بحث ما در بررسی روایات حتمیت خروج سفیانی بود، دیروز روایت صحیحه از امام رضا در کتاب قرب الاسناد ذکر کردیم، یکی از عزیزان می‌گو یند روایت قرب الاسناد با عبارتهای دیگر، در کتاب خرائج آمده، ما مراجعه کردیم، ولی چندان فرقی نداشت وهمان «حدث بن الحرمین»[1] آمده، که این همان جریانی است که در زمان متوکل، یعنی 34 یا 35 سال بعد از آخرین ایام عمر شریف امام (سال 203) اتفاق افتاد. اگر این باشد، همان بیان مرحوم مجلسی میباشد و دیگر ربطی به خسف و سفیانی ندارد.

در متن قرب الاسناد «عصبیه» است که در پاورقی همان کتاب (عصبه) هم آمده است که عَصبه یا عُصبه یا عصبیه به معنی گروه می‌باشد.[2]

پس خیلی تفاوتی با روایت قرب الاسناد ندارد حتی اگر روایت کتاب قرب الاسناد باروایت کتاب خرائج اختلاف پیدا کند کتاب قرب الاسناد به علت اهمیت، اعتبار وتقدم زمانی مقدم است زیرا همان طور که از اسمش پیداست (قرب الاسناد) یعنی احادیث با سندهای کوتاه به معصوم منتهی می‌شود ولی کتاب خرائج والجرائح (با اعتبار و احترام فوق العاده‌ای که نسبت به مؤلف آن جناب قطب الدین راوندی که از أجلا و بزرگان طایفه هستندداریم) مَراسیل است پس اگر تعارض واختلاف باشد روایت قرب الاسناد مقدم ست.

سؤال دانش پژوه: در این روایت اَولاً «خمسه عشر کبشاَ من العرب » من العرب اضافه داردیعنی 15 نفر از حكام و افراد معترضین در مناطق مختلف سرزمین عربستان هنگامی که اعتراض می‌کنند کشته می‌شوند وثانیاَ در اول روایت «من علامات الفرج» دارد پس چگونه می‌شود بگوییم ربطی به خسف وسفیانی ندارد؟

پاسخ استاد: ما قبلاَ اشاره کرده ایم که آیا حتماَ باید علامات مقارن با ظهور حضرت باشد؟ خیر زیرا ما روایات زیادی داریم که سقوط حکومت ننگین بنی عباس را از علامات فرج و ظهور امام زمان دانسته‌اند ولی مقارن هم نیست.پس این روایت مربوط به سفیانی نمی‌شود پس بنابراين روایات سفیانی سه دسته است یک اصل خروج را بیان می‌کند دوم حتمیت را بیان کرده و سوم سفیانی را در ذیل علائم غیر حتمی نقل کرده

در کافی شریف دو روایت دیگر مفید حتمیت آمده

روایت چهاردهم[3]

«فضل کاتب می‌گوید: در زمانی که هنوز حکومت اٌمویین ساقط نشده بود و هنوز حکام امویین سر کار بودند روزی ما در خدمت امام صادق بودیم در همین زمان نامه رسانی از طرف ابومسلم نامه‌ای آورد و امام با تندی با آن نامه رسان برخورد کردند و گفتند از جلسه برو بیرون. این نحوه برخورد امام با این پیک برای ما سؤال شد که این چه برخوردی از طرف امام بود؟ و چرا امام اینگونه رفتار کردند؟ بلافاصله امام صحبتهای مارا قطع کرد و گفتند: زیر گوشی به هم چه می‌گویید، خداوند عزوجل به خاطر تعجیل مردم، عجله نمی کند وجابه جا کردن کوه خیلی آسانتر از جا به جا کردن حکومتی است که زمانش به پایان نرسیده است وبخواهی آن را منقرض کنی. سپس امام فرمود: ان فلان ابن فلان وتا 7 نفر را شمردند {که تصریح نکردند ونام آنها را شمردند}سپس گفتم بالأخره علامت حکومت حضرت مهدی بین من وشما چه میباشد.[4] که اگر آن علامت حاصل شد بگوییم مقدمات آن حکومت است.امام فرمود: یا فضل حرکتی نکن تا سفیانی خروج کند{که شاهد ما همین است} «فَإِذَا خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ فَأَجِيبُوا إِلَيْنَا يَقُولُهَا ثَلَاثاً وَ هُوَ مِنَ الْمَحْتُومِ» اگر سفیانی خارج شد به طرف ما بیایید وبه دعوت ما لبیک بگویید و سه مرتبه این را تکرار کردند. «وهو من المحتوم » سفیانی از علامات حتمیه است.» –

بیان مرحوم مجلسی ذیل این روایت[5]

(8): موثق. (مرحوم مجلسی که کتاب کافی را مورد نقد و بررسی قرار میدهد وبه آسانی روایتی را نمی پذیرد. اینجا می‌گوید این روایت موثق است.)

قوله: ” كتاب أبي مسلم” ‌اي المروزي. (همان ابو مسلم خراسانی، که اصل آن اصفهانی ست.)

قوله: ” يسار بعضنا بعضا” الظاهر أن مسارتهم كان اعتراضا عليه بأنه لم لا يقبل ذلك. (ظاهر این زیر گوشی اعتراض به امام است.)

قوله: ” حتى بلغ السابع من ولد فلان”‌اي عد سبعة من ولد العباس و بَيّن أن ملك هؤلاء مقدم على خروج قائمنا فكيف نخرج و لم ينقض ملك هؤلاء و هذا بدؤ ملكهم. (یعنی امام به 7 نفر از حکام بنی عباس اشاره کردند که هنوز حکومت آنها پایان نپذیرفته است وحکومت بنی عباس مقدم بر حکومت حضرت قائم میباشد وهنوز ابتدای ملک عباسیین است.)

قوله: ” و هو‌اي خروج السفيانی من المحتوم‏ ” الذي لا بداء فيه.

در این عبارت نه تنها تعدد سفیانی استفاده نمی شود بلکه به عکس است ومرحوم مجلسی روی ان تأکید می‌کند که در اصل آن بداء نیست. و از حتمیات است.

در باره حتمیت سفیانی بحث سندی لازم نیست به علت تضافر روایات و تواتر

روایت پانزدهم از کلینی[6]

«معلی بن خنیس می‌گوید: در زمانی که هنوز عباسیین روی کار بودند وکسانی دنبال هم پیمان بودند که سر کار بیایند، من از طرف سدیر و بعضی دیگر نامه‌ای را برای امام آوردم که مضمون نامه این بود که: با این تحولاتی که می‌بینیم آینده نزدیک برای شماست وشما جلو بیفتید و قیام کنید.امام نامه هایی را که معلی آورده بود به زمین زد وگفت: اُف اٌف وای بر شما. مگر نمی‌دانید که سفیانی باید کشته شود و امام زمان کسی است که سفیانی را می‌گشد و هنوز سفیانی نیامده و سفیانی بعد از حکومت عباسیین می‌آید.»

نظرات مرحوم مجلسی در ذیل این روایت[7]

بررسی سند

(1): مجهول. و الظاهر أن عبيد الله هو عبيد الله أحمد بن نهيك الذي و ثقة النجاشي و هو المكنى بأبي العباس، و ذكر الشيخ أنه روى عنه كتبه حميد، لكنه غير مشهور بالدهقان و المشتهر به هو عبيد الله بن عبد الله. (أبی العباس که همان عبیدالله بن احمد دهقان می‌باشد که ثقه می‌باشد) محمد بن زیاد بیاع السابری: که یکی از تجار فقیه می‌باشد[8] وابان که اگر همان ابان بن تغلب باشد مقبول الطرفین است و بحثی در آن نیست واز یاران امام بود که امام بعد از موت ایشان فرمود: موت ایشان قلب مرا به درد آورد.و معلی بن خنیس: از نظر من معلی مشکل ندارد و موثق است.ولی ایشان مقداری تندرو بود و گویا جلوتر از رهبری حرکت می‌کرد و آخر او را شهید کردند و امام قاتلش را نفرین کرد.

بررسی دلالت

قوله: ” حين ظهرت المسودة” ‌اي أصحاب أبي مسلم المروزي، لأنهم كانوا يلبسون السواد.

قوله: ” ما أنا لهؤلاء بإمام” (2) ‌اي إنهم لاستعجالهم، و عدم التسليم لإمامهم خارجون عن شيعته و المقتدين به.

قوله: ” إنما يقتل السفياني” (3) ‌اي إما يعلمون أن القائم يقتل السفياني الخارج قبله كما يظهر من كثير من الأخبار أنه يقتله، أو أما يعلمون أن من علامات ظهور دولة أهل البيت قتل السفياني قبل ذلك، و السفياني لم يخرج، و لم يقتل بعد فكيف يصح لنا الخروج و الجهاد.[9]

از این روایات حتمیت فهمیده می‌شود و چند روایت دیگر نیز در غیبت نعمانی هست.

مرحوم مجلسی به کثرت روایات سفیانی اشاره کردند پس با این همه روایات بی نیاز از بحث سندی می‌شود

روايت شانزدهم:

حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال حدثنا علي بن الحسن عن محمد بن خالد الأصم عن عبد الله بن بكير عن ثعلبة بن ميمون عن زرارة عن حمران بن أعين عن أبي جعفر محمد بن علي ع في قوله تعالى ثُمَّ قَضى‏ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ فقال إنهما أجلان أجل محتوم و أجل موقوف فقال له حمران ما المحتوم قال الذي لله فيه المشيئة قال حمران إني لأرجو أن يكون أجل السفياني من الموقوف فقال أبو جعفر ع لا و الله إنه لمن المحتوم»[10]

امام در ذیل آیه «ثم قضی أجلاً واجل مسمی عنده »فرمودند ما دو اجل داریم اجل حتمی و اجل موقوف وسپس حمران از امام پرسید اجل محتوم چیست؟ امام پاسخ دادند آن اجلی که اراده نافذه خدا به آن تعلق گرفته است دوباره حمران گفت: حالا که اجل محتوم از اراده نافذه است پس امیدوارم که سفیانی از اجل محتوم نباشد یعنی ما منتظر سفیانی نباشیم و امام زمان بدون سفیانی بیاید وقال ابو جعفر: خیر اینگونه نیست بلکه سفیانی از اجل محتوم است وباید قبل از ظهور امام زمان بیاید.»

[1]. و قال البزنطي قال الإمام الرضا ع، إن من علامات الفرج حدثا يكون بين الحرمين قلت و‌اي شي‏ء الحدث فقال عصبية (در پاورقي عصبه و… هم دارد) تكون بين المسجدين‏ و يقتل فلان من ولد فلان خمسة عشر كبشا من العرب (الخرائج‏والجرائح، ج3، ص1170)

[2].العصبه:جماعة بين العشرة الي اربعين (لسان العرب،ج1،ص605)

[3]. ُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنِ الْفَضْلِ الْكَاتِبِ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَتَاهُ كِتَابُ أَبِي مُسْلِمٍ فَقَالَ لَيْسَ لِكِتَابِكَ جَوَابٌ اخْرُجْ عَنَّا فَجَعَلْنَا يُسَارُّ بَعْضُنَا بَعْضاً فَقَالَ‌اي شَيْ‏ءٍ تُسَارُّونَ يَا فَضْلُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَإِزَالَةُ جَبَلٍ عَنْ مَوْضِعِهِ أَيْسَرُ مِنْ زَوَالِ مُلْكٍ لَمْ يَنْقَضِ أَجَلُهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ حَتَّى بَلَغَ السَّابِعَ مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ قُلْتُ فَمَا الْعَلَامَةُ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ لَا تَبْرَحِ الْأَرْضَ يَا فَضْلُ حَتَّى يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ فَإِذَا خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ فَأَجِيبُوا إِلَيْنَا يَقُولُهَا ثَلَاثاً وَ هُوَ مِنَ الْمَحْتُومِ (کافي، ج8، ص 274).

[4].از اين سوالات فهميده مي شود که مسئله حضرت مهدي يک مسئله جا افتاده وبحث روز بوده است وجزء فرهنگ مردم بوده است که در آن زمان از حضرت سؤال مي‌کنند.

[5]. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏26، ص: 281

[6]. حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الدِّهْقَانِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطَّاطَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ بَيَّاعِ السَّابِرِيِّ عَنْ أَبَانٍ عَنْ صَبَّاحِ بْنِ سَيَابَةَ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ ذَهَبْتُ بِكِتَابِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ نُعَيْمٍ وَ سَدِيرٍ وَ كُتُبِ غَيْرِ وَاحِدٍ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع حِينَ ظَهَرَتِ الْمُسَوِّدَةُ (ابومسلم خراساني) قَبْلَ أَنْ يَظْهَرَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ بِأَنَّا قَدْ قَدَّرْنَا أَنْ يَئُولَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَيْكَ فَمَا تَرَى قَالَ فَضَرَبَ بِالْكُتُبِ الْأَرْضَ ثُمَّ قَالَ أُفٍّ أُفٍّ مَا أَنَا لِهَؤُلَاءِ بِإِمَامٍ أَ مَا يَعْلَمُونَ أَنَّهُ إِنَّمَا يَقْتُلُ السُّفْيَانِي‏ ( يعني امام زمان کسي است که سفياني را مي کشد و هنوز سفياني نيامده)

[7]. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏26، ص 482

[8] سابري يعني پارچه فروش که لباسهاي شاپوري از ايران وارد مي کردند و مي فروختند.مادر مورد شغل روات مطالعه کرديم اکثراً بازاريهاي متدين بودند محمد بن مسلم حناط (گندم فروش)، ضياط(روغن فروش)،ثمان(روغن جامد فروش) خناس،عطار ويا صيرفي(صرافي) و شهام بوده اند درس فقه مرحوم حائري يزدي زعيم حوزه براي بازاريهاي قم در مسجد عشقلي قبل از درس طلبه‌ها برگزلر مي شد. «الفقه ثم المتجر»

[9]. در کتاب سيره المصطفي: در مورد هجمه ي بني اميه آمده يک نفر درجمعي در يک معامله اي به صاحب يوم الغدير قسم خورد يک نفربه نام شعبي آمد، و پرسيد منظور تو کيست؟ وقتي گفت علي بن ابيطالب گفت آيا از سيوف بني اميه نمي ترسي؟ اين اوضاع ننگين اٌمويين بود که چند روز پيش خطيب هتاک جمعه مدينه هم به امام زمان وپيروانش توهين کردندکه اين سيره وروش از سردمداران آنها که به اميرالمؤمنين اهانت مي کردند

[10]. الغيبةللنعماني، ص 301

.

.

.

2 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *