جلسه بیست و پنجم - 25 / 9 /91
.
بسم الله الرحمن الرحيم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه.
.
مقدمه
.
در جلسات قبل گفتیم که بعضی از معاصرین در تحقیقات و تألیفاتشان تلاش می کنند که رجعت را زیر سوال برده و منکر آن شوند. جالب این است که بعد از تشکیک و تضعیف دهها و صدها ادله و روایات رجعت، و تضعیف استدلال به چندین آیه، تلاش دارد که ثابت کند، حکومت بعد از امام زمان4، دست اولیاء صالحین است. و خواهید دید – البته قبلا هم اشاره شد – تمام روایاتی که در باره اولیاء و حاکمیت شان است به عدد انگشتان دست نمیرسد، یعنی گمان نمیکنم شش یا هفت روایت، بیشتر باشد و یک حدیث از این احادیث هم از نظر سند درست نمیباشد. خیلی تعجب آور است که بسیاری از احادیث رجعت و کلمات و ادعاهای اجماع و ضرورت را زیر سوال ببرد و بعد قائل شود که حاکمیت بعد از امام زمان4 با اولیاء و صالحین است و دلیل خود را روایت امام صادق7 در الغیبه شیخ طوسی ذکر نماید. روایتی که پیامبر9 در شب رحلت شان به امیر المؤمنین7 فرمودند: قلم و کاغذی بیاور…
.
«… قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي كَانَتْ فِيهَا وَفَاتُهُ لِعَلِيٍّ ع يَا أَبَا الْحَسَنِ أَحْضِرْ صَحِيفَةً وَ دَوَاةً فَأَمْلَأَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَصِيَّتَهُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّهُ سَيَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ مِنْ بَعْدِهِمْ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً…»[1]
.
* این روایت دو مشکل اساسی در سند دارد. شخصی به نام عَلِي بْنِ سِنَان مَوْصِلِي و فرد دیگری که جعْفر بن أَحْمد مِصْري است، هر دو از مجاهیل هستند و اثری از اینها در کتب رجالی نمیباشد. البته بنده الان قصد ندارم که وارد این بحث شوم، فقط خواستم که اشاره ای کنم.
.
مناقشه مرحوم صدر بر آیه دوم
.
در جلسه قبل گفتیم که آیه « وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجا » (نمل / 83)،آیه دومی بود که مرحوم صدر در بحث رجعت، بیان می کند و سپس اشکال بر استدلال می نماید، اما بیان ایشان:
.
«و قد أشار أحد الأخبار التي سمعناها إلى طريقة فهم الرجعة من هذه الآية أن الله تعالى يحشر في يوم القيامة الناس جميعاً لا أنه يحشر بعضاً و يدع بعضاً و هو المشار إليه في قوله تعالى «و حشرناهم فلم نغادر منهم أحداً »إذاً فهي لا تشير إلى حشر يوم القيامة، و إنما تشير إلى حشر آخر هو الحشر في الرجعة و إنما سمي حشراً باعتبار أنه يتضمن الحياة بعد الموت لجماعات كثيرة مشابهاً من هذه الجهة لحشر يوم القيامة»
در يكى از روايات گذشته براى درك مسأله رجعت به اين آيه اشاره شده بود. خداوند متعال در روز قيامت همه مردم را محشور كرده و گرد هم مىآورد «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً. اما آيه بالا كه موضوع سخن ماست، تنها به حشر بعضى از انسانها اشاره مىنمايد و مىفرمايد: «… مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» در اين صورت اشارهاى به حشر در روز قيامت نداشته، به حشر ديگرى كه در رجعت روى مىدهد اشاره مىنمايد. و از اين روى بر آن نام حشر نهاده شده است كه در رجعت گروههاى زيادى از انسانها پس از مرگ، زنده مىشوند، و از اين جهت شبيه حشر در روز قيامت مىباشد.
.
«و نحن إذا نظرنا إلى الآية الكريمة باستقلالها، لن نجدها دالة على الرجعة بحال و لا اقل من احتمال معنى آخر بديل لمعنى الرجعة، لا تكون الآية دالة عليه أقل من دلالتها على معنى الرجعة. و هذا المعنى هو الحشر التدريجي»
وقتى به طور مستقل به اين آيه مىنگريم، هيچگونه دلالتى بر رجعت در آن نمىيابيم و دلالت آیه بر احتمال دوم – حداقل آیه، احتمال دیگری هم دارد که می تواند آن احتمال، بدیل رجعت باشد – کمتر از دلالت آیه بر رجعت نیست. ( احتمال دوم همان حشر تدریجی است). [ممكن است در اينجا سوال شود پس چرا در اين آيه تنها از محشور شدن گروهى از افراد امتها سخن رفته است با اينكه مىدانيم همه انسانها در عرصه قيامت حاضر خواهند شد؟ در پاسخ بايد گفت]
.
فإن الحشر والحساب في يوم القيامة له أحد أسلوبين محتملين:
.
براى حشر و حساب در روز قيامت دو شيوه محتمل است:
.
الأسلوب الأول: الحشر الدفعي او المجموعي. بمعنى أن يحشر الناس كلهم من أول البشرية إلى آخرها سوية، ويحاسبون على أعمالهم. وهذا هو المركوز في الأذهان عادة، غير أنه ليس في القرآن ما يدل عليه، وترد عليه بعض المناقشات لسنا الآن في صددها.
.
1- حشر دفعى يا مجموعی: به اين معنا كه همه انسانها از آغاز آفرينش تا پايان، همه به طور يكسان محشور گردند و به اعمالشان رسيدگى شود ( همه با هم وارد قیامت و یک روزه به حساب همه رسیدگی می شود) محشور شدن انسانها در قيامت در باور عمومى و اذهان چنين است اما در قرآن كريم دليلى براى آن وجود ندارد حتى برخى اشكالات نيز به آن وارد است كه اينك در مقام بازگو كردن آن نيستيم.
.
* ایشان می فرماید: در قرآن کریم دلیلی بر حشر جمعی نداریم، در جواب باید گفت که اولا در قرآن بر این امر ادله یافت می شود، ولی به فرض که مناقشه کنید، روایاتی بر حشر جمعی وارد شده است که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. مثلا روایتی که از امیرالمومنین7 در این زمینه وارد شده است: «از او پرسيدند: خدا چگونه حساب مردم را مىرسد با بسيار بودن آنان؟ فرمود: چنان كه روزى شان مىدهد با فراوان بودنشان. پرسيدند: چگونه حسابشان را مىرسد و او را نمىبينند؟ فرمود:چنان كه روزىشان مىدهد و او را نمىبينند.[2] (همانطوری که خدای عزوجل همه را با هم روزی می دهد در یک لحظه هم، همه را محشور می کند و حسابرسی می کند)
.
الأسلوب الثاني: الحشر التدريجي، جيلاً بعد جيل أو ديناً بعد، أو مجموعة بعدد معين بعد مجموعة وهكذا. وحتى يتم حساب الدفعة الأولى تحشر الدفعة الثانية وهكذا.
.
2- حشر تدريجى: گروههاى مختلفى به صورتهاى گوناگون وارد عرصه قيامت مىشوند؛ نسلى پس از نسلى يا گروهى با تعداد مشخص، پس از گروهى ديگر با همان تعداد؛ يا افراد يك آيين و پس از آنها پيروان آيينى ديگر و يا… وارد عرصه محشر مىشوند. وقتى به حساب گروه اول رسيدگى شد گروه دوم وارد مىشوند و بقيه نيز به همين ترتيب.
.
فقد تكون الآية التي نحن بصددها دالة على هذا الأسلوب من الحشر. حيث يقول:« ويوم نحشر من كل أمة فوجاً » لأن حشر الجيل الواحد يتضمن أن يعود إلى الحياة جماعة من كل مذهب ودين:« من كل أمة»كما كان عليه الحال في الدنيا.وهو لا يريد إهمال الآخرين، بل هو يشير إلى دفعة واحدة من الحشر التدريجي،وأما الدفعات الأخرى فيأتي دورها تباعاً.ولن تكون مهملة بدليل قوله تعالى «وحشرناهم فلم نغادر منهم أحدا»اي أن الحشر التدريجي سيستوعب في النتيجة كل البشرية من أولها إلى آخرها. إذا، فكلتا الآيتين تشير إلى يوم القيامة،ولا تمت إلى الرجعة بصلة،ولا أقل من احتمال ذلك بحيث تكون دلالتها على الرجعة غير ظاهرة.
به نظر مىرسد آيه مورد بحث، اشاره به اين نوع حشر در قيامت دارد: «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» زيرا حشر يك نسل متضمن آن است كه گروهى از هر دين و مذهب به زندگى بازگردند: «مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ» هم چنان كه در دنيا وضع چنين بوده است در حالى كه مقصود اين بخش از آيه آن نيست كه ديگران را واگذارد، بلكه به يك بخش از حشر تدريجى اشاره دارد و البته بخشها و دفعات بعدى تدريجا به دنبال آن خواهد آمد. آرى حشر ديگران واگذارده نشده است زيرا خداوند مىفرمايد: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً » يعنى اينكه حشر به تدريج همۀ بشريت را از آغاز تا پايان فرا مىگيرد.در اين صورت، هر دو آيه اشاره به روز قيامت داشته و هيچگونه ارتباطى با رجعت ندارد و اگر در آیه، احتمال رجعت باشد، با این احتمال دیگر نمیتوان گفت، آیه ظهور در رجعت دارد.
.
جواب:
.
* ما در جلسه قبل، به دو روایت اشاره کردیم که امام، آیه را به زمان رجعت تفسیر نمودهاند.
.
مرحوم والد ما تقریب استدلال شان به آیه شریفه این است:
.
حشر در آیه «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» از سه صورت خارج نیست و طبق حصر عقلی صورت چهارمی نخواهد داشت.
.
1- حشر پیش از قیامت، 2- حشر بعد از قیامت، 3- حشر در قیامت.
.
احتمال سوم باطل است زیرا حشر در قیامت به دلیل آیه «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» (کهف،47) نمیتواند «مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» باشد.
.
احتمال دوم هم مشکل است چون بعد از قیامت، طبق آیه هفت سوره شوری «فریق فی الجنّة و فریق فی السعیر» بازگشت معنائی ندارد.
.
احتمال اول باقی می ماند (حشر پیش از قیامت)، که همان رجعت است.
.
* کسي که به این آیه برای رجعت، استدلال می کند، قائل است که «مِن در آیه»، تبعیضیه است. من تبعیضیه با صفت حشر در قیامت جمع نمیشود لذا این آیه – حتی بدون توجه به روایات – فقط با رجعت سازگار است. به همین جهت مفسرین هم در تفسیر خودشان همین معنا را پذیرفتهاند. علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود، (ج 2 ص230) می فرماید این آیه دال بر رجعت است و بعد روایت را ذکر می کند. مرحوم کاشانی در( ج 8 ص 134) می فرماید که علما قائلند که چنین روزی در دنیا خواهد بود نه در قیامت (در قیامت همه محشور می شوند نه گروهی) و سپس روایتی را ذکر می کنند.
.
بیان علامه طباطبائی در المیزان
.
«وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ»
.
و قوله: (وَ يَوْمَ نَحْشُرُ) منصوب على الظرفية لمقدر و التقدير و اذكر يوم نحشر و المراد بالحشر هو الجمع بعد الموت لأن المحشورين فوج من كل أمة و لا اجتماع لجميع الأمم في زمان واحد و هم أحياء، و (مِنْ) في قوله: (مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ) للتبعيض، و في قوله: (مِمَّنْ يُكَذِّبُ) للتبيين أو للتبعيض.
كلمه «يوم» در «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ» منصوب است تا ظرف باشد براى فعلى مقدر و تقدير كلام «و اذكر يوم نحشر» و مراد از حشر، جمع كردن بعد از مرگ است، چون محشورين عبارتند از گروهی از هر امت، و تمامى امت هاى زنده هيچ وقت در زمان واحد جمع نمىشوند. و كلمه « من»در جمله«مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ”» براى تبعيض است و در جمله« مِمَّنْ يُكَذِّبُ»، هم ممكن است براى بيان باشد و هم براى تبعيض.
.
«و المراد بالآيات في قوله: (يُكَذِّبُ بِآياتِنا) مطلق الآيات الدالة على المبدإ و المعاد و منها الأنبياء و الأئمة و الكتب السماوية دون الساعة و ما يقع فيها و عند قيامها و دون الآيات القرآنية فقط لأن الحشر ليس مقصورا على الأمة الإسلامية بل أفواج من أمم شتى»
و مراد از آيات در جمله « يُكَذِّبُ بِآياتِنا» مطلق آياتى است كه بر مبدأ و معاد دلالت مىكند، كه از آن جملهاند انبياء و امامان و كتب آسمانى، نه اينكه مراد از آيات، قيامت و حوادث واقعه در آن و هنگام قيام آن باشد و نه آيات قرآنى به تنهايى، براى اينكه حشر، منحصر در امت اسلامى نيست، بلكه از امتهاى مختلف، از هر امتى فوجى محشور مىشوند. (زمانی شما می توانید بگویید که مراد از ایات، فقط ایات قرانی است که حشر مخصوص مسلمانان باشد)
.
«و من العجيب إصرار بعضهم على أن الكلام نص في أن المراد بالآيات هاهنا و في الآية التالية هي الآيات القرآنية قال: لأنها هي المنطوية على دلائل الصدق التي لم يحيطوا بها مع وجوب أن يتأملوا و يتدبروا فيها لا مثل الساعة و ما فيها انتهى»
و از عجايب، اصرارى است كه بعضى از مفسرين كردهاند بر اينكه: اين كلام نص است در اينكه مراد از آيات در اينجا و در آيه بعدى، آيات قرآنى است، نه مثل قيامت و حوادث آن، به دليل اينكه آيات قرآنى پر است از دلائل صدق، آن قدر كه در عين اينكه دقت و تامل در آن بر همه واجب بوده و هست، تا كنون نتوانستهاند به همه دلائل صدق مذكور احاطه يابند.
.
«و فساده ظاهر لأن عدم كون أمثال الساعة و ما فيها مرادة لا يستلزم إرادة الآيات القرآنية مع ظهور أن المحشورين أفواج من جميع الأمم و ليس القرآن إلا كتابا لفوج واحد منهم»
و فساد آن روشن است، براى اينكه صرف اينكه مراد از آن، امثال قيامت و حوادث آن نيست، دليل نمىشود بر اينكه پس حتما مراد از آن، آيات قرآنى است، با اينكه آيه، ظهور در اين دارد كه محشورين، گروه هایی از جميع امتها هستند و قرآن تنها كتاب يك گروه از ايشان است، نه كتاب همه گروه ها.
.
«و ظاهر الآية أن هذا الحشر في غير يوم القيامة لأنه حشر للبعض من كل أمة لا لجميعهم و قد قال الله تعالى في صفة الحشر يوم القيامة: (وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً)»
و از ظاهر آيه برمىآيد كه حشر در آن، حشر در غير روز قيامت است، زيرا حشر در روز قيامت اختصاص به يك فوج از هر امت ندارد، بلكه تمامى امتها در آن محشور مىشوند و حتى به حكم آيه« وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» يك نفر هم از قلم نمىافتد و اما در اين آيه مىفرمايد: از هر امتى فوجى را محشور مىكنيم.
.
و قيل: المراد بهذا الحشر هو الحشر للعذاب بعد الحشر الكلي الشامل لجميع الخلق فهو حشر بعد حشر.
.
بعضى از مفسرين گفتهاند: مراد از اين حشر، حشر عذاب است، بعد از حشر كلى، كه شامل همه خلق مىشود و اين حشرى است بعد از حشر. (احتمالی غیر از احتمالات صاحب کتاب تاریخ ما بعد الظهور)
.
«و فيه أنه لو كان المراد الحشر إلى العذاب لزم ذكر هذه الغاية دفعا للإبهام كما في قوله تعالى: (وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ حَتَّى إِذا ما جاؤُها): حم السجدة: 20 مع أنه لم يذكر في ما بعد هذه الآية إلا العتاب و الحكم الفصل دون العذاب و الآية كما ترى مطلقة لم يشر فيها إلى شيء يلوح إلى هذا الحشر الخاص المذكور و يزيدها إطلاقا قوله بعدها: (حَتَّى إِذا جاؤُ) فلم يقل: حتى إذا جاءوا العذاب أو النار أو غيرها»
ليكن اين حرف اشكال را بر طرف نمىسازد، (دلیل اول): براى اينكه اگر مراد، حشر براى عذاب بود لازم بود غايت (براى عذاب) را ذكر كند تا مبهم نباشد، هم چنان كه در آيه« وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ حَتَّى إِذا ما جاؤُها» اين غايت (إِلَى النَّارِ) ذكر شده است، با اينكه بعد از اين آيه هم به جز عتاب و حكم فصل، ذكرى از عذاب نيامده و آيه شريفه- بطورى كه ملاحظه مىفرماييد- مطلق است، و در آن هيچ اشارهاى نيست، كه بگوييم مقصود از آن حشر خاصى است كه ذكر شد. و (دلیل دوم): اين اطلاق را آيه بعدى بيشتر مىكند، كه مىفرمايد: «حَتَّى إِذا جاؤُ- تا آنكه بيايند» و نمىفرمايد بيايند عذاب را يا آتش را يا چيزى ديگر را. (دلیل بر اطلاق ایه این است که تتمه اش باز اشاره به عذاب نشده است)
.
«و يؤيد ذلك أيضا وقوع الآية و الآيتين بعدها بعد نبإ دابة الأرض و هي من أشراط الساعة و قبل قوله: (وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ) إلى آخر الآيات الواصفة لوقائع يوم القيامة، و لا معنى لتقديم ذكر واقعة من وقائع يوم القيامة على ذكر شروعه و وقوع عامة ما يقع فيه فإن الترتيب الوقوعي يقتضي ذكر حشر فوج من كل أمة لو كان من وقائع يوم القيامة بعد ذكر نفخ الصور و إتيانهم إليه داخرين»
باز مؤيد گفتار ما- كه منظور حشر در قيامت نيست- اين است كه اين آيه و دو آيه بعدش بعد از داستان بيرون شدن دابه از زمين واقع شدهاند، كه خود يكى از علائمى است كه قبل از قيامت واقع مىشود، قيامتى كه در چند آيه بعد درباره آن مىفرمايد: «وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ» و تا چند آيه بعد اوصاف وقايع آن روز را بيان مىكند، و معنا ندارد كه قبل از شروع به بيان اصل قيامت و وقايع آن، يكى از وقايع آن را جلوتر ذكر كند، چون ترتيب وقوعى اقتضاء مىكند كه اگر حشر فوج از هر امتى هم جزو وقايع قيامت باشد آن را بعد از مساله نفخ صور ذكر فرمايد، ولى اين طور ذكر نكرد، بلكه قبل از نفخ صور، مساله حشر فوج از هر امتى را آورده، پس معلوم مىشود اين حشر جزو وقايع قيامت نيست.
.
و قد تنبه لهذا الإشكال بعض من حمل الآية على الحشر يوم القيامة فقال: لعل تقديم ذكر هذه الواقعة على نفخ الصور و وقوع الواقعة للإيذان بأن كلا مما تضمنه هذا و ذاك من الأحوال طامة كبري و داهية دهياء حقيقة بالتذكير على حيالها و لو روعي الترتيب الوقوعي لربما توهم أن الكل داهية واحدة.
به همين جهت است كه مىبينيم بعضى از مفسرينى هم كه آيه را حمل بر حشر در قيامت كرده، متوجه اين اشكال شده و گفتهاند: شايد جلوتر ذكر كردن اين واقعه بر نفخ صور و قيام قيامت، براى اين بوده كه اعلام كند هر يك از اين دو، يعنى نفخ صور و حشر هر فوجى از هر امت، آن قدر مهمند كه جا دارد هر يك جداگانه مورد توجه قرار گيرند و احوال آنها كه حادثه بزرگ و جریان مهمی است، جداگانه خاطر نشان شود و گر نه اگر مىخواست ترتيب رعايت شود بايد اول نفخ صور، بعد حشر فوج از هر امت ذكر شود، چيزى كه هست اگر ترتيب رعايت مىشد خواننده خيال مىكرد هر دو يك حادثه است.
.
«و أنت خبير بأنه وجه مختلق غير مقنع، و لو كان كما ذكر لكان دفع توهم كون الحشر المذكور في الآية في غير يوم القيامة بوضع الآية بعد آية نفخ الصور مع ذكر ما يرتفع به الإبهام المذكور أولى بالرعاية من دفع هذا التوهم الذي توهمه»
و تو متوجه هستی كه اين وجهى است ساختگى كه به هيچ وجه قانع كننده نيست و اگر مقصود از آيه همين مىبود جا داشت به جاى دفع توهم مزبور كه اين مفسر آن را توهم كرده توهمى مهمتر از آن را دفع مىكرد و آن اين است كه كسى توهم كند كه حشر فوجى از هر امت در غير روز قيامت است و براى دفع اين توهم، اول مساله نفخ صور را بياورد، بعد حشر فوج از هر امت را، تا كسى خيال نكند حشر مذكور در غير قيامت است، آن گاه بعد از آن جملهاى بياورد تا توهم مفسر نامبرده را رفع كند.
.
«فقد بان أن الآية ظاهرة في كون هذا الحشر المذكور فيها قبل يوم القيامة و إن لم تكن نصا لا يقبل التأويل»[3]
پس معلوم شد كه آيه شريفه نمىتواند مربوط به وقايع قيامت باشد، بلكه از حشرى خبر مىدهد كه قبل از روز قيامت واقع مىشود، گرچه آیه نص و صریح نیست، بطورى كه قابل تاويل نباشد.
.
آیه سوم
.
سومین آیه ای که مرحوم صدر در موضوع رجعت به آن استناد کرده و سپس بر استدلال اشکال وارد می سازد، آیه 82 سوره مبارکه نمل است. (البته استدلات ایشان برای بنده جای تعجب دارد، ضمنا این آیه را سال گذشته به طور مفصل، بحث کردیم)
.
«وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ»
و هنگامى كه فرمان عذاب آنها رسد (و در آستانه رستاخيز قرار گيرند)، جنبندهاى را از زمين براى آنها خارج مىكنيم كه با آنان تكلّم مىكند (و مىگويد) كه مردم به آيات ما ايمان نمىآوردند.
.
بیان صاحب کتاب تاریخ ما بعد الظهور در آیه
.
«وطريقة دلالتها على الرجعة بأحد أسلوبين» (براى اثبات رجعت از اين آيه، دو شيوه وجود دارد)
.
«الأسلوب الأول: أن حادثة خروج دابة الأرض تكون عند الرجعة، فهي تخرج مع الراجعين لتقوم بوظيفتها بينهم»
شيوه اول: جريان بيرون آمدن «دابة الارض» در زمان رجعت خواهد بود و او به همراه ديگر رجعت كنندگان، خواهد آمد تا وظيفه خود را به انجام رساند.
.
«إلا أن هذا الأسلوب غير صحيح بكل وضوح، لأن الآية لا تشير إلا إلى خروج دابة الأرض، وأما أنها تخرج في جيل طبيعي او في جيل الرجعة، فهذا ما لا تشير إليه الآية إليه بحال»
ولی كاملا روشن است كه اين شيوه نادرستى است، زيرا اين آيه جز به بيرون آمدن دابة الارض اشاره ديگرى ندارد. اما اينكه آيا او با ولادت طبيعى به دنيا مىآيد و يا با رجعت، اشارهاى به آن نشده است.
.
جواب:
.
* آیا برای اثبات اصل رجعت به آیه مذکور استدلال شده و یا برای اتفاقات در دوران رجعت به آیه، استناد می کنند؟ ظاهرا دومی باشد. ما نمیخواهیم برای اثبات اصل رجعت به این آیه استدلال کنیم
.
بلکه ادله دیگری برای اثبات اصل رجعت داریم. در مطالعات و تحقيق، ندیدم کسی به این ایه بر رجعت استدلال کند. هر چند مرحوم صدر بر این باور است که برای اثبات رجعت به این آیه استدلال شده است.
.
الأسلوب الثاني: أنها تشير إلى رجعة دابة الأرض نفسها أعني حياتها بعد الموت، فهي تشير إلى رجعة شخص واحد لا أكثر. وإذا أمكن ذلك في شخص أمكن في عديدين.
شيوه دوم: اين آيه به رجعت دابة الارض يعنى به زنده شدن آن پس از مرگ اشاره مىكند. در واقع اين آيه به رجعت يك نفر و نه بيشتر اشاره دارد. حال اگر اين رويداد در مورد يك نفر ممكن باشد در مورد افراد بيشتر نيز بايد امكان داشته باشد.
.
* ایشان می فرماید بر امکان رجعت به این ایه استدلال شده است نه وقوع رجعت در حالی که شیعه در امکان رجعت بحث نمیکند زیرا «ادل دلیل علی امکان الشیء وقوعه». در امت های گذشته هم، چنین جریان هائی تکرار شده است. «الم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم»
.
*مولف در ادامه کلام خود می فرماید ما باید معنای دابّة الأرض را بفهمیم… و بعد می گوید:«وقد قامت الأخبار التي سمعنا طرفاً منها، بتعيين هذا الإنسان بالإمام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب7 » (در رواياتى كه گذشت، خوانديم كه اين انسان، وجود مبارك امام امير المؤمنين على بن ابى طالب 7 است.)
.
ما در اصل دابّة الأرض بحثی نداریم ولی تطبیق آن بر وجود مبارک امير المؤمنين قابل تامل است؟
.
مگر ما چند روایت در این زمینه داریم؟ شما صدها روایت در اصل رجعت را نپذیرفتید ولی به چند روایت که مشکل سندی دارد، بسنده کرده و به ضرس قاطع، دابّة الأرض را بر امير المؤمنين تطبیق می دهید. در جلسه بعد انشاء الله این بحث را بیشتر بررسی می کنیم.
.
.
وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين
.
————————————————————————————————————————————————
[1]. الغيبة، شیخ طوسي، ص: 150؛ / سند روایت ابن چنین است:«أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ سُفْيَانَ الْبَزَوْفَرِيِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سِنَانٍ الْمَوْصِلِيِّ الْعَدْلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْخَلِيلِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِصْرِيِ عَنْ عَمِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِيهِ ذِي الثَّفِنَاتِ سَيِّدِ الْعَابِدِينَ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ الزَّكِيِّ الشَّهِيدِ عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ 7 قَالَ…»
[2]. نهج البلاغه،حکمت 300
[3]. طباطبايي، الميزان، ج15، ص397.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.