روايات عامه ـ شخصيت عبدالله بن عرو عاص
بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین، سیما امام زماننا روحی و ارواح من سواه لتراب مقدمه الفدا.
بحث ما راجع به یأجوج و مأجوج و نقش آنها در آخر الزمان و سرنوشت و پایان کار آنها بود.
12 روایت را در این زمینه بررسی کردیم. و گفتیم که گاهی به روات این روایات باید دقت کرد و اینکه مصادر، منابع و مستندات این روات چه بوده است؟ آیا واقعا از پیامبر اکرم ص گرفته اند؟ چون میبینیم متون و محتوای منقوله با روایات اهل بیت ع مطابقت ندارد چون متونی است که لازمه اش و مفادش اهل بیت ع زدائی و کم کردن نقش اهل بیت ع یا بیرنگ نشان دادن نقش حضرت مهدی ع است. این مطلب ما را به این وا میدارد که به خود روات هم یک نیم نگاهی داشته باشیم. یکی ازروات جریانات آخر الزمان عبدالله بن عمرو عاص است که در ارتباط با آخرالزمان دسته کم 50 روایت نقل میکند. دقت کنید! اگر وقت شد من روایاتش را عرضه میکنم؛ ولی خودتان مراجعه کنید و روایاتش را در مباحث فتن آخر الزمان و قیام ساعت و مهدویت نگاه کنید. این تعداد روایت کم نیست. از ائمه طاهرین در کتب عامه به این تعداد نقل نشده است باید خود این شخص، خط فکریش، منابع علمی اش و عملکردش را در طول حیاتش دید.
شخصيت عبدالله بن عمرو عاص
ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء در ج3 چاپ انتشارات موسسة الرسالة از چاپهای 23 جلدی ص 81 میگوید: عبدالله از خلیفه اول از خلیفه دوم از معاذ و از اهل الکتاب روایت نقل کرده است و ادمن النظر فی کتبهم؛ یعنی اینکه او با کتابهاي يهود و نصاري سرو کار داشته و مدتها اینها را زیرو رو میکرده و اعتنی بذلک؛ وقتی در روایاتی که از امثال او نقل میشود هیچ اشاره ای به محوریت حضرت مهدی ع بلکه به خود حضرت نشده است به این دلیل است که منابعشان، کتب اهل کتاب بوده زیرا او سالها با این کتابها سرو کار داشته و خیلی به آنها عنایت داشته است.
از طرفی یک چهره خوبی هم برای عبدالله بن عمرو در کتابها درست کرده اند و به پیامبر نسبت میدهند و او را مثبت نشان میدهند تا حرفهایش در جامعه مقبول افتد. مثلا از پیامبر در مورد او نقل میکنند که حضرت فرمودند: نعم اهل البیت عبدالله و ابو عبدالله و ام عبد الله. اگر این است پس روایاتی که از پیامبر آمده که اگر دیدید این دو تا (معاویه و عمرو عاص) یک جا جمع شده اند فرقوا بینهما چه میشود؟
او از پیامبر اکرم ص تبعیت نداشته است، و به اعتراف خودش نسبت به فرمایشات پیامبر لجاجت میورزیده و به اصطلاح خودش را مسلمان دو آتشه قلمداد میکند. عبدالله بن عمرو عاص میگوید: جمعت القرآن و قرات کله فی لیلة (دقت کنید! کسانی میگویند قرآن در زمان عثمان جمع آوری شده در حالی که او ميگويد در زمان پیامبر قرآن را جمعآوري كردم) هر شب آن را میخواندم فقال رسول الله: اقرئه فی شهر؛ لازم نیست هر شب بخوانی در ماه یک بار ختم کن. قلت: یا رسول الله دعنی استمتع من قوتی و شبابی فقال رسول الله ص: اقرئه فی عشرین قلت: دعنی استمتع قال: اقرئه فی سبعة قلت: دعنی استمتع قال: فأبی. راوی میگوید در آخر او از دستور پیامبر امتناع ورزید و سرانجام کان علی میمنة جیش معاویة یوم صفین؛ فرمانده جناح راست معاویه در جنگ با علی ع بود. قلت (ذهبی): ورث من ابیه قناطیر المقنطرة من الذهب المصری فکان من ملوک الصحابة؛ ذهبی میگوید: او نه فقط یک قنطرة بلکه قناطیری داشت. یک قنطار را گفته اند: ملئ مسک الثور ذهبا؛ مسک یعنی پوست (نه پوست بز و گوسفند، بلکه پوست) گاو میش پر از طلا را گویند قنطار. از طرفی او یک قنطار نداشت بلکه قناطیر داشت.
این وضعیت را کنار مطالبی که مقاتل الطالبیین نقل میکند بگذارید که میگوید: شش تا از زنهای بنی هاشم در یک چادر و پیرهن نماز میخواندند. اگر کسی به بنی هاشم کمک میکرد استاندار آنقدر او را میزد که از بین برود که چرا به اینها کمک میکنید؟ برخی هم گفته اند که هر قنطار الف ماتا دینار ذهب هزار و دویست مثقال طلا است. میگویند پدر او یعنی خود عمرو عاص وقتی میخواست فوت کند صندوقهای پر از طلا در مقابلش بود.
ذهبی بعد از نقل این مطالب میگوید: او صوم الدهر داشت و پیامبر به او گفت: من که پیامبر هستم، اقوم و انام، اصوم و افطر، اتزوج النساء، آکل اللحم، فمن رغب عن سنتی فلیس منی؛ سپس ذهبی هم به عبدالله اعتراض میکند و میگوید: کل من لم یزم نفسه فی تعبده و اوراده بالسنة النبویة؛ کسی که در حرکاتش و اوراد و اذکارش در چهارچوب سنت پیامبر نباشد یندم و یترهب و یسوء مزاجه و یفوته خیر کثیر من متابعة سنت نببیه الرئوف الرحیم بالمومنین، الحریص علی نفعهم کان رسول الله ما زال معلما للامة افضل الاعمال، آمرا بهجر التمتع و الرهبانیة؛ تا اینجا میرسد ذهبی که: فالعابد بلامعرفة لکثیر من ذلک معذور ماجور؛ کسی که عابد بی اطلاع باشد معذوراست و خدا به او اجرهم میدهد. اما العابد العالم بالآثار النبویة المتجاوز لها مفضول مغرور؛
خود عبدالله ابن عمرو عاص میگوید من در آخر عمر پشیمان شدم ان کنت قبلت رخصة النبی احب الی من اهلی و مالی؛
شخصی به نام مجاهد میگوید: دخلت علی ابن عمرو فتناولت صحیفة تحت راسه، فتمنّع علی فقلت: تمنعنی شیئا من کتبک؟ قال: ان هذه الصحیفة الصادقة التی سمعتها من رسول الله ص لیس بینی و بینه احد اذا سلم لی کتاب الله؛ او میگفت: تا زمانی که کتاب خدا و این صحیفه و ـ الوهط ـ را داشته باشم نگرانی ندارم سلمت و لم ابالی مازال الدنیا؛ وهط چیست؟ بستان عظیم بالطائف. او باغ بزرگی در طائف داشته که میگویند هزار هزار درهم برای آن خرج کرده است.
عبدالله همفکر یزید بوده است. عبیدالله بن سعید میگوید: دخل عبدالله المسجد الحرام و الکعبة محترقة (یعنی سال 63 هجری) حین ادبر جیش حسین ابن نمیر و الکعبة تتناثر حجارتها؛ سنگهای کعبه در حال متلاشی شدن بود.[1]
ذهبی در ادامه میگوید: فوقف فبکی حتی انی لانظر ان دموعه تسیر فقال: ایها الناس والله لو ان ابا هریرة اخبرکم قاتلوا ابن بنت نبیکم و محرقوا بیت ربکم لقلتم ما احد اکذب عن ابی هریرة فانتظروا نقمة الله؛ آقای عبدالله شما این مطلب را گفتید ولی طی این مدت با که بودی؟ و کجا بودی؟ در کدام لشکر بودی؟ آیا با ابن بنت نبیکم بودی؟ سپس ذهبي ميگويد: عبدالله توفی بمصر ثلاث و ستین یعنی در حادثه کربلا زنده بوده در جنگ صفین حضور داشته ولی در لشکر طرف مقابل. (يعني با معاويه)
در اسد الغابه اینگونه آمده که: روزی امام حسین ع از کنار جمعی میگذشتند که عبدالله هم در میان آنان بود. هنگامی که حضرت رد شدند، سلام کردند و همه جواب دادند و سپس عبدالله با صدای بلند سلام کرد و رو به دیگران گفت: من از دو لب پیامبر شنیدم که راجع به حسین ع فرمود: هذا احب اهل الارض للسماء؛ سپس رو به ابو سعید خدری کرد و گفت: ايشان ـ يعني امام حسين ـ از زمان جنگ صفین با من حرف نمی زند اگر میشود تو واسطه شو تا با من آشتی کند. سپس با ابو سعید به در منزل امام آمدند و اجازه ملاقات خواستند ولی امام تنها به ابو سعید اجازه ملاقات داد. ابو سعید گفت: علت ملاقات ما به خاطر ایشان است. سپس چون ابو سعید حرمتی نزد حضرت داشت حضرت به خاطر او به عبدالله هم اجازه داد که وارد شوند. بعد از آنکه نشستند حضرت از عبدالله پرسید: بعد از اینکه من رفتم چه گفتی؟ او گفت: من گفتم از پیامبر شنیدم که شما محبوبترین اهل زمین هستید. حضرت فرمودند: آیا تو این مطلب را قبول داری؟ گفت: بله قبول دارم حضرت فرمودند: اگر تو این را قبول داری چرا با پدرم جنگیدی در حالی که ابی افضل منی؟ پدرم افضل از من بود و او عذر بدتر از گناه میآورد.
وقتی که عمار شهید شد، عبدالله اشاره ای به روایت پیامبر در هنگام جنگ کرد که پیامبر فرمودند: تقتله (عمار) الفئة الباغیة؛ خبر این جریان به معاویه رسید، معاویه او را احضار کرد و گفت: مواظب خودت باش و گرنه همه چیزت را میگیرم. بعد هم روبه پدرش کرد و گفت: یا عمرو الا تغنی عنا مجنونک؛ جلوی پسر دیوانه ات را بگیر، چرا به خاطر روایت او از پیامبر فما بالک معنا مگر تو با ما نیستی؟ که بعد او هم اطاعت میکند.[2]
در جای دیگر عبدالله میگوید: مالی و الصفین این چه کاری بود که کردم! مالی و قتال المسلمین! لوددت انی متّ قبلها بعشرین سنة اما والله علی ذلک ما ضربت بسیف و ما رمیت بسهم کانت الرایة؛ من تنها پرچمداری میکردم. حال برخی از نواصب و يا جهال همین پشیمانی را به امیرالمومنین ع نسبت میدهند که امام علی ع وقتی کشتهها را دید گریه کرد و فرمود: خدایا همه این کشتهها را در بهشت محشور کن. و امام حسن ع به ایشان فرمودند: مگر من نگفتم جنگ نکنید و حضرت علی ع هم جواب داد: نمی دانستم کار جنگ به اینجا میکشد و ای کاش من در همان باغهای مدینه بودم و کار به اینجا نمی کشید.[3]
این شخص با این تفکر و با این عاقبت میشود جزء روات روایات مهدوی و روایات ملاحم و فتن. پس ما حق داریم که به روایات این گونه افراد به دید شک و ترديد بنگریم آنهم با توجه به متونی که نقل میکنند.
روایت سیزدهم:
بخاری در جلد 4، صفحه 167 در جریان قصه یاجوج و ماجوج: قال رجل للنبی ص: رایت سدا مثل البُرد المحبر؛ در متن بخاری این آمده که شخصی به پیامبر عرض کرد: من سد یأجوج و مأجوج را دیدم مثل برد (پارچه های راه راه) بود. پیامبر فرمودند: درست دیدی. اما نقل «کتاب الله العزیز» با کمی تفاوت این است: که شخصی به پیامبر میگوید: قد رایت سد یأجوج و مأجوج و پیامبر به میفرمایند: انعته لی فقال: هو کالبرد المحبر، طریقة سوداء و طریقة بیضاء؛
بعد از بخاری، جامع البیان سپس کشف البیان و سپس الدرالمنثور این روایت نقل کرده اند و از شیعه حتي یک نفر این متن را نقل نکرده است و حتما مورد تأييد نبوده است.
روایت چهاردهم:
عکرمه[4] از پیامبر نقل میکند که: بعثنی الله حین اسری بی الی یأجوج و مأجوج فدعوتهم الی دین الله و عبادته فابوا ان يجيبوني، فهم فی النار مع من عصی من ولد آدم و ولد ابلیس.[5]
این روایت هر چند بار منفي و معناي خاصی همانند سایر روایات ذکر شده ندارد ولی به بعضي از روایات معراج باید به دید شک نگریست.
اولین مدرک این روایت فتن ابن حماد است که در مورد میزان اعتبار آن قبلاً صحبت شده سپس فردوس الاخبار بعد الدرالمنثور بعد جامع الاحادیث، جمع الجوامع سيوطي و بعد هم کنزالعمال هندي؛ ولي از شیعه باز هم احدی این روایت را نقل نکردهاند و توجهي ننمودهاند.
روایت پانزدهم:
این روایت را ابن ابی شیبه در مصنف ج15 ص163 از قتاده[6] از ابو سعید خدری از پیامبر نقل میکند: لیحجن البیت و لیعتمرن بعد خروج یاجوج و ماجوج؛[7] وقتی که فتنه و فساد ایندو قوم تمام شد و از بین رفتند اوضاع عادی شده و مردم به حج و عمره میروند. در نصوصی که تعدادی از آنها قبلا بیان شد گفته میشد: کعبه ویران شده، مومنین از بین میروند و تنها عده ای از غیر مومنین باقی میمانند.
این روایت را اولین بار ابن ابی شیبه بعد هم احمد در مسند نقل میکند و از کتب شیعه احدی به این روایت نپرداخته است.
روایت شانزدهم:
این روایت را ابن ماجه از نواس بن سمعان از پیامبر نقل میکند که ایشان فرمودند: سیوقد المسلمون من قسیّ یأجوج و مأجوج و نشّابهم و اترستهم سبع سنین؛ مسلمانان از غنائم اینها به مدت هفت سال استفاده میکنند. مفاد این روایت هم برقراری امنیت است در حالی که در برخی روایات هرج و مرج و بی عدالتی و… را خبر ميداد. بررسی سایر روایات در جلسات بعد انشاء الله. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1]. برخي از اهل سنت به روايات مهدوي اشکال وارد مي کنند که وقتي امام زمان ع مي آيند، يهدم المسجد الحرام و يردها علي اساسه؛ اينها اين يرد علي اساسه را کنار گذاشته و مي گويند: مهدي شيعه کعبه را خراب مي کند درحالي که امامشان يزيد (در ارتباط با الائمه بعدي اثنا عشر ده قول است که در هشت تاي آن اهل سنت يزيد را به عنوان امام بيان مي کنند) کعبه را ويران کرده است.
[2] . سير اعلام النبلا، ج3، ص92.
[3]. بحارالانوار، ج47، ص354.
[4]. او از رئوس خوارج بوده و تفکر نصب و دشمني با اهل بيت را او در آفريقا منتشر كرد.
[5]. معجم احاديث امام مهدي ع ج3 ص293
[6]. معروف است که او يک رگ نصب داشته است.
[7]. معجم احاديث امام مهدي ع ج3 ص305
.
.
.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.