بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء
بحث راجع به احادیث من مات و لم یعرف امام زمانه است: بحث در چند يعرف امام محور است.
محور اول بررسی متن و مصادر این حدیث است. هر چند متواتر است و با بررسی و مراجعه به این تواتر میرسیم، ولي به مصداق «او لم تؤمن، قال بلی و لکن لیطمئن قلبی» اطمینان پیدا میکنیم که این روايت قطعا متواتر است. محور اول: بررسی متن، مخصوصا از کافی شریف و بعد از کتب عامه است.
محور دوم: معنای این حدیث است. میتة جاهلیه یعنی چه؟ اما آيا کفر است يا فسق یا ضلال است.
محور سوم: معرفت، من مات و لم یعرف، این چه نوع شناختی است؟ به تفصیل باید این بحث شود و شما هم به منابع مراجعه کنید و ما را کمک کنید در جمع آوری روایات و بیانات بزرگان پیرامون کلمه معرفت یا در ذیل همین روایت یا روایات دیگر.
در کتاب کافی در باب معرفة الامام چندین روایت آورده. در آنجا معرفت را چگونه تبیین میکند؟ و معرفت یعنی چه؟ (اصول كافي، ج1، ص180، باب معرفه الامام و الرد اليه.)
محور چهارم: بر فرض اینکه جاهلیت به معنای کفر باشد، آیا این مضمون و معني مفتی به است؟ فقهاء همین را میگویند؟ کسی که امام معصوم علیه السلام را نشناسد کافر است؟ و معامله کفر با او میشود؟ کلمات قدماء، کلمات متاخرین و کلمات معاصرین را هم نقل میکنیم.
محور پنجم: نیمه نگاهی به کلمات عامه است. قدیما وحدیثا.اینها این روایت را قبول دارند یا نه؟
محور ششم: برداشت آنان از این روایت چیست؟همین است که احمدبن حنبل میگوید، یا نه؟ عرض کردم قبول دارند یا نه، حرف بزرگ وهابی ها، ابن تیمیه(قال ابن تيميه: «من روي هذا الحديث بهذا اللفظ و، فكيف و هذا الحديث بهذا اللفظ لايعرف… منهاج السنة ج1، ص110. قال: ثم بتقدير ان يكون نافله و احدا فكيف يجوز ان يثبت اصل الايمان بخبر مثل هذا… و الاشكال الثالث: من خرج من الطاعة و فارق الجماعة ثم مات ميته جاهليه: و هذا حال الرافضة فانهم يخرجون من الطاعة و يفارقون الجماعة!… فعلم ان هذا الحديث دلّ علي ما دل عليه سائر الاحاديث الآتيه من انه لا يخرج علي ولاة امور المسلمين بالسيف و أن من لم يكن مطيعاً لولاة الامور مات ميته جاهلية و هذا ضد قول الرافضة فانهم اعظم الناس مخالفة لولاة الامور و أبعد الناس عن طاعتهم الاكرها… ) ، یا حرف آن مصری علي شامي النشار(قال في كتابه: «نشأة الفكر الفلسفي في الاسلام: إن حديث من مات هو حديث شيعي ليصحوا به مذهبهم في الامامة ـ مراجعه به كتاب: راه رهائي از مرگ جاهلي، ص46.) ؟ که منکر است، ومی گوینداصلا چنین روایتی نیست و آن کسانی که میگویند اين روايت هست چه برداشتی میکنند که این را هم باید ان شاءالله بحث کنیم.
ولي فعلاً بحث در محور اول است و بررسی متون و اسناد. مرحوم حر عاملی در دو جلد از کتاب شریف وسائل، به این روایت اشاره کرده است. یک: جلد 16، ص 246، باب 33، حدیث 23. تحریم تسمیة المهدی علیه السلام وسائر الائمة علیهم السلام وقت التقية و جواز ذلک مع عدم الخوف، در هنگام تقیه نباید اسم آنهابرده شود این یک بحث است. ان شاء الله بعد ازاین بحث و بحث یمانی، حکم بردن نام امام زمان علیه السلام در دوران غیبت را مطرح میکنیم. م ح م د را میتوانیم در دوران غیبت بگوییم یا نگوییم. مرحوم صاحب وسائل از قائلین به جواز است و خیلی هم پافشاری میکند. میفرماید ما رسالهای در این زمینه داریم. صرّح باسمه، اسم آقا امام زمان علیه السلام را جماعتی از علمای ما تصریح کردهاند. درکتابهای حدیث و اصول و کلام و…، اسم میبرند: از جمله: علامه حلي، محقق حلي، سيدمرتضی، شيخ مفید، سيد ابن طاووس و…. و المنع نادر: منع و تحريم نادر است.
البته اگر جواز نادر نباشد، منع نادر نیست و نظر ما هم همان منع است. ان شاء الله این مسئله بحث میشود. مرحوم حر عاملی در این باب، باب حکم تسمیه، چندین روایت ذکر میکند که یک روایتش به دردبحث ما میخورد. روایت را ایشان از اعلام الوري آورده و میگوید. ص 442، البته اربلی هم این روایت را در کتاب کشف الغمة از اعلام الوري نقل ميكند. پس مدرک اصلی مرحوم حر عاملی کتاب اعلام الوري است.
روایت این است: مرحوم طبرسی به سند خودش عن ابن بابویه عن محمد بن ابراهیم ابن اسحاق طالقانی عن ابی علی محمد بن همام عن محمد بن عثمان عمری. ایشان وکیل دوم بودند عن ابیه (یعنی عثمان) عن ابی محمد بن الحسن العسکری علیه السلام. از امام یازدهم علیه السلام.
سوال این است: عثمان به امام عرض میکند فی الخبر الذی روی عن آبائك، خبری که از پدران بزرگوار شما رسیده است. ان الارض لا تخلو من حجة. زمین هیچ وقت از حجت (لله علی خلقه) هیچ گاه از حجت خالی نمیشود. شاهد از اینجا شروع میشود من مات لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة. راوی میگوید من این روایت را از امام حسن عسگری علیه السلام سوال کردم. و قال ان هذا حق (همینطور است). کما ان النهار حق. یعنی مثل روز روشن. فقیل یابن رسول الله: حالا که میفرمائید حجت باید باشد و کسی هم که حجت را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است حجت بعد از شما کیست؟ فمن الحجة والامام بعدک؟ فقال: ابنی؛ م ح م د. شما درستش کنید. در روایت این گونه آمده است وبه اسم او تصریح شده است.
هو الامام و الحجة بعدی. دوباره امام فرمود فمن مات ولم یعرفه مات میتة جاهلیة.
خدا رحمت کند مرحوم مجلسی را که یک باب در بحار دارد و از اکثر ائمه این روایت را نقل کرده است.( بحارالانوار، ج23، ص89، و ج8، ص368 و وسائل الشيعه، ج16، ص246، ب 33 باب تحريم تسميه.)
و در جلد 28، ص 353. حدیث حارث بن مغیره را نقل میکند. که ما قبلا نقل کردیم. حدیث حارث بن مغیره را از کافی و در دوجا آورده. مرحوم نوری در المستدرک جلد 18 ص 173، این حدیث را از كتاب جعفر بن محمد بن شريح حضرمي در این باب نقل میکند. این عنوان در مستدرك برای من مهم است، باب 8، جمله ما یثبت به الکفر و الارتداد: چیزهایی که موجب ارتداد و کفر است این رانقل میکندعدم معرفت امام، باز در جلد 18 ص 177 وسائل، سندش را دقت کنید: طالقانی، چه کسی بود؟ محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی، این مشکل دارد. مراجعه کنید معجم مرحوم آقای خویی جلد 14 ص 221، یک روایتی از ایشان نقل میکنند که از امام نیست ایشان از محمد بن عثمان عمری وكيل چهارم امام زمان علیه السلام سوال میکنند راجع به امام حسین علیه السلام که مگر امام حسین علیه السلام امام نیست؟ مگر امويان باطل نیستند؟ چرا یزید بر امام حسین علیه السلام چیره میشود و امام راشهید میکند؟ خوب این اشکال ربطی به یزید و امام حسین ندارد. معمولا غلبه باطل بر حق، چنین مواردی که آنها بر حسب ظاهر پیروز میشوند. که بعد جوابی که ایشان میدهند که اگر بنابود همیشه حق بر باطل غلبه پیدا کند و همیشه در میدان های رزم پیروز شوند مردم احتمال و شبهه ربوبیت در اینها میدادند که اینان خدايند، خالق هستند، مدبر الامور هستند. روایت مفصل است. مرحوم آقای خویی میفرماید که این روایت که اصلا اشاره به سندش هم نمیکند. این روایت دلالت برحسن حال طالقانی دارد، كه او امامی حسن الحال است، اما وثاقتش ثابت نیست. ما نمیتوانیم ایشان را توثیقش کنیم. خوب برگردیم. مستدرک عرض کردم که در جلد18ص 174 و4 یک حدیث نقل میکند. عن بشیر دهان عن ابی عبدالله علیه السلام: و قد قال رسول الله علیه السلام، اگر دقت کرده باشید روایات اهل بیت علیهم السلام معمولا این روایت را از پیامبر نقل کردهاند. و قد قال رسول الله صلی الله علیه و آله: من مات ولیس علیه امام، فمیتته مییتةجاهلیة. این از امام صادق علیه السلام است.( مستدرك الوسائل، ج18، ص174ح1.)
باز جلد18 ص177 حدیث 14 از اختصاص مفید. كتاب اختصاص مفید بحث است که تأليف ایشان است یا از ايشان نيست. البته مرحوم صاحب الذریعه به ضرس قاطع به ایشان نسبت میدهد، حالا ما فرض میکنیم از خود شیخ مفید است، عن عمر بن یزید، عن ابی الحسن الاول، خوب سوال میکنم از شما، شیخ مفید در چه تاریخی رحلت کردند؟ اوائل قرن پنجم (413)امام کاظم علیه السلام کی به شهادت رسیدند؟183. یعنی تقریبا اواخر قرن دو. خوب عمر بن یزید چقدر باید عمرش طولانی باشد که شیخ مفید بتواند از او نقل کند. قطعا اینطوری نیست، قطعا در طريق افرادی بودندکه حذف شدهاند. یعنی ما خود عمر بن یزید را هم بگوییم هیچ مشکلی ندارد ولی طریق مرحوم مفید به عمر بن یزید، لا اقل هفت تا هشت نفر هستندکه اشارهای نشده است، بگذریم، نمیخواهم متن و محتوا را بزنم. همان ابتدا گفتم، الان و تا آخر هم میگویم این روایت متواتر است.
عن ابی الحسن الاول علیه السلام، ابی الحسن اول علیه السلام یا ابی الحسن الماضی یعنی امام هفتم علیه السلام. ببینید در آخر جلد 2 جامع الرواة درفایده سوم یا چهارم اینها را نقل کرده است. ابی الحسن الثانی امام رضا علیه السلام، ابی الحسن الثالث یعنی امام هادی علیه السلام. ما چند تا ابی الحسن علیه السلام داریم؟ در دعای توسل پنج تا داریم اما در اصطلاح روایات سه مورد. امیر المومنین علیه السلام، امام زین العابدین علیه السلام. امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام و امام هادی علیه السلام. اما در اصطلاح روایات فقط سه نفر هستند. هر کجا اصطلاح ابو الحسن علیه السلام آمد مطلق اول ماضی امام کاظم علیه السلام، و ابو الحسن ثانی امام رضا علیه السلام و هکذا ولی بعضی بالعکس میگویند. يعني ابو الحسن اوّل امام رضا است از لحاظ اصطلاح روایات این است.
قال سمعته عمر بن یزید میگوید شنیدم امام علیه السلام فرمود: من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة. نکته جالبی در روایت است که در جای دیگر ندیدم. امام علیه السلام میفرماید امام حی یعرفه، در هر دورهای باید یک امام زندهای باشد که ما او را بشناسیم. لذا این کلمه معرفت و شناخت را بیشتر روی آن بحث کنیم. شناخت امام یعنی چه؟( مستدرك الوسائل، ج18، ص174ح114.)
