جلسه بیست و ششم - 26 / 9 /91
.
بسم الله الرحمن الرحيم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه.
.
مقدمه
.
آیه سومی را که صاحب تاریخ ما بعد الظهور مورد بحث قرار می دهد، آیۀ دابّة الأرض است. حاصل حرف ایشان این است که به این آیه بر رجعت با دو بیان، استدلال شده است.
.
اول: حادثه خروج «دابة الارض» در زمان رجعت خواهد بود و دابة الارض به همراه ديگر رجعت كنندگان، رجعت می کند. ایشان چنین شیوه ای را نمیپذیرد و می فرماید: اين آيه جز به بيرون آمدن دابة الارض اشاره ديگرى ندارد. اما اينكه آيا او با ولادت طبيعى به دنيا مىآيد و يا با رجعت، اشارهاى به آن نشده است.
.
دوم: این ایه، فقط اشاره به رجعت دابه دارد ولی اگر رجعت دابه ممکن شد، رجعت دیگران هم ممکن می شود. ایشان پس از بیان روش دوم، می فرماید که این برداشت بر چند چیز توقف دارد:
.
1- و هذا يتوقف على أن نفهم من دابة الأرض أنه إنسان سبق له أن عاش في هذه الحياة.وفي الآية قرينة على بشرية هذه الدابة وهي قوله: “تكلمهم” فإن الكلام يكون من البشر دون غيره.
.
دابة الارض را انسانى بدانيم كه پيشتر در اين دنيا مىزيسته است. در اين آيه قرينهاى بر بشر بودن او وجود دارد؛ آنجا كه مىفرمايد: «تُكَلِّمُهُمْ…» زيرا سخن گفتن ويژگى انسان است.
.
* در کلام ایشان باید تأملی کرد زیرا تکلم را مخصوص انسان می داند. آیا در آیات 22 و 23 سوره نمل« فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيم» هدهد سخن نمیگوید؟ و یا بگوییم که این زبان حال است؟ آیا جن و ملائکه تکلم نمیکنند؟ آیا سائر مخلوقات خدای عزوجل تکلم نمیکنند؟
.
2- و يتوقف على أن نفهم من قوله «أخرجنا » معنى ؛: أرجعنا إلى الحياة بعد الموت، لا أن هذا الإنسان يولد في حينه و قد يجعل قوله تعالى: ” إن الناس كانوا بآياتنا لا يوقنون”، دليلاً على ذلك، لأن الآيه و المعجزه إنما تكون بالرجوع بعد الموت،وأما لو كان يولد في زمانه، لما حدثت الآيه و المعجزه، و قد قامت الأخبار التي سمعنا طرفاً منها، بتعيين هذا الإنسان بالإمام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب
از عبارت كريمۀ «أخرجنا » معناى بازگرداندن به زندگى پس از مرگ برداشت می شود، نه اينكه تصور نماييم اين انسان در آن زمان متولد خواهد شد، چون در اين صورت امر شگفتانگيزى نخواهد بود و ذیل آیه « إن الناس كانوا بآياتنا لا يوقنون» را دليلى بر معنای رجعت می گیریم (نه به معنای ولادت و تکوین جدید، چون ولادت و تکوین جدید با ذیل آیه نمیسازد) زيرا «آية» بودن آن تنها منوط به بازگشت به زندگى دنيا پس از مرگ مىباشد وگرنه اگر در زمان خودش متولد گردد، ديگر آيه و نشانه روشنى رخ نداده است. در رواياتى كه گذشت خوانديم كه اين انسان، وجود مبارك امام امير المؤمنين على بن ابى طالب است.
.
روایات دابّة الأرض
.
* اکنون قبل از بیان تتمه فرمایشات ایشان و فرمایشات مرحوم علامه طباطبائی، نگاهی به روایات دابّة الأرض انداخته تا صحت و سقم کلام ایشان که به قطع و یقین دابّة الأرض را بر حضرت امیر المؤمنین 7 تطبیق می دهد، روشن شود. عمده روایاتی که بر این امر تصریح دارد، از علی بن ابراهیم قمی، صاحب کتاب شریف تفسیر قمی است.
.
مولف کتاب تاریخ مابعد الظهور در صفحه 633 کتاب خویش – پس از وارد کردن مناقشاتی بر کلام مرحوم مجلسی، در مناقشه چهارم خود- بیان می دارد که: «تعدادى از كتابهايى كه مجلسى از آنها ياد كرده ثابت نیست که از مولِف شان باشد. به دليل آن كه يا از طريق صحیحی به دست ما نرسيده، يا اينكه اساسا روايت آن از مؤلفش ضعيف مىباشد؛ مانند تفسير على بن ابراهيم»
.
عجیب است از ایشان، زیرا تفسیر علی ابن ابراهیم را زیر سوال می برد در حالی که در مسئله دابّة الأرض که در آیه شریفه است، به استناد همین روایت، بر امیر المؤمنین تطبیق می دهد.
.
* به تفسیر برهان در این زمینه مراجعه فرمایید. از چندین روایت نقل شده، تعدادی از آنها مربوط به تفسير علی بن ابراهیم است که خود ایشان، اين تفسير را زیر سوال می برد.
.
روایت اول
«محمد بن يعقوب: عن محمد بن يحيى، و أحمد بن محمد، جميعا، عن محمد بن الحسن، عن علي بن حسان، قال: حدثني أبو عبد الله الرياحي، عن أبي الصامت الحلواني، عن أبي جعفر 7 قال: «قال أمير المؤمنين 7 أنا قسيم الله بين الجنة و النار، لا يدخلهما داخل إلا على حد قسمتي، و أنا الفاروق الأكبر و أنا الإمام لمن بعدي، و المؤدي عمن كان قبلي، لا يتقدمني أحد إلا أحمد 9 و إني و إياه لعلى سبيل واحد، إلا أنه هو المدعو باسمه، و لقد أعطيت الست، علم المنايا و البلايا، و الوصايا، و فصل الخطاب، و إني لصاحب الكرات و دولة الدول، و إني لصاحب العصا و الميسم، و الدابة التي تكلم الناس»[1]
من صاحب عصا و میسم و صاحب دابّة هستم نه خود دابّة، یعنی که زمام و اختيار دابّه به دست من است. عطف به ما سبق است یعنی اختیار و زمام دابه دست من است همانطور که اختیار عصا و میسم با من است.
.
پس شما نمیتوانید این روایت را جزء روایاتی قرار دهید که دابة الارض بر امیرالمومنین، تطبیق داده شده است و از نظر دلالت هم قابل استناد نمیباشد. به فرض هم که عطف را قبول نداشته باشید، سندش قابل خدشه است. علي بن حسان در سند روایت، يا مراد هاشمی است یا واسطی؟ اگر هاشمی باشد، سند مشکل دارد.[2] حال اگر، واسطی هم باشد – که مشکلی ندارد- باز در سندش ابی صامت حلوانی است که مجهول است. پس یا متن دلالت بر فرمایش تان ندارد و یا سندش مشکل دارد.
.
روایت دوم
.
« علي بن إبراهيم، قال: حدثني أبي، عن ابن أبي عمير، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله 7 قَالَ: انْتَهَى رَسُولُ اللَّهِ 9 إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ7وَ هُوَ نَائِمٌ فِي الْمَسْجِدِ قَدْ جَمَعَ رَمْلًا وَ وَضَعَ رَأْسَهُ عَلَيْهِ فَحَرَّكَهُ بِرِجْلِهِ ثُمَّ قَالَ قُمْ يَا دَابَّةَ اللَّهِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ نُسَمِّي بَعْضُنَا بَعْضاً بِهَذَا الِاسْمِ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا لَهُ خَاصَّةً وَ هُوَ الدَّابَّةُ الَّتِي ذَكَرَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيُّ إِذَا كَانَ آخِرُ الزَّمَانِ أَخْرَجَكَ اللَّهُ فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ وَ مَعَكَ مِيسَمٌ تَسِمُ بِهِ أَعْدَاءَكَ فَقَالَ الرَّجُلُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْعَامَّةَ يَقُولُونَ هَذِهِ الْآيَةُ إِنَّمَا
تَكْلِمُهُمْ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ كَلَمَهُمُ اللَّهُ فِي نَارِ جَهَنَّمَ إِنَّمَا هُوَ تُكَلِّمُهُمْ مِنَ الْكَلَامِ وَ الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّ هَذَا فِي الرَّجْعَةِ قَوْلُهُ وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتِي وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ قَالَ الْآيَاتُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةُ ع فَقَالَ الرَّجُلُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْعَامَّةَ تَزْعُمُ أَنَّ قَوْلَهُ وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً عَنَى فِي الْقِيَامَةِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَيَحْشُرُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً وَ يَدَعُ الْبَاقِينَ لَا وَ لَكِنَّهُ فِي الرَّجْعَةِ وَ أَمَّا آيَةُ الْقِيَامَةِ وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا»[3]
امام صادق7 می فرماید: رسول خدا9 بر امير المؤمنين 7 وارد شد و ديد كه آن حضرت در مسجد خوابيده و سر مباركش را بر تودهاى خاك نهاده است. پس با پاى خود او را تكان داد و فرمود: اى «دابة اللّه» برخيز. يكى از اصحاب عرض كرد: اى رسول خدا، آيا ما نيز مىتوانيم همديگر را به اين نام بخوانيم؟ فرمود: نه، به خدا سوگند اين نام تنها مخصوص اوست. او همان «دابه» (جنبنده) اى است كه در كتاب خدا از او ياد شده است: «و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب گردد، جنبدهاى را از زمين براى آنان بيرون مىآوريم كه با ايشان سخن گويد كه: مردم [چنان كه بايد] به نشانههاى ما يقين نداشتند» سپس فرمود: اى على، آخر الزمان كه شود، خدا تو را در زيباترين چهره ظاهر نمايد در حالى كه با تو وسيلهاى است كه با آن بر دشمنانت داغ و نشان مىنهى. راوی می گوید به امام گفتم که مردم می گویند: هذه الدابّة تُکلِمُهُم یعنی داغشان می کند. امام فرمود: داغ کردن آنها درباره قیامت است. اینجا تُکَلِّمُهُم به معنای سخن گفتن است.
… از امام صادق 7 سؤال شد: عموم مردم مىپندارند مقصود از اين سخن خداوند كه «و آن روز كه از هر امتى گروهى را محشور مىگردانيم» روز قيامت است. حضرت فرمود:آيا خداوند در روز قيامت از هر امتى تنها گروهى را برانگيزد و ديگران را باقى گذارد؟ خير اين آيه دربارۀ رجعت است و اما آيه قيامت اين است: «و آنان را گرد مىآوريم و هيچ يك را فرو گذار نمیکنیم»
.
* آیا شما به این روایت استناد می کنید؟ این روایت از علی ابن ابراهیم است. هم ما نسبت به کتاب تأمل داریم و هم خود شما تصریح می کنید.
.
روایت سوم
.
