روايت جابر جعفي (موالي كوفه)
بسم الله الرحمان الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین سیما امام زماننا روحی و ارواح من سواه لتراب مقدمه الفدا.
بعد از درگیری سفیانی با اصهب و ابقع که ما یک استدراکی هم در روایات اصهب و ابقع داریم که گفته خواهد شد که در درگیری قرقیسیا، سفیانی یا جیش او وارد کوفه شده و در آنجا شخصی از موالی به مقابله با سفیانی و جنایات آنها میپردازد.
جابر بن یزید جعفی میگوید: ثم يخرج رجل من موالي أهل الكوفة في ضعفاء فيقتله أمير جيش السفياني بين الحيرة و الكوفة؛ مقابله ضعیفی بین سفیانی و موالی کوفه رخ میدهد و فرمانده این نیروهایی که به مقابله برمی خیزند از موالی اهل کوفه اند که به دست سفیانی کشته میشود. چون کلمه موالی در روایات دیگر هم آمده لذا لازم است توضیحی راجع به این کلمه بدهیم:
مرحوم مامقانی در کتاب درایه خود، مقباس الهدایة در چاپ هفت جلدی در ج3 همان اوائل کتاب بحثی دارند در ارتباط با الفاظی که نه مفید مدح است و نه مفید قدح، ایشان در آنجا در مقام پنجم تحت عنوان فی التعرض لالفاظ احوال الرواة میفرمایند: کلمه مولی در چند معنا اطلاق و استعمال شده است:
استعمالات کلمه مولی:
- گاهی کلمه مولی یا موالی نسبت به یک شخص داده میشود؛ فلان مولی فلان؛ مثلا ابراهیم ابن محمد مولی اسلم.
- گاهی نسبت به یک طائفه داده میشود؛ فلان مولی بنی فلان؛ مثلا احمد بن حسن ابن شعیب مولی بنی اسد.
- گاهی به کلمه آل اضافه میشود؛ فلان مولی آل فلان؛ مثلا ابراهیم ابن سلیمان مولی آل طلحة یا مولی قریش.
- گاهی به ضمیر جمع اضافه میشود؛ فلانی مولاهم؛ مثلا ابراهیم ابن عبدالحمید الاسدی مولاهم.
- گاهی اصلا اضافه نمی کنند؛ فلان مولی، بدون اضافه؛ مثلا ایوب ابن الحر الجعفی المولی.
- گاهی هم به دو نفر نسبت میدهند؛ فلان مولی فلان ثم مولی بنی فلان؛ مثلا تغلبة بن میمون مولی بنی اسد ثم مولی بنی سلامة.
این شش نحو استعمال این کلمه بود. حال معنای مولی چیست؟
معانی کلمه مولی:
مرحوم مامقانی میگوید: مولی در لغت و اصطلاح معانی متعددی دارد.
معانی لغوی: علامه امینی در کتاب شریف الغدیر ج1ص361 بیست و هفت معنای لغوی برای کلمه مولی ذکر فرموده اند که عبارتند از:
مالک، عبد، معتق، معتق، غریب، جار، حلیف، پسر، شریک، عبد، ابن، اخت، رب، ناصر، منعم، منعم علیه، محب، تابع، صهر، که مولی در همه این معانی به کار میرود.
معانی اصطلاحی کلمه مولی:
- فقد یطلق علی غیر العربی الخالص؛ غیر از عربی خالص یعنی کسی که از طرف پدر یا مادر به غیر عرب برسد. یعنی دو رگه و لعله اکثر کما عن الشهید یعنی اکثر اطلاق موالی بر همین معناست.
این معنا را نیز وحید بهبهانی استظهار کرده و فرموده: فعلی هذا لا یحمل علی معنا الا بالقرینة و مع انتفائها فالراجح الاول یعنی بر عربی غیر خالص حمل میشود. چون شک در چيزي شیء را به اعم اغلب ملحق میکند. به عبارتی حمل بر معنائی که شیوع دارد.
- شهید معنای دیگری را بیان میکند: ان الاغلب مولی العتاقة، اعتبر معرفة الموالی من الرواة الی فالمعتق بالکسر مولی و المعتق بالفتح مولی. مولی به کسی گفته میشود که آزاد شده کسی باشد. اگر گفتند که فلانی مولی است دو احتمال در آن است یا فلانی را آزاد کرده و یا اینکه آزاد شده کسی است.
- این کلمه اطلاق میشود بر حلیف یعنی هم پیمان؛ حالف رسول الله بین المهاجرین والانصار مرتین ای آخا بینهم فاذا حالف احد آخر صار کل منهما مولی الآخر بالحلف.
- گاهی این کلمه اطلاق بر اسلام میشود. یعنی کسی که به دست کس دیگر مسلمان شود بر او اطلاق مولی میشود. فمن اسلم علی ید آخر فله مولی.
- به معنای ملازمه، زمانی که شخصی ملازم دیگری باشد گفته میشود فلان مولی فلان، مثلا مقسم مولی ابن عباس یعنی همیشه همراه اوست.
- من هو لیس بعربی فیقال فلان مولی و فلان عربی صریح؛ پس کسی که عرب نباشد میشود مولی و این هم خیلی زیاد به کار برده شده است. مرحوم تستری هم در مقدمه ج1و هم در ج11 و 12 راجع به کلمه مولی این بحث را مطرح میکنند.
مرحوم مامقانی میفرماید: ان المولی حیث یطلق من غیر اضافة یراد به العربی غیر الخالص لعدم تمامیة شیء من بقیة المعانی من غیر الاضافة فیتعین حمله علیه؛ نه اینکه اصلا عرب نباشد، یعنی اگر اضافه شود راهی بر حمل بر معانی دیگر هست و الا ما نمی توانیم بر غیر از عربی غیر خالص حمل کنیم. و اراده غیر از این مجاز خواهد بود، که در اینصورت فهم آن تنها با قرینه میسر خواهد بود. اما عربی غیر خالص معنای تامی دارد. که نیاز به قرینه ندارد.
سپس ایشان میفرمایند: این کلمه افاده مدح یا قدح معتد به نکرده، و در هر معنایی که بکار برده شود به آن معنا خواهد بود. تنها در موردی که این کلمه به کلمه دیگر اضافه شود مثلا گفته شود، فلان مولی فلان در اینصورت هیچ بعید نیست که اگر به یک فاسق اضافه شود یا به انسان مذموم مثل امویین یا بنی امیه یا امثال اینها افاده ذم دارد. و اذا اضیف الی معصوم او الی محدث ثقة جلیل، بعید نیست که افاده مدح کند.
پس معنای لغوی و اصطلاحی این کلمه مشخص شد که کلمه مولی فی نفسه افاده مدح و ذم نمی کند مگر در یک مورد که ایشان میفرمایند لایبعد.
در روایت جابر بن یزید جعفی میبینیم که هنگامی که نیروها از خراسان برای کمک به شیعیان عراق و راندن لشکر جبار و خونریز سفیانی میآیند یک حرکت ضعیفی به وقوع میپیوندد که متعلق به مردی از موالی کوفه است. حال اینجا چون موالی اضافه شده و بر فرض که بتوانیم اصطلاحات خود را بر روایات حمل کنیم آیا مراد ائمه علیهم السلام نیز همین بوده یا خیر؟ مرحوم نوری در مستدرک میگوید: در آنروز بازار کوفه در دست ایرانیها بوده و وقتی موالی میآمدند مردم فارسی صحبت میکردند. اشعث بن قیس هم که پا بر منبر حضرت امیرعلیهم السلام زد و به ایشان جسارت کرد در خصوص همین ایرانیها بوده است. جریان از این قرار است که روزی حضرت مشغول سخنرانی بودند که اشعث بن قیس کندی که خودش هم عراقی نبوده بلکه از یمن آمده و مهاجر است اصرار میکند که این مهاجرین (موالی) باید از کوفه اخراج شوند تا زمینه کار برای ما فراهم شود. حضرت سکوت کردند و او هم مسجد را ترک کرد. سپس حضرت رو به جمعیت کرده و فرمودند: هولاء الضیاطرة؛ اینها انسانهای بی خاصیتی اند که از شب تا نزدیک ظهر میخوابند ولی در مقابل موالی تلاش گرند و از صبح زود به کسب و کار میروند، و به این خاطر است که به جائی رسیده و سرمایه ایی دارند. حال این شخص به من میگوید اینها را بیرون کن و اموالشان را به ما بده. بعد حضرت فرمودند: قسم میخورم همانطوری که شما الان با اینها درگیر شدید که مسلمان شوند روزی رسد که اینها به گردن شما شمشیر میکشند که شما مسلمان شوید. ویضربنکم عودا للاسلام کما ضربتموهم بدعا. در اینجاست که تعبیر مولی و موالی وارد شده است.[1]
نقش ايرانيها در لشكر حضرت:
شرکت فعال ایرانیها در لشکر امام زمان[2] در روایات آمده و مشهود است و از قبل اشاره شده است که خصوص قم نقش بسزائی در لشکر حضرت دارند. البته ما قم را طبق برخی روایات محصور و محدود به همین چارچوب شهر ندانسته و هرکس که تفکر قمیها را داشته باشد، یعنی تفکر و ایده آنها که پیروی و گسترش مکتب آل محمد صلی الله علیه و آله است را داشته باشد. کسانی که در عرض این مکتب برای هیچ تفکر و جریانی ارزش قائل نیستند. البته نسبت به قم و قمیها روایاتی آمده که چرا به قم، قم میگویند: لان اهلهم یقومون مع القائم و ینصرونه؛ روایات متعددی در این زمینه وجود دارد. روایات گاهی به نفرات و تعداد اشاره میکند و گاهی از بعضی شهرها نام میبرد. پس در حضور فعال ایرانیها در رکاب حضرت مهدي جای انکار و تردیدی نیست. ولی معنای آن این نیست که از سایر کشورها یارانی وجود نداشته باشد. ظاهرا از اکثر کشورها نیرو هست. به عنوان مثال به حسب تقسیمات جغرافی امروز از افرنج یعنی فرانسه هم نیرو میآید. اما حضور ایرانیها حضور پر رنگی است و این موالی که در اینجا گفته میشود بعید نیست که مراد همان ایرانی هایی باشند که در کوفه بوده و به یاری حضرت و ضعفاء حرکت میکنند ولی کشته میشوند. اجمالا در این روایت کلمه موالی آمده است.
اما تتمه روایت:
این جریاناتی که آقا امام باقر برای جابر نقل میکنند حوادث قبل از ظهور است و مناد ینادی علامت دومی که امام باقر نقل کردند مسئله نداست. بعد از آن تحرکات شروع میشود. تا اینکه امام میفرمایند: و يبعث السفياني بعثا إلى المدينة (در این روایت ندارد که سفیانی از مکان حضرت مطلع است) فينفر المهدي منها إلى مكة (معلوم میشود که در آن زمان حضرت در مدینه است برخی روایات یفر دارد که درست نیست بلکه ینفر صحیح است یعنی حضرت نفر میکند نفریعنی کوچ، زیرا طبق فتوای مراجع معظم نفر روز 12 ذی الحجه واجب است. ینفر منها الی المکة حال از کجا خبر به سفیانی میرسد که حضرت در مدینه بوده و از مدینه کوچ کرده است؟ این روایت بررسی سندی نشده فقط طرقش را بیان کرده و از این نتیجه گرفتیم که روایت مورد توجه است لذا توجه بیشتری به این روایت دارم.) فيبلغ أمير جيش السفياني أن المهدي قد خرج إلى مكة فيبعث جيشا على أثره (بعید نیست اعزام لشکر به مدینه برای مقابله با حضرت باشند.) فلا يدركه حتى يدخل مكة خائفا يترقب على سنة موسى بن عمران (مگر میشود حضرت خائف باشد؟ باید معنای خوف را بررسی کرد که به چه معناست؟ آیا انبیاء بر جانشان میترسند یا میترسند بر اینکه به اهدافشان نرسند و مردم گمراه تر بشوند. به این مطلب اشاره خواهد شد.)[3] قال فينزل أمير جيش السفياني البيداء (بیداء قبلا بیرون مدینه بوده ولی الان داخل مدینه است که الان آموزش و پرورش و پادگان نظامی دولت سعودي در آنجا است. در اینجا ندائی از آسمان ندا میدهد. آیا این نداء همان ندای اولی است؟ بله) فينادي مناد من السماء يا بيداء أبيدي القوم فيخسف بهم (ای بیداء اینها را هلاک و نابود کن اینجا زمین دهان باز کرده و تمام لشکر را فرو میبرد.) فلا يفلت منهم إلا ثلاثة نفر يحوّل الله وجوههم إلى أقفيتهم از آنها نمی ماند مگر سه نفر که صورتهاشان برمیگردد به پشت و هم من كلب و فيهم نزلت هذه الآية يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها الآية.[4]
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته
[1]. بحارالانوار، ج33، ص602؛سفينة البحار، ج8، ص606، دارالاسوه.
[2]. بحارالانوار، ج60، ص218.
[3]. ما در كتاب مناقب الشيخين به اين معنا به طور تفصيلي پرداختيم.
[4]. الغيبة للنعماني ص 279
.
.
.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.