بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زمانناروحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء

سخن پیرامون سفیانی است، یکی از مباحثی که در این زمینه مطرح می‌شود این است که آیا سفیانی موعود متعدد است و یا یکی است؟ از ظاهر بعضی نصوص و آثار تعدد استفاده می‌شود ولی بنده، کسی از علما را که تصریح به تعدد کرده باشد، نیافتم بلکه سفیانی موعود که به عنوان یکی از علائم ظهور امام زمان است یکی بوده و از فرزندان شجره ملعونه بنی امیه است و همه منابع تعدد سفیانی موجود در نصوص و آثار در کتب عامه است که طبق مبنای ما و خودشان مشکل سندی دارد.ظاهرا در کتب خاصه نصی بر تعدد سفیانی نیامده است. مگر آنچه را كه مرحوم مجلسي در بحار نقل كرده كه به آن اشاره مي‌كنيم.

در طول تاریخ کسانی ادعای سفیانی بودن را داشته اند که این مورد بحث نیست و ما در جلسه قبل به آن‌ها اشاره کردیم، بحث این است که سفیانی موعود متعدد است یا نه؟ از ظواهر بعضی نصوص و آثار تعدد استفاده می‌شود که اکثر این آثار[به پیامبر (ص) استناد داده نشده است] در فتن ابن حماد است , البته بعضی از این روایات در کتب ما هم به نقل از مصادر عامه آمده است.

اولین اثر دال بر تعدد سفیانی:

«قال الوليد فأخبرني شيخ (نامعلوم است) عن الزهري (زهری تابعی است که از نظر ما مشکل دارد ولی در نظر اهل سنت از ارکان حديث می‌باشد هرچند بعضی از اهل سنت هم نسبت به او اشکال وارد کرده اند و در مورد او گفته شده که: کان من مندیل الامراء یعنی دست امراء را از لوث كارشان پاك مي كرد.

قال: وفي ولاية السفياني الثاني وخروجه علامة ترى في السماء» [1]

زهرى گويد: در زمان خروج و سلطنت سفيانى دوم علامتى در آسمان ديده مى‏شود (اگر علامت در آسمان اشاره به صیحه آسمانی باشد (نه تغییر در افق و آسمان) به عنوان یکی از علائم ظهور امام زمان است،

از این روایت استفاده تعدد سفیانی می‌شود ولی سند روایت مشکل داشته و به پیامبر اکرم (ص) منتهی نمی شود و از نظر خود اهل سنت هم منبع (الفتن) و سند روایت دارای اشکال است.

دومین اثر دال بر تعدد سفیانی:

«ابن حماد:أخبرنا جراح عن أرطاة قال: في زمان السفياني الثاني المشوه الخلق هدة[2] بالشام حتى يظن كل قوم أنه خراب ما يليهم»[3]

أرطاة ميگويد: در زمان سفيانى دوم که از نظر قیافه وضعیت نابسامانی دارد صداى شديدى در شام بلند مى‏شود كه هر گروهى گمان ميكنند: چيزي (ساختماني) كه نزديك آنها است خراب شد.

پس طبق این روایت هم، سفیانی متعدد است ولی این روایت از نظر سند و منبع نقل (الفتن) مشکل دارد و در منابع ما هم نیامده است.

اثردیگری را بعضی از فضلا در درس مطرح کرده اند: [هرچند این اثر ربطی به تعدد سفیانی ندارد ولی به احترام زحمت دوستان، اثر را ذكر می‌کنیم]

«حدثنا عبد الله بن مروان عن أرطاة قال: السفياني الذي يموت والذي يقاتل أول شئ الرايات السود والرايات الصفر في سرة الشام مخرجه من المندرون شرقي بيسان[4] على جمل أحمر عليه تاج يهزم الجماعة مرتين ثم يهلك وهو يقبل الجزية ويسبي الذرية ويبقر بطون الحبالى»[5]

سفیانی که می‌میرد [آیا سفیانی به مرگ طبیعی می‌میرد و یا دستگیر می‌شود و اورا اعدام می‌کنند و یا زمین اورا فرو می‌برد؟ ظاهرا به مرگ طبیعی نمی میرد، ما إن شاء الله در این مورد بحث خواهیم کرد] کسی است که اولین درگیری او با پرچم های سیاه و با پرچم های زرد در مرکز شام است، محل خروج سفیانی از مندرون شرقی بیسان [درجستجو به چنین کلمه‌ای دست نیافتیم] بر شتری قرمز رنگ سوار است و بر سرش تاجی است، سفیانی دو دفعه آن مردم را شکست می‌دهد و سپس هلاک می‌شود، سفیانی جزیه را قبول می‌کند و بچه‌ها را به اسارت می‌برد و شکم های زنان باردار را پاره می‌کند.

از این روایت استفاده تعدد سفیانی نمی شود لذا باید جزء روایات خصوصيات و ويژگيهاي سفیانی آورده شود.

سومین روایت دال بر تعدد سفیانی:

ابن طاووس مي‌گويد:

«فيما نذكره من خطبة أخرى لمولانا علي، ذكرها السليلي عقيب هذه الخطبة. نقتصر منها على ما بقي من الملاحم، خطب بها على منبر الكوفة. فقال بعد التحميد العظيم والثناء على الرسول الكريم: (سلوني، سلوني في العشر الأواخر من شهر رمضان قبل أن تفقدوني) ثم ذكر الحوادث بعده، وقتل الحسين صلوات الله عليه، وقتل زيد بن علي رضوان الله عليه، وإحراقه[6] وتذريته في الرياح، ثم بكى وذكر زوال ملك بني أمية وملك بني العباس ثم ذكر ما يحدث بعدهم من الفتن، وقال: أولها السفياني وآخرها السفياني فقيل له: وما السفياني والسفياني؟ فقال: السفياني صاحب هَجَر، والسفياني صاحب الشام. وذكر السليلي أن السفياني الأول أبو طاهر سليمان بن الحسن القرمطي. ثم ذكر ملوك بني العباس، وذكر أن الذي يخبر به عن النبي صلوات الله عليه وآله، وذكر شيعته ومحبّيه ومدحهم، وقال: (هم عند الناس كفار وعند الله أبرار، وعند الناس كاذبون وعند الله صادقون، وعند الناس أرجاس، وعند الله نظاف، وعند الناس ملاعين وعند الله بارون، وعند الناس ظالمون وعند الله عادلون، فازوا بالايمان وخسر المنافقون) وهذا صورة ما جرى حال شيعته عليه»[7]

سليلى گويد: امير المؤمنين بر فراز منبر كوفه خطبه‏اى خواند و بعد از حمد و خدا و ثناء بر رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود: هر چه ميخواهيد از من بپرسيد زيرا كه من در اين دهه آخر ماه رمضان از بين شما ميروم، پس حوادث بعد از خود را ذكر كرد و شهادت حسين[8] و زيد بن على رضوان اللَّه عليه و سوزاندن جنازه او و به باد دادن خاکستر جنازه اش را، بيان فرمود و گريه كرد،

آنگاه زوال بنى اميه و بنى عباس را به مردم تذكر داد و حوادث بعد از آنها را به مردم خاطرنشان كرد و فرمود: اول آن فتنه‏ها سفيانى و آخر آن سفيانى خواهد بود، از آن حضرت پرسيدند: سفيانى اول و دوم كدامند؟ فرمود: سفيانى اول: صاحب هجر است و سفيانى دوم صاحب شام. سليلى گويد: سفيانى اول ابو طاهر سليمان بن حسن قرمطى بود آنگاه آن حضرت ذكر پادشاهان بنى عباس را از قول رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله تجديد كرد، و مدحى از شيعيان و محبين خود گوشزد آن مردم كرد و فرمود: شيعيان من نزد مردم كافر و نزد خدا از خوبانند، پيش مردم دروغگو ولى نزد خدا راست‏گويانند، در نزد مردم پليد اما پيش خدا پاكيزگانند، پيش مردم ملعون و پيش خدا نيكانند، پيش مردم، ظالم اما نزد خدا عادلند، شيعيان من به وسيله ايمان رستگارند اما منافقون زيان كارند، اين جريان و شرح حال شيعه آن حضرت است.

معجم البلدان در مورد هجر می‌گوید:

وهجر: مدينة وهي قاعدة البحرين (هجر، شهرمرکزی بحرین)… بالألف واللام، وقيل: ناحية البحرين كلها هجر، وهو الصواب [9] (هجر همه مناطق بحرین است و این بیان، صحیح است)

پس سفیانی اول از بحرین [ جنایات امروزه در بحرین به کمک شجره ملعونه، شاید کمتر از جنایات سفیانی نباشد، البته ما بنای تطبیق نداریم چون با تطبیقات قطعی مخالفیم بلکه به عنوان یک احتمال مطرح می‌کنیم ] وسفیانی دوم از شام است. پس این روایت دلالت بر تعدد سفیانی می‌کند.

دلائل الامامه طبری شیعی (ص 557) هم تعدادی از313 نفر از یارن امام زمان را از هجرمی داند.

ابن طاووس پس از نقل این روایت می‌فرماید:

وذكر السليلي أن السفياني الأول أبو طاهر سليمان بن الحسن القرمطي (یعنی سفیانی اول آمده و او أبو طاهر سليمان بن الحسن القرمطي است که از قرامطه است، آن‌ها که می‌خواستند کعبه را خراب کنند [در این مورد مراجعه به مجمع البحرین طریحی نمایید] ثم ذكر ملوك بني العباس…

منبع نقل روایت ابن طاووس چیست؟

ابن طاووس روایت را از سلیلی نقل می‌کند، ایشان وقتی به ارزیابی کتاب سلیلی می‌رسد می‌فرماید که من این کتاب را تضمین نمی کنم و صحت آن را به عهده نمی گیرم (ما در جلسات قبل این مطلب را گفته ایم)

ابن طاووس در ملاحم در مورد کتاب فتن سلیلی (فتن سلیلی یکی از 3 محور کتاب ملاحم ابن طاووس است) می‌فرماید:

«وبعد فإنني عازم على أن أعلق في هذه الأوراق ما وجدته على سبيل الاتفاق في كتاب الفتن تأليف السليلي ابن أحمد بن عيسى بن شيخ الحسائي من رواة الجمهور من نسخة أصلها في المدرسة المعروفة بالتركي بالجانب الغربي من البلاد الواسطية، تأريخ كتابتها سنة سبع وثلاثمائة، ودرك ما تضمنته على الرواة، وأنا بريء من خطره، لأنني أحكي ما أجده بلفظه ومعناه إن شاء الله تعالى»[10]

(من تصمیم دارم که در کتابم (ملاحم و فتن) آنچه را که تصادفی و اتفاقی در کتاب فتن سلیلی یافته ام ذکر کنم. سلیلی از روات عامه است که من کتابش را از نسخه خطی که اصل آن نسخه در مدرسه‌ای معروف به ترکی در جانب غربی از سرزمین واسطیه است، نقل می‌کنم. مستنسخ (نسخه بردار) این نسخه را سال 307 استنساخ کرده است. (ابن طاووس در سال 664 بوده است) هرچه در این کتاب است ضامن آن، روات کتاب هستند و من تضمین و تعهدی ندارم، بلکه من آنچه را پیدا کرده ام به همان لفظ و معنا نقل می‌کنم.)

روایت دیگری را بعضي از تلامذه حاضر در جلسه در باب تعدد سفیانی مطرح کرده اند که این روایت هم ربطی به تعدد نداشته، اگر چه سند روایت مشکلی ندارد. منبع نقل روایت، کتاب قرب الاسناد می‌باشد.کتاب قرب الاسناد کتاب [11]معتبری است. اما بیان روایت:

«قلت له: جعلت فداك، إن ثعلبة بن ميمون حدثني عن علي بن المغيرة، عن زيد العمي، عن علي بن الحسين قال: يقوم قائمنا لموافاة الناس السنة. قال: يقوم القائم بلا سفياني ! إن أمر القائم حتم من الله، وأمر السفياني حتم من الله، ولا يكون قائم إلا بسفياني. قلت: جعلت فداك، فيكون في هذه السنة؟ قال: «ما شاء الله «. قلت: يكون في التي يليها؟ قال: يفعل الله ما يشاء»[12]

در قرب الاسناد از ابن اسباط نقل ميكند كه گفت به حضرت امام رضا عرض كردم: قربانت گردم ثعلبة بن ميمون از على بن مغيره و او از زيد (زيد العمى) از امام زين العابدين براى من نقل كرد كه فرموده است: قائم ما در موسمى كه مردم به حج ميروند قيام ميكند، امام رضا فرمود: آيا قائم بدون خروج سفيانى قيام ميكند؟! قيام قائم ما از جانب خدا مسلم است و آمدن سفيانى هم حتمى است و قائم ظهور نميكند مگر بعد از خروج سفيانى. عرضكردم: قربانت شوم! آنچه فرمودى امسال واقع مى‏شود؟ فرمود: هر چه خداوند اراده كند خواهد شد. عرضكردم در سال بعد چطور؟ فرمود: خدا هر كارى را بخواهد مى‏كند. وآخر دعوا نا أن الحمد لله رب العالمین

[1]. الفتن، نعيم بن حماد المروزي، ص 132

[2]. مجمع البحرين، ج‏3، ص: 168)

(هدة صداي مهيبي که از فرو ريختن ديوار مي آيد)… و الهدة: صوت وقع الحائط و نحوه و في الخبر أعوذ بك من الهد و الهدة (و درروايت آمده که به خدا پناه مي برم ار هد و هدة) و فسر الهد بالهدم، و الهدة بالخسف (هدّ به ويران شدن و هدة به خسف [يعني فرو رفتن در زمينه] تفسيرشده است)‏ الهد صوت ما يقع من السماء(صدائي که از برخورد چيزي به زمين بلند مي شود) و هد البناء يهده: كسره و ضعضعه (ساختمان را ويران کرد)

[3]. الفتن، نعيم بن حماد المروزي، ص 134

[4] . يكي از روستاهاي شام از طرف اردن به فلسطين است و اين معنا در تاريخ طبري ضمن خبري آمده است. (ج7، ص440).

[5]. كتاب الفتن، نعيم بن حماد المروزي، ص 166 -167

[6]. دربيانات نوراني امام سجاد آمده است که:

و اللَّه لو انّ النّبي تقدّم اليهم في قتالنا كما تقدّم اليهم في الوصاية بنا لما زادوا علي ما فعلوا بنا، فانّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏. سوگند به خدا اگر پيامبر به جاي سفارشاتي كه در احترام به حقّ ما نمود، سفارش به جنگ با ما مي‏كرد، زيادتر از آنچه با ما انجام دادند، نمي‏توانستند بيشتر انجام دهند، (بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج‏45، 149، باب 39)

[7]. الملاحم والفتن، سيد ابن طاووس، ص 271

[8]. [در چند جا مولا اميرالمومنين به شهادت امام حسين اشاره کرده است، جريان عمروبن حمق را در ارشاد القلوب که اميرالمومنين در مورد او و شهادت امام حسين سخن مي گويد، مطالعه کنيد، اين جريان در کتاب شناخت صحابه، تاليف اينجانب هم آمده است. ما ترجمه قسمتي از روايت را از إرشاد القلوب إلي الصواب‏ شيخ حسن ديلمي (متوفي 841) ذکرمي کنيم:

«…روزي عمروبن حمق، در خدمت امام عليه السّلام نشسته بود، از او پرسيد: اي عمرو آيا خانه‏اي داري؟ عرضه داشت، بلي دارم، فرمود: آن را بفروش و به «ازد» واگذار زيرا من وقتي كه از ميانتان بروم، مجبور خواهي شد كه كوفه را ترك كني؟! و به سمت موصل بروي، در راه مردي نصراني را مي‏بيني و نزد او مي‏نشيني، و آب طلب مي‏كني همين نصراني به تو آب مي‏دهد و از كار و شغلت مي‏پرسد تو او را از وضع خود آگاه مي‏نمايي، وقتي چنين شد، با او مصاحبت كن، و او را به اسلام فراخوان، زيرا مسلمان مي‏شود، وقتي به اسلام گرويد، دستت را به زانوهايش بكش، تا صحت و بهبودي يابد، پس از آن حركت كرده، به دنبال تو مي‏آيد در ادامه راه با شخصي سالم و محجوب كه در كنار جاده نشسته، برخورد مي‏كني در اين هنگام تشنه هستي، و او به تو آب مي‏نوشاند، و از ماجراي زندگيت از تو سؤال مي‏كند، ‏ از جمله

مي‏پرسد: از چه كسي مي‏ترسي و چه خطري تو را تهديد مي‏نمايد؟ در اين موقع بگو: معاويه در تعقيب من است، تا مرا به قتل برساند و بدنم را «مثله» كند زيرا به خدا و فرستاده او و دوستي علي عليه السّلام عشق مي‏ورزم، سپس او را به دين اسلام دعوت كن، كه به سرعت مسلمان مي‏شود و سخنانت را با جان و دل مي‏پذيرد و به خواست خداي بزرگ، در دين بصير و بينا مي‏گردد و به دنبالت حركت مي‏كند و هر دو نفر همراه تو خواهند بود و اين دو هستند كه جسد تو را در زمين دفن مي‏كنند. پس از آن به راه ادامه مي‏دهيد و به «ديري» كه در كنار دجله واقع است، مي‏رسيد و در آن دير شخصي صدّيق زندگي مي‏كند، و بهره‏اي از علم مسيح دارد، او را محرم رازت كن، چرا كه خداوند او را به وسيله تو هدايت مي‏كند. وقتي كه مأموران «ابن ام حكم» كه از طرف معاويه در جزيره حكومت مي‏كند، و مركزش «موصل» است از وضع تو آگاه شدند، به سوي آن صديقي كه در دير و بر بلنديهاي موصل، زندگي مي‏كند حركت كن، و او را صدا بزن، ولي در ابتدا او تو را نمي‏پذيرد، اما تو نامي از خدا را كه به تو آموختم، ياد كن و به سمع وي برسان، اينجا است كه آن مرد برايت تواضع مي‏كند و تو در پناه او قرار مي‏گيري، چون راهب تو را ببيند، به شاگردي كه همراه اوست، مي‏گويد: اين مرد از ياران مسيح نيست، اما شخصي بزرگوار است و پيامبري كه بنام محمد درگذشته وصي‏اي دارد كه در كوفه به شهادت رسيد و اين شخص از نزديكان اوست. با شنيدن نام خدا اين عابد، با خضوع و فروتني نزد تو مي‏آيد و مي‏گويد: اي مرد بزرگ، تو مرا به آنچه سزاوار بودم، آشنا كردي، اكنون در فرمان تو هستم؟! در پاسخ مي‏گويي: مرا در دير خود، پنهان كن؟ و او شاگرد خودش را در خدمت تو قرار مي‏دهد تا فرجي حاصل شود هنگامي كه به تو خبر داد و گفت:من گروهي سواره را مي‏بينم كه به سوي ما مي‏آيند، شاگردت را، نزد او بگذار و پايين بيا و بر اسب سوار شو و به سوي «غاري» كه در كنار نهر دجله قرار دارد، حركت كن و در آن مخفي شو، وقتي در آنجا مخفي شدي، افراد فاسقي در آنجا هستند، كه يكي از آنها به صورت اژدهايي سياه، بر تو ظاهر مي‏گردد و تو سخت هراسان مي‏شوي و ضعيف مي‏گردي و اسبت متواري مي‏شود، و مأمورين متوجّه مخفيگاه تو مي‏شوند و براي يافتنت شروع به تفحّص مي‏كنند، هنگامي كه به تو نزديك شدند، غار را رها كن، و ميان دجله و راه موضع بگير، چرا كه خداوند بزرگ، آنجا را گور و حرم تو مي‏گرداند سپس به سويشان شمشير بكش و حمله كن و تا مي‏تواني از آنها بكش، تا مرگت فرا رسد، و چون بر تو فايق گردند، سرت را از تن جدا مي‏كنند، و آن را بر روي نيزه قرار مي‏دهند و براي معاويه ارسال مي‏نمايند.

نخستين سر بريده‏اي كه در اسلام، از شهري به شهر ديگر، مي‏گردانند سر تو است، در اينجا امام عليه السّلام به گريه افتاد و فرمود: جانم فداي گل باغ پيامبر خدا و ميوه دل و نور چشمش، فرزندم حسين عليه السّلام باد گويا مي‏بينم سر او و فرزندانش را پس از تو اي عمرو، از كربلا- در نزديكي فرات- به سوي يزيد بن معاويه مي‏برند.اي عمرو، پس از آن دوستان محبوب تو، مي‏آيند و پيكرت را در قتلگاهت كه در يك صد و پنجاه قدمي موصل واقع است دفن مي‏كنند! اين مسأله همان گونه كه در كتب تاريخ نقل شده، براي عمرو اتفاق افتاد و كلام امام عليه السّلام در باره وي تحقق پذيرفت و در همان جا جنازه‏اش به خاك سپرده شد]

[9]. معجم البلدان، الحموي، ج 5، ص393

[10]. ملاحم وفتن، سيد ابن طاووس، ص 216

[11]. اين کتاب سه چاپ دارد، يکي از چاپ‌ها مربوط به اسلاميه است که به امر مرحوم بروجردي وتعاليق شيخ مرتضي اردکاني و شيخ محمد حسن نجف آبادي صورت گرفت، ديشب هنگام مطالعه کتاب، متوجه دست خط شريف آيت الله نجفي بر اين كتاب شدم كه آنرا براي مرحوم پدرم(قدس سره) از قم به نجف اشرف به عنوان هديه فرستاده بودند، مرحوم نجفي تاريخ اهداء را 1370 ه. ق مرقوم فرموده بودند.

[12]. قرب الاسناد، الحميري القمي، ص 374 / مجلسي بحارالانوار 52: 182 / باب 25

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *