بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه

آخرین روایت در زمینه یمانی را نقل و جمع بندی کرده و بعد به بحث نفس زکیه منتقل می‌شویم.

درجلسه قبل گفتیم در در دو جاي کتاب الفتن نعیم بن حماد در مورد یمانی روایت ذکر شده است، اولین مورد صفحه244بود که بیان شد، مورد دوم روایتی است منسوب به علی بن ابی طالب علیه السلام که در صفحه 253، آن را نقل می‌کند، برخی از این روایت ممدوح و مثبت بودن یمانی را استفاده مي‌کنند، روایت از این قرار است:

روایت سیزدهم: حدثنا الوليد ورشدين عن ابن لهيعة عن أبي قبيل عن أبي رومان عن علي [ع] قال يبعث بجيش إلى المدينة فيأخذون من قدروا عليه من آل محمد صلى الله عليه وسلم ويقتل من بني هاشم رجال ونساء فعند ذلك يهرب المهدي والمبيّض من المدينة إلى مكة فيبعث في طلبهما وقد لحقا بحرم الله وأمنه.

این روایت بیانگراوضاع به هم خورده‌ای است که درآن زمان سفیانی به مدینه فشار آورده وسپس حضرت مهدي و مبیّض (اگر مراد از مبیض، یمانی باشد) تحت این فشار به مکه می‌گریزند، برخی از این روایت می‌خواهند استفاده کنند که یمانی درکنار حضرت وبه عنوان مشاور یا وزیرحضوردارد وبه این ترتیب مثبت بودن چهره یمانی را اثبات کنند.

اکنون با اغماض از اعتبار مولف وکتابش (چون گفتیم که این شخص از نظر ما چندان اعتباری ندارد) به بررسی سندی روایت فوق الذکرمی پردازیم.

محقق کتاب الفتن، ایمن محمد ارطه درپاورقی می‌گوید: اسناده ضعیف،

سپس در باره ابن لهیعه می‌گوید: او مدلس است وقد عنعنه. يعني سند روايت را به عنوان «حدثنا» نياورده بلكه به عنوان عن فلان… نقل كرده و احتمال تدليس در سند آن مي‌رود.

نکته این گفته دراینجاست که اگر راوی بگوید: حدثنا، یعنی راوی خودش مروی عنه را دیده وازاو نقل کرده است، ولی اگر بگوید عن فلان وبه اصطلاح معنعن باشد یعنی درسند ممکن است افتادگی وجود داشته باشد. به هر صورت ابن لهیعه دراین سند تضعیف شده است[1].

در مورد ابو قبیل تنها کسی که او را توثیق کرده احمد است واز صحاح هم کسی به غیراز ترمذی ونسائی ازاو روایت نقل نکرده است[2].

در مورد ابورومان باید گفت که او را در هیچ یک از کتب رجالی وتراجم نام نبرده‌اند، نه در کتب شیعه ونه درکتب اهل سنت. واگر واقعا ابی رومان از علی بن ابی طالب نقل روایت کرده باشد، باید جزء اصحاب حضرت باشد ولا اقل در رجال شیخ طوسي ویا سایر کتابهای رجالی وتراجم باید نام او موجود باشد.

در نقل دوم الفتن ابن حماد، كلمه «یهرب» آمده که مطابق نقل اول است که هاربین داشت که موافق با نقل عیاشی است که تا قرن دوازدهم اين نقل معرض عنه بوده است.

خلاصه این روایت از نظر متن وسند مشکل دارد.

نتیجه نهائی:

خلاصه سیزده روایتی بود که در مثبت بودن یمانی به آن استناد شود اما،

دسته اول از آنها اصلا دلالت بر مثبت بودن یمانی نداشت.

دسته دوم ازآنها که دلالت بر مثبت بودن یمانی داشتند، لکن دلالت بر لزوم تبعیت واطاعت ازاو نداشتند،

وقسم سوم از روایات که دلالت بر لزوم تبعیت از یمانی می‌کرد، نتوانستیم سندش را تصحیح کنیم. اگر این روایت سندش درست شود ملزم به تبعیت از یمانی می‌شویم. که اگر سندش هم درست شود خبر واحدی می‌شود که معرض عنه است. وکسی آنرا از زمان نعمانی تا زمان شیخ حر عاملی نقل نکرده است. ومرحوم حر عاملی هم که آن را نقل کرده، آنرا در کتب حدیثی که جنبه فقهی دارند نیاورده وتنها در اثبات الهداة آنرانقل کرده است.

