يکي از عزيزان، ديروز در درس اشاره كردند که شما ذيل روايت را نيز بايد ببينيد، يعني ذيل روايت مرحوم مجلسي، اين روايت را ايشان به طريق ديگري نقل کرده‌اند. شما طريق ديگري را اگر نقل کرديد، در طريق دوم اشكالات قابل رد است، اقول: يعني اشکال اين شد که روايتي را که مرحوم مجلسي نقل کرده اند، و ما ديروز بررسي سندي کرديم و نتوانستيم اشکالش را برطرف کنيم، چون يکي از رواتش ضعيف بود، که همان حسين بن حمدان مي‌باشد. اشکال اين است که مرحوم مجلسي به طريق ديگر روايت را نقل کرده‌اند.

روي الشيخ حسن بن سليمان في کتاب منتخب البصائر: (اين کتاب چاپ جديد هم شده است) شيخ اين روايت را با سند ذيل در ص8 نقل کرده‌اند (8 صفحه): مولف مي‌گويد که محمد بن ابراهيم الطار آبادي برايم نقل کرده است: انه وجد بخط ابيه، پدر بزرگوارش فرد صالحي بوده، ابراهيم بن المحسن (پدر بزرگوارش) اين حديث را نقل کرده بود و (ايشان مي‌فرمايد)خود من دست خط پدرشان را ديدم، و صورته و عين دست خط و محتوا اين است: الحسين بن حمدان، و ساق الحديث کما مر الي قوله روايت را همان طوري که ما آورديم نقل مي‌کند با اندکي اختلاف، مي‌بينم آنها سوار بر اسبها شدند بأيديهم الحراب، اسلحه هم دستشان است، يتعاوون، صداي سگ در مي‌آورند. همانطوري که گرگ‌ها زوزه مي‌کشند، حالا اين تعبير يتعاوون، معمولا تعبير از صداي سگ است، اما از صداي گرگها اين تعبير شود؟ بنده نمي‌دانم. اميرهم رجل من بني تميم، شخصيت فرماندهي اينها از بني تميم است. که يقال له شعيب بن صالح: فيقبل الحسين فيهم، روايت قبلي چه داشت؟ روايت قبلي حسني داشت، اينجا دارد حسين. يروع الناس جمالاً فيبقي علي اثر الظلمة، از روايت استفاده مي‌شود کسي که با امام مهدي مناظره مي‌کند حضرت امام حسين است، چهار هزار نفر هم مقلدين بسيوفهم هستند. امام حسين کنار حضرت مهدي قرار مي‌گيرند. امام حسين به نيروها مي‌فرمايند که از ايشان سوال کنيد که ايشان چه کسي هستند، فيقول: سائلوا عن هذا الرجل من هو و ماذا يريد؟ تو کي هستي؟‌اي نيروهايي که مشغول گشت و گذار هستيد شما کي هستيد؟ و من صاحبکم؟ فرمانده شما کيست؟ و ماذا يريد؟ چه مي‌خواهيد؟ فيقول اصحاب المهدي: هذا مهدي آل محمد (عليه و) و نحن انصاره،من الجن والانس و الملائکه. ثم يقول الحسين: خلوا بيني و بين هذا. بگذاريد من با ايشان صحبت کنم، فيقول الحسين: ان کنت مهدي آل محمد: فاين هراوة جدي؟ همان روايت، اما چه کسي سوال مي‌کند؟ امام حسين. بعد در آخر آن جريان زيديه را که در روايت قبل 40000هزار بود، اينجا دارد که وقتي که معجزات وکرامات را امام حسين از حضرت مهدي مي‌بيند تکبير مي‌گويند، و مي‌فرمايد که يابن رسول الله مي‌خواهم با تو بيعت کنم، همه بيعت مي‌کنند الا 4000نفر من اصحاب المصاحب و… المعروفون بالزيديه، بعد حضرت دستور مي‌فرمايند اينها را بکشيد.[1]

آقا (يكي از شاگردان درس) مدعي هستند که شما سند ديگر مجلسي رانقل نکرديد، سند ديگر مجلسي همين است که من براي شما نقل کردم. اشکالاتي که بر اين سند هست من اشاره کنم.

اولا اين سند باز به حسين بن حمدان بر مي‌گردد، حسين بن حمداني که گفتيم ضعيف است يا لااقل نتوانستيم توثيقش کنيم، ثانيا: آنکه با حضرت روبه رو مي‌شود و مطالبه معجزه مي‌کند، حسني است. ولي در اينجا امام حسين است، اگراين باشد اصلا از بحث ما خارج است، ما بحثمان راجع به سيد حسني است و الا ما رجعت امام حسين را قبول داريم، شايد از ضروريات است كه ائمه طاهرين مراجعه مي‌کنند، حالا تفصيلاتش چيست بماند، اصل رجعت از ضروريات است. و ما اگر رسيديم همين بحث را مطرح مي‌کنيم. ولي ظاهرا در نقل مجلسي اشتباهي شده باشد، من جسارت نمي‌کنم به علامه بزرگوار اسلام، علامه مجلسي، اگر واقعا بنا باشد مذهب را به نام يکي از علما بگذاريم بايد بگوييم مذهب شيعه مذهب علامه مجلسي رحمه الله عليه است. شايد سهو القلم باشد يا از کساني که از اعضاي كميته تأليف در خدمت مجلسي اشتغال داشتند، لجنه‌هايي بوده و سهو القلم از آن اعضاي لجنه، يا از نساخ که بعدها استنساخ کردند رخ داده، چون ايشان روايت را از اينجا نقل مي‌کنند، منتخب بصائر الدرجات، ص 421، اينجا ندارد حسين، حسني است. ثم يقول الحسني، خلو بيني و بين هذا، از بحار نقل کرديم يقول الحسين، اما اينجا دارد حسني. پس همان نصي که اينجا آمده است.

دو تا اشکال کرديم، ولي مي‌خواهيم تنزل کنيم، فرض کنيد، که اين آقاي حسين بن حمدان که در سند واقع شده مشکلي ندارد. آيا سند درست مي‌شود؟ نه، سند را بخوانيد، بعد از ابن حمدان کيست؟ ابو شعيب و محمد بن (نصير). اين نسخه بدل است معلوم نيست که دو طريق باشد. ممکن است ابو شعيب کنيه محمد بن (نصير) است. حالا من هردو احتمال را مي‌خواهم نقل كنم، احتمال اول اينكه اينها دو نفر باشند، ابو شعيب يکي از آنها و محمد بن (نصير) دومي، احتمال دوم اينكه ابوشعيب کنيه محمد بن نصير باشد. آقاي محمد بن نصير مردود است. کشي در اختيار معرفة الرجال ص 521 مي‌فرمايد: خودش ادعا کرد که من پيامبر هستم و نبي مرسل هستم، و امام هادي مرا فرستاده است. البته ادعاي نبوت حكم آن وجوب قتل است. خلاصه اين يک مشکل، و کان يقول بالتناسخ، معاد را هم قبول نداشته است. و غلوّ في ابي الحسن، راجع به امام عسکري اعتقادات ديگري داشته است و غالي بوده است. مي‌گفت امام عسکري (نعوذبالله) رب است. حالا ايشان چند تا مشکل دارد که اولي بس است. ادعاي نبوت، ادعاي اينکه حضرت امام هادي ايشان را فرستاده است. ادعاي اينکه امام حسن عسکري رب است. ادعاي تناسخ، غلو. و مساله اخلاقي هم داشته است. و يقول باباحة المحارم، از اين بالاتر يحلل نکاح الرجال بعضهم بعضا. راجع به طيبات(نعوذ بالله) مي‌گفته خدا هيچ يک از اينها را حرام نکرده است. دقت کنيد مطلبي که در آخر نقل مي‌کنيم. عذر مي‌خواهم. اين عين عبارات اختيار معرفة الرجال کشي است. شخصي به او مي‌گويد:

اين غلط کاري‌ها چيست؟ قال: اين منتهاي تواضع است، ان هذا من اللذات و هو من التواضع لله و ترک التجبر، انسان بايد خاکي باشد! و افترق الناس فيه بعده (فرقاً). من اينجا يک حاشيه بزنم، البته نمي‌خواهم از بحث بيرون روم،(خدا درجات امام خميني را متعالي کند، چهل سال قبل از نجف اشرف پيامي صادر کردند و خطر وهابيت رامتذکر شدند، سال 1390 در پيامشان اين نکته آمده است که عمال استعمار با قلمهاي مسموم خود در ايام حج در مرکز وحي با نشر کتابهاي مثل… و امثال اينها با جعل دروغ به استعمار کمک مي‌کنند و مي‌خواهند جميعت 150 ميليون نفري شيعه را ـ اين آمار متعلق به چهل سال قبل است نه الان ـ اين جمعيت را از امت اسلام جدا کنند، با جعل دروغ و افتراء) دست بنده جزوه‌اي رسيد از وهابي‌ها، يکي از وهابي‌ها در پاکستان در ميان جمعيتي سخنراني کرده عليه شيعه، و کتاب کشي را آورده و اين شخص را به خصوص مطرح كرده و گفته ببينيد محمد بن نصير از بزرگان شيعه است. مي‌خواهد بگويد که شيعه نعوذ بالله کارشان اين انحرافات است و شاهد آورده است. مي‌گويند نگاه کنيد که اين از بزرگان شيعه است و اين اعتقاد را دارد. مردم هم که چه مي‌فهمند که كتاب کشي چي هست و اين روايت براي چه نقل شده است. در دو صفحه نقل شده و ليست داده است کساني که غالي هستند و امام اينها را طردشان کرده است، ربطي به تشيع ندارند؛ ولي اين وهابي، قبل و بعدش را حذف کرده و اين را مطرح کرده و مي‌خواهد سياه نمايي کند. من در يکي از کلاسها عکسي را نشان دادم. عکسي را در ايام حج پخش مي‌کنند، آقايي است که از پا آويزان کرده‌اند و شکنجه گران او را شکنجه مي‌دهند، اين عکس چيست؟ موزه عبرت تهران که قبلا زندان ساواک بود، اين را به عنوان موزه نگهداري کرده‌اند و ماکت را از روي شکنجه‌هاي زمان شاه مستندسازي و درست کرده‌اند. ماکت‌ها را گذاشته‌اند. اما وهابيان اين را پخش مي‌کنند و مي‌گويند اين اهل سنت ايران است که به دست حکومت و پاسداران شکنجه مي‌شود. ديگر کي مي‌رود تحقيق کند. کارشان اين است. کتاب ديگري منتشر شده اصول عقايد شيعه، سه نفر از علماي وهابي نوشته‌اند که اين کتاب بسيار کتاب خوبي است و جوانان مطالعه کنند. نقل مي‌کند شيعيان مي‌گويند الائمه ابناء الله من صلب علي. شيعه مي‌گويد امامان بچه‌هاي خدا هستند ولي از نسل بچه‌هاي علي. امير المومنين در جنگ جمل به حسنين عليهما السلام در مورد فرو نشاندن اغتشاشات فرمودند: آزادشان کنيد نمي‌خواهم بيعت کنند مگر در مدينه بيعت نکردند الان هم بيعت کنند باز نقض بيعت خواهند کرد. مروان بن حكم براي مدت زيادي به حکومت نمي‌رسد. حکومتش مثل زبان در آوردن سگ و ليس زدن بيني اش است. هم از نظر زمان کوتاه است و هم از نظر کيفيت بسيار پست است. بعد امام فرمودند چهار تا بچه دارد، واي بر امت اسلام از اينها، و انه لهم يوم احمر، روزگار خونيني دارند. وهابيها از نسل همين‌ها هستند. که هر کجا خون ريخته مي‌شود دست اينها و اين جنايتکارها وجود دارد.

عرض کردم که بر فرض اينکه ما عقب نشيني بکنيم و بپذيريم حسين بن حمدان را مشکلات ديگري است. مشکل محمد بن (نصير) است که حل نشد.

اما ابو شعيب: ابو شعيب، يا مي‌گوييم که کنيه ابن نصير است که مشکل حل نمي‌شود چون مي‌گوييم ابن نصير ضعيف است. اما گفتيم که نه اين واو، عاطفه است. يعني دو نفر هستند يکي از آنها ضعيف باشد طريق ديگر ابو شعيب است. خوب ابو شعيب اينجا کيست؟ ابو شعيب المحاملي، نجاشي اين را دودفعه در کتاب خود ذکر کرده است. يک بار در اسمها تحت عنوان صالح ابن خالد محاملي که نام ابو شعيب مي‌شود. يک جاي ديگر در باب کنيه عنوان کرده است، ابو شعيب المحاملي. و ثقه في الثاني، يعني در آن جايي که به عنوان کنيه از آن ياد کرده گفته ابو شعيب المحاملي و او را توثيق کرده است. شيخ هم او را توثيق کرده در كتاب رجال خود. بعد از اينکه مي‌فرمايد ايشان از اصحاب امام کاظم است. در اينجا ممکن است بگوييم اين ابو شعيب مشترک است بين ثقه و غير ثقه، پس ما نتوانستيم اين را حل کنيم(ابو شعيب). ما اگر حسين بن حمدان را هم بگوييم ضعيف نيست اين مساله محمدبن نصير نميري و ابو شعيب مشکل ما را به حال خودش مي‌گذارد.[2]

[1]. بحارالأنوار، 53/35.

[2]. البته در جلسه‌ي بعد استاد آيت الله طبسي بنابر اين كه در سند الهداية الكبري و مختصر بصائر أبو شعيب به عنوان كنيه‌ي محمد بن نصير ذكر گرديده قبول كردند كه اين جا مراد همان محمد بن نصير است و حرف «واو» بين اين كنيه و اسم اضافه مي‌باشد.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *