جلسه بیست و چهارم - 19 / 9 /91
.
بسم الله الرحمن الرحيم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه.
.
مقدمه
.
بحث راجع به کلام صاحب تاریخ ما بعد الظهور در موضوع رجعت بود. ایشان سه آیه از آیات استناد شده برای اثبات اصل رجعت – نه خصوصیات رجعت – را مطرح کرده و مورد مناقشه قرار داده است.
.
اولین آیه ای که مطرح کرده است، آیه «قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ» (غافر /11) می باشد و سپس با قطع نظر از روایات، احتمالاتی بیان نموده و در آخر هم – ضمن نپذیرفتن احتمالات – نتیجه گرفته که آیه مذکور دلالتی بر رجعت ندارد.
.
آن چه در جواب گفته شد این بود: شما احتمالاتی را نقل کردید که افرادی مثل سدی و بلخی و جبائی و ابو مسلم و… از قائلین آن احتمالات بودند، پس چه خوب بود نظرات ائمه: را هم حداقل به عنوان یک نظر در این کتاب مطرح می کردید. ما سه روایت از امام معصوم – با قطع نظر از صحت و سقم و ضعف و اعتبار- در مورد این آیه در موضوع رجعت داریم. بالاخره این روایات دست کمی از کلمات ابو مسلم و جبائی و… ندارد. اگر این روایات مشکل سندی دارند آن اقوال، به طریق اولی مشکلات سندی را به همراه دارند. دارد. به هر حال، ایشان به روایات عنایت نفرمودهاند. در جلسه قبل، ما دو روایت را بررسی کردیم و قسمتی از روایت سوم (که روایت مفصلی بود) که از امام صادق7 نقل شده بود را خواندیم، اکنون بقیه روایت را بیان می نماییم.[1]
.
بقيه روایت سوم
«…فَيَدْنُو مِنْهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَيَقُولُ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَخَذْتَ فَكَاكَ رَقَبَتِكَ أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِكَ تَمَسَّكْتَ بِالْعِصْمَةِ الْكُبْرَى فِي دَارِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَيَقُولُ وَ مَا هِيَ فَيَقُولُ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ 7 فَيَقُولُ مَا أَعْرِفُهَا وَ لَا أَعْتَقِدُ بِهَا فَيَقُولُ لَهُ جَبْرَئِيلُ يَا عَدُوَّ اللَّهِ وَ مَا كُنْتَ تَعْتَقِدُ فَيَقُولُ كَذَا وَ كَذَا فَيَقُولُ لَهُ جَبْرَئِيلُ أَبْشِرْ يَا عَدُوَّ اللَّهِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَ عَذَابِهِ فِي النَّارِ وَ أَمَّا مَا كُنْتَ تَرْجُو فَقَدْ فَاتَكَ وَ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَخَافُهُ فَقَدْ نَزَلَ بِكَ ثُمَّ يَسُلُ نَفْسَهُ سَلًّا عَنِيفاً ثُمَّ يُوَكَّلُ بِرُوحِهِ مِائَةُ شَيْطَانٍ كُلُّهُمْ يَبْصُقُ فِي وَجْهِهِ وَ يَتَأَذَّى بِرِيحِهِ فَإِذَا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ فُتِحَ لَهُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ النَّارِ يَدْخُلُ عَلَيْهِ مِنْ فَوْحِ رِيحِهَا وَ لَهَبِهَا ثُمَّ إِنَّهُ يُؤْتَى بِرُوحِهِ إِلَى جِبَالِ بَرَهُوتَ ثُمَّ إِنَّهُ يَصِيرُ فِي الْمُرَكَّبَاتِ حَتَّى إِنَّهُ يَصِيرُ فِي دُودَةٍ بَعْدَ أَنْ يَجْرِيَ فِي كُلِّ مَسْخٍ مَسْخُوطٍ عَلَيْهِ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَيَبْعَثُهُ اللَّهُ لِيَضْرِبَ عُنُقَهُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ»[2]
و ملك الموت نزدیک او آيد و گويد: اى بنده خدا، برات آزاديت را گرفتى؟ سند امان را گرفتى؟ به عصمت كبرى در دار دنيا تمسک نمودی؟ محتضر گوید، آن چیست؟ پاسخ دهد، ولايت على بن أبى طالب 7 است، او گويد وي را نشناسم و به او عقيده ندارم. جبرئيل گويد اى دشمن خدا به چه عقيده داشتى؟ گويد: چنين و چنان، جبرئيل گويد: اى دشمن خدا مژده باد تو را به خشم خدا و عذاب او در دوزخ و اما آنچه بدان اميد داشتى از دستت رفته، و از آنچه ميترسيدى به تو فرود آمده، سپس جانش را با شدت از تنش بیرون کشد. سپس صد شيطان به روحش گمارد كه همه به صورتش، آب دهان اندازند و از بوي شیطان، آزار كشد و چون در قبرش گذارند، دری از درب های دوزخ به سوی او گشوده شود كه از آن بو و شراره اش بر وی در آید، سپس روح آن کافر را به كوههاى برهوت آرند، سپس روحش در اجسام تركيب شده درآيد (در قالب دیگری قرار می گیرد) تا اين كه بصورت كرمكى گردد و هر مسخ مسخوطى بر او روان شود(سنخ و چهره و قیافه اش، عوض می شود) تا قائم خانواده ما ظهور كند و خدايش بفرستد تا گردن او را بزند و اين است كه خدا فرموده «پروردگارا ميراندى ما را دو بار و زندهمان كردى دو بار اعتراف كرديم بگناهان خود آيا براى ما هيچ راهى هست كه بيرون شويم.
.
* شاهد در روایت، عبارت: «حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَيَبْعَثُهُ اللَّهُ لِيَضْرِبَ عُنُقَهُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ…» است. زمان قیام امام زمان4، شخص ماحض در کفر رجعت می کند. امام صادق7 آیه را تطبیق داده و بیان می دارند که آیه در مورد رجعت است. هنگامی که کافر را بر می گردانند تا گردنش را بزنند، می گوید: «پروردگارا! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى اكنون به گناهان خود معترفيم آيا راهى براى خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟»
.
* روایت مذکور با اینکه مربوط به رجعت است ولی مرحوم مجلسی آن را در بحث رجعت نیاورده است، بلکه این روایت را در بحث جزای قاتلین امام حسین 7در جلد 45 آورده است. ( آیا این اشکال به علامه مجلسی است یا خیر؟ یا به نظرشان نرسیده و یا مکان روایت را در جزای قاتلان امام حسین7 مناسب تر دیده اند؟ نمیدانیم)
.
یکی از قاتلین، عمر سعد است که در تتمه همین روایت، عذاب دنیوی او ذکر شده است.
.
وَ اللَّهِ لَقَدْ أُتِيَ بِعُمَرَ بْنِ سَعْدٍ بَعْدَ مَا قُتِلَ وَ إِنَّهُ لَفِي صُورَةِ قِرْدٍ فِي عُنُقِهِ سِلْسِلَةٌ فَجَعَلَ يَعْرِفُ أَهْلَ الدَّارِ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَهُ وَ اللَّهِ لَا يَذْهَبُ الدُّنْيَا حَتَّى يُمْسَخَ عَدُوُّنَا مَسْخاً ظَاهِراً حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَيُمْسَخُ فِي حَيَاتِهِ قِرْداً أَوْ خِنْزِيراً وَ مِنْ وَرَائِهِمْ عَذَابٌ غَلِيظٌ وَ مِنْ وَرَائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيرا
به خدا قسم: عمر بن سعد را پس از اينكه كشته شد، به صورت ميمونى آوردند و زنجير به گردنش انداختند و ميان أهل خانهاش نهادند، ولی او را نميشناختند. بخدا دنيا بپايان نرسد تا دشمن ما آشكارا مسخ شود، تا آنجا كه مردمى از آنها در زندگى خود ميمون شوند يا خوك، و بدنبالشان عذابي است سخت و از پس آنها دوزخ و چه بد سر انجامى است.[3]
.
بیان چند نکته
.
نکته اول:
ما در مورد این روایت مدرکی جز کتاب بحار الانوار دراختیار نداریم. البته ممکن است بعضی بر اثر قوت متن و یا داشتن شواهد بر خیلی از بند های این روایت و بر سطر سطر این رویات، قائل باشند و یا روایات دیگری داریم که می تواند شاهد بر صدور و صحت و اعتبار این روایت باشد.
.
نکته دوم:
ظاهر این رویات سخن از تناسخ دارد، تناسخ یعنی روح بعد از مفارقت به بدن دیگری برود. لذا مرحوم مجلسی می فرماید: «بيان هذا خبر غريب و لم ينكره السيد في الجواب و أجاب بما حاصله أنا ننكر تعلق الروح بجسد آخر و لا ننكر تغير جسمه إلى صورة أخرى. و أقول يمكن حمله على التغيير في الجسد المثالي أو أجزاء جسده الأصلي إلى الصور القبيحة و قد مر بعض القول في ذلك» این خبر مایه تعجب است.. سید مرتضی در جواب سوال، ایراد به خود روایت نگرفتهاند، بلکه جوابی دادهاند که حاصلش این است: یعنی ما تعلق روح به بدن دیگر را نمیپذیریم ( تناسخ را نمیپذیریم) ولی تبدیل و تغییر جسم به صورت دیگر را منکر نمیشویم. مرحوم مجلسی می فرمایند: (گویا می خواهد همین بیان را بپذیرد ولی با عبارتی دیگر بیان می کند) ممکن است که بدن مثالی شخص و یا اجزاء بدنش به صورت های قبیحه تغییر یابد که ما بحثش را قبلا مطرح کردهایم.
.
آیه دوم در کلام مرحوم صدر
.
آیه دومی که صاحب کتاب تاریخ ما بعد الظهور در بحث رجعت، بیان می کند و سپس اشکال بر استدلال می نماید، آیه 83 سوره نمل است. (البته ایشان پس از بیان آیه، تقریب و تقریری استدلال را به گونه ای، غیر از دیگران طرح کرده و نتیجه می گیرد که آیه دلالتی بر رجعت ندارد.) اما بیان آیه:
.
«وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجا ًمِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُون » (نمل/83)
.
جواب:
در ابتدا، همان تقریری که در کتابهای مان آمده، بیان می کنیم.در اینجا حد اقل ما دو یا سه روایت از ائمه: داریم که این آیه را بر رجعت تطبیق دادهاند.
.
روایت اول
.
«منتخب البصائر سَعْدٌ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنِ الْأَهْوَازِيِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع يُنْكِرُ أَهْلُ الْعِرَاقِ الرَّجْعَةَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَ مَا يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجا»[4]
مختصر بصائر الدرجات از ابو بصير روايت كرده كه گفت: حضرت صادق7 به من فرمود: آيا مردم عراق رجعت را انكار ميكنند؟ عرض كردم: آرى. فرمود: آيا اين آيه را در قرآن نخواندهاند: وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجا
.
امام صادق آیه را به زمان رجعت تفسیر می فرماید.
.
* منظور از اهل عراق، جریان اهل قیاس و ابو حنیفه است که خیلی با رجعت مخالف می کردند و به تمسخر می گرفتند. يك روز أبو حنيفه به أبو جعفر مؤمن الطّاق گفت: آيا شما معتقد به رجعت مىباشيد؟ گفت: آرى.أبو حنيفه گفت: پس حالا هزار درهم به من بده تا من آن را پس از رجعت بتو مىدهم. أبو جعفر گفت: از براى من ضامنى بياور كه چون به دنيا برگردى به صورت انسان مراجعت خواهى كرد نه به شكل خوك.[5]
.
منابع روایت
.
- حلی، مختصر بصائر الدرجات ص 25
- شيخ حر عاملى، الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، ص 278، اضافه ای دارد بعد از کلمه نعم، امام می فرماید: قال: سبحان اللّه
- استر آبادی، رجعت، ص 55، ح 30
- بحرانى، البرهان في تفسير القرآن، ج 3،ص 211
- مجلسی، بحار الانوار، ج 53،ص 40
- همه منابع به استثنای البرهان از مختصر بصائر الدرجات نقل می کنند.
.
روایت دوم
.
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» قَالَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ قُتِلَ إِلَّا يَرْجِعُ حَتَّى يَمُوتَ- وَ لَا يَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً- وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً.
.
* این روایت از مفضل بن عمر است که مورد بحث است هر چند ما قبولش داریم. کسی روایات مادحه را ببیند به همین نتیجه می رسد. می بینم بعضیها در مقام تضعیف روایات بر می آیند با اینکه اصلا مبنا ندارند. کتابی دیروز به دستم رسید که مولف آن، رجعت را منکر شده بود و روایات را زیر سوال برده بود.
.
شما باید اول مبنا داشته باشی، تا اجازه تضعیف داشته باشی. در همه کتب رجالی مثلا یک نفر گفته این روایت ضعیف است به همان استناد کرده است.
.
* در این روایت، امام تطبیق داده و آیه را به رجعت تفسیر کردهاند.
.
منابع روایت
.
- علی بن ابراهیم قمی، تفسير القمي، ج2، ص: 131؛ البته بنده نسبت به تفسیر قمی، نظر خاص خودم را دارم ولی بالاخره تفسیر قمی جایگاه خودش را دارد. مرحوم خوئی و از قبلیها و از معاصرین این تفسیر را قبول دارند.
- حلی، مختصر بصائر الدرجات، ص 25، ایشان مدرک را از محمدبن طیار نقل می کند و ما ان را از مفضل بن عمر نقل کردیم. ممکن است طریق دیگری هم داشته باشد.
- استرآبادی علی، تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة ؛ ص403، در ذیل روایت می فرماید: و هذه أدلة واضحة و أقاويل راجحة على صحة الرجعة و الله أعلم بالصواب و منه المبدأ و إليه المآب. (ادله ی روشن و اقوال راجح و برتر بر صحت رجعت است. خدا اعلم است و انا الله و انا الیه راجعون)
- فيض كاشانى، نوادر الأخبار فيما يتعلق بأصول الدين( للفيض)، ص 282
- شيخ حر عاملى، الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، ص 258،278 و 343 ؛ اقول: و مثل هذا كثير جدّا تقدّم بعضه، و لا يخفى ان هذا دال على رجعتهم7 بطريق الاولوية، مضافا الى التصريحات الكثيرة. [مثل این روایت که امام، آیه را تفسیر به رجعت کرده، روایات زیادی داریم،هرچند این رویات به طریق اولی، دلالت بر رجعت دارد. (زیرا وقتی ماحض الایمان رجعت می کند، ائمه طاهرین، در اعلای مرتبه ایمان هستند.) علاوه بر این که روایات متعددی هم داریم.]
- بحرانى، البرهان في تفسير القرآن، ج3 ص 210 و 211
- مجلسی، بحار الانوار، ج 53،ص53
.
.
وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين
.
————————————————————————————————————————————————
[1]. ظاهراً از سید مرتضی، راجع به روایتی که نعمانی در کتاب التسلی از امام صادق7 نقل می کند، استفتائی (کتبی یا شفاهی) شده است. مرحوم سید مرتضی حاشیه و تعلیقی بر این روایت نمی زند که مثلا اشکال سندی یا دلالی دارد. هیچ اشاره ای ندارد، گویا روایت را پذیرفته است (ضمنا این روایت را عامه و خاصه نقل می کنند)
[2]. مجلسی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج45، ص: 313
[3]. وهابی که به ظاهر اهل نماز است ولی فتوای قتل شیعه علی7 را صادر می کند و پول می دهد و تأیید می کند، او در همین دنیا تبدیل به خوک می شود، چون درونش خوک بوده و در همین دنیا باطنش، اشکار می شود. امروز اساس فتنه در امت اسلام همینها هستند. هر کجا فتنه گری هست، دست اینها و انگشت اینها و برنامه اینها و قدم نامبارکشان را می بینید.
[4]. مجلسی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج53، ص40.
[5]. الاحتجاج، 2.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.