بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. سیما امام زماننا حجةالله فی الارضین.
موضوع سخن، راجع به قیام هایی است که قبل از ظهور امام زمان صورت گرفته – و ائمه طاهرین، چنین قیام هایی را تأیید کردهاند – و یا رایاتی را که خود ائمه، خبر از خروج آن ها، و بشارت به آنها دادهاند. در واقع چنین قیام ها، نقض روایاتی مثل روایت« كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» میباشد. یکی از این قیام ها، قیام مختار بود که هم خودش و هم قیامش تایید شده است.کلمات بزرگانی از ابن نما تا معاصرین مانند مرحوم مامقانی و علامه امینی و قمی و خویی را نقل کردیم و اکنون تتمه بحث را عرض خواهیم کرد.
برخورد ائمه طاهرین با قیام ها
اگر قیامی مورد تایید ائمه طاهرین نبود،آن بزرگواران به صراحت موضع گرفته و یا اعتنا نمیکردند. بنده در این زمینه، به دو مورد اشاره میکنم.
قیام توابین
یکی از این قیام ها، قیام توابین به فرماندهی سلیمان صرد خزاعی است. ایشان از صحابه است. ظاهرا از 4000 نفر، شرکت کننده در قیام، 8 یا 9 نفر زنده ماندند. شعارشان هم یا لثارات الحسین بود. من هرچه در مورد این قیام، تتبع کردم، تاییدی از ائمه نیافتم.تنها چیزی که در این زمینه برخورد کردم، کلامی از امیرالمومنین بود که نسبت به خود سلیمان، فرموده است. ظاهرا، ایشان، در جنگ صفین مجروح میشود و به نزد حضرت برمیگردد در حالیکه، انتظار شهادت داشت. امام میفرماید « و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر»[1] پس، خود سلیمان صرد خزاعی، مورد تأیید است، هر چند در مورد قیام، تأییدی صورت نگرفته است.
قیام مردم مدینه
یکی دیگر از این قیام ها، قیام مردم مدینه است. بنده در بحث کلام سال گذشته در این مورد مشروحاً بحث کردم و الان هم، مباحث روی سایت هست. درباره اصل قیام و رهبران و نتایج آن مفصل، بحث شد.تاییدی از ائمه در مورد چنین قیامی نیافتم.البته عده ای را پناه دادند، زیرا امام سجاد، تا مدتها بعد از شهادت امام حسین(ع) بیرون از مدینه سکونت داشتند. در این قیام توسط جلادان يزيد صدها نفر کشته شدند و هتک نوامیس شد. پس بعضی از قیامها هم، مورد تایید ائمه قرار نگرفت. در اینجا، بحث در مورد مختار را ادامه میدهیم.
مختار در کلام مرحوم خوئی
مرحوم خوئی در معجم رجال الحدیث در مورد جناب مختار، میفرماید:
«و الأخبار الواردة في حقه على قسمين: مادحة و ذامة أما المادحة فهي متضافرة، منها ما ذكره الكشي (59).
إبراهيم بن محمد الختلي قال: حدثني أحمد بن إدريس القمي قال: حدثني محمد بن أحمد قال: حدثني الحسن بن علي الكوفي، عن العباس بن عامر، عن سيف بن عميرة، عن جارود بن المنذر، عن أبي عبد الله ع قال: ما امتشطت فينا هاشمية و لا اختضبت، حتى بعث إلينا المختار برءوس الذين قتلوا الحسين ع و هذه الرواية صحيحة»
روایاتی که درباره مختار وارد شده، دو دسته است، روایاتی که در مدح او نقل شده و روایاتی که در مدمت مختار، وارد شده است. روایات در مدح مختار متضافره است. [ متضافره یعنی؛ در حدود تواتر و یا استفاضه میباشد. اگر مستفیض هم باشد، طبق مبنای ایشان، نیاز به بررسی سندی ندارد، گرچه آن ها، ضعیف باشند.]
مرحوم خوئی در ادامه بحث، چند روایت را در مدح مختار،نقل میکند.
روایات مادحه در کلام مرحوم خوئی
روایت اول
«إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْخُتَّلِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ الْقُمِّيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ، قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْكُوفِيُّ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ، عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ، عَنْ جَارُودِ بْنِ الْمُنْذِرِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ مَا امْتَشَطَتْ فِينَا هَاشِمِيَّةٌ وَ لَا اخْتَضَبَتْ حَتَّى بَعَثَ إِلَيْنَا الْمُخْتَارُ بِرُءُوسِ الَّذِينَ قَتَلُوا الْحُسَيْنَ (ع)»
جارود بن منذر از امام محمّد باقر عليه السلام روايت ميكند كه: هيچ زن هاشميهاى از ما خاندان، شانه به سر نزد و خضاب نگرفت تا آن موقعى كه مختار سر قاتلين امام حسين را نزد ما فرستاد
آقای خویی میفرمایند: « و هذه الروایه صحیحة»
روایت دوم
«حَمْدَوَيْهِ عَنْ يَعْقُوبَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْمُثَنَّى عَنْ سَدِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا تَسُبُّوا الْمُخْتَارَ فَإِنَّهُ قَدْ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ بِثَأْرِنَا وَ زَوَّجَ أَرَامِلَنَا وَ قَسَّمَ فِينَا الْمَالَ عَلَى الْعُسْرَة»
رجال كشى از امام محمّد باقر عليه السلام روايت ميكند كه فرمود: مختار را دشنام ندهيد. زيرا مختار؛ قاتلين ما را كشت، براى ما خونخواهى كرد، بيوه زنان ما را شوهر داد و در موقع عسرت و تنگدستى مال را در ميان ما تقسيم نمود.
روایت سوم
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عُثْمَانُ بْنُ حَامِدٍ، قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَزْدَادَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ مُوسَى بْنِ يَسَارٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِيكٍ،[2] قَالَ دَخَلْنَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (ع) يَوْمَ النَّحْرِ وَ هُوَ مُتَّكِئٌ وَ قَدْ أُرْسِلَإِلَى الْحَلَّاقِ، فَقَعَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فَتَنَاوَلَ يَدَهُ لِيُقَبِّلَهَا فَمَنَعَهُ، ثُمَّ قَالَ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا أَبُو الْحَكَمِ بْنُ الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِي عُبَيْدٍ الثَّقَفِيُّ، وَ كَانَ مُتَبَاعِداً مِنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) فَمَدَّ يَدَهُ إِلَيْهِ حَتَّى كَادَ يُقْعِدُهُ فِي حَجْرِهِ بَعْدَ مَنْعِهِ يَدَهُ، ثُمَّ قَالَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا فِي أَبِي وَ قَالُوا وَ الْقَوْلُ وَ اللَّهِ قَوْلُكَ قَالَ وَاي شَيْءٍ يَقُولُونَ قَالَ يَقُولُونَ كَذَّابٌ، وَ لَا تَأْمُرُنِي بِشَيْءٍ إِلَّا قَبِلْتُهُ، فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَخْبَرَنِي أَبِي وَ اللَّهِ إِنَّ مَهْرَ أُمِّي كَانَ مِمَّا بَعَثَ بِهِ الْمُخْتَارُ أَ وَ لَمْ يَبْنِ دُورَنَا وَ قَتَلَ قَاتِلَنَا وَ طَلَبَ بِدِمَائِنَا فَرَحِمَهُ اللَّهُ، وَ أَخْبَرَنِي وَ اللَّهِ أَبِي أَنَّهُ كَانَ لَيَمُرُّ عِنْدَ فَاطِمَةَ بِنْتِ عَلِيٍّ يُمَهِّدُهَا الْفِرَاشَ وَ يُثْنِي لَهَا الْوَسَائِدَ وَ مِنْهَا أَصَابَ الْحَدِيثَ، رَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ رَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ مَا تَرَكَ لَنَا حَقّاً عِنْدَ أَحَدٍ إِلَّا طَلَبَهُ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ بِدِمَائِنَا»
ابن زبیر از عبد اللَّه بن شريك نقل ميكند كه گفت: روز عيد قربان ما به حضور امام محمّد باقر عليه السلام، مشرف شديم در حالیکه امام، تكيه كرده بود.حضرت باقر فرمود: يك حلّاق، [شخصى كه سر ميتراشد] نزد من بياوريد. من در مقابل آن بزرگوار نشسته بودم كه ديدم پيرمردى از اهل كوفه به حضور آن حضرت آمد و دست امام باقر را گرفت كه ببوسد. ولى امام اجازه نداد. سپس حضرت باقر به او فرمود: تو كيستى؟ گفت: من حكم (بفتح حاء و كاف) ابن مختار بن ابو عبيده ثقفى هستم. امام باقر عليه السلام دست خود را دراز كرد و او را كه با آن حضرت فاصله داشت آورد و نزديك خود جاى داد. وى به حضرت باقر گفت: خدا امور ترا اصلاح نمايد، مردم در باره پدرم قيل و قالهائى دارند. ولى به خدا قسم آنچه كه تو بفرمائى حق همان است. امام باقر فرمود: چه ميگويند؟ گفت: ميگويند: مختار كذاب بود. ولى من هر چه شما بفرمائيد قبول دارم.
امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: سبحان اللَّه! به خدا قسم پدرم به من خبر داد كه مهر مادرم از آن چيزهائى بود كه مختار فرستاد. آيا نه چنين است كه مختار خانههاى ما را بنا كرد؟ و دشمنان ما را كشت؟ خونهاى ما را مطالبه نمود؟ خدا او را رحمت كند. به خدا قسم پدرم به من خبر داد كه با فاطمه دختر حضرت امير شبانه سخن ميگفتند و پدرم رختخواب براى فاطمه آماده ميكرد و متكا مياورد. پدرم اين حديث را از فاطمه شنيد. خدا پدرت را رحمت كند! خدا پدرت را بيامرزد كه حق ما را نزد احدى نگذاشت مگر آنكه باز ستاند. قاتلين ما را كشت و براى ما خون خواهى كرد.
*اولین کسی که نسبت کذاب را به حضرت مختار داد که بود؟ در مصافی که بین لشکر مختار به فرماندهی پسر مالک اشتر و لشکر شامیها به فرماندهی ابن زیاد، رخ داد، اولین کسی که از طرف شامی ها، رجز خواند از مختار به عنوان کذاب یاد کرد. از این رجزها، معلوم میشود که لشکر مختار و لشکر شامیها دو جریان و خط هستند. نمیگویم در راس این جریان، معصوم است ولی یک جریان، جریان ولایت است و در مقابل، جریان ضد ولایت است. مخالفت با امیرالمومنین، مخالفت با رسولالله و مخالفت با رسول الله، مخالفت با خداوند است. «حربک حربی و سلمک سلمی» را خود اهل سنت، نقل کردهاند.[ بعد از واقعه ی صفین، شامی ها، در واقعه ای مثل جنگ مختار، تلفات ندادند. 24 هزار نفرشان به جهنم واصل شدند که سابقه نداشته است]
بعد از اینکه دو لشکر، مقابل هم ایستادند، ابن ضبعان كلبي از سپاه شام خارج شد و رجز خواند و به مختار، نسبت کذاب داد
«و وقف العسكران و التقى الجمعان فخرج ابن ضبعان الكلبي و نادى يا شيعة المختار الكذاب يا شيعة ابن الأشتر المرتاب: أنا ابن ضبعان الكريم المفضل من عصبة يبرون من دين علي
كذاك كانوا في الزمان الأول.
در رجز میگوید که من ابن ضبعان و از گروهی هستم که از دین علی، بیزاری میجوییم و این روش ما است [ تار و پود ما، تبری از دین امیرالمومنین است.]، فردی از طایفه ی همدان جوابش را داد، واقعا این طایفه در کنار حضرت و وفادار به وی، بودند
فخرج إليه الأحوص بن شداد الهمداني و هو يقول:
أنا ابن شداد على دين علي لست لعثمان بن أروى بولي
لأصلين القوم فيمن يصطلي بحر نار الحرب حتى تنجلي»[3]
روایت چهارم:
«حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي عَلِيٍّ الْخُزَاعِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي خَالِدُ بْنُ يَزِيدَ الْعَمْرِيُّ الْمَكِّيُّ، قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ زَيْدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، قَالَ حَدَّثَنِي عُمَرُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، أَنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ (ع) لَمَّا أُتِيَ بِرَأْسِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ وَ رَأْسِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، قَالَ فَخَرَّ سَاجِداً وَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْرَكَ لِي ثَارِي مِنْ أَعْدَائِي، وَ جَزَى اللَّهُ الْمُخْتَارَ خَيْراً»
هنگامى كه سر ابن زياد و سر عمر ابن سعد را نزد حضرت على بن الحسين آوردند آن حضرت خداى را سجده كرد و فرمود: سپاس مخصوص آن خدائى است كه خون ما را از دشمنان طلب كرد. خدا به مختار جزاى خير عطا فرمايد.
روایات ذامه در کلام مرحوم خوئی
مرحوم خوئی در ادامه، روایاتی را هم که در مذمت مختار نقل شده است، بیان میفرماید: اما بیان روایت:
«عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍ أَنَّ الْمُخْتَارَ أَرْسَلَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِعِشْرِينَ أَلْفَ دِينَارٍ فَقَبِلَهَا وَ بَنَى بِهَا دَارَ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ دَارَهُمُ الَّتِي هُدِمَتْ قَالَ ثُمَّ إِنَّهُ بَعَثَ إِلَيْهِ بِأَرْبَعِينَ أَلْفَ دِينَارٍ بَعْدَ مَا أَظْهَرَ الْكَلَامَ الَّذِي أَظْهَرَهُ فَرَدَّهَا وَ لَمْ يَقْبَلْهَا
مختار مبلغ بيست هزار دينار براى امام زين العابدين فرستاد، آن بزرگوار، پولها را قبول كرد و خانه عقيل بن ابى طالب را كه خراب شده بود ساخت. بعدا كه مختار، آن كلام خود را ظاهر كرد، نيز مبلغ چهل هزار دينار براى امام سجاد فرستاد. ولى حضرت سجاد آن مبلغ را نپذيرفت.
وَ الْمُخْتَارُ هُوَ الَّذِي دَعَا النَّاسَ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ وَ سُمُّوا الْكَيْسَانِيَّةَ وَ هُمُ الْمُخْتَارِيَّةُ وَ كَانَ لَقَبُهُ كَيْسَانَ وَ لُقِّبَ بِكَيْسَانَ لِصَاحِبِ شُرَطِهِ الْمُكَنَّى أَبَا عَمْرَةَ وَ كَانَ اسْمُهُ كَيْسَانَ وَ قِيلَ إِنَّهُ سُمِّيَ كَيْسَانُ بِكَيْسَانَ مَوْلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ الَّذِي حَمَلَهُ عَلَى الطَّلَبِ بِدَمِ الْحُسَيْنِ ع وَ دَلَّهُ عَلَى قَتَلَتِهِ وَ كَانَ صَاحِبَ سِرِّهِ وَ الْغَالِبَ عَلَى أَمْرِهِ وَ كَانَ لَا يَبْلُغُهُ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَعْدَاءِ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ فِي دَارٍ أَوْ فِي مَوْضِعٍ إِلَّا قَصَدَهُ وَ هَدَمَ الدَّارَ بِأَسْرِهَا وَ قَتَلَ كُلَّ مَنْ فِيهَا مِنْ ذِي رُوحٍ»
مختار مردم را بسوى محمّد بن حنفيه دعوت ميكرد. آنان كه مختاريه بودند به كيسانيه ناميده شدند. لقب مختار: كيسان بود. مختار بدين جهت به كيسان لقب يافت كه نام امير لشكرش يعنى ابو عمره كيسان بود. گفته شده: بدين لحاظ لقب كيسان را يافت كه كيسان نام يكى از غلامان حضرت امير بود. وى همان كسى بود كه مختار را براى طلب خون امام حسين وادار ميكرد و او را به مكان قاتلين امام حسين عليه السلام راهنمائى مينمود. او محرم اسرار مختار و بر امر او غالب بود. هيچ گزارشي از دشمنان امام حسين به او نمي رسيد كه در فلان خانه يا فلان موضع است مگر اينكه وى، متوجه آن شخص ميشد و همه آن خانه را خراب ميكرد و هر ذى روحى را كه در آن خانه بود را ميكشت.
وَ كُلُّ دَارٍ بِالْكُوفَةِ خَرَابٌ فَهِيَ مِمَّا هَدَمَهَا وَ أَهْلُ الْكُوفَةِ يَضْرِبُونَ بِهَا الْمَثَلَ فَإِذَا افْتَقَرَ إِنْسَانٌ قَالُوا دَخَلَ أَبُو عَمْرَةَ بَيْتَهُ حَتَّى قَالَ فِيهِ الشَّاعِرُ-
إِبْلِيسُ بِمَا فِيهِ خَيْرٌ مِنْ أَبِي عَمْرَةَ- يُغْوِيكَ وَ يُطْغِيكَ وَ لَا يُعْطِيكَ كِسْرَة»
هر خانهاى كه در كوفه خراب شده بود وى آن را خراب كرده بود. اهل كوفه اين ابو عمره را ضرب المثل قرار داده بودند. هر گاه شخصى فقير ميشد مىگفتند: ابو عمره داخل خانهاش شده است. كار او بجائى رسيده بود كه شاعر در بارهاش گفته:
ابليس بما فيه، خير من ابى عمرة | يغويك و يطغيك، و لا يعطيك كسرة | |
يعنى شيطان با آن همه شيطنتهائى كه دارد باز هم از ابو عمره بهتر است. شيطان تو را گمراه و سركش ميكند ولى تو را دچار شكست و خرابى نمي كند.
مرحوم خوئی بعد از نقل این روایت، میفرماید:
«و هذه الروايات ضعيفة الأسناد جدا، على أن الثانية منهما فيها تهافت و تناقض و لو صحت فهي لا تزيد على الروايات الذامة الواردة في حق زرارة و محمد بن مسلم و بريد و أضرابهم»
این روایت و راویات از این قبیل، از نظر سند ضعیف است و در روایت دوم، تناقض است. اگر این روایت ذامه، به فرض هم صحیح باشد، قدرتش بیش از روایاتی نیست که در مذمت محمد ابن مسلم و زراره و بریر و…، وارد شده است.[ چگونه ذم در مورد چنین افرادی را، کسی نپذیرفته و توجیه نمودهاند، پس در مورد مختار هم باید توجیه شود]
در اینجا مرحوم خوئی، روایتی از شیخ صدوق را که سبب مذمت مختار است، نقل کرده و سپس به آن جواب میدهد.
روایت ذامه به نقل از شیخ صدوق
«و روى الصدوق (قدس سره) مرسلا أن الحسن س لما صار في مظلم ساباط، ضربه أحدهم بخنجر مسموم، فعمل فيه الخنجر، فأمر ع أن يعدل به إلى بطن جريحي، و عليها عم المختار بن أبي عبيدة مسعود بن قيلة فقال المختار لعمه: تعال حتى نأخذ الحسن و نسلمه إلى معاوية فيجعل لنا العراق فنظر بذلك الشيعة من قول المختار لعمه، فهموا بقتل المختار فتلطف عمه لمسألة الشيعة بالعفو عن المختار ففعلوا.
شیخ صدوق در علل الشرائع، روایتی مرسل ذکر میکند که در آن هنگامى كه امام حسن مشغول نماز بود يكى از آنان، تيرى به جانب آن بزرگوار پرتاب كرد. ولى چون زره در بر داشت مؤثر واقع نشد. وقتی امام حسن به ساباط مدائن رسيد يكى از لشکریان خود حضرت، خنجر مسمومى به ران مبارك امام حسن زد كه كارگر شد. سپس آن بزرگوار دستور داد تا وى را بسوى منطقه بطن جريحى كه عموى مختار والى آن جا بود؛ بازگردانند. در این جا مختار به عمویش پیشنهاد کرد که امام حسن را به معاویه تحویل دهیم تا معاویه عراق را به ما واگذار كند. وقتى شيعيان از قول مختار كه به عموى خود گفته بود، آگاه شدند تصميم گرفتند مختار را به قتل برسانند. ولى عموى مختار به وى لطفى كرد و از شيعيان خواست تا او را عفو نمودند.
جواب از روایت ذامه:
و هذه الرواية لإرسالها غير قابلة للاعتماد عليها، على أن لو صحت لأمكن أن يقال إن طلب المختار هذا لم يكن طلبا جديا و إنما أراد بذلك أن يستكشف رأي عمه، فإن علم أن عمه يريد ذلك لقام باستخلاص الحسن ع، فكان قوله هذا شفقة منه على الحسن ع. و قد ذكر بعض الأفاضل أنه وجد رواية بذلك عن المعصوم ع»
اولا: این روایت مرسل است.
ثانیا: بنا به فرض که روایت، صحیح هم باشد، میتوان گفت که طلب مختار، جدی نبوده است بلکه میخواسته نظر عمویش را بداند و او را امتحان کند [چون وضعیتی بود که دائم، استانداران با تایید حکومت معاویه، بسوی او پناهنده میشدند لذا مختار خوف آن داشت که عمویش هم، چنین کاری بکند.] تا
اگر چنین تصمیمی دارد، فکری برای حفظ جان امام بردارد و این سخن وی [در حقیقت] در مقام شفقت بر جان امام بوده است و این، ضعف مختار نیست و بعضی از افاضل، گفتهاند که به چنین معنایی، از امام معصوم، روایت صادر شده است.
بیان اشکالی دیگر، جهت تضعیف مختار
مرحوم خوئی اشکال دیگری را که بعضی، بر مختار وارد کردهاند، بیان میکند و سپس به آن جواب میدهد.
«بقي هنا أمور: الأول: أنه ذهب بعض العلماء إلى أن المختار بن أبي عبيدة لم يكن حسن العقيدة و كان مستحقا لدخول النار و بذلك يدخل جهنم و لكنه يخرج منها بشفاعة الحسين ع و مال إلى هذا القول شيخنا المجلسي (قدس الله نفسه) و جعله وجها للجمع بين الأخبار المختلفة الواردة في هذا الباب»
مختار عقیده ی سالمی نداشته است [ چون بعضی از صحابه را دوست داشت] بنا براین، مستحق آتش است، البته به شفاعت امام حسین، از جهنم، خارج میشود. مرحوم مجلسی هم، به این مطلب، میل پیدا کرده است تا به طریقی بین اخبار مختلف در مورد مختار هم، جمع نماید. ضمنا برای چنین نظری، دو روایت هم نقل میکند.
روایت اول
«و استند القائل بذلك إلى روايتين الأولى: ما رواه الشيخ بإسناده عن مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي قَتَادَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أُمَيَّةَ بْنِ عَلِيٍّ الْقَيْسِيِّ عَنْ بَعْضِ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِي يَجُوزُ النَّبِيُّ الصِّرَاطَ يَتْلُوهُ عَلِيٌّ وَ يَتْلُو عَلِيّاً الْحَسَنُ وَ يَتْلُو الْحَسَنَ الْحُسَيْنُ فَإِذَا تَوَسَّطُوهُ نَادَى الْمُخْتَارُ الْحُسَيْنَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي طَلَبْتُ بِثَأْرِكَ فَيَقُولُ النَّبِيُّ لِلْحُسَيْنِ ع أَجِبْهُ فَيَنْقَضُّ الْحُسَيْنُ فِي النَّارِ كَأَنَّهُ عُقَابٌ كَاسِرٌ فَيُخْرِجُ الْمُخْتَارَ حُمَمَةً وَ لَوْ شُقَّ عَنْ قَلْبِهِ لَوُجِدَ حُبُّهُمَا فِي قَلْبِهِ»
روایت دوم
«السرائر أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ بِشَفِيرِ النَّارِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَيَصِيحُ صَائِحٌ مِنَ النَّارِ يَا رَسُولَ اللَّهُ أَغِثْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ ثَلَاثاً قَالَ فَلَا يُجِيبُهُ قَالَ فَيُنَادِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ثَلَاثاً أَغِثْنِي فَلَا يُجِيبُهُ قَالَ فَيُنَادِي يَا حُسَيْنُ يَا حُسَيْنُ يَا حُسَيْنُ أَغِثْنِي أَنَا قَاتِلُ أَعْدَائِكِ قَالَ فَيَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ قَدِ احْتَجَّ عَلَيْكَ قَالَ فَيَنْقَضُّ عَلَيْهِ كَأَنَّهُ عُقَابٌ كَاسِرٌ قَالَ فَيُخْرِجُهُ مِنَ النَّارِ قَالَ فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ مَنْ هَذَا جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ الْمُخْتَارُ قُلْتُ لَهُ وَ لِمَ عُذِّبَ بِالنَّارِ وَ قَدْ فَعَلَ مَا فَعَلَ قَالَ إِنَّهُ قَالَ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِنْهُمَا شَيْءٌ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَوْ أَنَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ كَانَ فِي قَلْبَيْهِمَا شَيْءٌ لَأَكَبَّهُمَا اللَّهُ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمَا»
در كتاب: سرائر از سماعه روايت ميكند كه گفت: از امام محمّد باقر عليه السلام شنيدم که ميفرمود: موقعى كه روز قيامت فرا ميرسد پيامبر اسلام و امير المؤمنين و حسن و حسين صلى اللَّه عليهم اجمعين از نزديك جهنم عبور خواهند كرد. شخصى كه در جهنم است سه مرتبه فرياد ميزند: يا رسول اللَّه بفريادم برس! ولى پيغمبر خدا جوابى به او نخواهد داد. سه مرتبه فرياد ميزند: يا امير المؤمنين به فريادم برس! آن حضرت هم جوابى به او نخواهد داد.
سپس سه مرتبه فرياد ميزند: يا حسين به فريادم برس، من قاتل دشمنان تو ميباشم. پيامبر خدا به امام حسين ميفرمايد: وى بر تو اتمام حجت نمود. امام حسين عليه السلام پس از اين جريان، نظير عقاب شكارى به فريادش ميرسد و او را از آتش نجات ميدهد.
راوى ميگويد: من به امام صادق گفتم: فدايت شوم آن شخص كه در آتش است كيست؟ فرمود: مختار است. گفتم: براى چه در آتش معذّب خواهد شد در صورتى كه قاتلين امام حسين را كشت!؟ فرمود: براى اينكه اندكى از محبت آن دو نفر را در قلب خود داشت. قسم به حق آن خدائى كه حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را به حق مبعوث كرد، اگر در قلب جبرئيل و ميكائيل هم چيزى از (محبت آنان) باشد خدا ايشان را از ناحيه صورت، داخل آتش جهنم خواهد كرد!
جواب از اشکال
مرحوم خوئی در جواب از چنین اشکالی – سالم نبودن عقیده مختار – میفرماید:
«أقول: الروايتان ضعيفتان، أما رواية التهذيب فبالإرسال أولا، و بأمية بن علي القيسي ثانيا، و أما ما رواه في السرائر فلأن جعفر بن إبراهيم الحضرمي لم تثبت وثاقته على أن رواية أبان عنه، و روايته عن زرعة عجيبة فإن جعفر بن إبراهيم، إن كان هو الذي عده الشيخ من أصحاب الرضا ع فلا يمكن رواية أبان عنه، و إن كان هو الذي عده البرقي من أصحاب الباقر ع فروايته عن زرعة عجيبة، و قد أشرنا في ترجمة محمد بن إدريس، إلى أن كتاب ابن إدريس فيه، تخليط»[4]
وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين
[1] . وققه صيني.
[2]. عبدالله بن شریک، نوه ی سنان ابن انس است. اما این کجا و آن کجا! حرفش را ذهبی نقل میکند که «ان الله اعدل من ان یدخل طلحه و زبیر الجنة» خدا عادل تر از این است که اینها را به بهشت ببرد.
[3]. بحار الأنوار ج45، ص: 381
[4]. خوئی، معجم رجال الحدیث، ج18،ص 94
.
.
.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.