بسم الله الرحمن الرحیم
گزارشی از بعثت در کتب اهل سنت و نقدی بر آن در گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین نجم الدین طبسی
من هم متقابلا عید بزرگ مبعث را به دستاندرکاران خبرگزاری حوزه و هفته نامه افق و تمامی مسلمانان دنیا تبریک و تهنیت عرض میکنم و آرزومندم که همه با حقیقت بعثت و هدف از بعثت آشنا شویم و راهمان را همین راه مقدس « یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَم ؛ اسراء 9» قرار دهیم .
تاریخ بعثت
در رابطه با تاریخ بعثت اقوال مختلف نقل شده است مانند 27 رجب ؛ 17 رمضان ، 24 رمضان ، 22 ربیع الاول است منتهی اتفاق امامیه بر 27 رجب است [1]
هدف از بعثت
در ارتباط هدف از بعثت پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند : « إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق ؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج16، ص: 210» من برای اتمام مکارم اخلاق برانگیخته شدم ، هدف نشر اخلاق است و خود پیامبر قله اخلاق است کما اینکه قرآن کریم به این نکته اشاره دارد و او را با « وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ ؛ قلم آیه 4 » معرفی میکند و پیامبری که دارای خلق عظیم است مبعوث میشود که مکارم اخلاق را به مردم بیاموزد و به سوی ارزشها دعوت کند چون خودش مجسمه و نمونه اخلاق است ، این هدف در چه زمانی محقق میشود ؟ اگر ظرف زمانی بعثت پیامبر اکرم را در نظر بگیرید میبینید که خود این بعثت معجزه است ؛ در ظرف زمانی که بشریت از نظر اخلاق در حضیض و منتهی دنائت و سقوط قرار داشت ؛ در جامعهای که خون ریزی شجاعت بود ؛ غارت و چپاول پیروزی و کشتن میوه دلشان ارزش محسوب میشد و دختر داشتن یک نوع بی آبرویی تلقی میشد چنین پیامبری مبعوث میشود و مکارم اخلاق را نهادینه میکند آن هم در جزیرة العربی که قدرتهای بزرگ آن روز گار یعنی ایران و روم تمایلی نداشتند که این سرزمین را جزو اقمار و دست نشاندههای خود قرار دهند و در منتهی سقوط اخلاقی بودند ، در چنین جامعهای پیامبر اکرمی که قله اخلاق بود مامور میشود به اخلاق و تهذیب مردم بپردازد و درست دست روی همان درد و ضعف جامعه پیرامون خود بگذارد « لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ ؛ آل عمران آیه 164) »
با نگاه به واقعیت آن روز و حتی امروز میتوان فهمید وقتی قرآن میفرماید : « « لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ » _خداوند بر مؤمنان منت نهاد[ نعمت بزرگى بخشید] هنگامى که در میان آنها، پیامبرى از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودند. _ واقع مطالب بعثت منتی است از جانب پروردگار که برای انسانی که در منتهی انحطاط اخلاقی بود کسی را بفرستد و دست ایشان را بگیرد و آنچنان ایشان را تهذیب کند که دم از رسیدن به کرات آسمانی بزند و این تحول رهین زحمات این نبی مکرم است و واقعا جای منت گذاری دارد ؛ خداوند متعال در دو جا بر بشریت منت میگذارد و حال آنکه بر این همه عنایت که بر بشریت کرده منت نگذاشته است الف) مبعوث کردن پیامبر اکرم ب) آنجا که سخن از امام میشود « وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ ؛ قصص آیه 5 »
گزارش بعثت در کلمات ائمه معصومین
در اینجا سزاوار است نگاهی به کلمات امیر المومنین درباره بعثت داشته باشیم ،جالب اینجاست که در شب بعثت زیارت امیر المومنین مستحب است چرا که علی نفس پیامبر است این بزرگوار در حدیثی نقل میکند میکند که اوضاع بشریت تا قبل از بعثت پیامبر اکرم چه بوده است و پیامبر اکرم با بعثتش چه عنایتی به بشریت کرد و تا قیام قیامت بشریت رهین این منت است بپذیرند یا نپذیرند ، بفهمند یا نفهمند و این کاریکاتورهایی که در اروپا و سایر نقاط دنیا برای پیامبر کشیده میشود واقعا جای غصه دارد و ناشی از حماقت و بیچارگی ایشان است که اینقدر نسبت به ولی نعمتشان نمک نشناس هستند البته دست یهود در این وقایع پیداست و ویژگی ایشان قتل انبیا است یهودی که کشتن انبیاء را امری سهل میداند کشیدن کاریکاتور برای ایشان چیزی نیست .
امیر المومنین علی بن ابیطالب در اولین خطبه نهج البلاغه واقعه مبعث را اینگونه توصیف میکنند : « على ذلک نسلت القرون و مضت الدّهور و سلفت الآباء و خلفت الابناء ، إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [ص] رَسُولَ اللَّهِ ص لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِیِّینَ مِیثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ کَرِیماً مِیلَادُهُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَیْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِهِ أَوْ مُشِیرٍ إِلَى غَیْرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ ص لِقَاءَهُ وَ رَضِیَ لَهُ مَا عِنْدَهُ وَ أَکْرَمَهُ عَنْ دَارِ الدُّنْیَا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ الْبَلْوَى فَقَبَضَهُ إِلَیْهِ کَرِیماً ص وَ خَلَّفَ فِیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِیَاءُ فِی أُمَمِهَا إِذْ لَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلًا به غیر طَرِیقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ- »
قرنها گذشت، و روزگارها سپرى شد، و پدران رفتند و پسران جایگزین ایشان شدند، تا آنگاه که خداى سبحان، محمد «ص» را برانگیخت، تا به وعده خویش (در به اره هدایت مردمان) وفا کند، و نبوت و پیامبرى را به پایان رساند، در حالى که پیمان پذیرش پیامبرى او از دیگر پیامبران گرفته شده بود، و نشانههاى او و بعثت او در میان آنان مشهور بود، و میلادى گرانمایه داشت. در آن روز که او مبعوث گشت مردم زمین ملتهایی پراکنده بودند و هواهاى گوناگون و راههای پریشان داشتند؛ خدا را به آفریدههاى او شبیه مىکردند، یا در نام او الحاد مىورزیدند، و با این نام غیر او را در نظر مىگرفتند؛ خدا آنان را به وسیله محمد از گمراهى به راه راست رهبرى کرد و از جهالت رهانید.
روزگاری که مردم روی زمین دارای مذاهب پراکنده و گروهکها و احزاب و روشهای مختلف بودند و عقاید فاسدی داشتند و عدهای خدا را به پدیدهها تشبیه میکردند گروهی نامهای خدا را به بتها اسناد میدادند خدای سبحان مردم را به وسیله محمد (ص ) نجات داد
در چنین موقعیتی که مردم در پرتگاه سقوط بودند حق متعال پیامبر هدایتگری فرستاد که امیر المومنین در خطبه دوم نهج البلاغه بعد از شهادت به رسالت نبی اکرم میفرماید : «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالدِّینِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْکِتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّیَاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ احْتِجَاجاً بِالْبَیِّنَاتِ وَ تَحْذِیراً بِالْآیَاتِ وَ تَخْوِیفاً بِالْمَثُلَاتِ وَ النَّاسُ فِی فِتَنٍ انْجَذَمَ فِیهَا حَبْلُ الدِّینِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِی الْیَقِینِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِیَ الْمَصْدَرُ فَالْهُدَى خَامِلٌ وَ الْعَمَى شَامِلٌ عُصِیَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّیْطَانُ وَ خُذِلَ الْإِیمَانُ فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَکَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُکُهُ أَطَاعُوا الشَّیْطَانَ فَسَلَکُوا مَسَالِکَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ بِهِمْ سَارَتْ أَعْلَامُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ فِی فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلَافِهَا وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِکِهَا فَهُمْ فِیهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِی خَیْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِیرَانٍ نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ کُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأَرْضٍ عالمها مُلْجَمٌ وَ جاهلها مُکْرَم »
ترجمه : من گواهم که محمد بنده و فرستاده خدا است؛ خدا او را با دینى جهانگیر، نشانههاى والایى (معجزاتى) زبانزد، کتابى برنگاشته، فروغى درخشنده، نورى تابنده و فرمانى آشکارا به رسالت بفرستاد، تا شبهه را از میان بردارد، و با دلیلهای روشن سخن گوید، و مردمان را با آیات بیّنات بیم دهد، و از کیفرها و عقوبتها بترساند؛ در آن هنگام که او مبعوث گشت، مردمان غرق در آشوبهایی بودند که ریسمان دین در آنها گسیخته و ستونهای یقین تزلزل یافته، و مقصد اصلى اختلاف پیدا کرده، و امور دستخوش پراکندگى گشته بود، چنان که جاى بیرون رفتن (از گرداب این آشوبها) تنگ و ناپیدا، و روزنه نجات بسته بود؛ بدین گونه راه هدایت پنهان و کورى و گمراهى فرا گیر بود. مردمان فرمان خداى رحمان نمىبردند، و به یارى شیطان بر مىخاستند، و از یارى ایمان خوددارى مىکردند. این بود که ستونهای ایمان فرو ریخته، و نشانههاى آن ناشناخته مانده بود، و راههای آن محو گشته و آثار گذرگاههای آن از میان رفته بود. همه فرمانبردار شیطان شده در راههای او به راه افتاده بودند و به آبشخورهاى او درآمده بودند. علمهای شیطان به وسیله آنان به راه مىافتاد و پرچم ابلیس را آنان بر پا مىداشتند.گرفتار رفتنههایى بودند که در زیر پا افکنده لگد مالشان کرده بود، و خود بر سر پا ایستاده بود. بدین گونه آن مردمان سرگردان و حیران و نادان و نابسامان به سر مىبردند، در بهترین خانه (مکّه) امّا در کنار بدترین همسایگان.خوابشان بیدار خوابى بود، و سرمه چشمشان اشک دیده، در سرزمینى که دانشمند آن لگام بر دهان داشت، و نادان آن عزیز و گرامى مىزیست.
در واقع باید پیامبر را از زبان اهل بیت بشناسیم خوب است در اینجا اشارهای به خطبه فدکیه حضرت زهراء ( سلام الله علیها ) داشته باشم که حضرت در این خطبه از وضعیت اقتصادی ،اجتماعی و امنیتی آشفته آن روزگار سخن میگوید و اشارهای به آثار و برکات بعثت مینمایند : « وَ کُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا نَبِیُّهُ، تَعْبُدُونَ الْأَصْنَامَ، وَ تَسْتَقْسِمُونَ بِالْأَزْلَامِ، مَذْقَةَ الشَّارِبِ ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعَجْلَانِ، وَ مُوْطِئَالْأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الرَّنْقَ ؛ وَ تَقْتَاتُونَ الْقِدَّةَ ، أَذِلَّةً خَاشِعِینَ، تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ فَأَنْقَذَکُمْ بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی ، وَ بَعْدَ مَا مُنِیَ به بهم الرِّجَالِ، وَ ذِئْبَانِ الْعَرَبِ ، کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ، أَوْ نَجَمَ قَرْنُ الضَّلَالَةِ، أَوْ فَغَرَتْ فَاغِرَةُ الْمُشْرِکِینَ، قَذَفَ أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، فَلَا یَنْکَفِئُ حَتَّى یَطَأَ صماخها بِأَخْمُصِهِ، وَ یُخْمِدَ لَهَبَهَا بِحَدِّهِ، مَکْدُوداً فِی ذَاتِ اللَّهِ، قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ، وَ أَنْتُمْ فِی بُلَهْنِیَةٍ آمِنُونَ، وَادِعُونَ فَرِحُونَ، تَتَوَکَّفُونَ الْأَخْبَارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النُّزَّالِ عَلَى الْأَعْقَابِ، حَتَّى أَقَامَ اللَّهُ به محمد (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) عَمُودَ الدِّینِ؛ دلائل الإمامة (ط – الحدیثة)، ص: 114 » همگى شما به واسطه اختیار شقاوت کفر موطن و مقرّ بر حفره نار داشتید و آبشخور شما مکانى بود که شتران و سایر حیوانات از آن راه بمشارب و آرامگاه خود میرفتند، و سرگین و بول در آن آب منجلاب مىانداختند شما از آن آب نوشیدید و در کمال ذلّت و خاکسار و به غایت خسّت و سوگوارى بودید و پیوسته خایف و هراسان، و متوهّم و ترسان بودید که مبادا مردم سایر أطراف و جوانب روى به شما آرند و شما را از موطن أصلى و مسکن خود اخراج نمایند آنگاه گفت:، پس شما را به وسیله ارسال حضرت نبىّ از ذؤبان عرب و مرده أهل الکتاب صیانت نمود .
اختلاف اهل سنت و شیعه در گزارش واقعه بعثت
اجازه دهید که تأسف خودم را ابراز کنم که با کمال تأسف مکتب غیر اهل بیت به گونهای بعثت را ترسیم کردهاند که اساس وحی و نبوت را زیر سوال میبرند در بیان این مطلب ما با دو مکتب مواجه هستیم الف ) مکتب اهل بیت عصمت : که حرف ایشان حرف خود پیامبر است ب ) مکتب خلفاء : که خلیط است و مخلوط البته ممکن است گاهی حرفهایی از پیامبر داشته باشد اما تاریخ و حدیث و فرهنگ ایشان متأثر از یهود است افرادی مانند کعب الاحبار ، حماد بن سلمه ، تمیم الداری و دهها نفر دیگر افرادی هستند که از آن سوی مرزها آمدند و زمینهای برای مطرح شدن ایشان فراهم شد و خودشان میگفتند : ما کتابهایی داریم و اسرائیلیات را به عنوان فرهنگ جدید وارد اسلام کردند .
گزارش مکتب اهل بیت از بعثت
زرارة از امام صادق علیه السلام سوال میکند :« کَیْفَ لَمْ یَخَفْ رَسُولُ اللَّهِ ص فِیمَا یَأْتِیهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ مِمَّا یَنْزِغُ بِهِ الشَّیْطَانُ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَیْهِ السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ فَکَانَ یَأْتِیهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِی یَرَاهُ بِعَیْنِه ؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج18، ص: 262» ؟ پیامبر از کجا میداند که آنچه بر او وارد میشود وحی ربانی است یا از جانب شیطان است ؟ امام فرمود : اگر خدا بندهای را به عنوان رسول انتخاب کرد به او وقار و سکینه میدهد آنچنان سکینهای که آن چه بر او نازل میشود گویا به چشم خود میبینید و دیگر احتمال خطا نمیدهد . لذا در مکتب اهل بیت برای پیامبر همه چیز روشن است و گویا به چشم خود میبیند .
گزارش بعثت در کتب اهل سنت
در منابع اهل سنت از جریبان بعثت به گونهای گزارش میدهند که گویا خود پیامبر از پیامبری خودش بی اطلاع بود ، در کتب ایشان آمده است که جبرئیل پیامبر را سه دفعه فشار داد و نزدیک بود او را خفه کند و بعد خانه خدیجه میرود در حالیکه ترسان است و به او میگوید شخصی به من میگفت : “بخوان” و خدیجه به شک میافتد و او را نزد ورقه بن نوفل نصرانی یا بحیرا میبرد !؟ خدیجه پیامبر را نزد یهود و نصاری میبرد و تایید نبوت پیامبر را از یهود و نصاری میگیرد ! ما از برادران اهل سنت سوال میکنیم ، دین اسلامی که خود پیامبر در او شک دارد بدرد چه کسی میخورد ؟! دین اسلامی که خود پیامبر در وحی شک دارد آیا « یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَم ، اسراء آیه 9 » میشود ؟! رسالتی که با تایید ورقه نوفل نصرانی کور تایید و امضا میشود چه رسالتی است ؟! آیا اینها در واقع تشکیک در نبوت نیست ؟!
چند مورد از مطالب اهل سنت در گزارش حادثه بعثت
الف ) بخاری و مسلم میگویند : « حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ به کیر قَالَ حَدَّثَنَا اللَّیْثُ عَنْ عُقَیْلٍ عَنْ ابْنِ شِهَابٍ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَیْرِ عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِینَ أَنَّهَا قَالَتْ
أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ الْوَحْیِ الرُّؤْیَا الصَّالِحَةُ فِی النَّوْمِ فَکَانَ لَا یَرَى رُؤْیَا إِلَّا جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ ثُمَّ حُبِّبَ إِلَیْهِ الْخَلَاءُ وَکَانَ یَخْلُو بِغَارِ حِرَاءٍ فَیَتَحَنَّثُ فِیهِ وَهُوَ التَّعَبُّدُ اللَّیَالِیَ ذَوَاتِ الْعَدَدِ قَبْلَ أَنْ یَنْزِعَ إِلَى أَهْلِهِ وَیَتَزَوَّدُ لِذَلِکَ ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَى خَدِیجَةَ فَیَتَزَوَّدُ لِمِثْلِهَا حَتَّى جَاءَهُ الْحَقُّ وَهُوَ فِی غَارِ حِرَاءٍ فَجَاءَهُ الْمَلَکُ فَقَالَ اقْرَأْ قَالَ مَا أَنَا بِقَارِئٍ قَالَ فَأَخَذَنِی فَغَطَّنِی حَتَّى بَلَغَ مِنِّی الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِی فَقَالَ اقْرَأْ قُلْتُ مَا أَنَا بِقَارِئٍ فَأَخَذَنِی فَغَطَّنِی الثَّانِیَةَ حَتَّى بَلَغَ مِنِّی الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِی فَقَالَ اقْرَأْ فَقُلْتُ مَا أَنَا بِقَارِئٍ فَأَخَذَنِی فَغَطَّنِی الثَّالِثَةَ ثُمَّ أَرْسَلَنِی فَقَالَ
{ اقْرَأْ به اسم رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ }
فَرَجَعَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَرْجُفُ فُؤَادُهُ فَدَخَلَ عَلَى خَدِیجَةَ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا فَقَالَ زَمِّلُونِی زَمِّلُونِی فَزَمَّلُوهُ حَتَّى ذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ فَقَالَ لِخَدِیجَةَ وَأَخْبَرَهَا الْخَبَرَ لَقَدْ خَشِیتُ عَلَى نَفْسِی فَقَالَتْ خَدِیجَةُ کَلَّا وَاللَّهِ مَا یُخْزِیکَ اللَّهُ أَبَدًا إِنَّکَ لَتَصِلُ الرَّحِمَ وَتَحْمِلُ الْکَلَّ وَتَکْسِبُ الْمَعْدُومَ وَتَقْرِی الضَّیْفَ وَتُعِینُ عَلَى نَوَائِبِ الْحَقِّ فَانْطَلَقَتْ بِهِ خَدِیجَةُ حَتَّى أَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بْنَ نَوْفَلِ بْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِ الْعُزَّى ابْنَ عَمِّ خَدِیجَةَ وَکَانَ امْرَأً قَدْ تَنَصَّرَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ وَکَانَ یَکْتُبُ الْکِتَابَ الْعِبْرَانِیَّ فَیَکْتُبُ مِنْ الْإِنْجِیلِ بِالْعِبْرَانِیَّةِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَکْتُبَ وَکَانَ شَیْخًا کَبِیرًا قَدْ عَمِیَ فَقَالَتْ لَهُ خَدِیجَةُ یَا ابْنَ عَمِّ اسْمَعْ مِنْ ابْنِ أَخِیکَ فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ یَا ابْنَ أَخِی مَاذَا تَرَى فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَبَرَ مَا رَأَى فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ هَذَا النَّامُوسُ الَّذِی نَزَّلَ اللَّهُ عَلَى مُوسَى یَا لَیْتَنِی فِیهَا جَذَعًا لَیْتَنِی أَکُونُ حَیًّا إِذْ یُخْرِجُکَ قَوْمُکَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَوَمُخْرِجِیَّ هُمْ قَالَ نَعَمْ لَمْ یَأْتِ رَجُلٌ قَطُّ به مثل مَا جِئْتَ بِهِ إِلَّا عُودِیَ وَإِنْ یُدْرِکْنِی یَوْمُکَ أَنْصُرْکَ نَصْرًا مُؤَزَّرًا ثُمَّ لَمْ یَنْشَبْ وَرَقَةُ أَنْ تُوُفِّیَ وَفَتَرَ الْوَحْیُ ؛ صحیح بخاری ج 1 ص 5 » پیامبر در غار بود و ملکی خطاب به پیامبر گفت : بخوان و پیامبر گفت : من خواندن نمیدانم ، جبرئیل او را فشار داد به گونهای که میخواست خفهاش کند و گفت : بخوان پیامبر گفت : نمیدانم در نهایت پیامبر از غار بیرون آمد در حالی که قلبش لرزان بود و به خدیجه گفت “زملونی” من را بپوشان و ترس از او دور شد سپس پیامبر به خدیجه گفت : وضعی برای من پیش آمد که نزدیک بود بمیرم خدیجه گفت نترس خدا تو را هیچ گاه رسوا نمیکند چون تو آدم خوبی هستی و صله رحم میکنی و مهمان نواز هستی و….سپس خدیجه دست پیامبر را گرفت و هنوز خود پیامبر نمیدانست آن شخصی که آن کلمات را بر او خوانده بود جبرئیل است و وحی. خدیجه پیامبر را نزد ورقه بن نوفل نصرانی آورد که او کتابهای زیادی به زبان عبرانی نوشته بود و در آخر عمر کور بود خدیجه به او گفت یا بن عم ببین برادرت چه میگوید . پیامبر اتفاقی که افتاده بود را برای ورقه نقل کرد و در انتهی ورقه بن نوفل گفت : « هَذَا النَّامُوسُ الَّذِی نَزَّلَ اللَّهُ عَلَى مُوسَى » نصرانی کور انجیل نویس گفت : این ناموسی است که بر موسی نازل کرد و ای کاش من جوان بودم تا زمانی که بر قومت وارد میشوی من نیز یاریت میکردم ….و بعد مدتی ورقه مرد . این مطلب در صحیح بخاری ج 1 ص 5 و صحیح مسلم ج 1 ص 10 و طبری ج 2 ص 47 نقل شده است .
سوال : راستی آیا پیامبری که فرمود : «کُنْتُ نَبِیّاً وَ آدَمَ بَیْنَ الْمَاءِ وَ الطِّین؛ الأنوار فی مولد النبی صلى الله علیه و آله، ص: 2 » وقت بعثت نمیداند که جبرئیل کیست و فکر میکند او قاتل است ؟! و تحت حمایت خدیجه قرار میگیرد ؟! اینقدر وحی و نبوت را تنزل میدهید ؟!
ب ) در کتاب “البدایة والنهایة – ابن کثیر – ج 3 – ص 14 – 15 آمده است : و روى الحافظان البیهقی وأبو نعیم فی کتابیهما دلائل النبوة من حدیث یونس بن به کیر عن یونس بن عمرو عن أبیه عن عمرو بن شرحبیل أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لخدیجة : ” إنی إذا خلوت وحدی سمعت نداء ، وقد خشیت والله أن یکون لهذا أمر ” . قالت : معاذ الله ما کان لیفعل ذلک بک فوالله إنک لتؤدی الأمانة ، وتصل الرحم ، وتصدق الحدیث . فلما دخل أبو بکر ولیس رسول الله صلى الله علیه وسلم ثم ذکرت له خدیجة [ حدیثه له ] فقالت : یا عتیق اذهب مع محمد إلى ورقة فلما دخل رسول الله صلى الله علیه وسلم أخذ بیده أبو بکر . فقال : انطلق بنا إلى ورقة قال : ” ومن أخبرک ؟ ” قال خدیجة فانطلقا إلیه فقصا علیه . فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم : ” إنی إذا خلوت وحدی سمعت نداء خلفی : یا محمد یا محمد فانطلق هاربا فی الأرض ” . فقال له لا تفعل . إذا أتاک فأثبت ، حتى تسمع ما یقول لک ثم ائتنی فأخبرنی . فلما خلا ناداه یا محمد قل : ( بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین ) حتى بلغ : ” ولا الضالین ) قل لا إله إلا الله . فأتى ورقة فذکر له ذلک ، فقال له ورقة : ابشر ثم ابشر . فأنا أشهد أنک الذی بشر بک ابن مریم ، وأنک على مثل ؟ موسى ، وأنک نبی مرسل ، وأنک ستؤمر بالجهاد بعد یومک هذا . ولئن أدرکنی ذلک لأجاهدن معک . فلما توفی [ ورقة ] . قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : ” لقد رأیات القس فی الجنة علیه ثیاب الحریر ، لأنه آمن بی وصدقنی ” یعنی ورقة .
روایت دیگر در بدایه و نهایه ج 3 ص 9 نقل شده است که بعد از بعثت خدیجه دست او را در دست ابوبکر گذاشت و نزد ورقه بن نوفل برد و به پیامبر گفته شد نقل کن آنچه را که دیدی ؟ پیامبر به ورقه گفت : من زمانی که تنها هستم صدایی میشنوم که میگوید یا محمد یا محمد ! و من فرار میکنم ورقه گفت : اگر این صدا را شنیدی فرار نکن بایست و ببین چه میگوید و سپس نزد من آی و ما وقع را توضیح بده ! سپس ورقه بشارت داد که تو پیامبر هستی و پیامبر فرمود من در عالم معراج ورقه را در بهشت دیدم
ج) در روایت دیگر خدیجه نزد بحیرای راهب میرود و از او کسب تکلیف میکند : او کسی بود که بیست سال قبل به ایشان گفته بود با پیامبر ازدواج کن پیامبر ترسیده بود وخدیجه دلداری میداد و مدام برای پیامبر آب و غذا میآورد و با او صحبت میکرد و بعد که پیامبر آرام گرفت نزد بحیرا رفت و خبر داد که جبرئیل این مسئله را برای پیامبر آورده ؛ سپس نزد عداس و بعد نزد ورقه رفت ، خدیجه به ورقه قسم داد که این مسئله را به کسی باز گو نکند اما ورقه گفت : محمد را بفرست تا ببینم چه میگوید نکند حرفهای غیر جبرئیل باشد چرا که بعض شیاطین خود را به قیافه فرشته در میآورند و برچسب دیوانگی هم به پیامبر زد سپس خدیجه نزد پیامبر برگشت و قضیه را گفت و خدیجه اصرار داشت که باید به مشاوره برویم نکند این مطالب تعجب آور در بدایه و نهایه ج 3 ص 14 و اوائل ابو هلال عسکری ج 1 ص 146 بیان شده است .
د) در بعض کتب اهل سنت آمده است : خدیجه با چند نفر از جمله ورقه بن نوفل و عداس مشاوره کرد و عداس دعایی برای پیامبر نوشت و به خدیجحه داد و گفت نزد پیامبر بگذار اگر معاذ الله دیوانه باشد خوب میشد آیا تحقیر از این بیشتر می شود ؟! خدیجه دعا را برد زمانی که بر پیامبر وارد شد دید جبرئیل نزد پیامبر است و سوره قلم را میخواند و خوشحال شد و دست پیامبر را گرفت و نزد مشاور برد و عداس گفت کمر پیامبر را ببینم و خاتم نبوت را دید و تا این مدت کسی ندیده است [2]
باز دارد که وقتی این اتفاق افتاد پیامبر می خواست خود را از بلندی پرتاب کند و جبرئیل گفت تو پیامبری ! این نوع برخورد با وحی و بعثت پیامبر اکرم آیا ساخته غیر دشمنان است ؟! و اگر دشمن بخواه مطلب علیه بعثت بنویسد آیا بیش از این مینویسد ؟!
بعض اشکالاتی که بر این روایات وارد است
چند سوال : الف ) این روایات را چه کسی نقل میکند مخصوصا روایت صحیحین را ؛ این روایت را زهری نقل میکند و او از عروة بن زبیر و او از عایشه نقل می کند ؛ اما “زهری” از اعوان ظالمین است نگاه کنید به تاریخ دمشق ؛ آلوسی این قصه را نقل میکند او دستنشانده بنی امیه و کاتب هشام بن عبد الملک بود و همین آقا با عروه بن زبیر در مسجد پیامبر مینشستند و علنا امیر المومین را سب میکردند . اما “عروة بن زبیر” کسی است که عبد الله بن عمر خطاب به او میگوید: نشانههای نفاق در توست و تو منافق هستی ! قصه از این قرار است که عروة به عبد الله بن عمر خطاب میگوید: ما نزد حاکمانمان مینشینیم و حرفهای می زنند و میدانیم باطل است اما تایید میکنیم قضاوت میکنند و میدانیم ظالمانه است اما تقویتشان میکنیم نظر شما چیست ؟! ابن عمر خطاب میگوید: برادر این عمل شما را ما نفاق می دانیم مراجعه شود به سنن بیهقی ج 8 ص 165 باز کسانی که این روایت را نقل می کنند ایشان از عایشه نقل میکنند سوال اینجاست که مگر عایشه در زمان بعثت بود !؟ لذا از نظر سند این روایت مشکل دارد ب ) اشکال دوم این روایت تعارضاتی است که در متن این روایت دیده می شود و قابل جمع هم نیست در یک روایت می گوید : خود خدیجه به نزد ورقة رفت ، در روایت دیگر می گوید : ابوبکر پیامبر را نزد ورقة برد و …. اینها تعارضاتی است که یک دروغگو جعل کرده است و به قول معروف دروغگو حافظه ندارد ! ج) یعنی چه جبرئیل پیامبر را گرفت و فشار داد بگونه ای که فکر کرد میخواهد او را بکشد!؟ این قساوت و عدم لین برای چیست ؟ ایشان میگویند پیامبر اکرم ( ص ) ترس داشت و ورقه او را آرام کرد ! چطور میشود خدا کسی را به پیامبری مبعوث کند و خودش حتی بعد از بعثت به نبوت خودش جاهل باشد ؟! و برای تثبیت نبوتش به یک زن مراجعه کند هر چند بزرگوار باشد یا به یک نصرانی مراجعه کند !؟ آیا اگر آن نصرانی بداند و پیامبر نداند آن نصرانی سزاورتر به نبوت نیست ؟! در اینجا خود اهل سنت متوجه اشکال شدهاند و گفتهاند : مقتضی جواب خدیجه و نزد ورقة بن نوفل رفتن پیامبر به خاطر این بود که آزمایش کند را خدیجه ” مراجعه شود به هامش سندی بر بخاری ج 1 ص 3 ” کدام پیامبر برای اینکه همسرش را آزمایش کند نبوت خود را انکار می کند ؟! از همه اینها که بگذریم سوال دیگری داریم شما می گویید حضرت خدیجه نزد بحیرا و نستور رفتند و تایید نبوت پیامبر را از ایشان گرفتند ؟! سوال این است که آن لحظهای که بعثت اتفاق افتاد حضرت خدیجه برای تایید کجا رفت ؟ بحیرا که در شام بوده و خدیجه با چه وسیلهای شب به شام رفته است و تایید گرفته است ؟! شما میگویید روز اول پیامبر مبعوث شد و خدیجه درروز دوم به پیامبر ایمان آورد ! ایشان چگونه به شام رفت و همان شب برگشت ؟! سوال دیگری که داریم این است که عداس کیست ؟ عداس کسی است که خود شما میگویید ده سال پس از بعثت به دست پیامبر اکرم ایمان آورد در طائف پیامبر را می بیند و او را نمی شناخت و مسلمان میشود ! اما در اینجا می گویید او پیامبر را تایید کرد و اگر تایید کرده چطور او را نمی شناخت ؟! لذا می بینیم که بعثت پیامبر اکرم دستاویز دشمنان قرار گرفته است و بگونه ای بعثت را ترسیم کردهاند که هم خودشان صاحب منت باشند و هم پیامبر را کوچک کرده باشند و مقام پیامبر را پایین آوردهاند و این نبوت و خاتمیتی که میخواهد با تایید یک نصرانی کور تایید شود با یک نصرانی دیگر زیر سوال میرود لذا از برادران اهل سنت در خواست میکنیم کتابهایشان را از این حرفها که به مقام شامخ پیامبر اکرم توهین است و زمینه ای برای انکار وحی و زیر سوال بردن وحی است دور کنند و به فرهنگ اهلبیت بر گردند .
گفتگو و تدوین : حمید کرمی
[1] -بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج18، ص: 190 ؛ فإن العامة قد اختلفوا فی زمان بعثته ص على خمسة أقوال.الأول لسبع عشرة خلت من شهر رمضان. الثانی لثمان عشرة خلت من رمضان.الثالث لأربع و عشرین خلت من شهر رمضان.الرابع للثانی عشر من ربیع الأول.الخامس لسبع و عشرین من رجب و على الأخیر اتفاق الإمامیة.
[2] – « إن خدیجة أتت ورقة و قالت: أخبرنى عن جبرئیل ما هو؟ قال: قدوس قدوس، ما ذکر جبرئیل فی بلدة لا یعبدون فیها اللّه. قالت: إن محمد بن عبد اللّه أخبرنی أنه أتاه.قال: فإن کان جبرئیل هبط إلى هذه الأرض لقد أنزل اللّه إلیها خیرا عظیما، هو الناموس الأکبر الذی أتى موسى و عیسى بالرسالة و الوحی.قالت: فأخبرنی هل تجد فیما قرأت من التوراة و الإنجیل أن اللّه یبعث نبیا فی هذا الزمان یکون یتیما فیؤویه اللّه، و فقیرا فیغنیه اللّه، تکفّله امرأة من قریش. أکثرهم حسبا؟و ذکرت کلاما آخر. فقال لها: نعته مثل نعتک یا خدیجة.قالت: فهل تجد غیرها؟ قال: نعم، إنه یمشی على الماء کما مشى عیسى بن مریم، و تکلّمه الموتى کما کلّمت عیسى بن مریم، و تسلّم علیها الحجارة و تشهد له الأشجار و أخبرها بنحو قول بحیراء.ثم انصرفت عنه و أتت عداسا الراهب- و کان شیخا قد وقع حاجباه على عینیه من الکبر- فقالت: یا عداس، أخبرنى عن جبرئیل ما هو؟ فقال: قدوس قدوس، و خرّ ساجدا و قال: ما ذکر جبرئیل فی بلدة لا یذکر اللّه فیها و لا یعبد. قالت: أخبرنی عنه.قال: لا و اللّه لا أخبرک حتى تخبرنی من أین عرفت اسم جبرئیل. قالت: لی علیک عهد اللّه و میثاقه بالکتمان. قال: نعم. قالت: أخبرنی به محمد بن عبد اللّه، أنه أتاه. قال عداس:
ذلک الناموس الأکبر الذی کان یأتی موسى و عیسى بالوحی و الرسالة، و اللّه لئن کان نزل جبرئیل على هذه الأرض لقد نزل إلیها خیر عظیم. و لکن یا خدیجة، إن الشیطان ربما عرض للعبد فأراه أمورا. فخذی کتابی هذا فانطلقی به إلى صاحبک، فإن کان مجنونا سیذهب عنه، و إن کان من أمر اللّه فلن یضرّه. ثم انطلقت بالکتاب معها.فلما دخلت منزلها، إذا هی برسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله مع جبرئیل قاعد یقرؤه هذه الآیات: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ. ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ. وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ. وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ. فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ. بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ» أی الضال أو المجنون.فلما سمعت خدیجة قراءته، اهتزّت فرحا. ثم رآه صلّى اللّه علیه و آله عداس فقال: اکشف لی عن ظهرک. فکشف فإذا خاتم النبوة یلوح بین کتفیه. فلما نظر عداس إلیه، خرّ ساجدا یقول: قدوس قدوس، أنت و اللّه النبی الذی بشّر بک موسى و عیسى. أما و اللّه یا خدیجة، لیظهرنّ له أمر عظیم و نبأ کبیر. فو اللّه یا محمد، إن عشت حتى تؤمر بالدعاء لأضربنّ بین یدیک بالسیف، هل أمرت بشیء بعد؟ قال: لا. قال: ستؤمر ثم تؤمر، ثم تکذّب، ثم یخرجک قومک، و اللّه ینصرک و ملائکته. » سیره حلبیه ج 1 ص 244
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.