بحث در ارتباط با مهدويت، از بحثهاي ضروري است. بحث روز و مورد ابتلايي است.
مقدمه
به چند موضوع اشاره ميكنم:
موضوع اول امروز اين بحث مهدويت طبق روايات وارد شده به اين مضمون، امام زمان: يخرج علي افواه الناس، امام زمان وقتي كه ورد زبانها ميشود، در آن دوران ظهور ميكند. الان تقريبا همين است همه (مخالف و موافق) سخن از حضرت ولي عصر ميزنند. اما مخالف ميداند كه پايان كارش به دست حكومت جهاني حضرت است. موافق هم كه مشتاقانه منتظر اين دولت كريمه است.
موضوع دوم، سوء استفادههايي است كه ميشود (الان چند مورد نمونه همراه من است.) مدعياني هستند كه ادعاي نيابت خاصه دارند و يا خود را يماني ميدانند. لااقل من با يكي دو تا يماني بحث كردم. با اطمينان ميگفت: من يماني هستم و خودش رو مطرح كرد. امروز در جامعه مسالهاي مطرح ميشود كه، قبل از امام زمان فرزند ايشان به نام احمد خواهد آمد و البته اكنون اعتقاد دارند كه اين شخص آمده است. مصاحبه هم با او شده و هفت هشت صفحه مجموع مصاحبه است و عجيب اين كه مدعيان يا نائبها يا فرزند امام زمان يا بالاخره يماني، سرلوحه ماموريت و برنامه آنها تخطئه مرجعيت و مراجع و حوزه ميباشد. متاسفانه از بياطلاعي مردم سوءاستفاده ميكنند و مريد پروري ميكنند. آنها با تمام قدرت وارد ميدان شده و با نشر جزوات و چاپ كتب در تيراژ وسيع اهداف خود را پيگيري ميكنند. من مطمئن هستم پشت سر اين جريانات استعمار پير (انگليس) قرار دارد. خوب، اين همه الان دارد سوء استفاده ميشود و مستند به روايات ميكنند. با يكي از داعيان سرسخت يماني من بحث داشتم. شايد دو ساعت با او بحث داشتم. از كتاب غيبت نعماني روايت ميآورد. و به خيال خودش وجود اين روايات دركتاب نعماني كافي ميباشد. و بدون بررسي روايات در كتب ديگر اعتقاد به مطالبي پيدا كنيم و آن را بر اين آقا تطبيق نماييم.
با توجه به اين سوءاستفادههايي كه ميشود. يكي از فضلاي نجف اشرف كه در طي يك دورة تابستاني در مركز تخصصي مهدويت خدمتشان بوديم مطلبي را مطرح نمود كه اگر همان شيوة برخورد با مباحث اصولي و فقهي را در مباحث و احاديث مهدويت پيگيري ميكرديم اينها جرأت نميكردند قد علم كنند. راستي ما نميتوانستيم درگير شويم حرف براي گفتن نداشتيم از كجا وارد شويم يك سري مطالب به نظر ما از اصول مسلمه هستند و اينها روي اصول مسلمه دست گذاشتند، يماني از اصول مسلمه است اعتقاد به يماني، يماني خواهد آمد و بله (ليس فيها راية بأهدي من راية اليماني، تهدي الي الحق).[1] اينها جز مسلمات است. اما بايد دانست كه چه چيزي متواتر است اصل يماني يا حقانيت پرچم يماني كدام متواتر است؟ اصولاً ما در برابر جريان يماني تكليف داريم يا نداريم؟ اينها را ما بحث و تحقيق كرديم. گفتند اگر ما اين شيوه بحث را داشتيم چگونه جرات ميكردند كه افراد را بسيج كنند و در صفوف شيعه رخنه نمايند ما از اين به بعد ياد گرفتيم چه طور رفتار كنيم و بدون دعوا و نزاع به بحث علمي بپردازيم. خوب بعد از بيان اين دو نكته به بررسي برخي روايات و به صورت موضوعي در كتب اربعه ميپردازيم.
بايد متذكر شد كه رواياتي كه در رابطه با بعضي جريان مهدويت است كم نيست. هر چند بعضي رقم درشتي گفتند، هر چند بعضي از آنها محترم هستند ولي پذيرفته نيست رقمي كه گفتند تا 7000 روايت را نقل كردهاند. آنچه كه الان در كتاب معجم احاديث الامام المهدي است، همين معجم هشت جلدي، (البته گاهي ادغام شده است.) مجموع روايات 1436 يا 1439 ميباشد. (مجموع روايات كه در اين فلك دور ميزند) رواياتي كه از وجود مقدس رسول الله صلوات الله عليه واله رسيده كه اكثرا از طريق عامه است 560 تا 563. گاهي ادغام شده يادو روايت نظير يا شبيه هم بوده، اينها يكي حساب شده. خوب اين رقم را از 1436 كم كنيد، باقي روايات اهل بيت است كه عمدتا از كتابهاي خودمان است. هرچند از منابع و كتابهاي اهل سنت هم بعضا نقل شده است. اما به مقدار روايات رسول الله (ص) نيست. آياتي هم كه تأويل يا تفسير آنها، بالاخره به نحوي مرتبط با حضرت ولي عصر عليه السلام است، تقريبا بالغ بر 400 آيه است. يعني كلا به 2000 نميرسد. ولي اشتباه نشود. 2000 رقم كمي نيست. نقل اينها و فقط مطالعه اينها كلي زمان ميبرد تابرسيم به بررسي سندي،و دلالي و جنبههاي ديگر آن.
روايات را اگر ما بخواهيم طبقه بندي كنيم و شروع كنيم از كتب اربعه، در كتب اربعه دست كم 300 روايت ميباشد.كه اين رقم كمي نيست. اكثر اين روايات در كافي و من لا يحضره الفقيه شيخ صدوق است. از جلد اول كافي تا جلد هشتم. دقيقا در اكثر اين جلدها بالاخره به يك مناسبتي راجع به امام زمان و جريان علائم و… رواياتي است. البته قسمتي از آن در تهذيب نقل شده است. چند روايت هم در استبصار آمده است. مثلاً گاهي ميآمدند خدمت ائمه: مطالبي كه از روات از ائمه قبل نقل كرده بودند، عرضه ميكردند، آقا تصحيح كنند. ظاهرا ابوحمزه ثمالي خدمت امام كاظم ميرسد عرض ميكند ابو بصير نقل كردند: هر وقت آقا امام باقر عليه السلام تب ميكردند و كسالت پيدا ميكردند، فرياد ميزدند يا فاطمه الزهراء، به گونهاي فرياد ميزد كه كسي كه بيرون منزل بود صداي امام را ميشنيد، آيا درست است اين مطلب؟ آقا فرمودند: بله. به عنوان نمونه ديگر، در ج 3 استبصار صفحه 70 علي بن سالم ميگويد: سألت اباعبدالله: عن الخبر الذي روي إن ربح المؤمن علي المؤمن رِبا.
راوي ميپرسد روايتي نقل شده است از ائمه قبل: كه كسي كه اطمينانش به وثيقه بيش از اطمينانش به برادرش باشد من از او بيزارم. اين روايت نقل شده است آيا همينطور است؟ امام فرمودند: براي الان و اين زمان نيست، مربوط به دوران ظهور حق است، (ظهور القائم) دوراني است كه امام زمان ظهور ميكند.[2]
بالغ بر 70 درصد روايات شيعه امام عصر را با لقب «قائم» تعبير ميكنند.
و در اكثر روايات اهل سنت كلمه «مهدي» آمده است حال ببينيد كه نكته آن چيست. نام منتظر هم نقل شده است. اما اين كلمه «قائم» كه اشاره شد بيشتر در روايات ما آمده است.
باز از امام سوال ميشود كه خبر ديگري از شما نقل شده است. به همان قيمتي كه خريدي به همان قيمت بايد بفروشي؟ اگر روي آن سودي بردي رباخواري كردي؟ امام فرمود: باز هم مربوط به دوران ظهور حضرت قائم است. ولي الان اشكالي ندارد رزق و روزي است.
ببينيد اين سنخ روايات از كتاب شريف استبصار ميباشد، كه غير از تهذيب است. نوع رواياتي كه كتب اربعه مخصوصا در كتاب شيخ كليني در كافي آمده است: كامل شدن عقل در آن دوران است، دگرگوني و تحول در سمع و بصر در آن دوران است، ميراث انبياء و مهدي: اينها سوژه بحث است روي اينها خيلي ميشود مانور داد. رواياتش را جمع كنيد آن چه در كافي شريف و جاي ديگري امده است، اشاره دارد به اين مطالب يعني عصاي و موسي، خاتمِ سليمان، اشاره ميكند به قميص پيامبر اكرم، سيف پيامبر اكرم، اين موارد جمع شود همه اشاره است همه كنايه است. وقتي اشاره ميكند خاتم سليمان، يعني معجزات سليمان همراه او است. «ولسليمان الريح غدوها شهر ورواحها شهر»[3]، المهدي و ليله القدر: ارتباط ليله القدر با حضرت چيست؟ ليله القدري كه در ماه رمضان ودر ماه شعبان است،بايد بررسي شود هر دوي اينها با امام زمان مرتبط است مخصوصا ليله القدري كه در ماه مبارك رمضان است.
در كتاب بحار ج 100 بيش از 50 روايت نقل ميكند كه برخي از اين عبارات مرتبط ميكند ليله القدر را با وجود مقدس حضرت ولي عصر عليه السلام. ريشه اين بحث در كتاب كافي است.
علم در دوران امام گسترش پيدا ميكند. علم ظاهر ميشود. سوالاتي كه ميكنند در اينجا جوابش است. ينبت العلم في قلب المهدي.
انتقام گيرنده خون امام حسين، مسالهاي كه الان در سايتها ( توسط وهابيها، يك گوشه روايت را ميگيرند و باقي روايت را رها ميكنند) مطرح ميشود. كه عرض ميكنند كه امام صادق فرمودند كه حضرت مهدي قاتلان حسين را ميكشد المهدي يهدم المسجدالحرام. يحكم بحكم ال داود. المهدي يقتل ذراري قتلة الحسين.[4]
راوي از امام ميپرسد: روايت از جد شما امام صادق آمده است، وقتي امام ظهور ميكند يقتل ذراري قتلة الحسين. نسل آنها را ميكشد. امام فرمودند: اين چنين است سپس راوي پرسيد پس معناي اين آيه چه ميشود، كه «و لا تزر وازرة وزر اخري». امام فرمود كه هر چه خدا فرموده حق است. امّا ذراري قتله الحسين راضون بقتله. (مدتي پيش ريختند داخل حسينيه شيعهها و آنها رو كشتند، شعار آنها درود بر يزيد و اهانت به ائمه بود. حمايت از يزيد و محكوم كردن قيام امام حسين بود) إن ذراري قتلة الحسين راضون، بفعل ابائهم، راضي هستند به اين امر، اينها به عنوان كسي هستند كه در اين واقعه شريك هستند، «ولو ان مؤمنا قتل بالمشرق فرضي بقتله من في المغرب لكان شريكا في دمه».[5]
موضوعات ديگر مباحث شباهت امام زمان با ائمه، وراثت امام زمان از ائمه، مهدي و حديث لوح، اينها رواياتي است كه كافي در بشارات آورده است. المهدي من نسل فاطمه، مقام حضرت مهدي، توصيف حضرت مهدي از زبان پيامبر اكرم، حرمت نام حضرت.نام حضرت كدام است؟ م ح م د است يا «احمد» «مبشراً به النبي من بعدي اسمه احمد»، اين است يا آن است؟ آيا تسميه واقعاحرام است، وجه آن چيست؟ ريشه اين بحث در كتاب كافي شريف آمده است.
شيوه و روش بحث
روايات و موضوعات در اين زمينه بسيار است روش بحث اين است موضوعي كه مطرح ميكنيم سعي ميكنيم با محوريت كتب اربعه باشد. بعد سعي ميكنيم پيرامون آن موضوع بحث ميكنيم. اگر در كافي شريف باشد لااقل شرح مراه العقول مرحوم مجلسي را ببينيم كه ايشان اولاً حديث را ارزيابي ميكند. و بعضاً «مرحوم مجلسي» مطالبي را بيان كرده است. مرحوم مازندراني شرح دارند به ان مقداري كه لازم باشد ما پيرامون روايتي كه از كافي نقل شد به شروح آن مراجعه ميكنيم. اگر از تهذيب نقل شد باز بيان مرحوم مجلسي در كتاب ملاذ الاخيار كه 16 جلد است. و اگردر روضه المتقين باشد (شرح من لا يحضره الفقيه است). مرحوم مجلسي دوم از پدر مطالبي را نقل كرده است. اگر در استبصار مطالبي باشد. به شرح آن استقصاء الاعتبار مراجعه ميكنيم. سعي ميكنيم بحثهاي ما با محوريت كتب اربعه باشد. ولي براي كامل شدن بحث به كتب ديگر نيز اشاره ميكنيم كتب دسته اول مثل كمال الدين يا كتاب غيبت شيخ طوسي و به تناسب رواياتي كه مورد بحث است را مطرح ميكنيم و نتيجه گيري ميكنيم و اگر اين روايات در كتب اهل سنت امده است (براي آشنايي نه گرفتن مبنا) به آن كتب مراجعه ميكنيم. اصل و محور، روايات و كتابهاي ما است براي تكميل اين بحث ما به كتب خودمان مراجعه ميكنيم كه بايد خود كتابها ارزيابي شود چون اين بحث هفتهاي دو جلسه بيشتر نيست نميتوانم قول دهم كه كتاب شناسي، آشنايي با مولف و اسناد و روايات را دنبال كنيم. لذا ما اگر بتوانيم از كتابها مخصوصا كتب اهل سنت اشاراتي ميكنيم، عزيزان خودشان تحقيق كنند. اگر ما ابن حماد را مطرح كرديم آدرس ميدهيم كه خودشان مراجعه كنند ببينيد ابن حماد نزد فريقين چقدر اعتبار دارد. و كتابش چقدر اعتبار دارد. همچنين در كتابهاي قديم نامي از مسند احمد برده شده است. كتاب و روايات اين فرد كه قبلا بحث شد چقدر اعتبار دارد؟
فعلا محور بحث ما جريان سيد حسني است. اشخاصي هستند كه اسمشان در روايات آمده ما ميخواهيم با اينها آشنا شويم يكي از آنها سيد حسني است كه زياد از او اسم برده ميشود. آيا اين همان نفس زكيه است يا شخص ديگري است؟ و رواياتي كه راجع به ايشان آمده چند تا است و اين شخص مثبت است يا منفي؟ وظيفه ما در برابر او چيست ؟
روايت اول: راجع به ايشان در كتب اربعه است يك روايت فقط در ج 8، يعني روضه كافي ص 224.[6] روايت اين است:
- يعقوب سراج: قلت لابي عبد الله: متي فَرَج شيعتكم؟ امام فرمود: اذا اختلف ولد العباس(حكومت عباسي سقوط ميكند) (روايات متعددي بيان ميكنند كه ارتباط تنگاتنگي وجود دارد بين اختلاف بين حكومت عباسي و امام زمان. و وهي سلطانهم، سلطنت آنها سست شده. روايت مفصل است در قسمتي از روايت آمده است كه شامي ظهور ميكند،كه شامي همان سفياني است. و يماني هم حركت ميكند و تحرك الحسني كه حسني هم شروع به تحرك خواهد كرد. در باقي روايت آمده كه پس از اين اتفاقات، خرج صاحب هذا الامر من المدينه الي مكه: اگر اين حوادث اتفاق افتاد صاحب امر از مدينه به مكه خواهد آمد.[7] حال سوالي كه اينجا مطرح است صاحب امر از كجا ظهور ميكند؟ اينكه ميفرمايد: خرج من المدينه الي مكه، اين خروج چيست؟ مرحوم مجلسي ميفرمايد:اي مختفيا ليظهر بمكة.[8]
از امام سوال شد چه چيزي از ميراث پيامبر اكرم در دست ايشان است؟ فرمودند: سيف رسول الله، قضيبه و عمامه رسول الله، پرچم رسول الله،
بعضي از خدام حضرت مطلع ميشوند كه حضرت براي اصحاب ظاهر شدند و به حسني خبر ميدهند كه آقا خروج كرده است و حسني دست به تحرك ميزند و خروج ميكند. ولي در نطفه خفه ميشود، كه اهل مكه هيچ وقت با اهل بيت كنار نيامدند. (كتابي اخيرا يكي از اهل سنت نوشته است كه واقعا كتاب تكان دهنده است. قريشيها هيچ وقت با اهل بيت ميانه خوبي نداشتند، نه در گذشته و نه امروز و نه در هنگام ظهور امام زمان عليه السلام.) حسني همين كه مطلع ميشود كه حضرت خودش را به اصحاب نشان داده است دست به تحرك ميزند؛ كه نميگذراند و همانجا او را ميكشند.[9] پس اهل مكه با چه كسي ارتباط دارند؟ با سفياني. اين محور بحث است تا جلسه بعد. حسني كيست و كجا با حضرت برخورد ميكند. نيتجهاي از اين روايت ميتوان گرفت كه تحرك حسني از مدينه است كه در نطفه خفه خواهد شد. اما در روايتي آمده كه حسني در مكاني بين مكه و مدينه با حضرت برخورد ميكند. در روايتي ديگر آمده كه در عراق برخورد ميكند. اين روايات در ظاهر تعارض دارد. ولي تعارض براي صحت روايت يا حجيت روايت است. خواهيد ديد كه برخي از اين روايات از لحاظ سندي مشكل دارند.
[1]. الخرائج و الجرائح3/ 1163: في ذيل باب العلامات الكائنه قبل خروج المهدي.
[2]. استبصار 3/70/ ح2، باب ربح المؤمن علي أخيه المؤمن.
[3]. سورة سبأ: 12.
[4]. ثواب الأعمال، 258 باب عقاب من قتل الحسين، ح4 و مستدرك الوسائل 18/ 152 ب32 ح22368.
[5]. وسائل الشيعه، 16/138 باب5 وجوب انكار المنكر با لقلب… ح21180.
[6]. لازم به ذكر است كه روضة الكافي يقينا از مرحوم كليني است به شهادت شيخ طوسي مرحوم نجاشي و ابن شهر آشوب و صاحب معالم العلماء، پس اعتنايي به قول بعضي متاخرين كه تشكيك كرده اعتنايي به قول آنها نميشود. در ج 19 مستدرك الوسائل صفحات آخر مطلبي نقل ميكند و رد ميكند. پس كتاب روضه از مرحوم كليني است.
[7]. كافي (روضة) 8/ 224 حديث يأجوج و مأجوج.
[8]. مرأة العقول في شرح أخبار آل الرسول، 26/157 ح يأجوج و مأجوج.
[9]. روضة الكافي، 8/ 225 ح يأجوج و مأجوج.
.
.
با سلام
ضمن تشکر از زحمات ارزشمند شما
منبع روایت جریان تب امام باقر علیه السلام ، رو می خواستم ، روایت بسیار تکان دهنده ای بود .
تشکر
اجرتون با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
سلام علیکم .
عرض ادب
بحارالانوار جلد 59 – صفحه 102
کافی جلد 8 – صفحه 109