جلسه بیست و دوم ‌- 13 / 9 /91

.

بسم الله الرحمن الرحيم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه.

.

مقدمه

.

بحث راجع به مناقشه های کلی صاحب کتاب تاریخ ما بعد الظهور بود. یکی از مناقشه‌ها این بود که اصلا التزام به مدلول روایات رجعت صحیح نیست چون خیلی از این روایات، مشکل دارد.

.

* کلام ایشان در صورتی صحیح است که ما بخواهیم علی الإطلاق ملتزم بشویم و همه روایات را بپذیریم ولی این بزرگوار می فرماید که التزام اجمالی هم (یعنی بگوییم بعضی از روایات رجعت صحیح است) برای قائلین به رجعت کفایت نمی‌کند چون قائلین به رجعت، معنایی از رجعت ( رجعت ائمه یا اموات و یا رجعت ائمه از آخر به اول) را قائل هستند که این روایات، هیچ کدام از این معانی را ثابت نمی‌کند. مرحوم صدر در ادامه بحث می فرماید:

.

 «نعم، هناك مداليل تتكرر في الأخبار،واوضحها رجوع الإمام أمير المؤمنين7 بصفته دابة الأرض التي نص عليها القرآن االكريم.إن هذه المداليل لا ترد عليها هذه المناقشة، وهي قابلة للإثبات من زاويتها» بله در آن روایات، مضامینی است که بسیار تکرار شده است که روشن ترین آن ها، بازگشت اميرالمؤمنين 7 مى‌باشد كه به تعبير قرآن كريم «دابة الارض» می باشد.

.

جواب ما:

* عجیب است!؛ ایشان از روایات رجعت با آن کثرت، به سادگی عبور می کنند ولی از روایت رجعت حضرت علی و دابّة الأرض بودن شان نمی‌گذرند و می گویند این‌ها را می پذیریم و قرآن در این مورد، نصّ دارد.

.

قرآن بر چه چیز نص دارد؟ بر این که حضرت علی دابّة الأرض است یا بر اینکه دابّة الأرض خواهد آمد؟ نص قرآن این است:« أخرجنا لهم دابّة الأرض »نص بر آمدن و بودن دابّة الأرض است اما در قرآن نصی بر تطبیق دابّة الأرض بر أمیر المؤمنین  وجود ندارد.

.

علاوه بر اینکه روایات زیادی هم در این باب وجود ندارد. روایات خاصّة – فقط چند روایت – هم که دابّة الأرض را بر أمیر المؤمنین تطبیق می داد، از نظر سندی مشکل داشت. روایتی هم که صحیح بود، دابّة الأرض را بر أمیر المؤمنین تطبیق نمی‌داد: «أنا صاحب میسم، أنا صاحب العصا، أنا صاحب دابّة الأرض» بلکه بیان می داشت که دابّة الأرض هر چه هست، اختیارش با حضرت است همانطور که اختیار عصا با أمیر المؤمنین  است.

.

المناقشة الثالثة

« إن القول بالرجعة يتخذ سمة عقائدية، فإنه على تقدير صحته يعتبر أحد العقائد – وإن لم يكن من أصولها ـ وليس هو من الفروع والتشريعات على‌اي حال. و قد نص علماء الإسلام بأن العقائد لا تثبت بخبر الواحد وإن كان صحيحاً و متعدداً،ما لم يبلغ حد التواتر، وقد علمنا أن الأخبار في المداليل التسعة والمعاني الثلاثة غير متواترة، فلا تكون الأخبار قابلة لإثبات‌اي منها حتى لو كان المضمون متكرراً في الأخبار، ما لم يصل إلى حد التواتر. وأما المضمون الإجمالي المتواتر، فقد عرفنا أنه لا ينفع القائلين بالرجعة،وسنزيد هذا إيضاحاً»

معتقدین به رجعت آن را امرى اعتقادى به حساب مى‌آورند. حال آن كه عالمان اسلامى بر آنند كه عقايد، با خبر واحد هر چند نيز درست و متعدد باشد، ثابت نمى‌گردد مادامی که به حد تواتر نرسد، و دانستيم آن روايات در مضامين نه‌گانه خود متواتر نمى‌باشند. حتى اگر آن مضامين در روايات تكرار هم شده باشند تا وقتى كه به حد تواتر نرسند آن روايات قابليت اثبات را ندارند. البته هم چنان كه گفته شد مضمون اجمالى روايات رجعت، متواتر مى‌باشد ولى اين موضوع سودى به حال معتقدان به رجعت ندارد.

.

* ایشان می فرماید: عقاید با یک خبر واحد یا حتی مستفیض ثابت نمی‌شود مگر آنکه به تواتر برسد. بله کراراً گفته شد که روایات رجعت متواتر است ( دویست روایت صریح به فرمایش مرحوم مجلسی و پانصد روایت به فرمایش مرحوم طباطبائی و ششصد روایت به فرمایش مرحوم والد؛) آیا دویست روایت صریح، تواتر نیست؟

.

* «و قد علمنا أن الأخبار في المداليل التسعة والمعاني الثلاثة غير متواترة» ( این روایات در هیچ یک از معانی نه­گانه، متواتر نمی‌باشد)

در جواب ایشان می گوییم:

.

اولا: در برخی معانی متواتر است. در رجوع ائمه : بیش از بیست روایت داریم که شما یازده روایت را پذیرفتید. 

.

ثانیا: ما در مقام اثبات جزئیات نیستیم که شما روی جزئیات تکیه کرده و آن را نفی می کنید. ما می گوییم اصل رجعت ثابت است و شما اصل را نفی می کنید در حالیکه دلیلی می آورید که برای نفی جزئیات است هرچند جزئیات را هم نمی‌تواند نفی کند.

.

* «وأما المضمون الإجمالي المتواتر، فقد عرفنا أنه لا ينفع القائلين بالرجعة»

.

نمی دانم منظورشان تواتر اجمالی است یا تواتر معنوی؟ ایشان می فرماید که چنین تواتری هم برای قائلین به رجعت سودی ندارد. چرا سود ندارد!؟ همه این روایات متضمن معنای رجوع به دنیا می باشد، که در اثبات رجعت کفایت می کند ضمنا وقتی روایت به تواتر رسید چرا که از اصول و فروع نباشد؟

.

شما خودتان تواتر معنوی را قبول کردید. و گفتید ؛ اگر اعتقادات به حد تواتر برسد، مورد قبول است، پس چرا اصل رجعت را قبول نمی‌کنید؟

.

المناقشة الرابعة

«إن المعنى الأخير من المعاني الأربعة التي ذكرناها أولاً، وهو رجوع الأئمة المعصومين : بشكل عكسي، لعله من أكثر أشكال الرجعة تقليدية ورسوخاً في الأذهان المعتقدة بها.وقد وجدنا أنه ليس هناك ما يدل عليها على الإطلاق ولا خبر واحد ضعيف بل ليس هناك‌اي خبر يدل على رجوع جميع الأئمة المعصومين على التعيين،ولو بشكل مشوش، إلا بحسب إطلاقات أعم منها بكثير، ككونهم ممن محض الإيمان محضاً. بل أن هناك ما يدل على نفي هذا المعنى التقليدي، كقوله في الخبر: أول من تنشق الأرض عنه ويرجع إلى الدنيا الحسين بن علي…. فإنه لو صح ذلك لكان أول من يرجع هو الإمام الحسن العسكري 7 و ليس الحسين 7»

بازگشت امامان معصوم: پس از امام مهدى 4 از امام يازدهم به قبل، از معروف‌ترين برداشت‌ها دربارۀ رجعت است كه در اذهان بسيارى وجود دارد اما دليلى كه آن را تأييد نمايد و يا خبر واحد ضعيفى بلكه حتى روايتى كه از بازگشت همۀ امامان هر چند بدون ترتيب گزارش دهد، وجود ندارد. بلكه دلايلى بر نفى اين باور عمومى وجود دارد همچون اين خبر: «اولین کسی که قبر او شکافته می شود، امام حسين 7 است و به دنيا بازمى‌گردد» زيرا اگر باور قبلی، درست باشد، بايد نخستين كسى كه بازمى‌گردد امام حسن عسكرى 7 باشد، نه امام حسين 7.

.

* اشکال ایشان در اینجا بر احتمال چهارم (رجعت ائمه به شکل عکسی از امام حسن عسکری و امام هادی تا امام علی:) از معانی رجعت است و می فرماید که رجعت به این معنا بیشتر در اذهان هست و کسانی که رجعت را به طور تقلیدی پذیرفته، این معنا را قبول کرده‌اند. در جواب باید گفت که شما از کجا می فرمایید که رجعت به این معنی بیشتر در ذهن‌ها هست؟ اگر شما چنین ادعایی می کنید ما هم ادعای خلاف آن را می کنیم و می گوییم که رجعت به این معنا در ذهن کسی نمی‌باشد. بله در روایت آمده که اولین رجعت کننده از ائمه:، امام حسین7 است (در این هم بحث است که آیا در آن زمان، امیر المؤمنین7 هستند و یا قبل یا بعد؟) ولی رجعت ائمه : به شکل عکسی مرتکز ذهن کسی نمی‌باشد. از طرفی ایشان می فرماید که یک روایت ضعیف هم نیافتیم که اشاره به رجعت عکسی داشته باشد پس هنگاميكه مرحوم صدر بگويد! وقتی خبرضعیف هم ندارد معلوم است در اذهان کسی نمی‌باشد. ایشان در آخر می فرماید که حتی روایت بر خلاف رجوع ائمه به نحو عکسی داریم  مثل خبر اول من تنشق الارض عنه و یرجع الی الدنیا الحسین بن علی؛ ما که اعتقادی به رجعت ائمه به نحو عکسی نداریم تا شما خود را به زحمت انداخته و برای اثبات مطلب روایت ذکر نمایید بلکه ما به رجعت ائمه اجمالا معتقدیم.

.

* «بل ليس هناك‌اي خبر يدل على رجوع جميع الأئمة المعصومين على التعيين،ولو بشكل مشوش، إلا بحسب إطلاقات أعم منها بكثير، ككونهم ممن محض الإيمان محضاً.»

می فرماید: حتی یک روایت هم نداریم که اشاره به رجعت همه ائمه داشته باشد حتی به صورت رجعت مشوش و عکسی. مگر چنین رجعتی را از طریق اطلاقات ثابت کنیم مثل روایات رجعت ماحضین در ایمان.

.

* ماحض الإیمان بر می گردد و مصداق تام ماحض الإیمان هم ائمه: هستند لذا ما باید برای اثبات رجعت همه ائمه، به این روایات تمسک کنیم.

.

جواب:

اینجا باز کم لطفی می کنند و می فرمایند حتی یک روایت برای رجعت همه ائمه نداریم. کتاب الشیعة و الرجعة مرحوم والد که چاپ اول در سال 1375 هجری است ( 57 سال پیش) در این کتاب، روایت رجوع ائمه به ترتیب ذکر شده است. مرحوم والد روایت را از کتاب منتخب بصائر الدرجات نقل می کنند(روایت مفصل است)

.

بیان قسمتی از روایت امام صادق در مورد رجعت ائمه

«… ثُمَّ يَشْكُو إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْمِحَنَ الْعَظِيمَةَ الَّتِي امْتُحِنَ بِهَا بَعْدَهُ…

سپس امير المؤمنين 7 محنت هاى عظيمى را كه بعد از پيغمبر9 ديد و با آن امتحان خود را داد، بآن حضرت شكايت مى‏كند.

.

« وَ يَقُومُ الْحَسَنُ ع إِلَى جَدِّهِ ص فَيَقُولُ يَا جَدَّاهْ كُنْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فِي دَارِ هِجْرَتِهِ بِالْكُوفَةِ حَتَّى اسْتُشْهِدَ بِضَرْبَةِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ…»

 آنگاه حسن 7برخاسته و خطاب به پيغمبر مى‏گويد: اى جد بزرگوار! من هنگام آمدن پدرم امير المؤمنين7 به كوفه با حضرتش بودم تا اينكه به ضربت ابن ملجم ملعون شهيد شد و شروع به بازگو کردن قضایای کوفه می کند

.

«ثُمَّ يَقُومُ الْحُسَيْنُ ع مُخَضَّباً بِدَمِهِ هُوَ وَ جَمِيعُ مَنْ قُتِلَ مَعَهُ فَإِذَا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ 9 بَكَى وَ بَكَى أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لِبُكَائِهِ وَ تَصْرُخُ فَاطِمَةُ 3 فَتُزَلْزَلُ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَ يَقِفُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ 8 عَنْ يَمِينِهِ وَ فَاطِمَةُ عَنْ شِمَالِهِ وَ يُقْبِلُ الْحُسَيْنُ 7 فَيَضُمُّهُ رَسُولُ اللَّهِ 9 إِلَى صَدْرِهِ وَ يَقُولُ يَا حُسَيْنُ فَدَيْتُكَ قَرَّتْ عَيْنَاكَ وَ عَيْنَايَ فِيكَ وَ عَنْ يَمِينِ الْحُسَيْنِ حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الطَّيَّارُ وَ يَأْتِي مُحَسِّنٌ تَحْمِلُهُ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ هُنَّ صَارِخَاتٌ وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ تَقُولُ «هذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ الْيَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً »

آن گاه امام حسين 7با بدنى آغشته بخون، خود و يارانش كه با وى كشته شدند، در جلو پيغمبر مي‌ايستد. چون پيغمبر او را مي‌نگرد، مي‌گريد و از گريه او اهل آسمان و زمين نيز گريه مي‌كنند. حضرت زهرا3  هم ناله جانكاه از دل مى‏آورد. از گريه و زارى آن حضرت زمين و اهل زمين متزلزل مى‏ گردند.  سپس امير المؤمنين و امام حسن در سمت راست پيغمبر و فاطمه زهرا در سمت چپ آن حضرت قرار مي‌گيرند. پيغمبر حسین 7 را در آغوش مى‏گيرد و مى‏گويد: يا حسين فدايت گردم! ديدگانت روشن باد و ديدگان من هم روشن باشد سپس حمزه سيد الشهداء عموى پيغمبر در سمت راست آن حضرت مي‌ايستد و در سمت چپ جعفر بن ابى طالب (طيار) قرار مي‌گيرد. ناگاه خديجه كبرى و فاطمه دختر اسد (مادر امير المؤمنين) محسن سقط شده فاطمه زهراء را بدست گرفته ناله كنان به نزد پيغمبر 9 مي‌ايند و مادرش فاطمه3 اين آيه قرآن را ميخواند: اين است آن روزى كه بشما وعده شده بود. امروز هر كس كار نيكى كرده يا عمل بدى نموده، كرده خود را خواهد يافت، امروز هر كس آرزو ميكند كه كاش ميان او و عمل بدش زمان متمادى فاصله بود.

.

* طبق این روایت، پیامبر و ائمه تا امام حسین و زهرای اطهر: لا اقل در یک زمان هستند، حالا نمی‌گوییم در یک زمان رجعت می کنند.

.

« ثُمَّ يَقُومُ جَدِّي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ أَبِيَ الْبَاقِرُ 8 فَيَشْكُوَانِ إِلَى جَدِّهِمَا رَسُولِ اللَّهِ 9 مَا فُعِلَ بِهِمَا ثُمَّ أَقُومُ أَنَا فَأَشْكُو إِلَى جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ 9 مَا فَعَلَ الْمَنْصُورُ بي‌ثُمَّ يَقُومُ ابْنِي مُوسَى فَيَشْكُو إِلَى جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ 9 مَا فَعَلَ بِهِ الرَّشِيدُ ثُمَّ يَقُومُ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى فَيَشْكُو إِلَى جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ 9 مَا فَعَلَ بِهِ الْمَأْمُونُ ثُمَّ يَقُومُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ فَيَشْكُو إِلَى جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ 9 مَا فَعَلَ بِهِ الْمَأْمُونُ ثُمَّ يَقُومُ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ فَيَشْكُو إِلَى جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ 9 مَا فَعَلَ بِهِ الْمُتَوَكِّلُ ثُمَّ يَقُومُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَيَشْكُو إِلَى جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ 9 مَا فَعَلَ بِهِ الْمُعْتَزُّ»

 آن گاه جدم على بن الحسين و پدرم امام محمد باقر 8 برخاسته و آنچه را از امت جفاكار ديده‏اند به جد بزرگوارشان رسول خدا 9 شكايت ميكنند. سپس من بر مي‌خيزم و از ظلم منصور خليفه عباسى شكايت مي‌كنم، بعد از من فرزندم موسى بن جعفر از هارون و بعد از او على بن موسى از مأمون و بعد از وى فرزندش محمد بن على از معتصم و بعد از وى فرزندش على بن محمد از متوكل و بعد از وى فرزندش حسن بن على از ظلم‏ معتز شكايت مي‌كنند.

.

« ثُمَّ يَقُومُ الْمَهْدِيُّ سَمِيُّ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَيْهِ قَمِيصُ رَسُولِ اللَّهِ مُضَرَّجاً بِدَمِ رَسُولِ اللَّهِ يَوْمَ شُجَّ جَبِينُهُ وَ كُسِرَتْ رَبَاعِيَتُهُ وَ الْمَلَائِكَةُ تَحُفُّهُ حَتَّى يَقِفُ بَيْنَ يَدَيْ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَيَقُولُ يَا جَدَّاهْ وَصَفْتَنِي وَ دَلَلْتَ عَلَيَّ وَ نَسَبْتَنِي وَ سَمَّيْتَنِي وَ كَنَيْتَنِي فَجَحَدَتْنِي الْأُمَّةُ وَ تَمَرَّدَتْ وَ قَالَتْ مَا وُلِدَ وَ لَا كَانَ وَ أَيْنَ هُوَ وَ مَتَى كَانَ وَ أَيْنَ يَكُونُ وَ قَدْ مَاتَ وَ لَمْ يُعْقِبْ وَ لَوْ كَانَ صَحِيحاً مَا أَخَّرَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِلَى هَذَا الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَصَبَرْتُ مُحْتَسِباً وَ قَدْ أَذِنَ اللَّهُ لِي فِيهَا بِإِذْنِهِ يَا جَدَّاهْ فَيَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ 9 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ وَ يَقُولُ جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ حَقَ‏ قَوْلُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ- وَ يَقْرَأُ إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً  لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً  وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً…»[1]

آن گاه مهدى 7 هم نام جدم رسول خدا9 در حالى كه پيراهن آن حضرت را كه آغشته به خون پيشانى و دندان پاكش ميباشد پوشيده، و فرشتگان اطراف او را گرفته‏اند، آمده و جلو پيغمبر مي‌ايستد، و مي‌گويد: اى جد بزرگوار، شما مرا به اوصافى معرفى فرمودى كه مردم مرا از روى آن اوصاف بشناسند. و نام و نسب و كنيه‏ام را ذكر فرمودى. با این وجود، امت منكر وجود من شدند و متمرد گشتند و گفتند: مهدى متولد نشده و اصلا نبوده. اگر هست كجاست و كى مى‏آيد؟ پدرش مرده و اولاد نداشته است و اگر او موجود و سالم مي‌بود خدا آمدن او را تا اين موقع به تأخير نمى‏انداخت، من هم تاكنون صبر كردم و اينك بفرمان الهى ظاهر گشته‏ام. پيامبر9 مي‌فرمايد: خدا را شكر ميكنيم كه وعده خود را در باره ما عملى ساخت، و ما را وارث زمين گردانيد، و در بهشت هر جا بخواهيم مسكن مي‌كنيم، چه خوب است پاداش عمل‏كنندگان…)

.

ادامه کلام مرحوم صدر

مرحوم صدر پس از این مطالب، آیات قرآن را که برای اثبات رجعت آمده است، بیان می کنند. واقعا از برخورد ایشان با این استدلالات تعجب می کنم.

.

«وإذا نظرنا إلى الآيات المذكورة للرجعة،وجدنا لكل منها معنى مستقلاً لا يمت إلى الرجعة بصلة، حتى بذلك المعنى الإجمالي العام،‌اي أنها لا تدل على إحياء بعض الموتى قبل يوم القيامة،ولا أقل من احتمال ذلك المسقط لها عن الإستدلال عن الرجعة»

وقتى به آياتى كه براى تأييد رجعت به آنها استناد مى‌شود، مى‌نگريم، هر يك را داراى معناى مستقلى مى‌يابيم كه ارتباطى با رجعت (حتى در معناى اجمالى و مشترك آن) ندارد؛ يعنى اين آيات دلالتى بر زنده شدن برخى اموات در پيش از قيامت ندارد.

.

« و قد استدل البعض بأكثر من ثلاثين آية في هذا الصدد،وهو تطرف ومبالغة في الإستدلال بكل تأكيد  و إنما نود أن نشيرهنا إلى ثلاث آيات فقط تعتبر هي الأهم بهذا الصدد، لنرى مقدار دلالتها على الرجعة:

برخى به طور مبالغه‌آميز بيش از سى آيه را به عنوان دليل رجعت مطرح ساخته‌اند. در اينجا تنها به سه آيه كه مهم‌ترين آنهاست مى‌پردازيم تا ميزان دلالت آنها را بررسى نماييم.

.

الآية الأولى: قوله تعالى:« قالوا ربنا أمتنا اثنتين وأحييتنا اثنتين، فاعترفنا بذنوبنا، فهل إلى خروج من سبيل »[2]

.

* مرحوم صدر گاهی بدون توجه به روایات و گاهی با روایات، آیات را مطرح می کنند. عجیب اینکه اولین آیه ای را که مطرح کرده و مورد مناقشه قرار می دهند آیه شریفه « قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل إلی خروج من سبیل » و سپس می فرمایند این آیه ای است که در رجعت به آن استناد کرده‌اند در حالی که، هیچ دلالتی ندارد. ما در مقام اشكال مي‌گوئيم شما چرا از این آیه شروع می کنید با اینکه آیات واضح تر وجود دارد مثل آیه «یوم نحشر من کل امة فوجا» و یا آیه «حرام علی قریّة أهلکناها لا یرجعون» آیه نمی‌تواند اشاره به قیامت داشته باشد چون در قیامت همه برمی گردند. شما استناد به آیه ای می کنید که خارج از بحث است هر چند خواهیم دید که این آیه هم از ادله محکم رجعت است و اشکالات ایشان وارد نمی‌باشد.

.

.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

.

————————————————————————————————————————————————



بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏53، ص: 33؛ الشیعة و الرجعة،ج 2،ص 340  .[1]

[2].  سوره غافر، آیه 11

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *