نقد نظر بعضي معاصران

بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین سیما امام زماننا روحی و ارواح من سواه لتراب مقدمه الفدا.

بحث ما راجع به روایات صیحه آسمانی یا نداء بود. روایات در این زمینه از حد استفاضه گذشته و شاید به تواتر هم رسیده باشد. لذا در اصل علامیت ندا و صیحه هیچ بحثی نیست بلکه بحث در تفصیلات، جزئیات و خصوصیات نداست، که آیا یک نداست یا متعدد است؟ آیا این ندا در شب اتفاق می‌افتد یا روز؟ آیا این ندا حتمی یا حتمی نیست؟ آیا این ندا در ماه رمضان است یا در ماههای دیگر؟ در ماه رجب است یا ماه محرم یا رمضان؟ محتوی این ندا چیست؟ اعلام ظهوراست یا تاکید بر حقانیت مولی الموحدین امیرالمومنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه؟ منادی این ندا کیست؟

دراین زمینه برخی، مطالبی نوشته و قلم فرسایی داشته و دارند. که اگر با دقت بیشتر به روایات نگاه کنیم می‌ببینیم که مطلب غیر از این است که فرموده‌اند. مثلا مرحوم صدر رحمة الله علیه در تاریخ ما بعد از ظهور صفحه 130 می‌فرماید:

بعد حمل المطلق علی المقید؛ از بحث های اصولی استفاده کردند و جمع کردند بین روایات به حمل این مطلقات بر اون روایاتی که زمان صیحه را بیان می‌کند. و خلاصه مجمل را بر مفصل حمل کرده و می‌فرمایند: بعد از مراعات این دو تا بحث اصولی و تطبیقش بر این روایات به این نتیجه می‌رسیم که: ان المراد من النداء الذی هو من المحتوم نداء جبرائیل باسم القائم ع روحی فداه؛ نداء یکی بیشتر نیست آنهم ندائی است از جانب جبرائیل که به نام حضرت مهدی است. حال اگر کلام ایشان را بپذیریم عبارات دیگری که در روایات آمده چه کنیم؟ چون هر دو مثبت هستند و در اصول به ما یاد داده اند که حمل مطلق بر مقید در جایی است که یکی مثبت و یکی نافی باشد، در حالی که اینجا هر دو روایت مثبتِ هستند. یک روایت می‌فرماید، که امام زمان روحی فداه ظهور می‌کند و روایت دیگر می‌فرماید: که حق با علی بن ابیطالب و پیروان علی است. حال آن یک روایت و این هم یک روایت. مرحوم صدر نفرمودند که این روایت مشکل دارد لذا اعراض می‌کنیم. بلکه بحث از حمل مطلق بر مقید کرده اند در حالی که این دو با هم تعارض ندارند. شما اصلا وارد بحث حجت و لا حجت نشدید؛ زیرا جمع و حمل فرع تعارض است. از طرفی در حمل مطلق بر مقید هم باید یک مطلق و یک مقید باشد در حالی که در اینجا یک مطلق است و دو تا مقید. شما می‌فرمائید که یک ندا بیشتر نیست و این هم محتواش، بعد می‌فرمائید که ان المراد من النداء بالحق لیس الا ذلک. و روایاتی که می‌گفت ندا می‌گوید حق با علی بن ابیطالب است آن را نیز حمل می‌کنند بر این که مراد این است که جبرئیل به نام حضرت مهدی نداء و اعلام می‌کند، حال این دو تا مضمون را چه طوری حمل می‌کنید بر هم و بعد می‌فرمایید: ان صیحة جبرئیل هی هذا النداء و همه را خلاصه می‌کنید در یک نداء که منادیش جبرئیل و مضمونش هم به نام حضرت مهدی ع است.

