بسم الله الرحمن الرحیم
بحث راجع به روایات و احادیث ندای سماوی بود عرض شد که فعلا خود روایات را مطرح میکنیم تا ببینیم از خود روایات چه استفاده میشود و بعدا جمع بندی میکنیم.
روایت بیست و سوّم
یکی از روایات که در ارتباط با ندا است روایتی است که مرحوم طبری امامی در دلائل الامامه مسندا نقل میکند.[۱]
روایت را به سند خودش منتهی به مسعده بن صدقه عن ابی بصیر نقل میکند. ابوبصیر میگوید به امام صادق عرض کردم: جُعِلْتُ فِدَاکَ، هَلْ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یَعْلَمُ أَصْحَابَ الْقَائِمِ کَمَا کَانَ یَعْلَمُ عِدَّتَهُمْ؟، نفرات و تعداد نفرات را میداند اما آیا اشخاص را هم میداند؟ حَدَّثَنِی أَبِی یعنی همین سوال ابوبصیر را خود آقا از امام باقر پرسیدهاند و امام جواب دادند. امام باقر فرمودند: وَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَ یَعْرِفْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ رَجُلًا فَرَجُلًا،
تمام اینها را به اسم و اسم پدر، از چه طایفه ای هستند. اینها را یک یک حضرت میشناخت
وَ مَوَاضِعَ مَنَازِلِهِمْ وَ مَرَاتِبِهِمْ، در چه موقعیتی هستند، چه رتبه ای از فضل و فضیلت و رتبهی اجتماعی، سیاسی، علمی و.. در چه مقامی هستند، همه را حضرت میدانست.
بعد فرمودند وَ کُلُّ مَا عَرَفَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَقَدْ عَرَفَهُ الْحَسَنُ، اشاره به آن روایت که ما کان عندی فهو عند علی بن ابیطالب و این هم شاید اشاره باشد به فرمایش حضرت در دعای ندبه که اودعه علم ما کان و یکون الی انقضاء خلقه، این نسبت به پیامبر اکرم است امّا چند سطر بعد میفرماید فلما انقضی ایامه اقام ولیه علی بن ابیطالب تا برسد به اودعه علمه و حکمته. کدام علم و حکمت؟ همان علم و حکمتی که خدا به پیامبر یاد داد و تا «الی انقضاء خلقه» بود. همان را که خدا به پیامبر عنایت کرد و پیامبر نیز همین علم را به علی بن ابیطالب داد.
و ما روایات متعددی در این زمینه و به این مضمون داریم.
سوال این بود آیا علی بن ابیطالب روحی فداه مشخصات اصحاب امام زمان را میداند؟ امام صادق از اینجا شروع کردند و میخواهند منتهی بشوند به اینجا که من هم میدانم اما از اینجا شروع کردند که این سوال از امام باقر نیز پرسیده شد و اما باقر فرمودند که علی بن ابیطالب مشخصات را، فامیل و قبیله، مقامات علمی و رتبهی آنها را میدانست و بعد فرمودند هرچه را امیرالمومنین میدانست امام حسن هم میدانست. باز اشاره به یک روایت دیگر دارد که امیرالمومنین فرمود لو کنت انا المسئول این روایت در کتاب الحدود، باب مساحقه در وسائل الشیعه آمده است. روایت از این قرار است که مشکلی پیش آمده بود، زن شوهر داری بعد از مقاربت با شوهرش، با همان حرارت با جاریه ای مساحقه میکند، بعد آن جاریه که عذرا و باکره بوده در اثر این ارتباط، باردار میشود. میآیند که از امیرالمومنین حکم آن را سوال کنند؛ آقا تشریف نداشتند و در غیاب آقا از امام حسن مسأله را میپرسند. اینجا چندین مسأله مطرح است. مهر چه میشود؟ حمل از کیست؟ حکم شلاق و حد چه میشود؟ برچه کسی و چه حدی جاری میشود؟ زنی که شوهر دار بوده حکمش چیست؟ این دختری که در اثر این ارتباط باردار شده حکمش چیست؟ زوال بکارت چه حکمی دارد؟ و….
چندین سوال است که در غیاب مولی از امام حسن سوال کردند و امام حسن پاسخ دادند که حکمش در وسائل الشیعه آمده است.
گویا پاسخ امام حسن برایشان سنگین بود و نسبت به صحت این پاسخ تردید داشتند. در بین راه امیرالمومنین را دیدند و ماجرا را نقل کردند. آقا وقتی پاسخ امام حسن را شنیدند فرمودند: لو انّنی المسئول لما کان عندی فیها اکثر مما قال ابنی یعنی اگر مستقیما از من سوال میکردید بیش از این نداشتم. [۲]
امام صادق فرمودند پدرم فرمودند امیرالمومنین راجع به مشخصات اصحاب امام زمان کاملا اطلاع داشتند وَ کُلُّ مَا عَرَفَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَقَدْ عَرَفَهُ الْحَسَنُ وَ کُلُّ مَا عَرَفَهُ الْحَسَنُ فَقَدْ صار علمه الی الْحُسَیْنُ عبارت جری لآخرنا ما جری لاولنا اشاره به این قضایا دارد.
تا اینجا که فرمودند وَ کُلُّ مَا عَلِمَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ فَقَدْ عَلِمَهُ وَ عَرَفَهُ صَاحِبُکُمْ (یَعْنِی نَفْسَهُ). یعنی خود آقا جعفربن محمد الصادق روحی فداه. یعنی هرچه را مولی علی میدانست ما هم آن را میدانیم و به ما منتقل شده است.
قَالَ أَبُو بَصِیرٍ: قُلْتُ: مَکْتُوبٌ؟ آیا اینها ثبت شده تا من ببینم یکجا تدوین شده است؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: مَکْتُوبٌ فِی کِتَابٍ مَحْفُوظٌ فِی الْقَلْبِ، مُثْبَتٌ فِی الذِّکْرِ لَا یُنْسَى. اینها ثبت است و در ذهن و ذکر و قلب هست و هرگز فراموش شدنی نیست.
ابو بصیر میگوید قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، أَخْبِرْنِی بِعَدَدِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ مَوَاضِعِهِمْ، چند نفرند، اهل کجایند، و کجا زندگی میکنند فَذَاکَ یَقْتَضِى مِنْ أَسْمَائِهِمْ؟ وقتی اسم را بیان میکنید باید مشخصات دیگرشان هم بیان بشود. امام فرمودند إِذَا کَانَ یَوْمُ الْجُمُعَهِ بَعْدَ الصَّلَاهِ فَائْتِنِی. این مفصل است و حالا وقت ندارم اجازه بده روز جمعه بعد از نماز بیا برایت توضیح بدهم. فقَالَ: فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الْجُمُعَهِ أَتَیْتُهُ، روز جمعه خدمت رسیدم قال یا فَقَالَ: یَا أَبَا بَصِیرٍ، أَتَیْتَنَا لِمَا سَأَلْتَنَا عَنْهُ؟
قُلْتُ: نَعَمْ، جُعِلْتُ فِدَاکَ.
قَالَ: إِنَّکَ لَا تَحْفَظُ، فَأَیْنَ صَاحِبُکَ الَّذِی یَکْتُبُ لَکَ؟
اگر همان ابوبصیر نابینا باشد یا غیر آن بالاخره آقا فرمودند تو حافظهی قوی نداری اگر من برایت تقریر کنم و بخوانم یادت نمیماند، رفیقت که برای تو مینوشت کجاست.
قُلْتُ: أَظُنُّ شَغَلَهُ شَاغِلٌ، امروز کاری برایش پیش آمد و نتوانست بیاید وَ کَرِهْتُ أَنْ أَتَأَخَّرَ عَنْ وَقْتِ حَاجَتِی، من نخواستم وقت ملاقات را به تاخیر بیندازم و خلف وعده داشته باشم. فَقَالَ لِرَجُلٍ فِی مَجْلِسِهِ: اکْتُبْ لَهُ امام به کسی که در آنجا بود فرمود حرفهای من را برایش ثبت وضبط کن « هَذَا مَا أَمْلَاهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ[۳]
این که من میگویم مطالبی است که پیمبر املا کردند وَ أَوْدَعَهُ إِیَّاهُ مِنْ تَسْمِیَهِ أَصْحَابِ الْمَهْدِیِّ، وَ عِدَّهِ مَنْ یُوَافِیهِ الْمَفْقُودِینَ عَنْ فُرُشِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ، کسانی که در شب در رختخوابشان هستند ولی صبح که میشود خانواده اش میبینند بستر و رختخواب خالی است آنان که میآیند خدمت آقا قبل از ظهور الْمَفْقُودِینَ عَنْ فُرُشِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ، السَّائِرِینَ فِی لَیْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ إِلَى مَکَّهَ عده ای هستند که به آنها میگویند شما احضار شدید، و همین الان بیایید و یک لحظه هم تأمل نکنید.
شاهد ما اینجای روایت است
اینها حرکت میکنند یک سری پیاده و یک سری را احضار میکنند و خودشان هم متوجه نمیشوند و صبح میبینند در مکه هستند. این جابجایی و نقل و انتقالات و حرکت فوری هنگام استماع صوت است وَ ذَلِکَ عِنْدَ اسْتِمَاعِ الصَّوْتِ فِی السَّنَهِ الَّتِی یَظْهَرُ فِیهَا أَمْرُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ)، همان سالی است که صیحه شنیده میشود. سال صیحه همان سالی است که امر خداوند آشکار میشود. شاهد ما این قسمت بود و ادامه روایت در چهارصفحهی بعدی ربطی به بحث ما ندارد. و انشاء الله در آینده راجع به اصحاب امام زمان بحث خواهیم کرد.
نتیجه روایت: پس ندای آسمانی ـ به اصطلاح امروزی ـ مقرون به آماده باش صددرصد و احضار آن یگان ویژه و افراد خاص است. آنها صد در صد آمادهاند و باید به هر نحوی که شده خودشان را به مکه برسانند. و در ادامه روایت میفرماید وَ هُمُ النُّجَبَاءُ وَ الْقُضَاهُ وَ الْحُکَّامُ عَلَى النَّاسِ که شرح و توضیح این فراز فعلاً ربطی به بحث ما ندارد.
پس ظهور در سال صیحه است و مقدمات ظهور فراهم است. این روایت ماه صیحه را مشخص نکرد و فقط فرمود سالی که صیحه شنیده میشود، افراد ویژه حرکت میکنند، اما رجب، رمضان یا محرم را مشخص نکرد.
روایت بیست و چهارم
روایت مرحوم نعمانی در الغیبه است که روایت مفصلی دارد و ما به شاهد بحث اشاره میکنیم.[۴]
سند روایت
چون سند این روایت به حسب ظاهر پیچیده است و نیاز به دقت و سند شناسی دقیق دارد. درصفحه ۲۷۹ حدیث شماره ۶۷، نعمانی میفرماید أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ یعنی ابن عقده و ظاهرا در جلسه درسی بوده و ابن عقده این روایت را مطرح کردهاند، عده ای که یکی از آنها هم مرحوم نعمانی است در درس حاضر بودهاند. لذا میگوید اخبرنا ابن عقده عَنْ هَؤُلَاءِ الرِّجَالِ الْأَرْبَعَهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، یعنی به چهار طریق از ابن محبوب نقل کرده است. این حدیث شماره ۶۷ بود برای شناختن این چهار نفر باید به حدیث قبلی برگردیم حدیث شماره ۶۶، باز روایتی نقل میکند اخبرنا احمدبن محمدبن سعید عن هولاء الرجال الاربعه، اینجا باز حل نشد و باید به حدیث قبلی، روایت ۶۵ مراجعه کنیم. در این روایت میگوید اخبرنا احمدبن محمدبن سعید (ابن عقده) قال حدثنا ۱٫ مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ ۲٫ وَ سَعْدَانُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعِیدٍ ۳٫ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ وَ ۴٫مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوب حالا معلوم شد هولاء الاربعه این چهار نفر منظور هستند. این طریق اول نعمانی به این روایت است. که میگوید از ابن عقده نقل میکنم که او از این چهار نفر نقل میکند که همهی آنها از ابن محبوب نقل میکنند. پس این روایت از ابن محبوب است که ابن عقده به چهار طریق آن را به ابن محبوب منتهی میکند و نعمانی از ابن عقده شنیده است.[۵]
در ادامه نعمانی میفرماید وَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ از اینجا طریق دوم نعمانی است. میگوید خودم از کلینی شنیدم در جمعی که من هم بود نه اینکه در کتابش باشد. قَالَ (کلینی) حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ (صاحب تفسیر معروف) عَنْ أَبِیهِ این طریق اول کلینی است که از علی بن ابراهیم نقل میکند و همانطور که ابن عقده از چهار نفر نقل میکرد کلینی میگوید طریق دیگر هم دارم و طریق دوم او این است که میگوید: وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى. باز کلینی طریق سومی هم دارد و میگوید: وَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ غَیْرُهُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ یعنی همهی اینها از سهل بن زیاد نقل میکنند و این غیر از طریق ابن عقده است و سهل بن زیاد از حسن بن محبوب نقل میکند.
تا اینجا دو طریق آقای نعمانی بود و از اینجا به بعد طریق سوم را بیان میکند. طریق اول طریق ابن عقده با چهار طریق بود. طریق دوم نعمانی، از کلینی با سه طریق بود و از اینجا طریق سوم از عبدالواحد موصلی است. ببینید چگونه با دقت روایات را جمع آوری کردهاند. و میگوید: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمَوْصِلِیُّ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَاشِرٍ «۲» عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ این طریق سوم هم به ابن محبوب منتهی میشود. در همهی این طرق ابن محبوب از عمرو بن ابی مقدام نقل میکند که او مشکلی ندارد. و ثقه است عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ
عمرو بن ابی مقدام هم از جابر بن یزید جعفی نقل میکند که راجع به ایشان مفصل بحث کرده ایم. جابر بن یزید مورد غضب علمای مخالف و اهل خلاف است. نگاه کنید مقدمهی صحیح مسلم، مقدمهی خود مسلم را، او میگوید این جابر کسی است که ده هزار حدیث و یکجا پنجاه هزار، (در یک جا صد هزار دارد)، از امام باقر از رسول خدا نقل میکند. در شخصیت و عظمت امام باقر احدی از مسلمین اختلاف ندارد. مسلم میگوید جابر از دو لب امام باقر به نقل از پیامبر شنیده است. میگوید ما از ایشان نقل نمیکنیم، جای دیگر میگوید احادیث او را پاره کردیم… چون کان یقول بالرجعه چون قائل به رجعت است و رجعت از نظر آنها اشد غلوا فی الرفض است.[۶]
دلالت روایت:
جابر ین یزید جعفی میگوید آقا امام باقر فرمودند. یادتان باشد در روایت قبلی از دلائل الامامه، که ابوبصیر از امام در مورد اصحاب امام زمان سوال کرد آقا فرمودند حضرت علی اینها را میدانست و این علم از امام به امام دیگر تا به من رسیده «عرفه صاحبکم» تا به من منتقل شد. بعد فرمودند مطالبی که به تو میگویم املاء رسول الله است و امیرالمومنین هم آنها را نوشتند. حال جابر بن یزید میگوید قال ابوجعفر، یعنی من ندیدم در نقل قول کسی بگوید جابر دروغگو است یعنی اگر جابر گفت قال الباقر یعنی از امام باقر شنیده و کم وزیاد نمیکند. و کسی ایشان را متهم به وضع و جعل نکرده و فقط اعتقاد به رجعت را اشکال گرفتهاند. پس وقتی جابر میگوید قال الباقر یعنی همینجور از رسول الله است اما این حدیث را کنار میگذارند.
اما محتوای حدیث
جابر میگوید آقا فرمودند: یَا جَابِرُ الْزَمِ الْأَرْضَ در این جریانات جناح بازی وارد نشو وَ لَا تُحَرِّکْ یَداً وَ لَا رِجْلًا و اصلا تکان نخور حَتَّى تَرَى عَلَامَاتٍ أَذْکُرُهَا لَکَ إِنْ أَدْرَکْتَهَا اگر عمرت کفاف کند که این علامات را درک کنی و اگر درک کردی آماده باش که امر خداوند عزوجل فرارسیده است. أَوَّلُهَا اخْتِلَافُ بَنِی الْعَبَّاسِ وَ مَا أَرَاکَ تُدْرِکُ ذَلِکَ این عبارت مهمی است. حضرت میفرماید گمان نمیکنم به اختلافات بنی العباس برسی چون دوران امام باقر هنوز دوران امویین بود و هنوز بنی العباس سرکار نیامده بودند یا اوایل کارشان بود تا برسد به اختلافات آنها، اوج اختلافاتشان زمان امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام) بود. لذا فرمودند عمرت کفاف نمیکند وَ لَکِنْ حَدِّثْ بِهِ مَنْ بَعْدِی عَنِّی از جانب من بازگو کن و بگو این علامات اگر محقق شد آماده بشوید. شاهد ما این عبارت از روایت است وَ مُنَادٍ یُنَادِی مِنَ السَّمَاءِ وَ یَجِیئُکُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِیَهِ دِمَشْقَ بِالْفَتْحِ… از اینجا به بحث ما مرتبط میشود که انشاءالله ادامه بحث جلسه بعد. پایان
[۱]. ما در کتاب معجم احادیث الامام المهدی جلد ۷ صفحه ۵۱ این روایت و مصادرش را آورده ایم. اولین مصدر آن، کتاب دلائل الامامه، چاپ قدیم ص ۳۰۷ و چاپ جدید ص ۵۵۴، حدیث ۵۲۶٫ با این تفصیل است. البته ابن طاووس این روایت را در الملاحم ص ۳۷۵ از کتاب یعقوب بن نعیم نقل میکند ولی این کتاب فعلا موجود نیست. بعد از ابن طاووس مرحوم سید هاشم بحرانی در تفسیر البرهان، ج۱، ص ۶۳ و بعد در المحجه فیما نزل فی الحجه ص ۲۸ به نقل از دلائل الامامه نقل میکند. و مرحوم کاظمی در بشاره الاسلام هم نقل میکند و ظاهرا یک اشتباه اینجا هست چون مرحوم کاظمی آنرا از غایه المرام نقل میکند ولی در غایه المرام این روایت نیست و در المحجه است و ظاهرا اینجا سهو قلم شده است.
[۲]. وسائل الشیعه، ج۷، ص۱۶۷، ب۳، ح۱، عن الکافی ج۷، ص۲۰۳٫ حال این عبارت را کنار بعضی حرفهای دشمنان بگذارید که میگویند امیرالمومنین بر منبر فرمودند به فرزندم حسن زن ندهید انه رجل مطلاق انه کذا و… این حرفها درست نیست بلکه همیشه مولی در مقام تبیین مقامات فرزندانشان امام حسن و حسین بودند.
[۳]. نکته:در این حدیث دو دفعه اسم مولی را میبرد و با عنوان امیرالمومنین نام میبرد. اینها تعمد داشتند که از آقا با این عنوان تعبیر کنند. روایات دیگر را ببینید وقتی اسم آقا برده میشود همین تعبیر امیرالمومنین روحی فداه بکار میبرند. و اسم آقا امام دوازدهم هم که به میان میآید تعبیر قائم است شاید نود درصد روایات با این تعبیر است.
[۴]. – أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ وَ سَعْدَانُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعِیدٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ یَعْقُوبَ السَّرَّاجِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: یَا جَابِرُ لَا یَظْهَرُ الْقَائِمُ حَتَّى یَشْمَلَ النَّاسَ بِالشَّامِ فِتْنَهٌ یَطْلُبُونَ الْمَخْرَجَ مِنْهَا فَلَا یَجِدُونَهُ وَ یَکُونُ قَتْلٌ بَیْنَ الْکُوفَهِ وَ الْحِیرَهِ قَتْلَاهُمْ عَلَى سَوَاءٍ وَ یُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ.
– أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ هَؤُلَاءِ الرِّجَالِ الْأَرْبَعَهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: تَوَقَّعُوا الصَّوْتَ یَأْتِیکُمْ بَغْتَهً مِنْ قِبَلِ دِمَشْقَ فِیهِ لَکُمْ فَرَجٌ عَظِیمٌ.
– أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ هَؤُلَاءِ الرِّجَالِ الْأَرْبَعَهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ وَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى قَالَ وَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ غَیْرُهُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ وَحَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمَوْصِلِیُّ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَاشِرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَاقِرُ ع یَا جَابِرُ الْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تُحَرِّکْ یَداً وَ لَا رِجْلًا حَتَّى تَرَى عَلَامَاتٍ أَذْکُرُهَا لَکَ إِنْ أَدْرَکْتَهَا أَوَّلُهَا اخْتِلَافُ بَنِی الْعَبَّاسِ وَ مَا أَرَاکَ تُدْرِکُ ذَلِکَ وَ لَکِنْ حَدِّثْ بِهِ مَنْ بَعْدِی عَنِّی وَ مُنَادٍ یُنَادِی مِنَ السَّمَاءِ وَ یَجِیئُکُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِیَهِ دِمَشْقَ بِالْفَتْحِ وَ تُخْسَفُ قَرْیَهٌ مِنْ قُرَى الشَّامِ تُسَمَّى الْجَابِیَهَ وَ تَسْقُطُ طَائِفَهٌ مِنْ مَسْجِدِ دِمَشْقَ الْأَیْمَنِ وَ مَارِقَهٌ تَمْرُقُ مِنْ نَاحِیَهِ التُّرْکِ وَ یَعْقُبُهَا هَرْجُ الرُّومِ وَ سَیُقْبِلُ إِخْوَانُ التُّرْکِ حَتَّى یَنْزِلُوا الْجَزِیرَهَ وَ سَیُقْبِلُ مَارِقَهُ الرُّومِ حَتَّى یَنْزِلُوا الرَّمْلَهَ فَتِلْکَ السَّنَهُ یَا جَابِرُ فِیهَا اخْتِلَافٌ کَثِیرٌ فِی کُلِّ أَرْضٍ مِنْ نَاحِیَهِ الْمَغْرِبِ فَأَوَّلُ أَرْضٍ تَخْرَبُ أَرْضُ الشَّامِ ثُمَّ یَخْتَلِفُونَ عِنْدَ ذَلِکَ عَلَى ثَلَاثِ رَایَاتٍ رَایَهِ الْأَصْهَبِ وَ رَایَهِ الْأَبْقَعِ وَ رَایَهِ السُّفْیَانِیِّ فَیَلْتَقِی السُّفْیَانِیُّ بِالْأَبْقَعِ فَیَقْتَتِلُونَ فَیَقْتُلُهُ السُّفْیَانِیُّ وَ مَنْ تَبِعَهُ ثُمَّ یَقْتُلُ الْأَصْهَبَ ثُمَّ لَا یَکُونُ لَهُ هِمَّهٌ إِلَّا الْإِقْبَالَ نَحْوَ الْعِرَاقِ یَمُرُّ جَیْشُهُ بِقِرْقِیسِیَاءَ فَیَقْتَتِلُونَ بِهَا فَیُقْتَلُ بِهَا مِنَ الْجَبَّارِینَ مِائَهُ أَلْفٍ وَ یَبْعَثُ السُّفْیَانِیُّ جَیْشاً إِلَى الْکُوفَهِ وَ عِدَّتُهُمْ سَبْعُونَ أَلْفاً فَیُصِیبُونَ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَهِ قَتْلًا وَ صُلْباً وَ سَبْیاً فَبَیْنَا هُمْ کَذَلِکَ إِذْ أَقْبَلَتْ رَایَاتٌ مِنْ قِبَلِ خُرَاسَانَ وَ تَطْوِی الْمَنَازِلَ طَیّاً حَثِیثاً وَ مَعَهُمْ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ ثُمَّ یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ مَوَالِی أَهْلِ الْکُوفَهِ فِی ضُعَفَاءَ فَیَقْتُلُهُ أَمِیرُ جَیْشِ السُّفْیَانِیِّ بَیْنَ الْحِیرَهِ وَ الْکُوفَهِ وَ یَبْعَثُ السُّفْیَانِیُّ بَعْثاً إِلَى الْمَدِینَهِ فَیَنْفَرُ الْمَهْدِیُّ مِنْهَا إِلَى مَکَّهَ فَیَبْلُغُ أَمِیرَ جَیْشِ السُّفْیَانِیِّ أَنَّ الْمَهْدِیَّ قَدْ خَرَجَ إِلَى مَکَّهَ فَیَبْعَثُ جَیْشاً عَلَى أَثَرِهِ فَلَا یُدْرِکُهُ حَتَّى یَدْخُلَ مَکَّهَ خائِفاً یَتَرَقَّبُ عَلَى سُنَّهِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع قَالَ فَیَنْزِلُ أَمِیرُ جَیْشِ السُّفْیَانِیِّ الْبَیْدَاءَ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ یَا بَیْدَاءُ أَبِیدِی الْقَوْمَ فَیَخْسِفُ بِهِمْ فَلَا یُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلَّا ثَلَاثَهُ نَفَرٍ یُحَوِّلُ اللَّهُ وُجُوهَهُمْ إِلَى أَقْفِیَتِهِمْ وَ هُمْ مِنْ کَلْبٍ وَ فِیهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ- یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها الْآیَهَ قَالَ وَ الْقَائِمُ یَوْمَئِذٍ بِمَکَّهَ قَدْ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْبَیْتِ الْحَرَامِ مُسْتَجِیراً بِهِ فَیُنَادِی یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا نَسْتَنْصِرُ اللَّهَ فَمَنْ أَجَابَنَا مِنَ النَّاسِ فَإِنَّا أَهْلُ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ مُحَمَّدٍ وَ نَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ ص فَمَنْ حَاجَّنِی فِی آدَمَ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِآدَمَ وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی نُوحٍ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِنُوحٍ وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی إِبْرَاهِیمَ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی مُحَمَّدٍ ص فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِمُحَمَّدٍ ص وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی النَّبِیِّینَ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِیِّینَ أَ لَیْسَ اللَّهُ یَقُولُ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ- إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ فَأَنَا بَقِیَّهٌ مِنْ آدَمَ وَ ذَخِیرَهٌ مِنْ نُوحٍ وَ مُصْطَفًى مِنْ إِبْرَاهِیمَ وَ صَفْوَهٌ مِنْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ أَلَا فَمَنْ حَاجَّنِی فِی کِتَابِ اللَّهِ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِکِتَابِ اللَّهِ أَلَا وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی سُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِسُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَنْشُدُ اللَّهَ مَنْ سَمِعَ کَلَامِی الْیَوْمَ لَمَّا بَلَّغَ الشَّاهِدُ مِنْکُمُ الْغَائِبَ وَ أَسْأَلُکُمْ بِحَقِّ اللَّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ ص وَ بِحَقِّی فَإِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقَّ الْقُرْبَى مِنْ رَسُولِ اللَّهِ إِلَّا أَعَنْتُمُونَا وَ مَنَعْتُمُونَا مِمَّنْ یَظْلِمُنَا فَقَدْ أُخِفْنَا وَ ظُلِمْنَا وَ طُرِدْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَ أَبْنَائِنَا وَ بُغِیَ عَلَیْنَا وَ دُفِعْنَا عَنْ حَقِّنَا وَ افْتَرَى أَهْلُ الْبَاطِلِ عَلَیْنَا فَاللَّهَ اللَّهَ فِینَا لَا تَخْذُلُونَا وَ انْصُرُونَا یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ تَعَالَى-قَالَ فَیَجْمَعُ اللَّهُ عَلَیْهِ أَصْحَابَهُ ثَلَاثَمِائَهٍ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلًا وَ یَجْمَعُهُمُ اللَّهُ لَهُ عَلَى غَیْرِ مِیعَادٍ قَزَعاً کَقَزَعِ الْخَرِیفِ وَ هِیَ یَا جَابِرُ الْآیَهُ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ فِی کِتَابِهِ- أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ فَیُبَایِعُونَهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ وَ مَعَهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَدْ تَوَارَثَتْهُ الْأَبْنَاءُ عَنِ الْآبَاءِ وَ الْقَائِمُ یَا جَابِرُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ یُصْلِحُ اللَّهُ لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَهٍ فَمَا أَشْکَلَ عَلَى النَّاسِ مِنْ ذَلِکَ یَا جَابِرُ فَلَا یُشْکِلَنَّ عَلَیْهِمْ وِلَادَتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ وِرَاثَتُهُ الْعُلَمَاءُ عَالِماً بَعْدَ عَالِمٍ فَإِنْ أَشْکَلَ هَذَا کُلُّهُ عَلَیْهِمْ فَإِنَّ الصَّوْتَ مِنَ السَّمَاءِ لَا یُشْکِلُ عَلَیْهِمْ إِذَا نُودِیَ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ. (الغیبه للنعمانی، النص، ص ۲۸۰)
[۵]. این حدیث مدنظر، حدیث مفصلی است و خیلی مطلب دارد که هرکدام یک سوژه برای بحث است.
بعضی خیال میکنند همینجوری روایات را پیدا کرده و جمع آوری کرده اند؛ نه خیر با دقت و نظرات دقیق و با مطالعه و کارشناسانه جمع آوری کردهاند.
[۶]. رافضی و اشد غلوا فی الرفض کسی است که قائل به رجعت باشد. اگر کسی بگوید علی بن ابیطاب برمی گردد و قائل به رجعت باشد از او نقل نمیکنند.اما اگر کسی به علی بن ابیطالب برگردد یعنی سب کند و فحش و دشنام بدهد این شخص ثقه است!! من ندیدم در کتب رجالی اهل سنت کسی را به خاطر سب امیرالمومنین رد کنند، میگویند اجتهاد کرده و به نحوی توجیه میکنند. خلاصه اگر کسی به علی بن ابیطالب برگردد، مشکل ندارد اما اگر بگوید علی بن ابیطالب به این دنیا بر میگردد، مشکل پیدا میکند و همهی احادیثش را رد میکنند. جابر بن یزید جعفی در نظر آنها اینگونه است. چند مطلب در مقدمهی مسلم راجع به جابر آمده حتما نگاه کنید.
.
.
.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.