جلسه نوزدهم - 22 / 8 /91
.
بسم الله الرحمن الرحيم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه.
.
مقدمه
.
در جلسه قبل بیان شد که بعضی از معاصرین در مقام تشکیک در اعتقاد به رجعت، اشکالاتی را متوجه علامه مجلسی کردند.گویا گمان بردهاند که فقط ایشان معتقد به رجعت است لذا شبهاتی و ایراد هایی به فرمایشات مرحوم مجلسی کردهاند.
.
اشکال اول این بود که اصلا اجماع و ضرورت ثابت نیست بلکه متورعین و متدینین میگویند: رجعت از اصول دین و فروع دین نبوده و اعتقاد به آن هم واجب نیست. ایشان میفرماید:
.
«وإنما اعتراف من اعترف بالرجعة وأخذ بها، نتيجة لهذه الأخبار التي ادعى المجلسي تواترها» کسانی که اعتراف به رجعت کرده اند،در اثر اخباری بوده که مرحوم مجلسی آنها را نقل و ادعای تواتر کرده است. پس محور را علامه مجلسی قرار داده است. مرحوم صدر در ادامه بحث میفرماید:
.
« إذاً، فالرأي العام المتخذ حولها – ولا أقول الإجماع – ناتج من هذه الأخبار، ولا يمكن أن تزيد قيمة الفرع على الأصل».[1] در واقع نوعى باور عمومى – و نه اجماع- در نتيجه اين روايات پديد آمده است كه نبايد در حد يك «اصل مسلم» به آن بها داد و شما که ادعای اجماع میکنید اصل اجماع، روایات است و نمیشود اجماع از خود روایات قوی تر باشد. چون مدرک اجماع همین رواياتي است که مجلسی ادعاي تواتر کرده است.
.
ما در مقام جواب – با تمام احترام و تواضع – ميگوئیم که اینگونه نظر دادن شاید از کم تتبعی باشد و سپس اجماع و اتفاق بزرگانی امثال شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ صدوق و بزرگانی که سابق بر مجلسی (قرن دوازدهم) بودهاند نقل نمودیم. چون این بزرگان در قرن چهارم و پنجم بوده که این مسئله را ادعا فرموده اند،
.
علمایی هستند که صدها سال قبل از ولادت مجلسی و تألیف کتاب بحار الانوار میزیسته ولی ادعای تواتر و تضافر روایات در مورد رجعت کردهاند. ضمنا آیا اینها از متورعین نیستند که ادعای اجماع کرده اند؟
.
اشکال دوم مرحوم صدر بر بیان علامه مجلسی
.
المناقشة الثانية: أنه من الواضح أن مجرد نقل لرواية لا يعني الإلتزام بمضمونها والتصديق بصحتها،من قبل الناقل أو الراوي.إذاً فهؤلاء الأربعون الناقلون لهذه الروايات لايمكن أن نعدهم من المعترفين بالرجعة.
يعني بديهى است نقل روايت به خودى خود به معنى پذيرش محتواى آن از سوى روايتكننده آن نيست؛ در نتيجه نمىتوان آن چهل راوى را در زمرۀ معتقدان به رجعت به شمار آورد (نقل روایت اعم از قبول است)
.
جواب اشکال
.
مضمون کلی این حرف صحیح است ولی آیا در این جا مصداق دارد؟ برای روشن شدن مطلب،کلام مرحوم مجلسی را نقل میکنیم:
.
« و كيف يشك مؤمن بحقية الأئمة الأطهار ع فيما تواتر عنهم في قريب من مائتي حديث صريح رواها نيف و أربعون من الثقات العظام و العلماء الأعلام في أزيد من خمسين من مؤلفاتهم
و چگونه مىشود مؤمنى كه به حقانيت امامان معصوم عليهم السّلام باور دارد، به دويست حديث – که صراحت در رجعت دارد و این بدان معناست که روایات دیگری هم وجود دارد – كه چهل و دو نفر از راويان مورد اعتماد و عالمان سرشناس در بيش از پنجاه كتاب خود آوردهاند، با ديدۀ ترديد بنگرد. افرادی مثل: ثقة الإسلام الكليني و الصدوق محمد بن بابويه و الشيخ أبي جعفر الطوسي و السيد المرتضى و النجاشي و الكشي و العياشي و علي بن إبراهيم و سليم الهلالي و الشيخ المفيد و الكراجكي و النعماني و الصفار و سعد بن عبد الله و ابن قولويه و علي بن عبد الحميد و السيد علي بن طاوس و ولده صاحب كتاب زوائد الفوائد و محمد بن علي بن إبراهيم و فرات بن إبراهيم و مؤلف كتاب التنزيل و التحريف و أبي الفضل الطبرسي و إبراهيم بن محمد الثقفي و محمد بن العباس بن مروان و البرقي و ابن شهرآشوب و الحسن بن سليمان و القطب الراوندي و العلامة الحلي و السيد بهاء الدين علي بن عبد الكريم و أحمد بن داود بن سعيد و الحسن بن علي بن أبي حمزة و الفضل بن شاذان و الشيخ الشهيد محمد بن مكي و الحسين بن حمدان و الحسن بن محمد بن جمهور العمي مؤلف كتاب الواحدة و الحسن بن محبوب و جعفر بن محمد بن مالك الكوفي و طهر بن عبد الله و شاذان بن جبرئيل و صاحب كتاب الفضائل و مؤلف كتاب العتيق و مؤلف كتاب الخطب و غيرهم من مؤلفي الكتب التي عندنا و لم نعرف مؤلفه على التعيين و لذا لم ننسب الأخبار إليهم و إن كان بعضها موجودا فيها.»[2]
.
اشکال مرحوم صدر این است که نقل روایات در کتاب هایشان اعم از قبول است.
.
جواب: ممکن است کبرای کلی مورد قبول باشد ولی آیا این کبری در مورد چنین کتاب هایی هم که در مقام تدوین عقاید و باورهاست، جاری میشود؟
.
وقتی مرحوم کلینی در مقدمه کتابش میفرماید که روشم این نیست که هر چیزی را بیاورم بلکه روشم این است که روایاتی را بیاورم که به آنها عمل کنم یا وقتی روش مرحوم صدوق هم چنین باشد، آیا باز میتوانیم آن کبرای کلی را قبول کنیم و بگوییم نقل اعم از قبول است. ما نمیتوانیم بگوییم که این چهل نفر ناقل روایت رجعت، ملتزم به آن نیستند.
.
اشکال سوم
«المناقشة الثالثة: أن هؤلاء الرواة الإثنين والأربعون الذين عددهم المجلسي لم يجتمعوا في جيل واحد. فلو رويت أخبار الرجعة من قبل أربعين شخصاً في كل جيل حتى يتصل بزمن المعصومين (ع)،لكانت أخبار الرجعة متواترة.ولكن يبدو من كلام المجلسي نفسه،وهو أوسع الناس إطلاعاً في عصره، أن مجموع الناقلين لأخبار الرجعة من المؤلفين في كل الأجيال الإسلامية إلى حين عصره لا يعدو النيف والأربعين راوياً.فلو أخذنا المعدل وهو عملية لا مبرر لها الآن، لرأينا أنه يعود إلى كل جيل حوالي أحد عشر مؤلفاً، لأن المجلسي عاش في القرن الحادي عشر الهجري،وهو عدد لا يكفي للتواتر»
چهل و دو نفر راوى كه مجلسى آنها را بر شمرده است معاصر يكديگر نيستند. در حالى كه اگر اخبار رجعت از سوى چهل راوى در هر طبقهاي تا زمان معصومين : روايت مىشد، اين اخبار متواتر مىبود اما از سخن خود علامه مجلسى پيداست كه همۀ راويان اخبار رجعت از همۀ نسلهاى اسلامى تا عصر او، بيشتر از چهل و اندى نيست؛ در نتيجه ميانگين راويان اخبار رجعت در هر طبقهاى حدود يازده نفر است و اين براى تواتر كافى نيست.
.
جواب اشکال
باز از ایشان تعجب میکنیم. زیرا تواتر را با عدد یازده مقایسه میکنند. شیعه در معیار تواتر روی عدد خاصی تأکید ندارد بلکه ملاک در تواتر را «إخبار جماعۀ یمتنع تواطئهم علی الکذب» میداند. مسأله عدد برای تواتردر کلمات عامه آمده است. با مراجعه به کتبی مانند؛ قوانین مرحوم قمی و یا کتاب الرعایة في علم الدرایة (ص 62) و همچنین کتاب مقباس الهدایة مرحوم مامقانی بدست میآید که که عدد خاصی در تواتر شرط نیست. «انما هو متروک إلی الواقع، قد یحصل بعشرة و قد یحصل بأقل من ذلک و قد لا یحصل بمأئۀ (گاهی تواتر به بیشتر از صد نفر هم محقق نمیشود. چون ما یقین به خلافش داریم) کل ذلک لأجل قرب اولئک للصدق بخلاف هؤلاء (ملاک قرب به صدق است. ممکن است هفت نفر قرب به صدق داشته ولی صد نفر قرب به صدق را نداشته باشند. پس علمای عامه قائل به عدد هستند. مرحوم شهید به این مطلب اشاره دارد، ایشان میفرماید:
.
«قد خالف فی ذلک قوم و فاعتبروا اثنی عشر بعدد النقباء» (درتواتر باید دوازده نفر باشند «و بعثنا منهم اثنی عشر نقیبا» مائده / 12 )
.
بعضی گفته اند: باید 20 نفر باشند لآیة عشرین صابرین. «عشرون صابرون یغلبوا مئتین» انفال/65
.
بعضی گفتهاند باید 70 نفر باشند تا تواتر حاصل شود. چون حضرت موسی 70 نفر را انتخاب کرد.«و اختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقاتنا» اعراف/ 155.
.
بعضی گفتهاند 313 نفر به عدد اهل بدر.
.
* واضح است که این حرفها، بدون دلیل و بی ربط است.
.
بهرحال شما معنای تواتر را ببینید. در مورد تواتر گفته اند: «إخبار جماعة یؤمن تواطئهم علی الکذب عادة و إن کان ذلک لأجل اللوازم الخارجیّة» اخباری که امتناع از تواطؤ بر کذب دارد ممکن است به خاطر عامل خارجی باشند مثلا کثرتشان.[3]
.
کلام مرحوم صدر در مورد تواتر
مرحوم سید باقر صدر مطلب جالبی را در ارتباط با تواتر دارند. میفرمایند عواملی که در حصول علم به اصل تواتر تأثیر دارد – البته بعد از اینکه ضابطه را همان کثرت عددی قرار دادهاند – عبارتند از:
.
و الضابط فى التواتر الكثرة العددية , و لكن لا يوجد تحديد دقيق لدرجة هذه الكثرة التى يحصل بسببها اليقين بالقضية المتواترة , لأن ذلك يتأثر بعوامل موضوعية مختلفة و عوامل ذاتية أيضا
.
حصول علم به تواتر، متأثر از عواملی است که آن عوامل عبارتند از: (عوامل موضوعیه)
.
1. درجة الوثاقة و التصدیق لکل مخبر من مخبري التواتر.
هر چه درجه وثاقت مخبرین بالاتر باشد، حصول علم بیشتر است. مثلا وقتی یک یا دو مرجع خبری میدهند، چه بسا برای ما علمی بیاورد که اگر صد نفر ثقه هم چنین خبری را بازگو نمایند، آن یقین حاصل نگردد زیرا عدالتی که در مرجعیت هست، خیلی بالاتر از عدالت دیگران است. مرجع تالی تلو معصوم است. عدالت در مرجعيت در رتبة بعد از عصمت است.
.
2. نوعیّة القضیّة المتواترة , و كونها مألوفة أو غريبة
بعضی قضایا مأنوس به ذهن و بعضی قضایا غریب از ذهن است. هر چه قضیه به ذهن مألوف تر و نزدیک تر باشد، احتمال اصابت به واقع در آن، بیشتر و در نتیجه حصول علم در آن قویتر میباشد. در قضیه مألوف با چند نفر ممکن است علم حاصل شود ولی در قضیه غریب اینگونه نمیباشد.
.
3. تباین الشهود و المخبرین فی اوضاعهم الحیاتیه و الثقافیّة و الإجتماعیّة.
هر چه در مسائل فرهنگی و اجتماعی و…سنخیت شهود کمتر باشد، احتمال اصابت به واقع بیشتر است. مثلا در مخبرین، یکی کشاورز و دیگری طلبه و یکی هم دکتر و.. بوده و خبری را بدهند احتمال اصابت به واقع در آن خبر، بیشتر است تا اینکه همه مخبرین، کشاورز یا پزشک… باشند که در این صورت احتمال اصابت به واقع کمتر است.
.
4. قرب مدرک الخبر و مستنده إلی الحس
.
مرحوم صدر پس از ذکر نکاتی، عوامل ذاتی را که در حصول علم به تواتر موثر هستند، بیان میکند.
(مسائلی در افراد وجود دارد که ممکن است اَخباری که برای دیگران علم آور باشد برای آن شخص متواتر و علم آور نباشد. پس خبر با اینکه متواتر است ولی برای فرد مذکور یقینی نمیباشد (مشکلی در مخبرین و خبر وجود ندارد بلکه مشکل از ناحیه فرد است)
.
1. حالة الوسوسة و البطء الذاتی للذهن فإنّ الناس یختلفون فی سرعة حصول الیقین لهم و بطئه اختلافا ذاتیا
بعضی افراد کند ذهن بوده و سریع الوصول نیستند. هر چه در انتقال، حالت ذاتیِ ذهنیِ انسان کند تر باشد، تواتر دیرتر حاصل میشود و هر چه سریع تر باشد، تواتر هم زودتر حاصل میشود.
2. وجود الشبهة إذا کان الإنسان یعتقد بخلاف مؤدی الخبر فإنّها قد تشکل مانعاً تقف امام سرعة حصول الیقین
حصول علم در بعضی افراد به جهت برخی شبهات در ذهنشان، به کندی صورت میگیرد. مثلا هنگامی که بناي فردی از همان ابتدا بر نپذیرفتن و نظرش بر خلاف مضمون خبر باشد؛ چنین مبنایی مانع در حصول علم برای شخص میشود، پس ذهن باید خالی بوده، نه اینکه از اول شبهه ای در ذهن باشد.
.
3. العاطفة، فإنّها احیانا تحکم علی الإنسان»[4]
احساسات و عواطف گاهی بر انسان اثر میگذارد و میتواند مانعی بر حصول علم به خبر باشد.
.
کلام علامه طباطبائی در المیزان در مورد رجعت
.
علامه طباطبائی در المیزان خیلی زیبا بحث رجعت را بیان کردهاند. ( تفصیل آن را در المیزان ببینید)
.
«فإذا تصفحت وجدت شيئا كثيرا من الآيات ورد تفسيرها عن أئمة أهل البيت تارة بالقيامة و أخرى بالرجعة و ثالثة بالظهور، و ليس ذلك إلا لوحدة و سنخية بين هذه المعاني، و الناس لما لم يبحثوا عن حقيقة يوم القيامة و لم يستفرغوا الوسع في الكشف عما يعطيه القرآن من هوية هذا اليوم العظيم تفرقوا في أمر هذه الروايات، فمنهم من طرح هذه الروايات[5] و هي مات و ربما زادت على خمسمائة رواية في أبواب متفرقة، و منهم من أولها على ظهورها و صراحتها، و منهم- و هم أمثل طريقة- من ينقلها و يقف عليها من غير بحث. و غير الشيعة و هم عامة المسلمين و إن أذعنوا بظهور المهدي و رووه بطرق متواترة عن النبي ص لكنهم أنكروا الرجعة و عدوا القول بها من مختصات الشيعة، و ربما لحق بهم في هذه الأعصار بعض المنتسبين إلى الشيعة، و عد ذلك من الدس الذي عمله اليهود و بعض المتظاهرين بالإسلام كعبد الله بن سبإ و أصحابه، و بعضهم رام إبطال الرجعة بما زعمه من الدليل العقلي فقال: ما حاصله: «أن الموت بحسب العناية الإلهية لا يطرأ على حي حتى يستكمل كمال الحياة و يخرج من القوة إلى الفعل في كل ما له من الكمال فرجوعه إلى الدنيا بعد موته رجوع إلى القوة و هو بالفعل، هذا محال إلا أن يخبر به مخبر صادق و هو الله سبحانه أو خليفة من خلفائه كما أخبر به في قصص موسى و عيسى و إبراهيم ع و غيرهم. و لم يرد منه تعالى و لا منهم في أمر الرجعة شيء و ما يتمسك به المثبتون غير تام، ثم أخذ في تضعيف الروايات فلم يدع منها صحيحة و لا سقيمة، هذا. و لم يدر هذا المسكين أن دليله هذا لو تم دليلا عقليا أبطل صدره ذيله فما كان محالا ذاتيا لم يقبل استثناء و لم ينقلب بإخبار المخبر الصادق ممكنا، و أن المخبر بوقوع المحال لا يكون صادقا و لو فرض صدقه في إخباره أوجب ذلك اضطرارا تأويل كلامه إلى ما يكون ممكنا كما لو أخبر بأن الواحد ليس نصف الاثنين، و أن كل صادق فهو بعينه كاذب»[6]
اگر بخواهى كتب حديث را صفحه به صفحه ببينى، خواهى ديد كه روايات بسيار زيادى از ائمه اهل بيت : در تفسير بسيارى از آيات آمده،كه يا فرمودهاند: مربوط به قيامت است، و يا فرمودهاند: مربوط به رجعت است، و يا فرمودهاند: مربوط به ظهور مهدى 4، و اين نيست مگر به خاطر وحدت و سنخيتى كه در اين سه معنا هست. و مردم چون هيچ بحثى پيرامون حقيقت روز قيامت نكردهاند، و زحمت اين تحقيق را بخود نداده، و در نتيجه نفهميدهاند كه قرآن كريم در باره اين روز عظيم چه فرموده، لذا در باره اين روايات دچار اختلاف شدهاند، بعضى به كلى آنها را با اينكه صدها روايت است، و شايد از پانصد روايت كه در ابواب مختلف نقل شده تجاوز كند طرح كردهاند، و بعضى ديگر دست به تاويل و توجيه آنها زدهاند، با اينكه ظهور آنها روشن است، و بلكه بعضى از آنها صريح در مفاد است، و بعضى ديگر كه حد متوسط و راه ميانه را رفتهاند تنها به نقل آنها اكتفاء نموده، از بحث پيرامون آنها خوددارى نمودهاند.
.
[مساله رجعت و رد بر منكرين آن]
فرقه هاى اسلامى غير شيعه كه عامه مسلمين را تشكيل مىدهد، هر چند ظهور مهدى 4 را قبول دارند، و رواياتش را به طرق متواتر از رسول خدا 9 نقل كردهاند و ليكن مساله رجعت را انكار نموده، آن را از مختصات شيعه دانستهاند، و حتی برخی از معاصرین ما که به شیعه انتساب دارند مىگويند: روايات شيعه از احاديث دروغى است كه دست يهود و يا كفارى كه تظاهر به اسلام مىكردند، مانند عبد اللَّه سبا و يارانش آنها را داخل در احاديث ما كردهاند.
.
و بعضى ديگر در مقام ابطال رجعت از راه دليل عقلى وارد شده و بطور خلاصه گفتهاند: (مرگ امرى است كه با در نظر گرفتن عنايت پروردگار هرگز بر هيچ زندهاى عارض نمىشود مگر بعد از آنكه آن موجود زنده به حد كمال رسيده باشد، و زندگيش كامل شده، آنچه در قوه داشته به فعليت رسيده باشد، و چنين موجودى كه تمامى كمالات بالقوهاش فعليت يافته، اگر بعد از مردن به دنيا برگردد، در حقيقت دوباره به حالت قوه و استعداد برگشته است، و اينكه چيزى كه فعليت يافته برگردد و بالقوه شود امرى است محال، ( پس رجعت یعنی رجوع از فعلیت به قوه که محال است) مگر اينكه مخبرى صادق كه يا خود خداست و يا خليفهاى از خلفاى او، از چنين برگشتى خبر دهند، هم چنان كه در داستانهاى موسى، و عيسى، و ابراهيم : و داستانهايى از ديگران چنين خبرهايى آمده، ولى نه از خدا، و نه از يكى از خلفاى او خبر معتبرى نيامده كه دلالت بر رجعت داشته باشد، و رواياتى كه قائلين به رجعت به آن تمسك مىكنند تمام نيست، آن گاه شروع كردهاند به تضعيف روايات، و يكى يكى را رد كردهاند، نه صحيحى باقى گذاشتند و نه سقيمى. خوب توجه كن كه اين بيچاره نفهميده كه اگر دليلش درست باشد، و راستى دليل عقلى باشد صدر دليلش ذيل آن را باطل مىكند، چون اگر چيزى محال ذاتى شد، ديگر استثنا بر نمىدارد، كه با خبر دادن مخبر صادق از محال بودن برگشته، و ممكن شود، بلكه مخبر هر كه باشد وقتى از وقوع امرى محال خبر مىدهد، بايد فورا صادق بودنش را تخطئه كرد، و به فرضى كه نتوانيم در صادق بودنش شك كنيم، ناگزير بايد خبرش را تاويل كنيم، و معنايى به آن بدهيم، كه ممكن باشد، مثل اينكه اگر خبر داد كه عدد يك نصف عدد دو نيست، و يا خبر داد كه تمامى خبرهاى صادق در عين صادق بودن كاذب است، كه گفتيم اگر بتوانيم در راستگويى اين مخبر تشكيك مىكنيم، و اگر نتوانستيم ناگزير كلامش را توجيه مىكنيم، بطورى كه از محال بودن در آيد.
.
نتیجه بحث
مرحوم طباطبائی روایات رجعت را قبول داشته و اشکال عقلی را که برخی مطرح کرده اند، وارد نمیداند. إن شا الله در جلسه بعد، بحث را دنبال میکنیم.
.
.
وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين
.
————————————————————————————————————————————————
[1]. تاريخ ما بعد الظهور، ج3: 633.
.[2] مجلسی، بحار الأنوار، ج53، ص 122
[3]. الموسوعة الفقهية المسيرة10: 638.
.[4] دروس فی علم الاصول.
.[5] مرحوم صدر می فرماید است علم اینگونه روایات در نزد خداست. آیا می توان پانصد روایت را طرح کرد و بگوییم متورعین گفته اند نه اجماعی است و نه ضرورت دارد و نه لازم است به آن اعتقاد داشته باشیم لذا باید روایت را کنار بگذاریم. مرحوم مجلسی می گوید دویست روایت، مرحوم علامه می فرماید پانصد روایت و مرحوم والد ما می فرمود: ششصد روایت؛ ایا می توان این همه روایات را طرح کرد.
.[6] طباطبائی، الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص: 107.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.