در مقابل بعضی از معاصرین درست نقطه مقابل ایشان فرموده اند که ندای آسمانی چند تاست. سه تا از آنها در ماه رجب است، و چهار تا از نداها هم در ماه رمضان است. و ندائی هم که به نام حضرت مهدی ع است در ماه ذی الحجه است که همگان می‌شنوند. باز یك نداء دیگر هم در روز عاشورا است که به حکومت و امارت حضرت اشاره می‌کند. خلاصه ایشان می‌فرماید چندین ندا وجود دارد. ولی ندای آسمانی در ماه رمضان از اهمیت بیشتری برخوردار است، چون از کثرت اخبار حتمی بودنش استفاده می‌شود. این بزرگوار هم لابد به روایات به دید باز و اعمي می‌نگریسته که اصلا به بررسی سندی نپرداخته است. فرض کنید که یک چنین روایاتی داشته باشیم که می‌گوید: دو نداء در ذی الحجه، سه ندا در ماه رجب و چهار ندا در ماه رمضان و یک ندا هم در ماه محرم در اینصورت ده ندا می‌شود. چطور می‌توانید این مطلب را اثبات کنید.

برخی از معاصرین می‌گویند: یستفاد من مجموع الاحادیث ان الندائات السماویة متعددة و متباعدة من حیث الزمان؛ معلوم می‌شود که ایشان هم با سعه مشرب به روایات نگریسته که ما متعدد و مختلف ندا داریم و الفاظ و مضمون نداها با هم فرق می‌کند ولی آغاز آنها از ماه رجب است و سپس در ماه رمضان و بعد از آن در ماه محرم. به عبارت دیگر آغاز نداها در ماه حرام و پایانش نیز در ماه حرام است.

سپس ایشان در ادامه می‌گوید: و الظاهر من الاحادیث ان الصیحة التی لها الاهمیة، محتومة و التی تعتبر من العلائم هی تکون من شهر رمضان. این بزرگوار نیز ظاهرا به نقل روایات اکتفا فرموده وبررسی نکرده اند، البته روایات در ارتباط با ماه رمضان هست ولی اینکه چند تاست؟ باید گفت، اصل صیحه از علائم است و در این باره روایات از حد استفاضه گذشته و شاید هم به تواتر رسیده باشد اما اینکه صیحه کبرا در ماه رمضان است یا خیر؟ و دیگر خصوصیات آیا ما باز هم می‌توانیم در باره آنها ادعای تواتر کنیم یا خیر؟ روایاتی را مرحوم نعمانی در کتاب شریفشان نقل کرده اند که ما اینها را بررسی کردیم، حال ببینیم چند تا از این روایات اشاره دارد به صیحه­ی ماه رمضان و حتمیت آن.

ایشان در این کتاب در باب چهارده صفحه 247 عمده روایات صیحه را که بیش از 30 روایت است می‌آورد. ایشان در روایت هشتم که روایتی است که داوود دجاجی از امام باقر و او هم از امیر المومنین نقل می‌کند که:

روايت اول

سئل أمير المؤمنين ع عن قوله تعالى فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فقال انتظروا الفرج من ثلاث فقيل يا أمير المؤمنين و ما هن فقال اختلاف أهل الشام بينهم و الرايات السود من خراسان و الفزعة في شهر رمضان فقيل و ما الفزعة في شهر رمضان فقال أ و ما سمعتم قول الله عز و جل في القرآن إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ هي آية تخرج الفتاة من خدرها و توقظ النائم و تفزع اليقظان. آیا فزعة همان صیحه و نداست؟ فزعه یعنی ترسی که در نتیجه یک امر وحشتناک و هولناک حاصل شده و همه از آن می‌ترسند، پس این فزعه معلول یک امر دیگری است که معلوم نیست آن امر دیگر حتما صیحه باشد، شاید چیز دیگری باشد. بعد امام ع می‌فرمایند: او ما سمعتم قول الله فی القرآن ان نشا ننزل من السماء آیه فزلت اعناقهم فهم لها خاضعین؛ امام ع این آیه را به صیحه و ندای آسمانی تفسیر کرده اند ولی در خود این چنین مطلبی وجود ندارد. و هی آیة تخرج الفتاة من خدرها خدر به ساتر و محلی می‌گویند که زن در آن استراحت کرده و خودش را از نامحرم می‌پوشاند. واین فزعه زن را از محلش بیرون می‌کشد. همه از خواب می‌پرند وآنکه بیدار است وحشت می‌کند.

این روایت از لحاظ سند مشکل ندارد زیرا همه از ثقات‌اند. اگر به این روایت بخواهیم تکیه و اعتماد کنیم این روایت اولا هیچ دلالتی بر حتمیت صیحه ندارد ثانیا صراحتی هم بر صیحه ندارد. مگر از تطبیق آیه بر این جریان به کمک قرائن و روایات دیگر، ثالثا دلالتی ندارد که ندا در اول ماه رمضان است یا 23 ماه یا آخر ماه، لذا ما تنها می‌توانیم در ماه رمضان بودنش را استفاده کنیم.

روایت دوم از کتاب نعمانی:

أخبرنا محمد بن همام قال حدثنا جعفر بن محمد بن مالك الفزاري قال حدثني عبد الله بن خالد التميمي قال حدثني بعض أصحابنا عن محمد بن أبي عمير عن أبي أيوب الخزاز عن عمر بن حنظلة عن أبي عبد الله ع أنه قال للقائم خمس علامات ظهور السفياني و اليماني و الصيحة من السماء و قتل النفس الزكية و الخسف بالبيدا.[1]

در این روایت نه کلمه رمضان آمده و نه حتمیت آن. این روایت از روایات مطلق است که تنها اشاره به علامیت صیحه دارد اما حتمیت را بیان نمی کند. مرحوم صدر نیز آن را از مطلقات دانسته که حمل بر مقیدات می‌شود.

روایت قبل که مطلق و صحیح بود با این روایت مقید می‌شود زیرا در روایت قبل صیحه را در ماه رمضان دانست اما نه آن روایت و نه این روایت حتمیت را بیان نمی کنند. از نظر سند که ما خیلی به آن گیر نمی دهیم. چون روایت مطلق است و اصل صیحه را اشاره می‌کند.

روایت سوم:

أخبرنا محمد بن همام قال حدثني جعفر بن محمد بن مالك الفزاري قال حدثني موسى بن جعفر بن وهب قال حدثني الحسن بن علي الوشاء عن عباس بن عبد الله عن داود بن سرحان عن أبي عبد الله ع أنه قال العام الذي فيه الصيحة قبله الآية في رجب قلت و ما هي قال وجه يطلع في القمر و يد بارز[2]

این روایت می‌گوید: در سالی که قبلش صیحه ای باشد، علامتی در ماه رجب خواهد بود که آن آشکار شدن چهره ای در قرص ماه و دستی در آسمان است. البته در بعضی نسخ به جای قمر، قبر آمده حال قمر کجا و قبر کجا؟ و در برخی نسخ دیگر به جای عبارت یدانیه و بدا فیه آمده است. حال آنکه می‌گوید صیحه در ماه رجب است مستندش این روایت است که در آن ماه رجب ندارد زیرا می‌گوید آن سالی که در آن صیحه است در ماه رجبش علامت و آیه است که آن علامت طبق این نسخه چهره ای در ماه و دستی بارز است.

ما با قطع نظر از بحث سندی فعلااصل علامیت صیحه را تایید می‌کنیم اما بودنش در ماه رجب را نمی توان به این روایت استناد کرد. و ضمنا حتمیت را هم بیان نمی کند.

روایت چهارم:

أخبرنا علي بن أحمد البندنيجي[3] قال حدثنا عبيد الله بن موسى العلوي عن يعقوب بن يزيد عن زياد بن مروان[4] عن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله ع أنه قال: النداء من المحتوم و السفياني من المحتوم و اليماني[5] من المحتوم و قتل النفس الزكية من المحتوم و كف يطلع من السماء من المحتوم قال و فزعة في شهر رمضان توقظ النائم و تفزع اليقظان و تخرج‏ الفتاة من خدرها[6]

از این روایت حتمیت نداء استفاده می‌شود.

این روایت با روایت قبلی که فرمود آیة فی رجب و ید بارزة کان تفسیر می‌شود، پس علامات حتمی طبق این روایت بیش از پنج تا است.

سپس حضرت فرمودند علامت ششم «فزعه» است، معلوم می‌شود که ندا یک علامت و فزعه یک علامت دیگر است. در روایت اول یعنی روایت داوود دجاجی اصلا صحبتی از علامیت ندا نیست تنها صحبت از فزعه است. حال برخی می‌گویند نداء و فزعه لازم و ملزوم‌اند. به قرینه این روایت معلوم می‌شود که دو چیزند. این روایت سخن از حتمیت دارد و می‌گوید فزعه در ماه رمضان است ولی راجع به ندا مطلبی ندارد.

عمده روایتی که بر مثبت بودن چهره یمانی استناد می‌کنند، روایتی است در غیبت نعمانی ص253 حدیث 13 از احمد بن محمد بن سعید بن یعقوب من کتابه از اسماعیل بن مهران است که از نظر ما مشکل دارد. زیرا احمد بن یوسف ابن یعقوب در رجال از طرف کسی توثیق نشده است. این روایت مفصلی است (بر فرض که همچین روایتی از امام باشد و چند روایت نباشد که با هم ادغام شده باشد) مفاد این روایت این است که:

روايت پنجم:

… ثم قال ع خروج السفياني و اليماني و الخراساني في سنة واحدة في شهر واحد في يوم واحد نظام كنظام الخرز يتبع بعضه بعضا فيكون البأس من كل وجه ويل لمن ناواهم و ليس في الرايات راية أهدى من راية اليماني هي راية هدى لأنه يدعو إلى صاحبكم فإذا خرج اليماني حرم بيع السلاح على الناس و كل مسلم و إذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رأيته راية هدى و لا يحل لمسلم أن يلتوي عليه فمن فعل ذلك فهو من أهل النار لأنه يدعو إلى الحق و إلى طريق مستقيم‏.

سفیانی، یمانی و خراسانی در یکسال و در یک ماه و در یک روز خروج می‌کنند. حال چند سال است که شخصی خودش را یمانی معرفی کرده؛ ولی خبری از خراسانی نیست. این رایات هرسه هدایت گرند؛ ولی هدایت گرتر از یمانی نیست، یعنی سفیانی هم هدایت گر است، پس طبق این روایت لازم است از این شخص تبعیت کنیم، در حالی که این روایت قابل استناد نیست.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

[1]. الغيبه للنعماني ص 252

[2]. همان

[3]. بندليج مرز بين ايران و عراق است.

[4]. من رووس الوقف.

[5]. چه سوء استفاده هاي الان مي شود و غربي‌ها براي ايجاد تفرقه بين امت اسلام و بالاخص پيروان مکتب اهل بيت چه کارهائي که نکردند شخصي را به عنوان يماني و پسر امام زمان ع مطرح کرده اند که بيائيد و با او بيعت کنيد. در جلسه اي بنده اين بحث را مطرح کردم که ما نمي خواهيم دشمنان را تبرئه کنيم آنها هميشه دنبال سوء استفاده هستند ولي ما يکبار نشده روايات يماني را بررسي کنيم که اصلا چهره اي مثبت است يا منفي؟ هرکدام که باشد به چه دليل و آيا امت اسلام بايد از او تبعيت کنند؟ نبايد اجازه سوء استفاده دشمنان را داد. اصلا ازدواج امام زمان ع ثابت نيست تا اينکه پسر داشته باشد. نه استظهارات و استحسانات بلکه دليل بر ازدواج حضرت چيست؟ مرحوم شوشتري در اين باره مي فرمايد: دليل بر ازدواج حتي بعد از ظهور نداريم. شما ابتدا ثابت کنيد که فرزندان حضرت نيز عمر طولاني دارند. و فرزندان حضرت تکليف و وظيفه اي نسبت به امت اسلام دارند. و امت اسلام بايد از آنها تبعيت کنند. بايد ارتباط يماني با حضرت ثابت شود. يماني از يمن است و مقوله اي ديگر است. ما در ارتباط با اين مباحث بحث نکرده ايم و لذا مورد سوء استفاده ديگران واقع شده است.

[6]. الغيبةللنعماني، ص252

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *