فایل صوتی جلسه دوم:

images1

.

جلسه دوم ـ‌26/6/91

.

مقدمه

بحث راجع به بررسي حد دلالت روايات در رابطه با رجعت پيامبر اكرم و ائمه اطهار: مي‌باشد.آيا طبق نظر بعضي، حكومت امام زمان7 مقدمه‌اي براي حكومت ائمه طاهرين: است؟ آيا مي‌توان از روايات چنين دلالتي را استفاده كرد؟و يا طبق نظر بعضي از عامه، اوضاع جهان، بعد از امام زمان سخت‌تر و تاريك‌تر مي‌شود؟ البته اين نظر صحيح نمي‌باشد و ما اين‌دسته از روايات را كه جزء روايات عامه است بررسي كرديم و نپذيرفتيم. ما اعتقاد داريم تا نزديك قيامت – كه ديگر عالم تكليف برداشته مي‌شود-  امن و امان و عدل و عدالت همه جا را فرا مي‌گيرد و حاكميت در دست امام زمان7 خواهد بود.

.

اما طبق نظر اول بعضي قائلند كه بعد از امام زمان7:، ائمه: مي‌آيند و آنها هم، يك به يك، حكومت كرده و سپس، اين مساله را به رجعت ربط مي‌دهند.

.

قبلا گفته شد كه رجعت از ضروريات مذهب ماست. از مسلمات اعتقادات ماست. ولي حدّ و مقدار رجعت چقدر است؟ و ما چقدر اعتقاد به رجعت داشته باشيم ؟ آيا تفصيلات رجعت جزء ضروريات مذهب است و يا اصل رجعت؟ از روايات  چه فهميده مي‌شود ؟آيا همان مقدار استفاده مي‌شود كه بعضي‌ها مدعي هستند؟

.

اگر از روايات، تفصيلات رجعت را به دست آورديم و توانستيم طبق روايات معتبر، حاكميت پيامبر اكرم و ائمه : را بعد از امام زمان7 ثابت نماييم، مانعي در پذيرش چنين ادعايي نمي‌بينيم ولي اگر چنين دلالتي به‌دست نيامد، ضرري متوجه اصل اعتقاد به رجعت نمي‌شود. حرف ما اين است كه از روايات، چنين تفصيلاتي استفاده نمي‌شود. بله، اصل رجعت پيامبر اكرم9 چند روايت معتبر دارد و همچنين رجعت اميرالمؤمنين و امام حسين8 چند روايت معتبر دارد ولي ما به روايات معتبري، نسبت به رجعت و حكومت و تفصيلات حكومت، دست نيافتيم.

.

روايت اول

اين روايت از تفسير عياشي است. مرحوم عياشي از بزرگان مستبصرين است، از عامه بوده است بعداً مستبصر شدند اموال زيادي را داشتند كه از پدر به ارث بردند و همه‌اش را در راه نشر مكتب اهل‌بيت مصرف كردند. نجاشي در مورد وي مي‌گويد:« أبو النضر المعروف بالعياشي… قال أبو عبد الله الحسين بن عبيد الله: سمعت القاضي أبا الحسن علي بن محمد قال لنا أبو جعفر الزاهد: أنفق أبو النضر على العلم و الحديث تركة أبيه سائرها و كانت ثلاثمائة ألف دينار و كانت داره كالمسجد بين ناسخ أو مقابل أو قارئ أو معلق مملوءة من الناس. و صنف أبو النضر كتبا منها: كتاب التفسير…» [1]

 خانه‌اش مثل مسجد بود.  مسجدهاي آنروز مثل حوزه‌ها و دانشگاههاي امروز بوده است. خانه‌اش محل نشر فرهنگ اهل‌بيت بوده است. تفسير ايشان مراسيل است. خودش اينكار را نكرده است، متأسفانه كساني كه استنساخ كرده‌اند بخاطر هزينه‌ي كمتر يا كمبود وقت، اسناد را حذف كرده‌اند.

.

متن روايت

عن فيض بن أبي شيبة قال: سمعت أبا عبد الله ع يقول و تلا هذه الآية «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدينَ »[2] قال: لتؤمنن برسول الله و لتنصرن أمير المؤمنين ع، قلت: و لتنصرن أمير المؤمنين  قال: نعم من آدم فهلم جرا( همه انبيا از آدم به بعد اميرمومنان را ياري مي‌كنند)و لا يبعث الله نبيا و لا رسولا إلا رد إلى الدنيا حتى يقاتل بين يدي أمير المؤمنين 7 »[3]

(هر نبي و رسولي بايد به دنيا برگردد و در ركاب امیرالمومنین7 با دشمنان بجنگند)

.

دلالت روايت

مفاد اين روايت چيست؟ اولاً رجعت اميرالمؤمنين ثانياً رجعت تمام انبياء مي‌باشد. رجعت به چه انگيزه‌اي صورت مي‌گيرد؟ براي نصرت اميرالمومنين7 انجام ميشود. حال اگر گفته شود كه خود اميرالمومنين7  كي رجعت مي‌كنند؟ (قبل، مقارن ويا بعد از امام زمان؟ ) از اين روايت، استفاده نمي‌شود. بله، حداكثر اين است كه اميرالمؤمنين وارد جنگ سختي مي‌شوند و نياز به ياري دارند و انبيا:  به ياري حضرت مي‌آيند.

بنده نمي‌خواهم بررسي سندي كنم چون مكرراَ گفته‌ام، اصل رجعت اميرالمؤمنين تقريباً از مسلّمات است. در مورد رجعت حضرت ما بحثي نداريم بحث ما راجع به تفصيلات رجعت حضرت هست كه آيا ايشان در رأس حكومت خواهند بود و حكومتي تشكيل مي‌دهند يا اينگونه نمي‌باشد؟

.

ناقلين ديگر روايت

 · قمي علي بن ابراهيم، تفسير القمي ؛ ج‏1 ؛ ص106، ( حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ…7) ايشان از مرحوم والدش (ابراهيم بن هاشم )نقل كرده است كه ما در وثاقت ابراهيم بن هاشم هيچ شكي نداريم.بعضي از اعاظم، ايراد نگيرند كه ايشان  توثيق ندارد، چون فوق وثاقتند و اين، عرض بنده نيست. از استادم به يك به واسطه از آيت الله عظمي خوانساري «آقا سيد احمد» نقل شده كه فرمودند: بعضي توثيق ندارند چون فوق وثاقتند مثل خود ابراهيم بن هاشم.

.

سند روايت مشكلي ندارد، لذا اگر عياشي، روايتش مرسل باشد، روايت قمي مسند است و در سندش هم هيچ ايرادي نيست.

.

  • مختصر البصائر، حلى، حسن بن سليمان بن محمد (قرن هشتم‏)، ص 112، (أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ، عَنْ فَيْضِ‏  بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، قَال‏…)

مختصر بصائر الدرجات سندش يك مقدار مشكل دارد، بنظربنده، ايشان از تفسير عياشي نقل كرده است، چون سند خود را به فيض بن ابي شيبه مي‌رساند كه اين سند عياشي است.

  • التفسيرالصافي، فيض كاشانى ملا محسن، ‏ قرن: يازدهم‏، ج‏1، ص: 351
  • · الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، متوفي، 1104 ق‏، ص 360
  • · البرهان في تفسير القرآن‏، بحرانى، سيد هاشم بن سليمان‏، متوفي، 1107 ق‏
  • · بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، متوفي 1110 ق‏، ج 53، ص 50
  • · تفسير نور الثقلين‏، عروسى حويزى عبد على بن جمعه‏‏، قرن: يازدهم‏، ج1، ص 358
  • · معجم الاحاديث المهدي، ج هفتم، ص79

.

استدراكي از اين روايت

روايتي را تفسير قمي نقل مي‌كند:

«حدثني أبي عن ابن أبي عمير عن المفضل عن أبي عبد الله ع في قوله تعالى «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» قال ليس أحد من المؤمنين قتل إلا يرجع حتى يموت( مؤمناني كه در اين دنيا به شهادت برسند اينها رجعت مي‌كنند، تا به مرگ طبيعي بميرند) و لا يرجع إلا من محض الإيمان محضا و من محض الكفر محضا»[4]   (فقط ماحض ايمان و ماحض كفر رجعت مي‌كند)

* طبق اين روايت، شهدا و ماحض در ايمان و كفر رجعت مي‌كنند.(مفاد روايت)

 · مرحوم حرّ عاملي در ذيل اين روايت مي‌فرمايد: «اقول: و مثل هذا كثير جدّا تقدّم بعضه، و لا يخفى ان هذا دال‏ على‏ رجعتهم‏ (ع) بطريق الاولوية، مضافا الى التصريحات الكثيرة»[5]

مرحوم حر عاملي مي‌فرمايد: از اين نسخ روايات ما زياد داريم (حر عاملی، فرد معمولي نيست شخصي است كه مسلط بر روايات است) رجعت شهدا (كه در اين روايت آمده) به طريق اولي بر رجعت ائمه طاهرين دلالت دارد.(زيرا ائمه همه شهيد شدند( مَا مِنَّا إِلَّا مَسْمُومٌ‏ أَوْ مَقْتُول‏[6])، حتي ما نياز به اولويت در اينجا نداريم روايات، تصريح دارد كه ائمه برمي‌گردد.

.

روايت دوم

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ‏ عَنِ الْمُنَخَّلِ بْنِ جَمِيلٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ. قُمْ فَأَنْذِرْ «يُعْنَى بِذَلِكَ مُحَمَّدٌ ص وَ قِيَامُهُ فِي الرَّجْعَةِ يُنْذِرُ فِيهَا (در عالم رجعت، خود پيامبر برمي‌گردد و باز انذار مي‌كند) وَ فِي قَوْلِهِ‏ إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ. نَذِيراً لِلْبَشَرِ يُعْنَى مُحَمَّدٌ ص نَذِيراً لِلْبَشَرِ فِي الرَّجْعَةِ وَ فِي قَوْلِهِ‏ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ فِي الرَّجْعَة »ِ [7]

.

دلالت روايت

از اين روايت رجوع پيامبر اكرم9. استفاده مي‌شود. پيامبر 9 رجعت مي‌فرمايند و مردم را هم انذار مي‌كنند اما تفصيلات بيشتري از روايت استفاده نمي‌كنيم و كاري به سندش هم نداريم.

.

ناقلين ديگر روايت

  • · البرهان في تفسير القرآن‏، بحرانى، سيد هاشم بن سليمان‏، ج5 ص 522
  • · بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ج 53، ص42

.

روايت سوم

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ قال: أنذر الرسول ص، فالمدثر يعني المدثر بثوبه، «قُمْ فَأَنْذِرْ» قال: هو قيامه في الرجعة ينذر فيها» [8]

.

دلالت روايت

بيشتر از رجعت پيامبر اكرم 9 از اين روايت، استفاده نمي‌شود.

.

روايت چهارم

«الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمِ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ شَاذَانَ الْوَاسِطِيِّ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَشْكُو جَفَاءَ أَهْلِ وَاسِطٍ[9] وَ حَمْلَهُمْ عَلَيَّ وَ كَانَتْ عِصَابَةٌ مِنَ الْعُثْمَانِيَّةِ تُؤْذِينِي فَوَقَّعَ بِخَطِّهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخَذَ مِيثَاقَ أَوْلِيَائِنَا عَلَى الصَّبْرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَلَوْ قَدْ قَامَ سَيِّدُ الْخَلْقِ لَقَالُوا- يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُون‏» [10]

«حسن بن شاذان واسطى مى‏گويد: به امام هشتم حضرت رضا عليه السّلام نامه‏اى نوشتم و از ستم مردم واسط و حملاتى كه به من مى‏كردند به آن حضرت عليه السّلام شكايت كردم. ايشان گروهى از طرفداران عثمان بودند كه به من آزار مى‏رساندند. آن حضرت عليه السّلام به خط شريف خود به من اين گونه نوشت:

همانا خداى تبارك از دوستان ما پيمان گرفته كه در دوره حكومت باطل شكيبائي ورزند، پس در برابر حكم پروردگارت شكيبا باش. و آن گاه كه سرور خلايق ظهور كند آنها خواهند گفت: يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُون‏» (تازه باور مي‌كنند واي برما اين‌چه اوضاعي است كه ما مي‌بينيم)

.

شرح حديث

‌ اين روايت چه ربطي به بحث ما دارد؟ شاهد كجاست؟ ما اول، بحث متن و دلالي مي‌كنيم تا سپس به بحث سندي برسيم.  مرحوم مجلسي درعبارت ” سيد الخلق”، از سه احتمال، احتمال اول را تقويت كرده و دو احتمال دیگر را تصعيف مي‌كند که حق هم همین است.

«الحديث السادس و الأربعون و الثلاثمائة: مجهول و منهم من يعده ضعيفا. قوله عليه السلام:” سيد الخلق”‌اي القائم فيرجعون في الرجعة لينتقم منهم المؤمنون فيقولون يا ويلنا، و قيل: المراد هو الله تعالى أو النبي في القيامة، و لا يخفى بُعدهما قوله تعالى:” هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ‏” الظاهر أن هذا من كلامهم، و قيل: جواب من الملائكة أو المؤمنين عن سؤالهم.»[11]

.

سه احتمال مرحوم مجلسی در کلمه سید الخلق

1-    امام زمان 4 است که در زمان او، کافران به دنیا رجعت می کنند.

2-    پیامبر9 است و اشاره به قیامت دارد.

3-    خداوند است و اشاره به قیامت دارد.

ایشان می فرماید: «لا يخفي بُعدهما»( بعید بودن احتمال دوم و سوم )پس همان احتمال اول را تقویت می کند.، حال، اگر احتمال اول باشد ديگرربطي به رجعت ائمه و انبيا ندارد. هرچند بعضي‌، از همين روايت به استناد كلمه‌ي سيدالخلق رجعت نبي اكرم را استفاده كرده‌اند.  ما اين روايت را به عنوان مُوید- روایت صراحت ندارد – قبول داريم كه سيدالخلق همان رسول الله است و روايت هم مربوط به رجعت می باشد. (روایت تفصیلات دیگری در مورد رجعت ندارد)

به هرحال، روايت را بپذيريم و يا نپذيريم به اصل اعتقاد ما در مورد رجعت پيامبر اكرم، لطمه‌اي نمي‌زند.

روایات ما در مورد رجعت پیامبر و ائمه معصومین، متعدد است و نیاز به بررسی سندی هم ندارد و ما گاهی از باب تفنن و آشنا شدن بیشتر دوستان با بحث های رجالی، به بررسی سندی بعضی از این روایات می پردازیم.

.

سند روایت

مرحوم مجلسي از همان اول روايت را تضعيف مي‌كند و مي‌فرمايد: «مجهولٌ و منهم من يُعَدُّهُ ضعيفاً »

راوي روایت مجهول است و بعضي هم گفتنه اند که ضعيف است. ضعف روایت اشاره به چه کسی دارد؟ ضعیف بودن روایت به خاطر وجود حسن بن شاذان واسطي در سند روایت است.شما به تنقیح  المقال، ج19، ص304 مراجعه كنيد. ايشان مي‌فرمايند كه فالرّجُلُ من الحسان ؛ شخص حسن است از كجا استفاده كرده است؟ آقاي مامقاني از نامه خود واسطی به امام رضا(ع) چنین استفاده ای را کرده است كه ايشان، شخصيت خوبي است زیرا در آن موقعيت، در بين مردم ناصبي زندگي مي‌كرده و دينش را حفظ كرده است.مرحوم آقاي خويي دو تا اشكال دارند.

.

 اشكال اول: اين روايت در سندش محمد بن سالم است و اين شخص، ضعيف است، پس چگونه می خواهید حسن واسطی  را ثابت کنید با این که محمد بن سالم، خودش ضعيف است.

اشکال دوم:  ما نمي‌توانيم وثاقت يا حتي حُسن شخص را به استناد روايت خودش استفاده كنيم. او خودش مي‌‌گويد «كتبتُ» لذا شما مي‌خواهيد حَسَن بودن ویا مُوَِثَّق بودن شخص را از روايتي كه خودش نقل كرده استفاده كنيد که اين دور باطل است.

.

 در اينجا بعضي از معاصرین بر کلام مرحوم خویی، اشكال گرفته اند که- اِشكالشان هم بجاست – فرمايش مرحوم آقاي خويي درست است ولی نه بصورت مطلق، یعنی نمی‌توان گفت که در هیچ موردی حسن بودن شخص از روایت خود او استفاده نمی‌شود.

اگر قرائني- خارجي يا داخلي – قائم شد بر اينكه، روايت از امام صادر شده گرچه راويش هم خودش باشد، آن روايت حجت مي‌شود و وقتي که حجت شد، لوازمش را هم مي‌پذيريم و ترتيب اثر مي‌دهيم.

كسي كه با بيانات امام رضا و نامه‌ها و تعبيرات اين امام و ائمه طاهرين آشنا باشد شك نمي‌كند كه اين‌نامه از امام رضا است تعبيرش هم اين است و يُسْتَشَمُّ منه عبير الوحي[12] اصلاً اين نامه بوي خوش وحی را مي‌دهد. چون دیروز این روایت را نقل کردیم که : «حَدِيثِي‏ حَدِيثُ‏ أَبِي‏ وَ حَدِيثُ أَبِي حَدِيثُ جَدِّي وَ حَدِيثُ جَدِّي حَدِيثُ الْحُسَيْنِ وَ حَدِيثُ الْحُسَيْنِ حَدِيثُ الْحَسَنِ وَ حَدِيثُ الْحَسَنِ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ(كافي، ج1، ص53 ) بعد مي‌فرمايد: تأمل يعني كي مي‌‌تواند اينگونه، برداشت كند.

 بالاخره مضمون اين نامه دلالت بر اين دارد كه اين شخص از شيعیان است و نه فقط از شيعیان است بلکه در آن منطقه معروف بوده که او شيعه و جزء ياران اهل‌بيت است. انسان  با شخصيتي بوده که او را تحمل نمي‌كردند و همه جا عثمانی ها، اذيتش مي‌كردند.پس از اين روايت حسن بودن واسطی استفاده مي‌شود و روايت مورد قبول است. اما مشكل ما در سند  روایت كافي بود (يعني همان اشكال اول مرحوم آقاي خويي)

.

نتیجه روایت

اگر خواسته باشيم بررسي سندي بكنيم اين روايت مورد اشكال است ولي متن قوي است و  این متن  حکایت دارد که  از امام صادر شده است. ولی آيا مفادش اين است كه پيامبر رجعت مي‌فرمايند؟  سه احتمال وجود دارد. پس اين روايت را نمي‌توانيم به عنوان دلیل قرار بدهيم.

.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

.

———————————————————————————————–
.


[1] . رجال‏النجاشي ص :  351

[2] . سوره ال عمران ، آيه 81

[3] . كتاب التفسير، عياشى محمد بن مسعود، قرن: چهارم،ص 181 ، البته اين روايت در تفسير قمي بدين طريق نقل شده است كه : حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً مِنْ لَدُنْ آدَمَ فَهَلُمَ‏ جَرّاً- إِلَّا وَ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا وَ يَنْصُرُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ 7‏ و هو قوله «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ‏» يعني رسول الله 9 «وَ لَتَنْصُرُنَّهُ‏» يعني أمير المؤمنين ع ثم قال لهم في الذر (تفسير القمي ؛ ج‏1 ؛ ص106)

[4] . تفسير القمي، ج‏2، ص: 131

[5] . الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة ؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن‏ ، ص343

[6] . كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ؛ ؛ ص227

[7] . مختصر البصائر ؛ ؛ ص113

[8] . تفسير القمي، ج‏2، ص: 393

[9] . واسط كجاست؟ همين كه از مهران رد شويد اين مناطق را واسط مي‌گويند بدره و كوت اين مناطق را واسط مي‌گويند. الحمدالله از مناطقي است كه پاك باخته اهل‌بيت و به اهل بيت علاقه‌مند و پيرو اهل‌بيت هستند. قبلاً اين مناطق مشكل داشتند و پيروانش اهل‌بيت را اذيت مي‌كردند.طبق نقل خود اهل سنت يكي از اساتيد و بزرگان اهل سنت منبر رفته بود و شروع به خواندن حديث طير كرد، نگذاشتند تمام كند، او را از منبر پايين كشيدندو  به او توهين كرده و از مسجد بيرون كردند و منبر را آب كشيدند. چرا؟ چون روي منبر فضائل اميرالمؤمين7 خوانده شده. چه خبر بوده؟ يكي از پيروان مكتب اهل‌بيت در آنجا زندگي مي‌كرد و مورد بي‌مهري مردم قرار گرفته بود خيلي اذيت مي‌كردند اين شخص، نامه‌اي به امام رضا 7 نوشت

[10] . الكافي، ج‏8 ،  ص،231،ح346

[11] . .مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏26 ؛ ص217

[12] . تنقيح المقال، ج19، ص304، پاورقي شماره1.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *