نظر علامه طباطبائي

بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین سیما امام زماننا روحی و ارواح من سواه لتراب مقدمه الفدا.

بحث ما راجع به یأجوج و مأجوج بود و اینکه آیا جزء علائم هستند یا خیر؟ و اینکه این ویژگیهائی که در روایات عامه نقل شده چقدر به واقعیت نزدیک است؟ در این میان مطالبی از علامه طباطبائی رحمة الله علیه نقل کردیم که ایشان خیلی مفصل و مشروح وارد بحث شدند، در ادامه ایشان راجع به ذی القرنین، یأجوج و مأجوج و سد بحث کرده و در آخر نظر نهائی خودشان را ضمن دو نظر و احتمال بیان می‌فرمایند.

علامه در جلد 13، صفحه 378 بعد از اینکه روایات را در این باره استقصاء کرده و مصادر آنها را بیان می‌کند، می‌فرمایند: بحث ذی القرنین بحثٌ، تاریخیٌ، قرآنیٌ؛ این بحث ریشه تاریخی و قرآنی دارد اما قرآن متعرض اسم او، زمان ولادت، حیاتش، نسبش و سائر مشخصاتش نشده است. علی ما هو دأبه علی ذکر قصص الماضین بل اکتفي علی ذکر ثلاث رحلات؛ در قرآن تنها به سه سفر از سفرهای ذی القرنین اشاره شده است. رحلة اولی الی المغرب حتی اذا بلغ مغرب الشمس…؛ و رحلة ثانیة الی المشرق حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم… و رحلة ثالثة حتی اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما لا یکادون یفقهون قولا؛ به عده ای افراد بسیط و ساده و مظلوم برخورد کرد. برخی این بخش از آیه را اینگونه تفسیر کرده‌اند. اما برخی دیگر گفته اند مراد آیه اینست که آنها مردمی بودند که به زبان دیگر سخن می‌گفتند. فشکوا الیه افساد یأجوج و مأجوج فی الارض؛ به هر حال در این سفر شکایاتی راجع به افساد یأجوج و مأجوج به ذی القرنین شد و گفتند که ما حاضریم مبلغی کمک کنیم تا سدی ساخته شود که مانع پیشرفت آنها شود. و عرضوا علیه ان یجعلوا خرجا علی ان یجعل بیننا و بین یأجوج و مأجوج سدا فاجاب الی بناء السد و وعدهم ان یبنی لهم فوق ما یاملون؛ بیش از آنچه که توقع داشتند به آنها وعده ساخت داد و چیزی هم از آنها نگرفت. و أبي أن یقبل خرجا و انما طلب ان یعینوه بقوة؛ سپس ایشان می‌فرماید: به این موارد در قرآن اشاره شده است. و الخصوصیات و الجهات الجوهریة التی تستفاد من القصة هی اولا ان صاحب القصة کان یسمی من قبل؛ از خصوصیات مذکور در آیات استفاده می‌شود که:

نکته اول: این شخص قبل از اینکه آیات راجع به او نازل شود، از دیر باز به ذوالقرنین معروف بوده است. کما یظهر من سیاقه یسئلونک عن ذی القرنین؛ پس اگر در قرآن اسمش اینگونه آمده به این دلیل است که اسمش همین بوده است، نه اینکه اسم دیگری داشته است.

نکته دوم: انه کان مومنا بالله و الیوم الآخر و متدینا بدین الحق؛ از این عبارت استفاده می‌شود که او پایبند به شریعت بوده است. هذا رحمة من ربی فاذا جاء وعد ربی جعله دکا… و آیه من ظلم فسوف نعذبه عذابا ثم یرد الی ربه… و آیه قلنا یا ذالقرنین اما ان تعذب…

نکته سوم: کان ممن جمع الله له خیر الدنیا و الآخرة؛ این شخص جزء کسانی است که مصداق آیه، ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنه است. اما خیر الدنیا فالملک العظیم الذی بلغ به مغرب الشمس و مطلعها؛ شرق و غرب در دستش بود. فلم یقم له شیء و قد ذلت له الارض؛ همه چیز در مقابلش خاضع بود. فاما خیر الاخرة فبسط العدل و اقامة الحق و الصفح و العفو و الرفق و کرامة النفس و بسط الخیر و دفع الشر؛ خیر را منتشر کرد و شر را دفع کرد. و هذا کله مما یدل علیه انا مکنا له فی الارض…؛

نکته چهارم: که از قرآن استفاده می‌شود اینکه او با ظالمین درگیر شده و آنها را عذاب کرد و شکنجه داد.

نکته پنجم: راجع به سد است. ردم یعنی سد قوی. ان الردم الذی بناه هو فی غیر مغرب الشمس و مطلعها؛ این سد را او در مغرب یا مشرق نساخت. فانه بعد ما بلغ مطلع الشمس…؛ او بعد از اینکه سفر شرق و غرب رفت، این سد را ساخت. اتبع سببا حتی اذا بلغ السدین؛ از مشخصات این سد اضافه بر اینکه در غیر شرق و غرب است اینکه بین دو کوه است. انه واقع بین الجبلین کالحائطین و انه ساوی بین صدفیهما و انه استعمل…؛ همان مطالبی که قبلا گفته شد که او از آهن مذاب استفاده کرد و… سپس ایشان وارد خود بحث یأجوج و مأجوج شده که اینها چه كساني هستند و سرنوشت آنان چیست و این سد کجاست؟

چون می‌خواهیم این موضوع را به اتمام برسانیم، بیان تفاصیل دیگر را به خود شما واگذار می‌کنم.

فی اخبار الماضین لم یذکر القدماء من المورخین فی اخبارهم ملکا یسمی في عهده بذی القرنین؛ در کتب قدما اشاره ای به این قصه به این صورت نشده است. او ما یؤدی معناه من غیر اللفظ العربی و لا یأجوج و مأجوج بهذین اللفظین و لا سدا ینسب الیه؛ نه اسم ایندو به این لفظ و نه سدی هیچکدام به او نسبت داده نشده است. نعم ینسب الی بعض ملوک حمیر؛ اشعاری از ملوک یمینیین اشعاری باقی مانده که در آن، سخن از ذی القرنین به میان آمده است. وانه من اسلافه التبابعه؛ که از اسلاف و نیاکان قوم تبع است و در آنجا آمده است که او سفر شرق و غرب رفته و سخن از یأجوج و مأجوج و سد آمده است.

اما در مورد کلمه یأجوج و مأجوج می‌فرمایند: در کتابهای عهد قدیم نام ایندو قوم آمده است. سپس ایشان چند مورد را بیان می‌کنند.

حال این سد کجاست؟ ایشان مطلب مفصلی را از سید هبة الدین شهرستانی نقل می‌کنند: و ذکر بعض اجلة المحققین که منظور سید هبة الدین است و بنده به آن اشاره خواهم کرد. ینسب الی بعضهم ان سد المذکور فی القرآن هو حائط الصین و هو حائط طویل یحول بین الصین و بین منغولیا بناه شین هوانگتي ….یکی از پادشاهان چین ساخته لصد هجمات المغول؛ به خاطر اینکه جلوی حمله مغول را بگیرد. طوله ثلاثة آلاف کیلومتر فی ارض تسعة امتار؛ عرضش نه متر و ارتفاعش 15 متر است. و قد بُنی بالاحجار؛ شروع بنائش 264 قبل از میلاد بوده است. و قد تم بنائه فی عشر او عشرین؛ بیست سال هم ساخت آن طول کشید. و علی هذا فذو القرنین هو الملک المذکور؛ شین هوانگ همان ذوالقرنین است. برخی اینگونه گفته اند ولی ایشان می‌فرماید: یدفعه ان الاوصاف و المشخصات المذکورة فی القرآن بذی القرنین و سده لا تنطبق علی هذا الملک و حائط الصین فلم یذکر؛ آن اوصاف و مشخصاتی که در قرآن راجع به ذی القرنین و سد آمده اصلا بر این شخص منطبق نیست. و قد استعمل فیه زبر الحدید و القطر و النحاس؛ قطر همان مس ذوب شده است. راجع به پادشاه چین که چنين سدی را ساخته باشد در تاریخ مطلبی نیامده است. و الحائط الکبیر ثلاثة آلاف کیلومتر یمرّ فی طریقه علی السهول و الجبال و لیس بین جبلین؛ اصلا اوصاف گفته شده با این سد مطابقت ندارد. برخی گفته اند که این سد، ان الذی بنی السد هو احد ملوک آسور و قد کان یهجم فی حوالی القرن السابع قبل المیلاد اقوام سیت من مضیق جبال القفقاز الی ارمنستان ثم غربی ایران و ربما بلغوا آشور و عاصمتها فأحاطوا بهم قتلا و سبیا و نهباً فبنی ملک آشور السد؛ پادشاه آشور این سد را ساخت تا جلوی این قبیل حملات قوم سيت را بگیرد. و کانّ المراد به سد باب الابواب المنسوب تعمیره او ترمیمه الی کسری…؛ در واقع آنکه منسوب به کسرای انوشیروان بوده آن را تعمیر و ترمیم کرده است.

به نقل از روح المعانی در این زمینه تفاصیل دیگری را بیان کرده تا اینکه به فرمایشات هبة الدین شهرستانی می‌رسد و می‌فرماید: ذكر بعض أجلة المحققين من معاصرینا فی تایید هذا القول ما محصله، ان ذا القرنین المذکور فی القرآن قبل الاسکندر المقدونی بمأت السنین فلیس هو هو بل هو احد الملوک الصالحین؛ ذو القرنین از صلحا و ملوک یمن است. و کان من شیمة طائفة منهم التسمی بذی کذی همدان و ذی غمدان و ذی المنار و ذی القرنین و… اینها همه از یمن بوده‌اند. و کان مسلما موحدا عادلا؛ که قبلا گفته شد. به هر حال این شخص کسی است که ارتش مسلح و مجهزی داشت و رفت به سمت مغرب. فاستولي علی مصر و ما ورائها؛ تمام آن نقاط را اشغال کرد. ثم لم یزل یسیر علی سواحل البحر الابیض؛ دریای مدیترانه. حتی بلغ ساحل المحیط الغربی و وجد الشمس تغیب فی عین حمئة؛ بعد رفت به سمت مشرق و آفریقا. و کان شدید الولع و ذا خبره فی البنا؛ به ساخت و ساز علاقه فراواني داشت. و لم یزل یسیر حتی مر بشبه جزیرة و براری؛ آسیا. الوسطی بلغ الترکستان حائط الصین قوما لم یجعل الله من الشمس سترا و مال الی جانب الشمال حتی بلغ مدار السرطان؛ اینجا که رسید. فان کان هذا الذی شاع فی الالسن انه دخل الظلمات فسئله اهله ان یبنی لهم سداً یصد عنهم یأجوج و ماجوج؛ چرا از ایشان خواستند که سد بسازد؟ چون او یمنی بود و یمنیها در ساخت و ساز معروف بودند. فان کان هذا السد هو الحائط الکبیر بین الصین و منغولیا؛ اگر این دیوار همان سد ذوالقرنین بوده فقد کان ذلک ترمیما منه؛ پس او آن را ترمیم کرده نه اینکه ساخته باشد. لمواضع تهدمت من بالحائط بمرور الایام والذی یبقی علیه ان کون حائط الصین هو سد ذی القرنین لا سبیل الیه؛ این مطلب را نمی توان پذیرفت.

ایشان در ادامه مطلب دیگری را انتخاب کرده و می‌فرماید: اما یأجوج و مأجوج فالبحث عن التطورات الحاکمة؛ مرحوم طباطبائی بعد از نقل کلام ایشان می‌فرماید: امعن اهل التفسیر و المورخون فی البحث حول القصة؛ راجع به این جریان خیلی دقت نظر کرده‌اند. و اشبعوا الکلام فی اطرافها و اکثرهم علی ان یاجوج و ماجوج؛ اکثر آنها به این نتیجه رسیده اند که ایندو امت بزرگ و پر جمعيتي هستند. فی شمال آسیا و قد اطبق جمع منهم ما اخبر به القرآن من خروجهم فی آخر الزمان و افسادهم فی الارض؛ و این را بر قوم تاتار تطبیق داده‌اند. علی هجوم التتار فی النصف الاول من القرن السابع علی غرب الآسیا و افراطهم فی اهلاک الحرث و النسل؛ نسل کشی راه انداختند.[1] و إبادة النفوس و نهب الاموال و فجائع لم یسبقهم الیها سابق؛ کاری کردند که واقعا در تاریخ نمونه نداشت. و قد اخضعوا اولا الصین؛ قوم تاتار ابتدائا حکومت چین را شکست داده و تحت تابعیت خود قرار دادند. ثم…الی ترکستان و ایران؛ سپس به ترکستان و ایران عراق و قفقاز و حمله کردند و افنوا کل من قاومهم من المدن و البلاد؛ همه مقاومتها را در هم شکستند. و فیها ماة الالوف؛ شهرهائی که صدها هزار جمعیت داشت همه را از ميان برند. صبح وارد شهری می‌شدی که هزاران جمعیت داشت. و تمسی و لم یبق من عامة اهلها نافس؛ شب هیچ نفس کشی را در آنجا نمی دیدی. و لا من هامة ابنیتها؛ هیچ ساختمانی را نمی دیدی الا اینکه ويران و خراب شده و از بین رفته بود. ثم رجعوا الی بلادهم؛ اینها بعد از افساد به بلاد خودشان برگشتند. و حملوا علی الروس…؛ در بازگشت هم به روسیه حمله کردند. و حملوا علی الروم و الجأوهم علی الجزیة؛ از آنها مالیات گرفتند و بخشي از اروپا همانند اتريش و مجارستان را نيز ويران كردند.

جریان یأجوج و مأجوج را بر تاتار تطبیق داده ولی یکجا گیر کردند و آن جریان سد است که چگونه می‌خواهند آن را تفسير کنند. مرحوم علامه در ارتباط با این مشکل می‌گوید: لکنهم اهملوا البحث عن امر السد من جهة خروجهم منه؛ اینها از پشت سد بیرون می­آیند در حالی که در جریان حمله قوم تاتار صحبت از سد نبود. فان قوله تعالی: فماسطاعوا ان یظهرو و ما استطاعوا له نقبا قال هذا رحمة ربی و فاذا جاء وعد ربی جعله دکاء و کان وعد ربی حقا و جعلنا بعضهم يومئذ یموج فی بعض؛ ایشان می‌فرمایند: ظاهر این آیات این است که، ان هذه الامة المفسدة محبوسون؛ اینها پشت سد زندانی‌اند. و لا مخرج لهم؛ هیچ راه خروج ندارند. الی سائر الارض ما دام معمورا و قام علی الارض حتی اذا جاء وعد الله جعله دکا او منهدما؛ تا اینکه وعده الهی برسد و این سد فرو بریزد و منهدم شود. باید این مشکل را حل کنید. صرف تطبیق بر قوم تاتار نقطه غامض مسئله را حل نمی کند. فکان علیهم ان یقرروا للسد وصفه هذا و ان کانت هذه الامة المذکورة؛ اگر مرادتان از این امت، خود تاتار باشد. و قد صارو من شمال الصین؛ از چین آمدند به قفقاز و عراق و ایران و… فاین هذا السد الموصوف فی القرآن؛ پس سدی که در قرآن توصیف شده کجاست؟ الذی وطئوه؛ سدی که پشت سر گذاشتند و از آن عبور کردند، ثم طلعوا منه؛ که از آن خارج شدند و به این شهر‌ها آمدند. و جعلوا عالیها سافلها؛ این مشکل برای ما حل نشد. و ان لم تکن هی تتار او غیرها من القوم المهاجمة فی طول التاریخ؛ اگر مرادتان از یأجوج و مأجوج قوم تاتار و امتهایی که در طول تاریخ کشورها را مورد هجوم قرار داده اند، نیست، پس این سد کجاست؟ «المشید بالحدید»؛ سدی که از آهن ساخته شده است. و من صفته ان یحبس امة کبیرة منذ الوف من السنین؛

منظور ایشان تا اینجا این است که اگر مرادتان از یأجوج و مأجوج قوم تاتار است، پس سد کجاست؟ و باز اگر مرادتان اقوام دیگر است، مجددا می‌پرسیم پس سد کجاست؟ سدی که از ویژگی آن این است که در پشت آن یک امت فاسد به عنوان زنداني قرار دارد و هر نفر از آنها نمی میرد مگر اینکه هزار نفر از نسل خود را بیند؟ من ان تهجم علی سائر اقطار الارض؛ سدی که جلوی حملات آنها را بر سایر سرزمینها گرفته. و لا مخرج لهم الی سائر الدنیا دون السد؛ عجیب است! هزاران سال پشت سد مانده اند و هیچ راهی برای نفوذ به سایر کشورها ندارند جز از طریق سد که آنهم بر آنها بسته شده است. و قد ارتبط الیوم بقاع الارض ببعض الخطوط البریة و البحریة و الجویة؛ منظورشان ارتباطات دریائی، زمینی و هوائی است.

ایشان می‌فرمایند: الان جهان با هم مرتبط است یا از طریق دریا یا از طریق آسمان و یا از طریق زمین. و دستگاههائی هست مثل اینترنت که دقیقا مشخص می‌کند که مثلا شهر مقدس قم، محله های قم که دقیقا کجاست؟ این فرمایشات تازه مربوط به چند سال قبل است. جهان الان مرتبط است پس سد کجاست؟ و لیس يحجز حاجر طبیعی کجبل او بحر او صناعی کسد او سور او خندق؛ هیچ مانعی، نه موانع طبیعی و نه موانع مصنوعی، هیچکدام از اینها نمی تواند جلوی حرکت کسی را بگیرد. فای معنی لانصداد قوم عن الدنیا بسد بین جبلین؛ اشتباه نشود، ایشان به بیانات و تطبیقاتی که برخی در این زمینه دارند، اشکال وارد می‌کند نه به قرآن، لذا می‌فرماید: این سدی که توانسته است یک چنين قومی را در همین دنیا در پشت دو کوه نگه دارد، کجاست؟ ایشان در مقام جواب از این اشکال می‌فرمایند:

توجیه و احتمال اول علامه:

و الذی اری فی دفع هذا الاشکال والله اعلم، ان قوله دکا من الدکّ بمعنی الذلة؛ در لسان العرب گفته است جبل دک، یعنی جبل ذلیل، المراد بجعل السد دکا جعله ذلیلا لا یعبا بامره و لا ینتفع به من جهت اتساع طرق الارتباط و تنوع وسائل الحرکة و الانتقال؛ ایشان می‌خواهند بفرمایند که: وضعیتی پیش می‌آید که هیچ چیزی نمی تواند جلوی پیشرفت و حرکت را بگیرد و كوه و بلندي‌ها ذلیل می‌شود و این در واقع اشاره به پیشرفتهاست. حقیقة هذا الوعد هو الوعد بُرِقّی المجتمع البشری فی مدنیته؛ بالاخره بشریت به سوي مدنیت حركت و پیشرفت و آینده ای دارد که هیچ چیز حتی کوه نمی تواند در برابرش مقاومت کند و همه چیز در برابرش ذلیل و خاضع می‌شود. پس در حقیقت این کلام قرآن اشاره به اين وعده است. و اقتراب شتی اممه؛ یعنی همین حرف که الان می‌گویند که جهان دهکده جهانی است امتها به هم نزدیک می‌شوند. لا یسده سد و لا یحوطه حائط عن الانتقال من ای صقع من اصقاع الارض؛ جریان سد و… کنایه و اشاره به این قضایاست. که هیچ دیوار و سدی نمی تواند مانع از جابجائی امتها شود. الی ای قوم؛ حال به ایشان عرض می‌کنیم که شما معنای دیگری بیان کردید مؤید شما بر این مطلب چیست؟

و یوید هذا المعني سیاق قوله…؛ می‌فرماید موید قول ما سیاق آیات دیگری است که در ارتباط با یأجوج و مأجوج آمده است. حتی اذا فتحت یأجوج و مأجوج حیث عبر بفتح یأجوج و مأجوج و لم یذکر السد؛ قرآن سخن از پیشروی اینها می‌کند ولی صحبت از سد نمی کند. پس معلوم می‌شود که قرآن سد را کنایه از این گرفته اند که هیچ چیز نمی تواند جلوی پیشرفت انسانها را بگیرد.

توجیه و احتمال دوم علامه:

و للدک معنا آخر الدفن دککت الركي یعنی البئر دفنته؛ منظور این است که آن جبل صیرورة الجبل رابیا من طین؛ یعنی همان كوه سر به فلك كشيده تاثیرش را از دست می‌دهد و زیر خاک می‌رود. تدکدکد الجبال ای صارت روابي من طین يعني كوهها تبديل به خاك و گل شده. فمن الممکن ان یحتمل ان السد من جملة ابنیة القدیمة التی ذهبت مدفونة؛ یعنی سدی بوده و از بین رفته است. البته علامه احتمال اول را تقویت می‌کند نه این احتمال و توجیه را.

روایاتی که راجع به آینده جهان مطرح است و اینکه بعد از ظهور حضرت عدل، عدالت و امنیت وجود دارد تا قیام قیامت، اين احتمال را تایید می‌کند. در نتیجه بیان علامه روایاتی را که از عامه راجع به آینده جهان نقل كرديم، را رد می‌کند.

[1]. ما مي دانيم هم در بغداد و هم در نقاط ديگر کشتار و نسل کشي براه افتاد، اما برخي نسبت به بغداد بيش از حد افراط مي کنند و از جاهاي ديگري بحثي مطرح نمي کنند، و در اين جريان مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي و برخي ديگر را مقصر مي دانند. در حالي که نقش اينها نقش بازدارنده بوده است. حال چرا وهابيت اينطور به اين بزرگواران حمله مي کنند؟ جهاتي دارد. از طرفي کار اين بزرگواران موجب شد بساط عباسيان برچيده شود و تا مدتي شيعيان حاکم شوند. شيعيان روش صحيح حکومتي و اداره حکومت را نشان دادند و پيشرفتهاي زيادي همچون رصد خانه و غيرو بعد از آن حاصل شد. لذا اينها مي خواهند با جعل و بزرگ جلوه دادن برخي اتفاقات، اين خدمات را تحت شعاع قرار دهند. البته جنايت و کشتار بود ولي اينگونه نبود که ابن تيميه مي گويد. حادثه هجوم تاتار در سال 656 اتفاق افتاد در حالي که ابن تيميه در سال 661 يعني چند سال بعد از آن واقعه به دنيا آمد. پس ايشان از کجا اين مطالب را نقل مي کند. او معروف است به نصب و عداوت با اهل بيت ع. مجددا تکرار مي کنم، اگر يک مسلمان هم کشته شود براي ما سنگين و غير قابل قبول است ولي اينگونه که اينها از حوادث بغداد نقل مي کنند، نيست.

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *