بگوییم مجهول است هر چه هست معلوم نیست آن شیخ چه کسی است که از سیف بن عمیره نقل میکند. اما سیف بن عمیره ظاهرا مشکلی نداشته باشد هر چند بعضی تأملی دارند ولی بهترست مراجعه کنید تنقیح المقال ج 34 ص 284 در مورد ایشان بحث دارد و دفاع میکند لذا مشکلی ندارد. مشکل همین واسطه است (شیخا).
سیف بن عمیره میگوید نزد منصور دوانقی بودم[3] بیمقدمه منصور به من گفت: یا سیف به طور حتم روزی میرسد که به نام یکی از فرزندان ابوطالب ندا داده میشود و گفتم: آیا مردم هم این را نقل میکنند؟ گفت: قسم به آنکه جانم در دست اوست، به گوش خودم شنیدم که آن شخص میگوید «مُنَادٍ يُنَادِي بِاسْمِ رَجُلٍ» گفتم: یا امیرالمؤمنین چنین حدیثی را من نشنیده ام. گفت: اگر این اتفاق بیفتد و ندا به نام یکی از فرزندان ابوطالب سر داده شود ما اولین کسانی هستیم که آن دعوت را اجابت کنیم[زیرا] او یکی از فرزندان عموهای ماست، گفتم بالاخره از فرزندان کدام یک از أعمام شماست گفت: «رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ فاطمه» ندا به نام یکی از فرزندان زهرای أطهر است گفت: یا سیف! اگر من این حدیث را به گوش خودم از امام باقر نشنیده بودم، اگر تمام اهل زمین چنین حدیثی را برایم نقل میکردند قبول نمیکردم، اما این حرف را از دو لب امام باقر شنیدهام لذا قبول دارم.
این یکی از روایاتی است که مرحوم کلینی در کافی شریف نقل کردهاند اما مرحوم مجلسی طبق مبنای متأخرین بررسی سندی میکند و میگوید ضعیف، به خاطر (سَمِعْتُ شَيْخاً) اما اگر مبنای قدماء را أخذ کنیم (تکرره فی الاصول المعتبره، وجوده فی اصل معتمد و قرائن نقل شده) روایت معتبر است و مشکلی ندارد اما متأخرین چون دسترسی به قرائن ندارند روایت را ضعیف میدانند. اما آیا میتوان حتمیت را از این روایت فهمید؟ در عبارت داشت (لابد)؛ چند تا از این أحادیث باید پیدا کنیم بعد ببینیم میتوانیم مسأله حتمیت را استفاده کنیم یا نه
روایت چهارم
کافی ج 8 ص 310 مرحوم مجلسی هم در مرأة، ج 26 ص 406 نقل میکند
– مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ…
عمر بن حنظله میگوید شنیدم که 5 علامت قبل قیام قائم واقع میشود (1) الصیحه یکی از علامات صیحه است
و السفیانی والخسف و قتل نفس الزکیه و الیمانی. اگر اشتباه نکنم این روایت را 4 بار به 4 مناسبت نقل کردیم (یمانی، نفس زکیه، سفیانی و خسف) الآن هم تحت عنوان صیحه بیان کردیم.
عمر بن حنظله می گوید: گفتم اگر پرچمی برافراشته شد دعوت به قیام شد از یکی از خاندان شما[4] آیا از او تبعیت کنیم امام فرمود: نه تبعیت نکنید… امام این آیه را خواندند «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً…» عرض کردم (عمر بن حنظله) آیا این آیه همان ندای آسمانی است فرمود: اگر این آیه اتفاق بیفتد همه سر تسلیم فرو میآورند. (حضرت نفی نکردند که آیه همان ندا باشد)
یک شبهه
از این آیه ممکن است بعضی استفاده دیگری هم بکنند که قیامهای قبل امام زمان همه مورد سؤال است. در کتاب تا ظهور این بحث را مفصل بحث کردهام، چند روایت دیگر هم هست که نفی میکنند قیامهای قبل ظهور را، که ما هم بررسی سندی کردیم و نتوانستیم حتی به یک روایت بدون مشکل برسیم، بالاخره هر کدام یک مشکل سندی دارند. هم بررسی دلالی کردیم و توجیهاتی[داشتیم]
اما کدام قیامها (نفی میشوند) همه قیامها حتی قیامهایی که در طول باشند نه در عرض؟ یا از همان اول (همه نفی میشوند)؟ این روایت ناظر به قیامهای عرضی است، یعنی دعوت به خودشان است، نه زمینهسازی برای حکومت ائمه طاهرین، توجیهات زیادی شده است.
پس این روایت؛ صیحه را یکی از علامات ظهور امام زمان میداند اما از این روایت حتمیت استفاده نمیشود کمااینکه حتمیت قتل نفس زکیه و یمانی و… استفاده نمیشود مگر از قرائن و روایات دیگر. مرحوم مجلسی روایت را تأیید میکند میفرماید حسنٌ کالصحیح ظاهراً مشکلی اگر باشد همان عمر بن حنظله است. چون توثیق ندارد اما روایتش را قبول کردهاند: مقبوله عمر بن حنظله معروف است.[5] اما شهید ثانی: عَدَّه صحیحاً
. اما قوله: (الصیحه) أی النداء الذی یأتی ذکره فی خبر الآتیه.
«فقلت له: أهي الصيحة» امام نه تأیید کرد (که آیه همان صیحه است) و نه ردّ فرمود، اما مسائل بعد را فرمودند که اگر آیه واقع شود چه اتفاق میافتد.
مرحوم مجلسی: الظاهر أن الامام ع قررّه (تقریر کرد) علی أن المراد بها الصیحة.
(که مراد از آیه در آیه شریفه همان صیحه است) و بیّن أن الصیحة (و تبیین کرد امام که این صیحه) تصیر سببا لخضوع اعناق اعداء الله [6] (گردنکش ها سر تسلیم فرو میآورند)… أوردنا الاخبار الکثیره فی تفصیل من کل العلامات. (تفصیل هر یک از علامات را در کتاب غیبة از بحار الانوار بیان کردیم)
روایت پنجم
کافی ج 8 ص 310 و علامه در مرآة ج 26 ص 407
حدیث 484: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ عَنْ ابْنُ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ…
در این روایت ظاهرا «أبی جمیله» مشکل دارد لذا میفرماید ضعیف
محمد بن علی حلبی میگوید از امام صادق ع شنیدم فرمودند: درگیری سران حکومت بنی العباس از حتمیات است و (در روایت قبل، صیحه بود و اینجا نداء است) ندا هم از محتومهاست و خروج القائم از محتومات است، که البته خروج حضرت مهدی«من المیعاد» است که بداء بردار نیست که طبق این روایت و به قرینه سیاق باید بگوییم نداء هم همینطور و قابل بداء نیست.
سه چیز کنار هم هستند 1. اختلاف بنیالعباس 2. نداء آسمانی 3. خروج امام زمان.[7]
قلت: ندا چگونه است. امام فرمود: (صحبتی از سال و ماه ندارد) ابتدای روز منادی از آسمانها اعلام میکند (أَلَا إِنَّ عَلِيّاً وَ شِيعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ)[8]– تفصیلش را خواهیم گفت که همه میشنوند- پیروز علی است و پیروان علی بن ابیطالب و امام فرمودند: (شیاطین دست به دست هم میدهند درآخر همان روز و جوابی میدهند که «أَلَا إِنَّ عُثْمَانَ وَ شِيعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ»
اما مراد از عثمان چیست؟ جریان سفیانی و عثمان بن عنبسه است یا کنایه از خطوط انحرفی است؟
روایت ششم
این روایت را مرحوم مجلسی ذیل صیحه آوردهاند که مفصل است و خیلی مطلب دارد
اما ارتباطش را با صیحه نتوانستم درست کنم (إِذَا أَصَابُوا ذَلِكَ الدَّمِ)
آیا حکومت عباسیهاست یا أمویها اینها در نعمت و نازند تا وقتی که دستشان آغشته به خون ما نشده باشد «مَا لَمْ يُصِيبُوا مِنَّا دَماً حَرَاماً» اشاره کرد به سینه خودش «إِذَا أَصَابُوا ذَلِكَ الدَّمَ» دیگر بساطشان برچیده میشود (بَطْنُ الْأَرْضِ خَيْرٌ لَهُمْ مِنْ ظَهْرِهَ) تا میرسد (فَيَوْمَئِذٍ لَا يَكُونُ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ نَاصِرٌ وَ لَا فِي السَّمَاءِ عَاذِرٌ)[9]
نه در زمین حکومت عباسیها یار و یاوری دارند نه در آسمان کسی هست که آنها را در کارهایشان معذور بدارد
مرحوم کلینی که این روایت را ذیل صیحه آوردهاند شاید نظرشان به این عبارت باشد (وَ لَا فِي السَّمَاءِ عَاذِرٌ)
والسلام علیکم…
[1] . مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج26 ؛ ص127
الحديث الثالث و الخمسون و المائتان: صحيح مضمر أو موقوف.
قوله عليه السلام:” من العجلية” كأنها نسبة إلى قبيلة، و يحتمل أن يكون كناية عمن قدم عجل هذه الأمة، و سامريها على أمير المؤمنين عليه السلام.
قوله عليه السلام:” قال: و ينادي” الظاهر أن القائل هو الإمام عليه السلام، و لعل المراد أن منادي أول النهار و منادي آخره شبيهان بحسب الصوت، أو المراد أن منادي آخر النهار ينادي أول النهار أيضا، إما موافقا للمنادي الأول أو كما ينادي آخر النهار. و يحتمل أن يقرأ على البناء للمجهول أي يخبر منادي أول النهار عن منادي آخر النهار، و يقول إنه شيطان فلا تتبعوه كما أفيد. قوله عليه السلام:” فقال: يصدقه” أي قال الإمام عليه السلام أو الراوي الذي كان يناظر الرجل العجلي.
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، 26جلد، دار الكتب الإسلامية – تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.
[3]. البته این قبل از به خلافت رسیدنش بوده و هنوز حکومت امویین بودند و ابوجعفر منصور دوانقی در مدینه بود.
[4]. بنی الحسن خیلی قیام میکردند و امام را مجبور میکردند که تایید کنند یا مخالفت نکنند خیلی برخوردهای بدی با امام داشتند بحارالانوار و جاهای دیگر آمده. و امام آن قیامها را تأیید نمیکرد.
در بعضی کتب دیده ام که ائمه بعضی مذاهب که مدعیاند نه تنها محب اهلبیت بوده اند بلکه قیام میکردند برای اهلبیت. شما ببینید آنها که زندان رفتند به خاطر اهلبیت بوده یا زندان رفتند به نام اهلبیت؟ این همان قیامهای بنی الحسن است که امام آنها را ردّ میکرد و نمیپذیرفت در یکی از همین قیامها بود که ائمه بعضی مذاهب زندان رفتند یا شلاق خوردند نباید به حساب امام بگذارند باید به حقایق تاریخ با دقت بیشتری برخورد کرد.
[5] . خدمت استادمان بودیم به مناسبت این بحث که مطرح شد، ایشان 12 الی 13 وجه در درس بیان کردند برای تبیین علت قبول روایات عمر بن حنظله
[6] . مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج26 ؛ ص407
[7] . دقت کنید که آیا خروج همان عبارت أخری ظهور است یا فرق میکند مرحوم مجلسی فرق میگذارد بین خروج و ظهور که فاصله دارند و زمان دارند.
[8]. کتب نواصب را ببینید کتابهای کسانی که وابستهاند کارتلهای آلیهود را ببینید وقتی اسم از شیعه میبرند میگویند «الفرقه الضاله» «المبتدعه» و تعابیر زشتی دارند چرا چون پذیرفتند غیر را، چون پروژهای آنها را نپذیرفتند و تابع غدیرند. ما را که دستگیر کردند حرفشان این بود «انه داعیه الی فرقه الضلال» تبلیغ از مذهب ضلال میکند
[9] . مرآة ص 128 ح 256
کافی ج 8 ص 210
.
.
.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.