یک عباراتی نسبت به بعضیها داریم که آدم مبهوت میماند. شما شرح حال هاشم مرقال را ببینید. او امام علیه السلام را شناخته است.اگر اینگونه شناخت از ما میخواهند؟! به اصطلاح کلاهمان پس معرکه است. آقای عمر وبن حمق را ببینید چه میگوید نسبت به امام؟ آيا ما باید امام را اينگونه بشناسیم؟ از خودم شروع میکنم خودم را عرض میکنم. قطعا به گرد عمرو بن حمق هم نمیرسیم. یک عبارت را از ایشان نقل کنم، تفصیلش هم بعد. «آقای نمازی» این را راجع به عمر وبن حمق، نقل میکند: یا امیر المومنین والله ماجئتک لمال من الدنیا تعطینی، خودم گله های گوسفند دارم، خودم زمین دارم، باغات دارم، کشاورزی دارم. نیامدم که از تو حقوقی بگیرم و به دنیایی برسم.( يک تاجري در قم ميشناختم، خدا رحمتش کند، با اولياء الله محشورش کند. در جبهههاي فاو با هم بوديم. تاجر بود در قم. انقلاب اسلامي که شد جنگ که شد، کارهايش را کنار گذاشت و خودش را وقف جنگ و جبهه کرد. هنگاميكه خانواده اش که وضع حمل داشت کسي نبودکه بالاخره کمکش کند. همسايهها آمدند يکي از دوستان ما بود. همسايه اش بود. ما برديم خانواده اش را بيمارستان وضع حمل کرد. مغازه وزندگي را کنار گذاشت. يادم نميرود او جلوي چشم من است در جبهههاي فاو خدماتي که ايشان داشت، بعد هم شيميايي شد، مدتها معلول بود تا شهيد شد. خدا رحمتش کند.)
عمروبن حمق از این سنخ انسانها بود. جنگ که میشود منت نگذاریم من بودم من بودم ندارد. امام باید سرمان منت بگذارد. بل الله یمن علیکم ان هداکم.
عمروبن حمق میگوید والله ما جئتک لمال من الدنیا تعطینی، دنبال پول نیامدم. ولا لالتماس سلطان ترفع… برای پست و مقام هم نیامدم. برای پست و استانداری مرا بفرست، نه.
نه برای پول و نه برای پست و مقام نیامدم. به خدا قسم از تو پیروی نکردم مگر از روی اعتقادی که به تو داشتم. و ما جئتک الا لانک ابن عم رسول الله صلی الله علیه و آله یک: پسر عم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستی، و اولی الناس بالناس، غدیر را من یادم نرفته، من کنت مولاه این در ذهن من است، آمدهام به این خاطر. اولی الناس بالناس، و زوج فاطمه (س). مگر هر کس چنین لیاقتی را دارد. لو لا علی لما کان لفاطمه (س) کفو. فاطمه سیدة نساء اهل جنة است. تو شوهر فاطمه هستی. پیداست که تو کی هستی؟ زوج فاطمه (س): فاطمه کی است؟ سیدة نسا اهل الجنة. این سه مقام.
چهارم: و ابو الذریه التی بقیت لرسول الله (جعل الله ذریة کل نبی فی صلبه پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید: و جعل ذریتی فی صلب علی). الله اکبر. تو پدر ذریه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستی و اعظم سهما للاسلام من المهاجرین والانصار. خواسته باشیم نمره بدهیم، و بگوییم که چه کسی سهمش بیشتر و چه کسی کمتر بود. همه مهاجر و انصار یک طرف، شخص شما یک طرف. و الله (معرفت و امام شناس اینها هستند نمیدانم ما به گرد اینها میرسیم یا نه؟) این مقام توستاي علی علیه السلام.حالا من آمدهام دررکاب تو.والله لو امرتنی نقل الجبال الرواسی سخت ترین کار را به من بگویی، به من بگویی این کوهها را بکن، جابه جا کن. به من بگویی دریاها را خالی کن. ابدا از صبح تا شب همین کارم باشد. دست دیگرم سلاح باشد باشمشیر مانور میروم که دشمنت بلرزد و بترسد، خیال نکند که ما خوابیم، خير ما بیداریم. با یک دستم این کار شاق را انجام میدهم. با یک دستم مانور میدهم. اهّز به عدوک واقّوی به ولیک. مانور که میروم دوستان روحیه پیدا میکنند. و یعلی به الله کعبک و آن به آن بر اقتدار تو بیفزاید (مانور که میروم دشمنت بلرزد ودوستانت روحیه پیدا کنند و بر اقتدار تو در جهان افزوده شود). و یفلج به حجتک. دلیل تو را غالب و پيروز کند. به خدا قسم این کارها را که من میکنم، ما ظننت انی ادیت کل الحق یجب لک علیّ، نه، حق تو را من ادا نکردهام. کاری نکردهام. ما ادیتک کل الحق. الذی یجب لک علیّ.حق واجب را من ادا نکردهام. خیلی مانده است. آقا چه بفرماید در برابر این؟ آقا یک کلمه فرمودند: اللهم نور قلبه و اهده الی صراط مستقیم (قلبش را نورانی کن). این آقا با این مقام، آقا برایش دعا میکند او را به راه صراط هدایت کن. بعد این جمله را میفرماید: لیت ان فی شیعتی مئة مثلک. ای کاش من صد تا مثل تو(بحارالانوار، ج34، ص276.) داشتم. پيرامون معرفت باید خیلی کار کرد. شما ذیل روایت را بیان کردید. اما صدر روایت، که این معرفت که میفرماید مات و لم یعرف، چیست؟ آيا ما آن معرفت را داریم یا نه؟ و آیا این مقدار از ما مطلوب است؟ حالا كه دیگر بحث معرفت آمد یک حدیث دیگر را برایتان بخوانم. یک مقدارهم از بحث بیاییم بیرون اشکالی ندارد.
صحبت هاشم مرقال شد. ایشان را میشناسید کیست؟ یک آقایی باز چند روز قبل میفرمودند که: در لابه لای بحثها پروندهها را بازکنید. چون ما اينها را نمیشناسیم. پيشنهاد او هم بد نیست، ولی جایش اینجا نیست. به مناسبت هاشم مرقال، با عمر بن سعد از یک خانوادهاند. پسر عموی همدیگر هستند. اما این کجا و آن کجا! این سراپا معرفت است. و تا پای جان در خدمت رهبری و امامت بود و شهید شد. او جان امام علیه السلام را هدف گرفت. روز یازدهم زینب کبری سلام الله علیها به او چه فرمود: سود الله وجهک، خدا رویت را سیاه کند. اما این آقای هاشم بن عتبه، دلم میخواهد شماشرح حالش را دقیق نگاه کنید. او معلول جنگ است. عمّال حکومت طاغوت او را مسخره میکردند. شبي بحث رؤيت هلال شد و پرسيدند چه كسي ماه را درکوفه دیده است؟ هاشم گفت: من دیدهام. او يك چشمش از دست رفته بود. عامل كوفه يعني سعيد بن العاص برادر مادری عثمان. شروع میکند به خنده و مسخره کردن ومی گوید: با آن چشم لوچت دیدی؟ میگوید مسخرهام میکنی؟ من معلول جنگ هستم. وقتی که ما جبههها بودیم شما کجا بودید؟ حالا مرا استهزاء میکنی؟ بعد گفت من دیدم.بعد دستگیرش کردند. خانهاش را آتش زدند، کتکش زدند.
این آقا وقتی که خبر سقوط حکومت قبل به کوفه میرسد. و مردم با امیر المومنین علیه السلام بیعت کردند. فوراً میآید نزد استاندار ]ابوموسي اشعري[ و میگوید چرا بیعت نمیکنی؟چرا تایید نمیکنی؟ چرا این پا و آن پا میکنی. چرا اعلام نمیکنی؟ چرا ساکتی؟ گفت: مهاجر و انصار بیعت کردندوهمان کانالی که قبلیها را تایید کرد علی را هم تایید کرده چرا ساکتی؟ ابوموسی گفت: تامل کنید تا ببینیم چه پیش میآید شایدخبری به ما برسد. بالاخره این هم از انسانهایی است که روی امام شناخت کامل دارد. لذا میگوید: منتظر چه خبری هستید؟ای خبر یأتیک؟ قد قتل عثمان و بایع المهاجر والانصار، خواص و عوام با علی علیه السلام بیعت کردند. میترسید شاه دوباره برگردد؟ اتخاف ان یبعث عثمان فیلومك؟ به قول شما شاه برگرددوشما راسرزنش کند، مگر شاه کشته نشد؟ حکومت دست علی علیه السلام است. خودش رو به جمعیت ایستاد و گفت این دست راست من و این دست چپ من، این دست من و این دست علیاً علیه السلام. بایعت علیاً، من با علی علیه السلام بیعت کردم. و شروع کرد چند بیت شعری خواند.خلاصه جلوتر از حکومتیها افتاد دیگر ناچار شدندو بیعت کردند. خوب توجه کنید. علی بن ابی طالب علیه السلام نامه میفرستد برای همین استاندار. بوسیله همین فرد. انی بعثت الیک هاشماً لتشخص الیَّ من قبلک مردم را بسیج کنی، لیتوجه الیّ القوم، اغتشاشاتی را که دربصره راه افتاده و شیعیان را کشتند. بدعت گذاری کردند. وقتی این آقا رسید، خودت هم حرکت کن و بیا.
من تو را استاندار قرار ندادم الا این که مرا حمایت کنی نه اینکه با من چپ بیفتی. هاشم آمد نامه را آورد. او زیر بار نرفت. به او گفت: آقا برای تو نامه نوشته، پیروی کن. مخالفت کرد: تهدید کرد که اگر دوباره حرف بزنی، تو را زندان میاندازم. آقا خواستند بروند برای شام تا فتنه جوياني که بعد از حادثه بصره جرأت کردند، سركوب كنند لذا جلسهای با ياران خود داشت. همین آقا نشسته بود (هاشم) ببینید تعبیر آقا چیست؟ انکم میامین الرای مراجیح الحلم آدمهای با حلمی هستید، مقاویل الحق، حرف بزنید حرف تان حق است. مبارک الفعل: کارهایتان کارهای مبارکی است. تصمیم دارید با خارجیها بجنگید.
نظر شما چیست؟مولا با اینهامشورت میکند. همین آقا برخاست. معرفت اینها است. پاشد و بعد از حمد و ثناء، گفت: من خوب اینها را میشناسم، هم لک ولاشیاعک اعداء. با رهبری و طرفداران رهبری و ولایت و طرفداران ولایت، دشمن هستند. دنبال دنیا و زمین میگردند.دنیایشان به خطر افتاده است. علی، علیه السلام شما دنیای اینها را به خطر انداخته اید. من اینها را خوب میشناسم. هم مقاتلوک، بالاخره به جنگ تو خواهند آمد.
قضیه تمام شد، حرکت کردند. همین آقا روکرد به امیر المومنین. عرض کرد: نجاهد فی طاعة الله. حرکت و جبهه رفتن با شما اطاعت خداست. منتی سر شما نیست. ابن عم رسول الله صلی الله علیه و آله و اول من آمن بالله و افقه الناس فی دین الله.
بعد این جریاني داشت، كه شاید نرسم. جریان بسیار مهمی است، شما لابد شنيدهايد كه گفتهاند (نعوذ بالله) امیر المومنین علیه السلام نماز نمیخواندند. متهم کردند که ایشان نماز نمیخوانند. چرا؟( اصحاب النبي حول السيد الوصي، ص77.) اینجا نقل میکند در جبهه نقل کردهاند. یک جوان شامي به ميدان جنگ آمد. هاشم به طرف او رفت. او شروع کرد به فحش دادن، سب امیر المومنین علیه السلام کرد. هر چه از دهانش درآمد گفت. ایشان شمشیر دستش بود و میگشت و فحش به امام علیه السلام میداد. و حرف مفت زیاد میزد. هاشم به ایشان گفت: هذه القتال بعده الحساب.این طوری نیست که هرچه دلت خواست بگویی و بروی. اینها همه ثبت میشود. بعدا باید پاسخ بدهی. از خدا بترس به سوی او بر میگردی. چرا میجنگی و چرا شعار میدهی. گفت: انی اقاتلکم باقی مطلب را فردا عرض خواهم کرد ان شاء الله.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.