البته برای مثبت بودن یمانی همین استفاضه‌ای که از این روایات به دست می‌آید کافی است همانگونه که مبنای مرحوم خوئی در مورد ابن عباس بود، ایشان در مورد ابن عباس می‌گوید: روایاتی که در مدح ابن عباس است ضعیفند اما چون به حد استفاضه رسیده است ما را از بحث سندی بی نیاز می‌کند. لذا در مورد یمانی نیز همین گونه می‌توان گفت اگر این مبنا را قبول داشته باشیم. بحث بعدی ما بحث نفس زکیه است.

والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته.

[1]. درمورد ابن لهيعه اين نکته را توجه کنيد که خيلي او راتضعيف مي‌کنند اکنون براي اينکه علت اشکالات آنها مشخص شود مطلبي را بيان مي‌کنم:

کتاب الکامل في الضعفاء مربوط به ابن عدي جرجاني از قدماي اهل سنت است که درسال 277هجري به دنيا آمده ودرسال 365 ازدنيا رفته است. ابن عدي در صفحه450 در شرح حال حي بن عبدالله مصري روايتي را از حي بن عبدالله نقل کرده، مي‌گويد: پيامبر صلي الله عليه وآله در مرض موت بودند که فرمودند:

ادعوا لي اخي فدعوا له ابابکرفاعرض عنه ثم قال: ادعوا لي اخي فدعوا له عمرو فاعرض عنه ثم قال: ادعوا لي اخي فدعوا له عثمان فاعرض عنه ثم قال ادعوا لي اخي فدعي له علي بن ابي طالب فستره بثوب وانکب عليه فلما خرج من عنده قيل له ما قال، قال علمني الف باب يفتح کل باب الف باب.

اين حديث را حي بن عبدالله مصري نقل مي‌کند ولي ابن عدي درباره اين حديث مي‌گويد: حديث منکر، مشکل اين حديث کجاست؟ مي‌گويد: لعل البلاء من ابن لهيعه، اساس مشکل به ابن لهيعه برمي گردد، چرا؟ فانه شديدالافراط في التشيع.

قبلا از کتاب هدي الساري مطلبي را از ابن حجرنقل کرديم که مي‌گويد: التشيع هو حب علي بن ابي طالب وتقديمه علي ابي بکر. مشکل ابن لهيعه هم اين است که دوست دار علي است. سپس ابن عدي درباره ابن لهيعه مي‌گويد: وقد تکلم فيه الائمه ونسبه الي الضعف. صفحه بعد درکتاب الکامل درمورد هريس بن عثمان حمصي مي‌گويد: کان ينتقص عليا وينال منه بعد درباره او مي‌گويد: ما اعلم منه الا خيرا با اينکه علي بن ابي طلب دشنام مي‌دهدامادرباره اش مي‌گويد: لا نعلم منه الا خيرا. پس معلوم مي‌شود که حب مولا نقطه ضعف است ولي سب مولي مشکلي ندارد. ابن لهيعه از کساني است که طبق نقل خود اهل سنت تحت تاثير جو موجود برضد علي ع قرار نگرفت. امويين بعد از شهادت مولي شروع به پاکسازي خانه ها ازدوست داران علي ع کردند ولي سه خانه را نتوانستند پاکسازي کنند، يکي از آن خانه ها، خانه ابن لهيعه بود آنها براي متقاعد کردن او حتي از ليث بن سعد کمک گرفتند. ليث شخصيتي بود که به عنوان فقيه وارد مصر شده وشروع به تبليغات براي امويين کرده بود و مدايح سومي رانقل مي‌کرد وبه مولي تنقيص وارد مي‌کرد در يک چنين شرايطي ابن لهيعه تحت تاثير قرار نگرفت وهمچنان محب علي ع باقي ماند.

[2]. سيراعلام النبلاء، ج5ص214.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *