بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی و ارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء

دو روایت دیگر مانده یکی روایت سدیرکه ايشان (يكي از شاگردان حاضر) زحمت كشيده و پيدا كرده‌اند و ما باید پيرامون آن بحث کنیم و یک روایت هم از مأمون عباسي است چون من در اصل روایت بودنش بحث دارم آن را در آخر نقل خواهم کرد. این یک محور بحث محور دوم بحث جمع بندی است بالاخره در مقابل این تعداد روایت ما چه می‌توانیم بگوییم؟ حسنی هست یا نیست؟ چهره مثبت است یا منفی است؟ وتفصیلاتی هم که راجع به ایشان نقل می‌شودآیا مورد تایید است یا خیر؟ مشکوک است یا مردود؟

اما محور اول که روایت هفتم است این روایت را مرحوم مجلسی در دوجای بحار نقل می‌کند ج52 ص271وج52 ص303. اما روایت این است:[1] (عن سرور اهل الایمان) از کتاب سرور اهل ایمان (باسناده) به سند خودمولف (عن عثمان بن عیسی عن بکربن محمد الأزدی عن سدیر الصیرفی قال قال ابو عبدالله: يا سدیر الزم بیتک) در جریانات و قیام‌ها وارد نشو بنشین (وکن حلسا من احلاسه) به زمین بچسب مثل دشکچه‌های که از پوست است و در گوشه‌ای می‌اندازند اینگونه باش کنایه از جلیس الدار بودن (واسکن ما سکن اللیل و النهار) تا روز وشبها آرام می‌گذرد تو هم آرام باش تا كي؟ (فاذا بلغ ان السفیانی قد خرج فارحل الینا) اگر خبر به شما رسید که سفیانی دست به تحرکات زده برنامه ما شروع می‌شود[2] اگر سفیانی خروج کرد تو بیا سراغ ما آماده باش به هر نحوی که شده خودت را به ما برسان (ولو علی رجلک) باصطلاح اگر وسیله پیدا نکردی به هر نحوی که شده پیاده هم که شده بیا.[3]

شاهد از این جا شروع می‌شود می‌گوید: «قلت جعلت فداک» جانم فدای تو «هل قبل ذلک شئ» قبل از سفیانی علاماتی هست؟ «قال نعم واشار بیده بثلاث اصابع الی الشام» با سه انگشت به شام اشاره کردند فرمودند: «قال ثلاث رایات» آیا قبل از سفیانی خبری هست؟ فرمود بله سه پرچم، رایة حسنیة، رایة امویة، رایه قیسیه، شما از این روايت چه استفاده‌اي می‌کنید؟ از کجاست؟ مگر ما بدمان می‌آیدخدا سید حسن نصرالله را حفظ کند واقعاً شیعه را سر بلند کرد ولی تطبیق آسان نیست. (فبینماهم علی ذلک… ما رایت مثله قط) و خود قیس کیست؟ منظور قیس بن ثعلبة بن عکایة است یا قيس ابن عیلان بن مضر[4] یا غیر اينها؟ اینها بحث است علی ای حال «بینما هم علی ذلک» سه تا پرچم که مقدمات ظهور سفیانی‌اند «اذ قد خرج السفیانی فیحصدهم حصد الزرع» با هرسه در گیر می‌شود و هر سه را درو می‌کند ما رایت مثله قط یک جوری کشتار راه می‌اندازد که نظیرش نبوده من دو سه نکته را در چند محور خدمت شما عرض کنم:

  1. آشنایی با مصدر و منبع این روایت (سرور اهل ایمان) كه از کیست؟
  2. آیا این روایت در مصادر دست اول ما که قدیمیتر از سرور باشد آمده است؟
  3. آیا کتاب هایی دیگر قبل یا بعد از سرور اهل ایمان این را نقل کرده‌اند یا خیر؟
  4. بررسی سندي
  5. معنای حدیث و دلالت آن

اما در ارتباط با محور اول سرور اهل ایمان مراجعه کنید به کتاب الذریعه مرحوم تهرانی ج12ص173می فرماید سرور اهل الایمان فی علامات ظهور صاحب الزمان پس کتاب راجع به حضرت مهدی است.

مرحوم مجلسی، مطلبي را از ریاض العلما نقل می‌کند که این کتاب للسید النسابه نسب شناس بوده بهاء الدین علی بن عبدالکریم نجفی نیلی است. سپس مرحوم تهرانی می‌فرماید: از مقدمه کتاب سرور اینگونه استفاده می‌شود که ایشان یک کتاب دیگری داشته مفصل واین کتاب سرور مختصر وتلخیص آن کتاب است می‌فرماید: «انه منتخب من کتاب الغیبه» خودش مؤلفش بوده (کان مفصلا) کتاب مفصل بوده «فانتخب السید نفسه من کتاب الغیبه» خودشان تلخیص کردند انتخب این کتاب را پس هم غیبه وهم سرور مؤلفش آقای نیلی است، بعد می‌فرماید که اصل کتاب غیبه از کیست؟ و اصل کتاب الغیبه[5] مفصل نقل خواهیم کرد می‌فرماید که ریشه کتاب الغیبه بر می‌گردد به کتاب انوارالمضیئه سید علم الدین علی بن عبدالحمید ابن مختار ابن معد موسوی دیگر به نظرم نیازی به بیش از این نیست پس این کتاب به قرن 9 نهم بر می‌گردد و مؤلف کتاب انوار المضیئه متوفای 776 است یعنی قرن 8 این کتاب اساسش از کتاب انوار المضیئه است البته سند هم می‌دهد اما در بحارالانوار نیامده و سند از نیلی تا عثمان بن عیسی را بیان نکرده که ما بدانیم این سند چقدر اعتبار دارد؟ لذا ما نمی‌توانیم فعلاً او را تایید کنیم، فرض کنید طریق من به کافی شریف ضعیف است آيا این ضربه ای به کافی می‌زند؟ خیر طریق من و بسياري از اجازات روايتي تشریفاتی است برای اینکه تو در سلسله سند قرار بگیری والا اسناد کافی شریف همین است که در دست ماست استنادش به مرحوم کلینی اظهر من الشمس است طریق من به وسایل الشیعه فرض کنید ضعیف باشد لطمه ای به وسایل نمی‌زند مگر اینکه ما بگوییم که این روایتی که مرحوم نیلی نقل فرموده وسندش را هم داده‌اند سندش را بدانیم یا ندانیم، یا بدانیم كه ضعیف است این لطمه ای نمی‌زند چون از کتابی نقل می‌شود که استنادش لا شک ولا ریب است.

شاگرد: استاد، علامه مجلسی در ج1 هنگام ذکر توثيق منابع اضافه کرده‌اند که اين کتاب مشتمل علي نوادرالأخبار و السيد المذكور من افاضل النقباء النجباء…[6] و توضیح میدهند که از چه کسی است. سپس آقاي تهراني می‌گویند« او استاد ابن فهد است كه در سال 791 از او اجازه روايت گرفته قرن 6عثمان بن عیسی از بکربن محمد ازدی از سدیر اینها پیداست قرن 2و3 بوده‌اند 300 سال فاصله است از کجا وبه چه طریق نقل كرده است؟ مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی ج8 ص231 این را نقل فرموده اما با این فرق كه مرحوم کلینی به همین سند روایت را آورده‌اند اما تا این عبارت «ولو علی رجلک» یعنی شاهد ما در آن روایت نیست لذا من روایت كتاب سرور را مقدم داشتم نه روایت کافی شریف را، یک سند است و یک طریق است دیگر مورد بحث ما نیست پس اگر طریق سرور مشکل داشت یا ندانیم بالاخره ضعیف است یا نیست، این روایت به اشکال بر خورد نمی‌کند چون کافی شریف نقل می‌کند پس اشکالش چیست؟ مهم دنباله روايت است كه تثبیت نشد و درست نشد مرحوم مجلسی در مرآة‌العقول این روایت را نقل می‌کند بعد بیانی دارند من فقط راجع به سند صحبت می‌کنم می‌فرماید: حسن او موثق با اينكه خیلی مشکل پسند است و در مرآه خیلی از روایات را تضعیف می‌کند ولی اینجا که می‌رسد می‌فرماید: روایت حسن است یا موثق حالا چرا ایشان اینگونه تعبیر می‌کنند، می‌رسیم، بیانی داریم، در کتب رجالی مطالبی هست اشاره خواهیم کرد، پس معلوم شد مدرکش سرور اهل ایمان است قبل آن هم کافی شریف است سند آن هم مشکلی ندارد آیا غیر از سرور اهل ایمان کسی این روایت را نقل کرده؟ ظاهراً روایت نیلی را تا آنجایی که من اطلاع دارم غیر از بحار احدی نقل نکرده است، بله وسایل الشیعه[7] روایت را آورده است، اما نقل کافی شریف است نه سرور اهل ایمان و در معجم احاديث امام مهدي هم آمده[8] پس کسی این روایت را با این بیان وبا این اضافه والله العالم من برخورد نکردم به نقل آن از طريق غیر از مرحوم نیلی

در وسایل در جای دیگر هم آمده بحار ج53ص51 کدام متن را آورده اند؟ همان بدون ذیل پس این متن را اضافه کنید ولی مشکل ما را حل نمی‌کند شاید آن چاپ آل البیت است ج15می شود کتاب جهاد باب الجهاد این ج11هم کتاب جهاد است که چاپ بیروت است پس در دو جا نیست در یک جا آمده است این دو تا چاپ است عرض کردم بحار الانوار در دو جا این را نقل کرده یک جا از كتاب سرور با ذیل، یک جا بدون ذیل از کافی، یعنی می‌شود گفت روایت سرور اهل ایمان، قبل از مؤلف و بعد از او کسی آنرا ذکر نکرده فقط مرحوم مجلسی، آيا ما می‌توانیم سندش را درست کنیم بله سندش تصحیح می‌شود اما مشکل حل نمی‌شود چون آن ذیل قابل تصحیح نیست. سند را بخوانید، عده من اصحابنا عن احمد بن محمد عن عثمان بن عیسی عن بکر بن محمد ازدی عن سدیر احمدبن محمد کیست؟ ظاهراً مشکلی ندارد، پس مرحوم کلینی خودشان از عده ای نقل می‌کنند حالا این عده که هستند مراجعه کنید به خلاصة الاقوال علامه حلی در فایده در اواخر خلاصة الاقوال آن عده را بیان می‌کند یا خود جلد اول بحار یک بیانی دارد ظاهراً این سند مشکلی نداشته باشد اضافه کنم برایتان این چند نفری را که اینجا آمده‌اند یکی بکر ویکی هم سدیر است.

اما بکر بن محمد ازدی این شخص گاهی گفته‌اند از اصحاب امام صادق است گاهی گفته‌اند از اصحاب امام کاظم است گاهی گفته‌اند از اصحاب امام رضا است و گاهی هم گفته‌اند باب من لم یروي عنهم اسم ایشان را نقل نکرده‌اند البته جمع می‌کند بین این عبارات آیا این آقا توثیق دارد یا ندارد؟ این تعبیر مجلسی حسن أو موثق ناظر به این است بعضی‌ها اینگونه گفته‌اند آقای نجاشی[9] گفته‌اند وجه فی هذه الطایفه وجه یعنی آینه چهره یعنی چهره شیعه است نمی‌دانم چرا ماباید در این چارچوب توقف داشته باشیم فقط باید بگوید ثقه اگر نگفت ثقه دیگر این راوي موثق نیست من مستدل بیان می‌کنم حرف من نیست از معاصرین گفته‌اند وقبل از معاصرین اگر اشتباه نکنم جرقة آن را شهید ثانی[10] زده و گفته که ما خارج می‌شویم از چارچوب کلمه ثقه عباراتی را ما نسبت به اشخاص داریم یعنی اشخاصی را قبول و تأييد کرده‌اند وحال آنکه کلمه ثقه در آن نقل نشده سپس مرحوم بحرالعلوم[11] و سيد كاظمي[12] علی ای حال وجه فی هذه الطایفه من بیت جلیل فی الکوفه این یک عبارت، بعد ذکر ذلک اصحاب الرجال وکان ثقه توثیق هم که دارد دیگر مشکل کجاست؟

تحریر طاووسی می‌گوید: خیّر فاضل دیگران هم باز همین را گفته‌اند علی ای حال علامه فرموده‌اند: «وجه في هذه الطائفة من بيت جلیل فی الکوفه وکان ثقه» (شما در توثیقات متاخرین تامل بکنید مرحوم آقای خویی تامل می‌کند در توثیقات متاخرین اما از قدما توثیق دارد)، نتیجه اینکه این شخص هیچ جای بحث ندارد ببینید آقای مامقانی چه می‌فرماید: «ان دراسة کلمات الاعلام فی بکر بن محمد واحد أم متعدد» یا یکی است یا دو تا. بعد می‌فرماید: «که ـ علی کل حال فوثاقه المترجم متفق علیها وجلالته معترف بها وروایاته تعد من جهته صحاحا»[13] هیچ مشکلی آقای ازدی ندارد بعد از او سدیر می‌ماند. او هم همین گونه ظاهراً مشکلی نداشته باشد. مراجعه کنید به کتاب معجم الرجال[14] مرحوم آقای خویی ایشان از وی دفاع می‌کند فتحصل مما مرانه لایمکن الاستدلال بشئ من الروایات علی مدح سدیر و لاعلي قدحه. روایات مادحه را نقل می‌کند بعد می‌فرماید که به هیچ کدام انسان نمی‌توان اعتماد کردند ولا علی قدحه «نه مدح نه قدح» لکنه مع ذلک یحکم فی انه ثقه از کجا؟

وقتی که روایات نقل شد می‌گوید: نه میتوانیم بر مدح نه می‌توانیم بر ذم، چون مشکل سندی دارد در ادامه می‌گوید ثقه است چرا؟ من جهة شهادة ابن قولویه (همان مبنایی که از آن بر گشت. ابن قولویه می‌فرماید: من از ثقات نقل می‌کنم یکی شان هم همین آقاست) وعلی بن ابراهیم فی تفسیره بوثاقته. ایشان دو مبنا دارند از مبنای اول برگشته اما مبناي دوم همین است يعني کسانی که در تفسیر قمي آمدند ثقه هستند.

نظر بنده تا دوسال قبل همین بود ولی با یک مشکلی برخورد کرده ام ناچار شدم دوباره مراجعه کنم جهتش چه بود؟ برخورد کردیم به یک مطلبی در جامع المقاصد که اگر پیامبر اکرم به یک زنی نگاه کرد اگر مطلقه یا خلیه باشد باید به عقد پیامبر در آید واگر مزوجه باشد شوهر باید طلاقش بدهد. بعد هم مراجعه کردم دیدم علامه حلی هم این را نقل کرده‌اند گفتم ببینم بالاخره ریشه این به کجا منتهی می‌شود؟

خلاصه دیدم در کتب عامه آقای غزالی این را نقل می‌کند خودش هم تامل می‌کند بعد هم آمدیم در کتب خودمان، دیدیم در تفسیر هم اشاره ای شده این مرا وادار کرد که ده روزی بحث کنیم من با تحقیق سندتفسیر را هم زدیم بعد از آن فعلاً نظرمان غیر از این است علی ای اگر ایشان از دو مبنایشان برگردند سدیر بلا توثیق خواهد شد ولي نظر من این است که ایشان بر نگشتند از علی بن ابراهیم هستند وکتب فقهی ایشان پراست تا آخر وقتی که می‌خواهد توثیق کنند به استناد تفسیر، اما نسبت به ابن قولویه نظر من همان است که ایشان برگشتند ولی ما بر نگشتیم وبحث هم کردم و در ملحقات بحث فقهی بنده هم آمده دلیلش را هم نقل کردم لذا سدير مشکلی ظاهراً نداشته باشند.

حالا مطالب دیگری هم نقل شده من یک نكته از روایتی را نقل کنم که به این روایت می‌خواهند استناد کنند برای مدح سدیر در حالي كه ذمش ادل است. مارواه الصدوق بسنده الصحیح عن حنان بن سدیر عن ابیه، از خود سدیر پسر می‌گوید: «دخلت انا و ابی وجدی وعمی حماما فی المدینه واذا رجل فی بیت المسلخ» دیدیم یک آقایی مشغول درآوردن لباسهایش برای آمدن به حمام است. فقال لنا ممن القوم. آقا از ما پرسید که اهل کجا هستید؟ «قلنا من اهل العراق فقال ای العراق؟ قلنا کوفیّون». ما اهل کوفه هستیم. «فقال مرحبا بکم یا اهل الکوفة». (کوفه در زمان امام صادق مرکز تشیع بود) انتم الشعار یعنی خواص هستيد دون الدثار یعنی دون العامه ثم قال امام فرمود: که ما یمنعکم من الأزر (در كافي چنين آمده) چرا بدون لنگ وارد شدید. فان رسول الله قال: عورة المومن علی المومن حرام فلما خرجنا من الحمام سئلنا عن الرجل فی المسلخ این آقا که بود؟ فاذا هو علی بن الحسین ومعه ابنه محمدبن علی،[15] پس ایشان امام زین العابدین را هم درک کرده، خوب به این روایت می‌خواهید استناد کنید؟ برای چه؟ مدحش! شعار دون الدثار اقول آقای خویی می‌فرماید: مع الغض عن ان الروايه راويها سدير نفسه لا دلالة فيها الا علي مدح اهل الكوفه لكثرة الشيعة فيهم و ليس فيها‌اي مدح لسدير و ابيه و جده بأشخاصهم بل انها صريحة في انهم كانوا مكشوفي العورة فأمرهم بالاتزار.

می‌خواهیم وثاقت سرور را استفاده کنیم از کجا؟ از این روایت که دارد انتم الشعار دون الدثار این را چه كسي نقل کرده است؟ سدير نقل کرده است دلیل بر وثاقت خودش، خودش است من ثقه هستم؟ بله که می‌گوید؟ خودم می‌گویم من ثقه هستم این کفایت می‌کند!؟ می‌فرماید که اولاً راوی‌اش خود سدیر است بعد می‌فرماید: لا دلالة فیها هیچ دلالتی این روایت ندارد. الا علی مدح اهل الکوفه لکثره الشیعه فیهم ولیس فیها ای مدح لسدیر وابیه وجده بل آن چند نفری که در حمام آمده بودند بل انها صریحة فی انهم کانوا مکشوفي العوره فامرهم الامام بالاتزار[16] اگر دلالت بر مذمتش نداشته باشد دلیل بر مدحش ندارد.

[1]. [ أَقُولُ وَ رُوِيَ فِي كِتَابِ سُرُورِ أَهْلِ الْإِيمَان‏] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِيِّ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ يَا سَدِيرُ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ وَ اسْكُنْ‏ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلَى رِجْلِكَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَلْ قَبْلَ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ قَالَ نَعَمْ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ بِثَلَاثِ أَصَابِعِهِ إِلَى الشَّامِ وَ قَالَ ثَلَاثُ رَايَاتٍ رَايَةٌ حَسَنِيَّةٌ وَ رَايَةٌ أُمَوِيَّةٌ وَ رَايَةٌ قَيْسِيَّةٌ فَبَيْنَا هُمْ عَلَى ذَلِكَ إِذْ قَدْ خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ فَيَحْصُدُهُمْ حَصْدَ الزَّرْعِ مَا رَأَيْتَ مِثْلَهُ قَطُّ بحارالأنوار ج: 52 ص: 271.

[2]. مستحضر هستيد که روايات دارد که بين حرکت سفياني وظهور حضرت مهدي خيلي زمان نيست 6 ماه يا کمتر در همين حدود است اگر توانستيم روايتش را درست کنيم که سفياني ماه رجب ظهور مي‌کند ظهور امام زمان هم که دهه محرم است همان 6 ماه است

[3]. بحثي است درکتاب «تا ظهور» در انجا آورده ام كه انشاالله متعرض مي‌شوم كه آن، حکم قيام‌هاي قبل از ظهور حضرت است که چه حکمي دارد؟ آيا روايت «کل راية ترفع قبل ظهور القائم فصاحبها طاغوت» درست است؟ پس قيام مختار محکوم است! قيام زيد محکوم است! قيامهاي علما! اينگونه نيست، هم در سند و هم در دلالتش ما بحث داريم مراد چيست؟ مفاد اين روايت چيست؟ اصولاً ما چند روايت در اين زمينه داريم اول 3روايت پيدا کردند، بعد 3 تا ديگر اين جزو همان 3 تاي استدراکات است در مجموع 6 روايت داريم که همه را ما مناقشه کرديم در اين کتاب «تا ظهور»..

[4]. الانساب.

[5]. الذريعه إلي تصانيف الشيعه، 12/ 125، رقم 1157، چاپ داراحياء التراث العربي، بيروت.

[6]. بحارالأنوار، 1/34، الفصل الثاني في توثيق المصادر.

[7]. وسائل الشيعه، ج11ص36ب13ح13.

[8]. معجم احاديث الامام المهدي، ج5 ص191.

[9]. رجال نجاشي، م 450، ص108، باب الباء، رقم 273، چاپ موسسه النشر الاسلامي، جامعه مدرسين قم.

[10]. انظر اصول الحديث و احكامه، ص175.

[11]. رجال بحرالعلوم، ج1، ص460.

[12]. مستدرك الوسائل، ج7، ص89 (الخاتمه).

[13]. تنقيح المقال، ج13، ص39، چاپ جديد.

[14]. معجم رجال الحديث، ج8، ص34.

[15]. من لايحضره الفقيه، ج1/ 118 باب غسل يوم الجمعه و دخول الحمام، و كافي 6/ 497، باب الحمام، ح8.

[16]. معجم الرجال الحديث، 9/ 22رقم الترجمه 4992 سدير بن حكيم.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *