فایل صوتی جلسه دوازدهم:
.
.
جلسه دوازدهم ـ 17 / 7 /91
بسم الله الرحمن الرحيم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه.
.
مقدمه
.
سخن در ارتباط با بيان مفسرين در مورد قول خداوند تبارك و تعالي به شيطان بود. شيطان از خداوند درخواست مهلت ميكند و خداوند به شيطان تا «يوم وقت معلوم» مهلت ميدهد.سخن عامه را نقل كرديم و اكنون سخن خاصه را در اين مورد ذكر ميكنيم.
.
بيان عالمان شيعي در مورد « يوم وقت معلوم»
.
مرحوم نيلي در الانوار المضيئه اشكالي را نسبت به اصل قتل شيطان به دست امام زمان4 مطرح كرده و سپس جواب ميدهند. حاصل اشكال اين است كه قتل در صورتي معنا دارد كه شيطان از جنس بشر باشد ولي از آنجا كه، شيطان از جنس بشر نبوده و قابل رويت هم نميباشد پس كشته شدن او معنائي ندارد. در ادامه بيان مرحوم نيلي را مرور ميكنم.
.
بعضي هم (مثل مرحوم طباطبائي) اصل قتل شيطان را پذيرفته، ولي وقوع چنين جرياني را در نفخه اولي، مربوط به نظر اهل سنت ميدانند و ورود رواياتي در منابع شيعه به همين مضمون را، حمل بر تقيه ميكنند. از طرفي، چون روايات قتل شيطان در زمان امام زمان7 به دست امام زمان7 با روايات قتل شيطان در زمان رجعت به دست پيامبر اكرم 9يا اميرالمؤمنين7 تعارض كرده، در مقام توجيه چنين رواياتي بر ميآيند و ميگويند كه شيطان يكبار به دست امام زمان4 كشته ميشود و با ديگر در زمان پيامبر9 رجعت كرده و بهدست آن بزرگوار كشته ميشود. تعارض فرع حجيت است پس ايشان هر دو دسته روايات را ميپذيرد و براي جمع اين دو دسته در مقام توجيه بر ميآيد.
.
بيان مرحوم نيلي در الانوار المضيئه
.
قبل از ورود به بحث كمي در مورد شخصيت ايشان صحبت ميكنيم. ايشان از شخصيتهاي بزرگ شيعه است كه استاد ابن فهد بوده است.
.
* ابن فهد حلي در مورد ايشان ميفرمايد:
«…المولى السيد المرتضى العلّامة بهاء الدين علي بن عبد الحميد النسّابة دامت فضائله…»[1]
.
* مرحوم حسن بن سليمان در مختصر بصائر الدرجات از ايشان به تجليل ياد ميكند:
ايشان در دو جاي از كتابش با تعابير «السَّيِّدِ الْجَلِيلِ»[2] و «السَّيِّدِ الْجَلِيلِ الْمُوَفَّق»[3] از مرحوم نيلي ياد ميكند.
.
* عوالي اللئالي هم، از ايشان با تعبير «السَّيِّدُ السَّعِيدُ الْإِمَامُ الْعَلَّامَة» ياد ميكند.[4]
.
* مرحوم مجلسي ضمن برشمردن مصنفات ايشان، از وي به جلالت ياد مينمايد:
«و كتاب أنوار المضيئة و كتاب السلطان المفرج عن أهل الإيمان و كتاب الدر النضيد في مغازي الإمام الشهيد و كتاب سرور أهل الإيمان كلها للسيد النقيب الحسيب بهاء الدين علي بن عبد الكريم بن عبد الحميد الحسيني النجفي أستاد الشيخ ابن فهد الحلي قدس الله روحهما»[5].
.
* مرحوم مجلسي در جاي ديگر از بحارالانوار هم از ايشان چنين ياد ميكند:
«السيد المعظم المبجل بهاء الدين علي بن عبد الحميد الحسيني النجفي النيلي المعاصر للشهيد الأول» [6]
.
* مرحوم افندي در رياض العلماء در مورد ايشان ميفرمايد:
الفقيه الشاعر الماهر العالم الفاضل الكامل صاحب المقامات و الكرمات العظيمة قدس اللّه روحه الشريف كان من أفاضل عصره و أعالم دهره، و كذا جدّه السيّد عبد الحميد.[7]
در هديًّةُ العارفين هم شبيه چنين تعبيراتي براي مرحوم نيلي ذكر گرديده است.
.
* مرحوم نوري هم در خاتمه مستدرك از ايشان تعبير به السيد الاَجل اَللاكمَل اَلْاَرْشَد… مينمايد.
نسب مرحوم نيلي به زيد شهيد (فرزند امام سجاد7) ميرسد.
.
* علامه اميني در الغدير(ج4 ص96) با عبارت «حَدَّثَ سيدنا الاجّل» از ايشان تجليل ميكند.
.
* مرحوم مدرس در ريحانهالادب ميفرمايد: «نسابه كامل فقيه فاضل شاعر ماهر از افاضل عصر خودش بود و لقب نسابه داشت و كرامت بزرگي به او منسوب دارند. شاگرد شهيد اول (م. 786 ه. ق) و فخر المحققين (م. 771 ه. ق) ميباشد.»[8]
.
كرامتي از مرحوم نيلي
.
اجازه بدهيد، يكي از كراماتي را كه در مورد ايشان واقع شده، بيان نمايم. اينها افرادي بودند كه تعلقي خاص به آل محمد: داشتند. ايشان ميفرمايد:
.
«وأنا أقسم بالله ربي لقد كنت في أثناء كتابتي لهذه الفضائل العظيمة، وجمعي لهذه المعجزات الكريمة، عرض لي عارض لم أطق معه حمل رأسي، فكنت إذا رفعته صرعني، وإذا قمت أقعدني، فضاق صدري، وخفت أن أغلب على إتمام ما أنا بصدده، فألهمت أن قلت: اللهم بحق محمد عبدك ونبيك صاحب هذه الفضائل، وبحق آله المعصومين، صل عليهم أجمعين، واصرف عني ما بيمن هذه العلة. فوالله العظيم، لم يستتم كلامي حتى ذهب ذلك العارض، كأنه لم يكن، وقمت كأنما نشطت من عقال. ولعمري ما هذا بكثير من نعمهم علينا، وأياديهم الواصلة إلينا، وأن ما نرجوه بهم ما هذا في ضمنه إلا كلا شئ، أليسوا شفاعنا ومنقذونا من أوزار الآثام يوم القيام. اللهم بحقهم عليك، ارحمنا إذا رجعنا إليك»[9]
به خدا سوگند، وقتي مشغول نوشتن كتاب انوارالمضيئه بودم و فضايل و معجزات معصومين : را جمع آوري ميكردم (در هنگام نقل فضايل پيامبر اكرم9 اين كرامت را نقل ميكند) چنان گرفتار بيماري شدم كه سرم بر بدنم سنگين بود و همين كه ميخواستم بلند شوم،يهزمين ميخوردم. دلم گرفت و خوف آن داشتم كه مرگم فرا برسد و نوشتن كتاب بهاتمام نرسد. [ در اين احوال بودم] كه به من الهام شد بگويم: اللهم بحق محمد عبدك ونبيك صاحب همه الفضائل، وبحق آله المعصومين، صل عليهم أجمعين، واصرف عني ما بيمن هذه العلة
اين بيماري را از من دور كن.به خدا قسم؛ هنوز اين دعا تمام نشده بود كه بيماريم برطرف شد به گونهاي كه اتفاقي نيفتاده است. گويا پايم بسته بود و بعد آن باز شد.
به جانم قسم: اين عنايت در برابر نعمتهايي كه از اين بزرگواران به ما افاضه ميشود، چيزي نيست. اين مسأله در برابر اميدهايي كه ما به پيامبر و ائمه: داريم، چيز ناچيزي است.اينها شفيعان ما در روز قيامت هستند.
.
بيان اشكال مرحوم نيلي:
مرحوم نيلي اشكال را مطرح ميكند [ اشكال به اصل كشته شدن شيطان است نه اينكه در زمان چه كسي كشته ميشود] كه: لا نسلم أن المهدي يتقل ابليس،كيف يكون ذلك (ما قبول نداريم كه امام مهدي ابليس را به قتل برساند، چگونه ممكن است كه حضرت مهدي اين كار را بكند) و القتل انما يقع علي من تدركه الحواس… (كشتهشدن بر كسي واقع ميشود كه داراي حواس باشد و بر چيزي واقع ميشود كه مورد مشاهده مردم قرار بگيرد، در حاليكه جن و شياطين قابل مشاهده نيستند. شاهد بر اين مدعا هم آيه كريمه قرآن است كه ميفرمايد: « إنه يراكم هو وقبيله من حيث لا ترونهم» مع ما ثبت أن الجن والشياطين أجسام شفافة قادرون على التشكل فربما تشكل بشكل لا تراه أعين الناظرين، فكيف يصح أن يكون من المقتولين؟ (با اينكه ثابت شده كه جن و شياطين اجسام شفافي هستند كه ميتوانند خود را به قالبها و رنگهاي مختلف در آورند.پس ممكن نيست كه شيطان جزء كشتهشوندگان باشد.)
.
جواب اشكال:
قلت منعكم ما نسب الي الامام المهدي ممنوع (حرف مستشكل ممنوع است و اين شبهه جايي ندارد. [ايشان اصل قضيه – كشتهشدن شيطان درزمان امام زمان – را ميپذيرد) إن الله تعالي هو المميت للكافة المخلوقين (با اينكه خداوند، همه مخلوقين را ميميراند ولي او مباشر قبض ارواح نيست. زيرا خداوند اعضاء و ادوات ندارد بلكه ملائكه به امر خداوند قبض روح ميكنند. [حال كه اينگونه است] پس امام زمان4 كه اشرف از ملائكه است، از طرف خدا كارهاي بزرگتر از اين امور را انجام ميدهد. او حجت بر همه عالم و لطف از جانب خداست، بوسيله او زمين از شرك پاك ميشود و رفع ظلم از همه مردم ميگردد.زمين بوسيله امام زمان4 از قسط و عدل پر ميشود.حال اگر بخواهد چنين وعدهاي محقق شود، آيا با بودن شيطان كه منشأ فساد است ممكن ميباشد؟ پس بايد شيطان كشته گردد و سلطنتش ريشهكن شود تا ديگر نتواند ديگران را گمراه سازد. پس منعي از اينكه قتل شيطان بدست امام زمان4 باشد، وجود ندارد.
.
جواب اشكال به بيان ديگر
(اينكه شما ميگوييد جن و شياطين اجسام شفافي هستند كه ميتوانند خود را به قالبها و رنگهاي مختلف در آورند و قابليت كشتهشدن را ندارند) قلنا: قد ثبت أن الله على كل شئ قدير… (مگر شما قدرت خدا را محدود ميكنيد. ممكن است وقتي مدت شيطان تمام شد خداوند به او اجازه ندهد كه خودش را از جسميت رها كرده و به شكلهايي كه قابل ديدن نيست، درآورد. خداوند بر هر كاري قادر است و اين امر بر خداوند ممتنع نميباشد.
.
جواب اشكال به وسيله روايت عامه و خاصه
.
على أنه قد ورد مثل ذلك من طريق العامة والخاصة (كشته شدن شيطان در روايات عامه و خاصه هم آمده است)
.
روايت عامه
.
أما [ أولا ]: فقد ذكر صاحب الكشاف في كتابه عند تفسيره لسورة النجم ما صورته: إن العزى كانت لغطفان وهي شجرة وأصلها تأنيث الأعز (عزي نام در ختي است) وبعث إليها رسول الله 9 خالد بن الوليد فقطعها (پيامبر9 خالد بن وليد را فرستاد تا آن درخت را قطع كند) فخرجت شيطانة ناشرة شعرها، واضعة يدها على رأسها، داعية ويلها (شيطاني از آن درخت خارج شد كه گيسوانش را پريشان كرد و سپس، دست بر سرش گذاشته و فرياد ميزد) فجعل يضربها بالسيف حتى قتلها (خالد شمشيرش را برداشت و آنقدر بر شيطان ضربه زد تا كشته شد) ورجع فأخبر النبي فقال: تلك العزى ولن تعبد أبدا (خالد برگشت و جريان را به پيامبر9 خبر داد پيامبر9 فرمود: او همان عزي است كه ديگر مورد پرستش قرار نميگيرد. وإذا جاز هذا لشخص من آحاد هذه الأمة، فلم لا يجوز لسيدها (وابن سيدها) (پس اگر يك شخص معمولي بتواند شيطان را بكشد چگونه مهدي آل محمد و فرزند امام عسگري7 و فرزند ائمه اطهار : نميتواند اينكار را انجام دهد.
.
روايت خاصه
.
روايتي است كه مرحوم راوندي به سند صحيح خودش از امام صادق7 نقل ميكند.
«مَا رُوِيَ عَنْ مُقَرِّنٍ قَالَ دَخَلْنَا جَمَاعَةً عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِأُمِّ سَلَمَةَ إِذَا جَاءَ أَخِي فَمُرِيهِ أَنْ يَمْلَأَ هَذِهِ الشَّكْوَةَ مِنَ الْمَاءِ وَ يَلْحَقَنِي بِهَا بَيْنَ الْجَبَلَيْنِ وَ مَعَهُ سَيْفُهُ فَلَمَّا جَاءَ عَلِيٌّ ع قَالَتْ لَهُ قَالَ أَخُوكَ امْلَأْ هَذِهِ الشَّكْوَةَ مِنَ الْمَاءِ وَ الْحَقْنِي بِهَا بَيْنَ الْجَبَلَيْنِ قَالَتْ فَمَلَأَهَا وَ انْطَلَقَ حَتَّى إِذَا دَخَلَ بَيْنَ الْجَبَلَيْنِ اسْتَقْبَلَهُ طَرِيقَانِ فَلَمْ يَدْرِ فِي أَيِّهِمَا يَأْخُذُ فَرَأَى رَاعِياً عَلَى الْجَبَلِ فَقَالَ يَا رَاعِي هَلْ مَرَّ بِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ الرَّاعِي مَا لِلَّهِ مِنْ رَسُولٍ فَأَخَذَ عَلِيٌّ ع جَنْدَلَةً فَصَرَخَ الرَّاعِي فَإِذَا الْجَبَلُ قَدِ امْتَلَأَ بِالْخَيْلِ وَ الرَّجِلِ فَمَا زَالُوا يَرْمُونَهُ بِالْجَنْدَلِ وَ اكْتَنَفَهُ طَائِرَانِ أَبْيَضَانِ فَمَا زَالَ يَمْضِي وَ يَرْمُونَهُ حَتَّى لَقِيَ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا عَلِيُّ مَا لَكَ مُنْبَهِراً فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَانَ كَذَا وَ كَذَا فَقَالَ وَ هَلْ تَدْرِي مَنِ الرَّاعِي وَ مَا الطَّائِرَانِ قَالَ لَا قَالَ أَمَّا الرَّاعِي فَإِبْلِيسُ وَ أَمَّا الطَّائِرَانِ فَجَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَلِيُّ خُذْ سَيْفِي هَذَا وَ امْضِ بَيْنَ هَذَيْنِ الْجَبَلَيْنِ فَلَا تَلْقَ أَحَداً إِلَّا قَتَلْتَهُ وَ لَا تَهَابَنَّهُ فَأَخَذَ سَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ دَخَلَ بَيْنَ الْجَبَلَيْنِ فَرَأَى رَجُلًا عَيْنَاهُ كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ وَ أَسْنَانُهُ كَالْمِنْجَلِ يَمْشِي فِي شَعْرِهِ فَشَدَّ عَلَيْهِ فَضَرَبَهُ ضَرْبَةً فَلَمْ يَبْلُغْ شَيْئاً ثُمَّ ضَرَبَهُ أُخْرَى فَقَطَعَهُ اثْنَيْنِ ثُمَّ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ قَتَلْتُهُ فَقَالَ النَّبِيُّ ص اللَّهُ أَكْبَرُ ثَلَاثاً هَذَا يَغُوثُ وَ لَا يَدْخُلُ فِي صَنَمٍ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ »[10]
روزي پيامبر اكرم9 به امّ سلمه فرمودند هنگامي كه برادرم علي7 آمد به ايشان بگو؛ اين مشك را پر از آب كند و در حالي كه مسلح باشد به من بين دو كوه ملحق شود. وقتي كه علي7 آمد، امسلمه اين مطلب را به ايشان عرض كرد، ايشان هم مشك را پراز آب كرده و و وارد آن منطقهاي كوهستاني شدند. آنجا دو راهي بود كه حضرت نميدانستند از كدام بروند.[ تا به پيامبر9 ملحق شوند] در اين هنگام علي 7 چوپاني را بر بالاي كوه ديد، از او پرسيد: آيا رسول خدا9 از اينجا عبور نكرده است؟ چوپان گفت: خداوند؛ رسولي ندارد. حضرت [از اين كلام چوپان ناراحت شد] سنگ بزرگي برداشت تا به سر چوپان زند، همين كه سنگ را برداشت، چوپان فريادي زد كه با فرياد او كوهستان پر از نيروهاي سواره و پياده گشت. اين نيروها شروع به پرتاب سنگ به سوي علي7 كردند.
در اين زمان دو پرنده سفيد از آسمان آمدند و اطراف حضرت را گرفته و از او محافظت كردند.و از طرفي بسوي آن لشكر پياده و سواره سنگ پرتاب كرده و با اين وضعيت، علي7 به پيامبر9 ملحق شدند. پيامبر9 از علي7 سوال نمودند كه چرا شگفتزده هستند؟ علي7 قصه را نقل كردند. پيامبر9 فرمودند: ميداني اينها چه كسي بودند؟ علي7 فرمود: نه! پيامبر9 فرمودند: آن چوپان، ابليس بود و آن دو پرنده جبرئيل و ميكائيل بودند. بعد پيامبر9 فرمودند: يا علي، شمشير مرا بگير و بين اين دو كوه وارد شو و هر كسي را ديدي، او را بكش و از اين امر خوفي به دل راه نده.علي7 وارد منطقه شدند؛ مردي را مشاهده نمودند كه چشمانش دائم برق ميزد و دندانهايش مثل داس بود. حضرت ضربهاي بر او زدند، ولي اثر نكرد، بار دوم ضربهاي زد كه به دو نيم شد. سپس به نزد پيامبر9 آمد و فرمود: او را كشتم. پيامبر9 سه بار تكبير گفتند و بيان داشتند كه اين يغوث بوده است.
.
.
وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين
.
———————————————————————————————————————————————-
[1]. المهذب البارع في شرح المختصر النافع، حلّى جمال الدين احمد بن محمد اسد، ج1، ص 194
[2]. حلى، حسن بن سليمان بن محمد، مختصر البصائر، مختصر البصائر ؛ ؛ ص168
[3]. همان، ص، 429
[4]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ابن أبي جمهور، محمد بن زين الدين، ج1 ؛ ص25 (هر چند اين كتاب مولِفا و مولَفا در آن بحث است)
[5]. بحارالانوار، مجلسي، ج1 ؛ ص 17
[6]. بحارالانوار، مجلسي، ج 53 ؛ ص202
[7]. افندي، رياض العلماء، ج4، ص124
[8]. ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب، میرزا محمد علی مدرس خیابانی تبریزی (م 1371 هـ. ق)، ج 1، ص 295
[9]. منتخب الأنوار المضيئة، السيد بهاء الدين النجفي، ص 28 (ايشان دو كرامت ديگر را هم نقل ميكند [مراجعه نماييد]،ضمنا در اينكه تلخيص را چه كسي انجام داده است، اختلاف است.)
[10]. قطب الدين راوندى، الخرائج و الجرائح ؛ ج1 ؛ ص179
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.