«عن علی بن ابراهیم قال حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً قَالَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ قُتِلَ إِلَّا يَرْجِعُ حَتَّى يَمُوتَ وَ لَا يَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَجُلٌ لِعَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ يَا أَبَا الْيَقْظَانِ آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ قَدْ أَفْسَدَتْ قَلْبِي وَ شَكَّكَتْنِي قَالَ عَمَّارٌ وَ أَيَّةُ آيَةٍ هِيَ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ الْآيَةَ فَأَيَّةُ دَابَّةٍ هَذِهِ قَالَ عَمَّارٌ وَ اللَّهِ مَا أَجْلِسُ وَ لَا آكُلُ وَ لَا أَشْرَبُ حَتَّى أُرِيَكَهَا فَجَاءَ عَمَّارٌ مَعَ الرَّجُلِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ يَأْكُلُ تَمْراً وَ زُبْداً فَقَالَ يَا أَبَا الْيَقْظَانِ هَلُمَّ فَجَلَسَ عَمَّارٌ وَ أَقْبَلَ يَأْكُلُ مَعَهُ فَتَعَجَّبَ الرَّجُلُ مِنْهُ فَلَمَّا قَامَ عَمَّارٌ قَالَ الرَّجُلُ سُبْحَانَ اللَّهِ يَا أَبَا الْيَقْظَانِ حَلَفْتَ أَنَّكَ لَا تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ وَ لَا تَجْلِسُ حَتَّى تُرِيَنِيهَا قَالَ عَمَّارٌ قَدْ أَرَيْتُكَهَا إِنْ كُنْتَ تَعْقِل»[4]
…مردی به عمار گفت، ایه ای در قرآن هست که مرا به شک انداخته است. عمار گفت کدام آیه؟ گفت آیه «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ…» عمار گفت به خدا نمینشینم و آب نمیآشامم و غذا نمیخورم تا این که به تو دابّة الأرض را نشان دهم. عمار همراه مرد به سوی امیرالمومنین 7 آمد در حالی که حضرت در حال خوردن خرما و کره بود. عمار هم کنار حضرت نشست و شروع به خوردن کرد. آن فرد تعجب کرد و گفت تو که قسم یاد کردی که نمینشینم و نمیخورم و نمیآشامم تا دابة الأرض را به من نشان دهی. عمار گفت: اگر زیرک بودی متوجه می شدی زیرا که من، دابه الارض را به تو نشان دادم. (یعنی دابّة الأرض، امیر المؤمنین7 است.
.
این روایت هم از علی ابن ابراهیم صاحب تفسیر قمی است.
.
روایت چهارم
.
« محمد بن العباس، قال: حدثنا جعفر بن محمد الحلبي، عن عبد الله بن محمد الزيات، عن محمد ابن عبد الحميد، عن مفضل بن صالح، عن جابر بن يزيد، عن أبي عبد الله الجدلي، قال: دخلت على علي 7 فقال: أنا دابة الأرض».[5]
ابی عبدالله جدلی گوید: بر علی7 وارد شدم، ایشان فرمود: من دابة الأرض هستم.
.
* جعفر بن محمد حلبی و عبد الله بن محمد زیات در سند روایت، ناشناخته هستند. محمد بن عبد الحمید هم مورد اختلاف است. ما بیست و سه روایت در مورد رجعت ائمه طاهرین نقل کردیم که تعدادی از آنها صحیح السند بود وبه فرض هم که صحیح نبودند، این تعداد روایت در حد استفاضه و تواتر است ولی شما – مرحوم صدر – همه این روایات را زیر سوال بردید ولی در در تطبیق دابّة الأرض بر أمیر المؤمنین7 به این چنین روایاتی استناد می کنید. البته، ما دابّة الأرض را انکار نمیکنیم، بلکه بحث در مصداق آن است. آیا مصداق آن، امیر المؤمنین7 است و یا آن آیه و نشانه در اختیار أمیر المؤمنین7 است؟ ما قائلیم که دابّة الأرض در اختیار امیر المؤمنین7 است.
.
روایت پنجم
.
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْفَقِيهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُبَيْدِ بْنِ نَاصِحٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ هُوَ يَأْكُلُ خُبْزاً وَ خَلًّا وَ زَيْتاً فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ فَمَا هَذِهِ الدَّابَّةُ قَالَ هِيَ دَابَّةٌ تَأْكُلُ خُبْزاً وَ خَلًّا وَ زَيْتاً.
اصبغ بن نباته گوید که بر علي 7در حالي كه نان و سركه و روغن ميخورد وارد شدم و دربارهي دابه الارض كه در اين آيه هست كه خداي متعال ميفرمايد: و اذا وقع القول … سوال كردم، فرمود: آن جنبدهاي است كه نان و سركه و روغن ميخورد (مقصود خود آن حضرت بوده است.)
.
*این روایت، در سندش سعد بن طریف است که در او بحث است و همچنین به نقل از تفسیر قمی است که شما زیر آن را سوال بردید. و روایت هم نیست بلکه حرف معاویه است. اصبغ نقل مىكند كه معاويه به من گفت: شما شيعيان گمان مىكنيد كه «جنبنده زمين» على7 است گفتم: ما از يهوديان نقل می كنيم، معاويه رئيس علماى يهود را حاضر كرد و گفت: در كتب شما نام «جنبنده زمين» هست؟ گفت آرى، پرسيد آن چيست؟ گفت مردى است، پرسيد: اسمش را ميدانى؟ گفت: آرى، نامش «اليا»، معاويه به من نگاه كرد و گفت: اصبغ، واى بر تو «اليا» چقدر به على نزديك است. اصبغ اولین کسی است که مقتل امام حسین را نوشت و از شرطة الخمیس – یگان و گارد ویژه حضرت علي – بود.
.
روایت ششم
.
«حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْقَاضِي عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَيُّوبَ الْمَخْزُومِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي حَرِيزٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ زَيْدِ بْنِ جُذْعَانَ عَنْ خَالِدِ بْنِ أَوْسٍ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص تَخْرُجُ دَابَّةُ الْأَرْضِ وَ مَعَهَا عَصَا مُوسَى وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ تَجْلُو وَجْهَ الْمُؤْمِنِ بِعَصَا مُوسَى وَ تَسِمُ وَجْهَ الْكَافِرِ بِخَاتَمِ سُلَيْمَانَ»[6]
از ابو هريره نقل مىكند كه پيغمبر 9 فرمود: «جنبنده زمين» در حالى كه عصاى موسى و انگشتر سليمان به دست دارد بيرون آيد، روى مؤمنان را به عصاى موسى جلوه دهد و صورت كافران را به انگشتر سليمان داغ زند. (چهراه اش مشخص می شود که او کافر است)
.
* این روایت، کارهای دابّة الأرض را بیان می کند ولی این که امیر المؤمنین 7دابة الأرض است، از روایت چنین استفاده ای نمیشود.
.
روایت هفتم
عبد الله بن یسار از امام صادق نقل7 می کند که پیامبر اکرم6 در حدیث قدسی فرمود: «…يَا مُحَمَّدُ: عَلِيٌّ آخِرُ مَنْ أَقْبِضُ رُوحَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ، وَ هُوَ الدَّابَّةُ الَّتِي تُكَلِّمُهُمْ…»[7]
.
* عبد الله بن یسار در سند روایت را نمیشناسیم.همه روایاتی که دابّة الأرض را به أمیر المؤمنین7، تطبیق می دهد، این چند روایت است و فکرمی کنم که همه این روایات را، از تفسیر قمی نقل کرده، در حالی که، چنین تفسیری را قبول نکرده بود.
.
استناد ایشان به روایات ضعیف است و از طرفی، روایات بسیاری داریم که امام زمان تا 40 روز قبل از قیامت در دنیا زندگی می کنند و همچننین روایاتی که حاکمیت را برای ائمه اطهار ثابت می کند ولی ایشان، قائل است که تمام روایات رجعت، اشاره به دابّة الأرض داشته و دابّة الأرض هم بر امیرالمومنین7 تطبیق دارد. آیا حضرت قصد دارند که زمینه را برای حکومت صالحین فراهم کنند؟ اگر اینگونه باشد، زمین خالی از حجت می شود زیرا صالحین، معصوم نیستند؟ هرچند ایشان می فرماید: که مرحوم مجلسی بیان کرده که اوصیاء ائمه هم حجت هستند. بله! مرحوم مجلسی فرمودهاند که اوصیاء ائمه حجت هستند نه این که اولیاء آنها هم حجت باشند. شما که قائلید حکومت بعد از امام زمان در دست اولیاء است نه اوصیاء، پس چگونه، حکومت را از اوصیاء به اولیاء سرایت می دهید؟
.
ادامه کلام مرحوم صدر
.
«والإنصاف أن فكرة الأسلوب الثاني هي المستفادة من الآية الكريمة. فدابة الأرض هو إنسان بعينه، وقوله أخرجنا دال على الإيجاد غير الطبيعي لا على مجرد الولادة. إذاً، فالآية الكريمة دالة على رجعة هذا الإنسان غير أنها لا تدل علىاي معنى آخر للرجعة، لا العام ولا الخاص،ومن المحتمل بل المؤكد أن هناك مصلحة في حكمة الله تعالى لرجوع دابة الأرض، لا تتوفر فياي بشري آخر،ومعه لا يمكن القول بالتعميم منه إلى رجعةاي شخص آخر. ومجرد الإمكان في قدرة الله عز وجل، وهو مما لا شك فيه، لا يدل على الوقوع الفعلي»
منصفانه آن است كه شيوه دوم را مستفاد از آيه كريمه بدانيم؛ زيرا دابة الارض يك انسان است و تعبير «أخرجنا» بر پديدار شدن آن به شكلى غير طبيعى دلالت مىكند نه بر ولادت. در اين صورت نتيجه مىگيريم كه آيه دلالت بر رجعت اين انسان دارد و به هيچ يك از معانى ديگر رجعت دلالتى ندارد. در حكمت الهى براى رجعت دابة الارض، مصلحتى وجود دارد كه در بازگشت هيچ يك از فرزندان آدم وجود ندارد و بنابراين نمىتوان آن را به رجعت شخص ديگرى تعميم داد؛ زيرا ممكن بودن چيزى دليل بر وقوع فعلى آن نيست
.
وإذا وصلنا إلى هذه النتيجة،استطعنا أن نستنتج نتيجة أخرى مهمة، هي التوحيد بين مدلول القرآن ومدلول الأخبار.فإنناعرفنا أن الأخبار لا يمكنها أن تثبت إلا المعنى الإجمالي الذي تواترت الأخبار عليه،وهو رجوع بعض الأموات إلى الحياة قبل يوم القيامة، بشكل يناسب أن يكون هذا الراجع واحداً لا أكثر.وهذا صالح للإنطباق على ما دل عليه القرآن الكريم من رجعة دابة الأرض.فإن هذا المعنى الإجمالي لم يثبت انطباقه بدليل كاف إلا على دابة الأرض فيتعين فيه، بعد ضم الدليلين إلى بعضهما ومعه في الإمكان القول: إن المقدار الثابت في السنة الشريفة، ليس أكثر مما دل عليه القرآن الكريم.كما أن ما دل عليه القرآن الكريم هو بعينه ما ثبت في السنة.[8]
.
در این جا مىتوان نتيجه مهم ديگرى را نيز بدست آورد و آن عبارت است از وحدت بين مدلول قرآن و اخبار چه اين كه قبلا دانستيم آن اخبار بيش از يك معنى اجمالى را كه روايات بر آن تواتر دارند، نمىتواند ثابت نمايد و آن «بازگشت بعضى اموات به زندگى دنيا، پيش از فرا رسيدن قيامت» مىباشد، به طورى كه مناسب است شخص رجعتكننده را يك نفر بدانيم و نه بيشتر. اين مفهوم شايستگى آن را دارد كه بر مدلول قرآنى رجعت دابة الارض منطبق گردد؛ زيرا اين مفهوم اجمالى به دلايلى كافى نمىتواند جز بر دابة الارض منطبق گردد
.
بنابراين آنچه در سنت شريف ثابت شده است، بيش از مدلول قرآن كريم نيست همان طور كه مدلول قرآن نيز همان چيزى است كه در سنت ثابت گرديده؛ بنابراين هيچ يك از معانى رجعت و احتمالات گذشته آن ثابت نمىشود و بر ماست كه بيرون آمدن دابة الارض را كه قرآن كريم از آن سخن گفته به طور تعبدى بپذيريم و بر خلاف اصطلاح مشهور، اين اتفاق را «رجعت» نام نهيم
.
.
وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين
.
———————————————————————————————————————————————–
[1]. بحرانی، البرهان في تفسير القرآن ؛ ج4 ؛ ص227
[2]. خوئی، معجم الرجال، ج 11، ص 312
[3]. مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص53
. [4] بحرانی، البرهان في تفسير القرآن ؛ ج4 ؛ ص224؛ تفسير القمي ؛ ج2 ؛ ص131
[5]. بحرانی، البرهان في تفسير القرآن ؛ ج4 ؛ ص224
[6]. بحرانی، البرهان في تفسير القرآن ؛ ج4 ؛ ص230
[7]. مختصر البصائر ؛ ؛ ص202
[8]. صدر، تاريخ ما بعد الظهور، ج3، ص637.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.