بحث ما راجع به روايات حسني بود حسني چهره مثبت است يا منفي؟ ما درمقابل او چه وظيفهاي داريم؟ شروع حركت او از كجاست؟ عراق است يا مدينه؟ يا از كل جهان است؟ و زمان تحرك او چه وقت است؟ آيا زمينه ساز ظهور حضرت است؟ سوالاتي است كه از لابه لاي روايات جواب آن را پيدا كنيم (قرار شد كه شما مراجعات داشته باشيد، تا خدمتي باشد به ساحت حضرت و با مباحثه و مبادله اطلاعات همراه باشد). يك روايت در روضه كافي است كه خوانده شد. ما بحثمان در دو محور است. محور اول: بررسي سندي است و محور دوم بررسي دلالي است. اما بررسي سندي، سندش اين است: محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن يعقوب السراج قلت لابي عبدالله:[1] سند ظاهرا مشكل نداشته است. و مرحوم مجلسي كه خيلي نقّاد و مشكل پسند است بر خلاف آنچه كه به ايشان نسبت ميدهند. كسي كه كتاب شريف مراة العقول ايشان را ببيند معلوم ميشودكه چقدردر علم رجال تخصص و چه يد طولايي داشته است. روايات را به چه صورت نقادي ميكند. شانزده هزار روايت از كتاب شريف كافي شرح داده. از اين 16000 هزار 5000 هزار تا را ايشان از آنها تعبير به صحيحه ميكند. و فقط صدو پنجاه روايت را توثيق ميكند و عددي را حسن شمرده و تقريبا 9000 را تعبير ضعيف دارد. بايد مقدمه ايشان را در مرآة ببينيد. كه مراد مرحوم مجلسي از ضعيف در مورد روايات اصول كافي چيست، مرحوم مجلسي در ج 26 ص 154 مرآة العقول از اين روايت، با عنوان صحيح تعبير ميكند.[2] ما خواسته باشيم نقادي كنيم و به اصطلاح مته به خشخاش بگذاريم جاي حرف دارد. يعقوب سراج را، مرحوم نجاشي[3] و شيخ مفيد و ابن شهر آشوب توثيق كردهاند. حسن بن محبوب از او نقل كرده است. منتهي سه اشكال است: اشكال اول كه ابن الغضائري ايشان را تضعيف ميكند اشتراك نامي است بين يعقوب سراج و يعقوب احمر، اما اشكال اول علي المبني قابل حل است، چرا؟ چون استناد اين كتاب به ابن الغضائري مورد بحث است. مرحوم خوئي ميفرمايد كه اعتماد بر آنچه از كتاب او نقل شده است نيست به دليل اينكه ثابت نشده است كه اين كتاب (رجال) از ايشان است. نظر ايشان اين است كه يعقوب توثيق دارد.[4] ميماند مشكل دوم كه اشتراك نام است: اين هم مشكل ساز نيست، چون هر دو ثقه هستند. بالاخره يعقوب سراج غير از يعقوب احمر است. اگر بگويند از هم جدا هستند ميگوييم هردو ثقه هستند. اگر بگويند اين همان است، توثيقش از طريق شيخ مفيد ثابت ميشود. مشكل سوم: در طريق شيخ طوسي به ايشان، دو نفر وجود دارد، يكي بطه و ديگري ابي المفضل، آيا اين مساله مشكل ساز هست؟ نه، اين روايت را از شيخ طوسي نقل نشده است اين روايت از مرحوم كليني نقل ميكنيم. فرض كنيد اين را شيخ طوسي دركتب ديگرشان نقل كرده باشند و طريق شيخ طوسي به يعقوب سراج مشكل داشته باشد ولي در اينجا مشكل ساز نيست. نكته ديگري كه در اينجا مطرح است اين است كه، فرض كنيد ما هيچ راهي براي توثيق ايشان نداشته باشيم، آيا راههايي ميتوانيم داشته باشيم جهت توثيق ايشان. يك مبنائي وجود دارد به عنوان كثرت روايت: اگر از يك راوي در كتب اربعه زياد روايت نقل كرده باشد، يا ثقات از او روايت زياد نقل كرده باشند، اين خود علامتي است براي توثيق ايشان. شخصيتي مثل كليني 2000 از يك آدم ضعيف روايت نقل نميكند. آيا ما ميتوانيم از اين طريق اين شخص را توثيق كنيم؟ خير، چون مجموع روايت از ايشان كه در كتب اربعه نقل شده 11 مورد است. علي بن حمزه بطائني را ما توثيق ميكنيم چون در كتب اربعه بيش از 500 مورد از او روايت نقل شده است. ولي در مورد يعقوب سراج كثرت روايت وجود ندارد. البته اگر از اصحاب اجماع از شخصي روايت نقل كرده باشند، همانند ابن محبوب كه از اصحاب اجماع ميباشد، و از يعقوب سراج حديث نقل كرده ميتوان به آن راوي اطمينان كرد و او را توثيق نمود. پس دو طريق وجود دارد يا اكثار يا روايت اصحاب اجماع از او. پس ميتوان گفت كه يعقوب سراج مشكلي ندارد، و روايت از لحاظ سندي مشكلي ندارد.
حال به سراغ روايت ميرويم، ببينيم ما از اين روايت چه استفادهاي ميكنيم. سوالاتي كه در اول بحث مطرح شد، مثبت يا منفي بودن سيد حسني، حدود فعاليت او، نام او حسني يا حسيني است؟ دوباره روايت را ميخوانيم، به امام صادق عرض ميكند كه گشايش در امر شيعه چه زماني ميباشد؟ امام به چند علامت اشاره فرمود: خوب برخي از اينها، علامات حتمي ميباشد و برخي علامات غير حتمي هستند. فرمودند كه اختلاف در بني عباس ايجاد ميشود، تا زماني كه يماني بيايد و تحرك حسني شروع شود. و صاحب امر هم خارج ميشود از مدينه به سمت مكه. خروج حضرت سرّي ميباشد و خدمتگزاران حضرت به حسني خبر ميدهند و حسني هم دست به قيام ميزند. از اين روايت ما چه استفادهاي ميكنيم. يك مطلب اينكه چهره منفي نيست، ولي از او به عنوان اينكه چهره مثبت است هم استفاده نشده است. مگر نيستند كساني كه با سفياني درگيرند. مشخص نيست كه تمام آنها با امام همراه خواهند بود. البته شايد بتوان گفت اشاره شده كه چهره او مثبت است اما به صراحت اين موضوع بيان نشده است. حدود فعاليت او كجاست؟ حركتش كجاست؟ در چه زماني؟ قبل از ظهور، آن هم تحركش در يك مقطع خاص است. در جلسه ديروز عرض شد كه مرحوم مجلسي «خرج» را بين خروج و ظهور معني كردهاند. ممكن است تحركش به زمان ظهور نكشد و قبل از ظهور حضرت كشته شود. روايت مفصلي داريم كه نقل ميكنيم.[5]
روايت دوم براي بحث روايت از امير المومنين و 8 صفحه ميباشد. در معجم احاديث امام مهدي ج4 ص 140 مراجعه كنيد. «تسير الجيوش حتي تصير بواد القري بين المدينه و الشام. (وادي القري جزء توابع مدينه ميباشد). حسني با لشكر دوازده هزار نفري خود 12000 ميرسند خدمت حضرت، و به حضرت عرض ميكند: فرماندهي اين نيروها با من است چون من ابن الحسن هستم، من مهدي هستم. حضرت ميفرمايد: مهدي من هستم. حسني ميگويد آيا شاهدي بر اين مدعا داري؟ حضرت به پرندهاي كه در حال پرواز است اشاره ميكند و پرنده بر روي دست حضرت مينشيند. حضرت عصايي را كه به همراه دارد به زمين فرو ميكنند و آن عصا كه چوب خشكي است تبديل به درخت سبز ميشود. و حسني ميگويد تو ولي نعمت من هستي و من فرماندهي را به تو ميسپارم. از اين روايت ما چه استفادهاي ميكنيم؟ بايد ببينيم اين روايت را چه كسي نقل كرده است. اين روايت در هيچ يك از منابع حديثي ما نيامده است، نه نعماني و نه كمال الدين و نه غيبت شيخ طوسي، تا قرن 14 هيچ يك نقل نكردهاند. اولين كسي كه روايت كرده است يكي از اهل سنت، سلمي شافعي در كتاب عقد الدرر ـ از علماي قرن 7 است ـ در صفحه 126 تا 137 به تفصيل اين حديث آمده است. اصلا سند ندارد، به طور مرسل نقل كرده است. و هر كس نقل كرده است از ايشان گرفته است. 200 سال بعد متقي هندي در كتاب برهان ص 174 از او نقل كرده است. بعد از او آقاي شيخ يوسف مرعي در فرائد الفكر، و آقاي سيوطي در كتاب خود قسمتي از آنرا نقل كرده است. اما در كتب خاصه در هيچ كتابي نيامده است و اولين كسي كه از خاصه اين حديث را آورده مرحوم حائري يزدي صاحب «الزام الناصب» است. به عنوان خطبه البيان نقل كرده است.
بعد: سند خطبه البيان، كه ابن مسعود اين خطبه را از اميرالمؤمنين نقل كرده است. آقا اين خطبه را كجا فرموده اند، بعد از فرونشاندن اغتشاشات بصره بود. وارد شهر شدند اين خطبه را فرمودند. ولي ابن مسعود در سال 32 فوت شده است چهار سال قبل از خطبه، باقي مسائل ان شاء الله در جلسات بعد مطرح خواهد شد.
[1]. روضة الكافي، ج8، ص224، ج285.
[2]. مرأة العقول في شرح أخبار آل الرسول، 26/ 154 ح يأجوج و مأجوج.
[3]. رجال نجاشي، 451 رقم 1217.
[4]. معجم الرجال الحديث، 21/ 164 رقم 13783 يعقول السراج.
[5]. روضة الكافي، 8/224 حديث يأجوج و مأجوج: مرأة العقول، 26/157.
.
.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.