بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زمانناروحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه
سخن پیرامون بررسی روایات شعیب بن صالح بود، در جلسه قبل روایت مرسلی از کتاب مشارق انوار الیقین مطرح شد، اکنون روایت را دنبال میکنیم.
روایت دوازدهم:
«مشارق البرسي مرسلا، قال (ومن خطبة له عليه السلام تسمى التطنجية، ظاهرها أنيق، وباطنها عميق، فليحذر قارئها من سوء ظنه، فإن فيها من تنزيه الخالق ما لا يطيقه أحد من الخلائق، خطبها أمير المؤمنين عليه السلام بين الكوفة والمدينة، فقال: يا جابر إذا صاح الناقوس، وكبس الكابوس، وتكلم الجاموس، فعند ذلك عجائب وأي عجائب إذا أنارت النار ببصرى، وظهرت الراية العثمانية بوادي سوداء، واضطربت البصرة وغلب بعضهم بعضا، وصبا كل قوم إلى قوم، وتحركت عساكر خراسان، ونبع شعيب بن صالح التميمي من بطن الطالقان..
(ای جابر [عبدالله انصاری] هنگامی که ناقوس به صدا آمد و کابوس جامه را پوشید و جاموس سخن گفت،پس هنگامی که این سه علامت (ناقوس و کابوس و جاموس) پدیدار شد، منتظر عجائب باشید، و چه عجائبی است وقتی که آتشی، در شهر بصری را روشن کند و پرچم های عثمانی در وادی سوداء ظاهر گردد، بصره آشوب میشود و بعضی بر بعضی پیروز میشوند و هر قومی به قوم دیگر یورش میبرند و نیروهای خراسان به حرکت در میآیند و شعیب بن صالح هم از مرکز طالقان (اطراف تهران) قیام میکند)
…كأني بالمنافقين يقولون نص عليّ على نفسه بالربانية، ألا فاشهدوا شهادة أسألكم بها عند الحاجة إليها أن عليا نور مخلوق وعبد مرزوق، ومن قال غير هذا فعليه لعنة الله ولعنة اللاعنين، ثم نزل وهو يقول: تحصنت بذي الملك والملكوت، واعتصمت بذي العزة والجبروت، وامتنعت بذي القدرة والملكوت، من كل ما أخاف وأحذر، أيها الناس ما ذكر أحدكم هذه الكلمات عند نازلة أو شدة إلا وأزاحها الله عنه
گویا میبینم که منافقین این حرف ها و پیشگوئیها را تحمل نمیکنند، بلکه میگویند علی بن ابی طالب ادعای ربوبیت کرده است، شاهد باشید بر این حرفی که من میگویم، (روایات کلمه نور در قرآن را به ائمه طاهرین تفسیر میکنند) علی نور است و آفريده شده و مخلوق و بنده روزی خوار خداست، هرکسی نسبت به علی غیر از این را بگوید [ نسبت ربوبیت بدهد] لعنت خدا و لعنت کنندگان بر او باد سپس از منبر پایین آمد، در حالی که این دعا را میفرمود: تحصنت بذي الملك والملكوت، واعتصمت بذي العزة والجبروت، وامتنعت بذي القدرة والملكوت، من كل ما أخاف وأحذر[1] »
سپس فرمود:ای مردم هر کسی این کلمات را هنگام بلا و ناراحتی بخواند، خداوند ناراحتی و پریشانی را از او دور میکند)
این روایت از روایات و مستندات جريان شعیب است که دارای تفصیلاتی است، شعیب بن صالح تمیمی (عرب) بعد از حرکت لشکرهای خراسان از طالقان حرکت میکند. حافظ رجب برسی در کتاب مشارق انوار الیقین، روایت را که در ضمن خطبهای از امیرالمومنین است، نقل میکند، لذا جهت بررسی روایت، به محورهای سه گانه ذیل میپردازیم:
1- اعتبار کتاب مشارق برسی چقدر است؟ (اولین مدرک خطبه تطنجیه که در اختیار ماست، کتاب مشارق است)
2 – مدرک خطبه تطنجیه چیست؟ آیا اولین مدرک خطبه تطنجیه کتاب مشارق است، یامدرک دیگری هم دارد؟ (چنان که خواهیم گفت، مدرک دیگری هم در زمان علامه حلی دارد که به ميزان اعتبار آن میپردازیم)
3- خود خطبه چه مقدار اعتبار دارد؟ آیا این خطبه، همان خطبة البیا ن و یا اقالیم است و یا یک خطبه مستقل دیگری است؟ اعتبار این خطبه از نظر علمای شیعه چقدر است؟
محور اول:
بُرْس یک روستا بین کوفه و حله است پس رجب برسی عراقی الاصل است. حموی در معجم البلدان میگوید:
«برس: بالضم: موضع بأرض بابل (همان حله فعلي) به آثار لبخت نصر وتلٌّ مفرط العلو يسمى صرح البرس وإليه ينسب عبد الله بن الحسن البرسي [2]» (در آن جا آثار بخت نصر است و تپه بلندی است که به صرح برس معروف است، برسی منسوب به همین مکان است)
مرحوم شیخ عباس قمی در الكنى والألقاب بعد از نقل بیان معجم البلدان، میفرمایند: «وبرس وكتكن من قرى خراسان أيضا بقرب ترشيز [3]» (برس و کتکن از روستاهای خراسان نزدیک ترشیز است)
ولی ظاهرا برس، همان اولی (يعني حله در عراق) باشد. حافظ برسی تاریخ تالیف کتابش 773 (قرن هشتم) و خود ایشان طبق بعضی نقل ها تا 802 و طبق بعضی نقل ها تا 813 در قید حیات بودهاند. نسبت به این شخص و کتابش نظرات مختلفی است. مرحوم مجلسی نظر مثبتی ندارد حرعاملی هم از مخالفین ایشان است، از معاصرین هم مرحوم سید محسن جبل عاملی نظر مثبتی ندارد، ولی مرحوم مامقانی و نجل او و علامه امینی نظرشان نسبت به حافظ برسی مثبت است.
مخالفین کتاب مشارق انوار الیقین برسی:
الف: مرحوم حر عاملی در تذکرة المتبحرین:
«الشیخ رجب الحافظ کان فاضلا، محدثا شاعرا منشئا ادیبا، له کتاب مشارق انوار الیقین فی حقائق اسرار امیر المومنین، له رسائل فی التوحید، و فی کتابه (مشارق) افراط و ربما نسب إلى الغلو وأورد لنفسه فيه اشعارا جيدة، وذكر فيه أن بين المهدي عليه السلام وبين تأليف ذلك الكتاب خمسمائة وثمانية عشر سنة، ومن المذكور فيه قوله [4]» (مرحوم عاملی بعد از تمجیداتی که از برسی میکند، میفرماید:
بعضی قائلند که خودش غالی است و بعضی معتقدند که آثار غلو در کتابش است، اشعار خوبی هم دارد،برسی گفته که از زمان تالیف کتابش تا ولادت امام مهدی، 512 سال میگذرد، ایشان اشعاری در مدح مولا دارد، [استاد] که نمیتوان گفت این اشعار غلو است، مگر اعتقاد به ولایت امیر المومنین غیر از این است.)
ب: مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار:
«وكتاب مشارق الأنوار وكتاب الألفين للحافظ رجب البرسي ولا اعتمد على ما يتفرد بنقله لاشتمال كتابيه على ما يوهم الخبط والخلط والارتفاع وإنما أخرجنا منهما ما يوافق الاخبار المأخوذة من الأصول المعتبرة[5]»
(کتاب مشارق الانوار و الفین از حافظ رجب برسی است، اگر مطلبی فقط در این دو کتاب آمده باشد [ودر جای دیگر نقل نشده باشد] مورد اعتماد من نمیباشد، چون این دو کتاب دارای مسائل غلو آمیز و مخلوط از ضعیف و قوی است، وما مواردی از این دو کتاب را که موافق اخبار گرفته شده از اصول معتبر است، نقل میکنیم).
مرحوم مجلسی مطالب را بعد از کارشناسی و تتبع و ارزیابی، نقل کرده، پس مطالب بحارالانوار صرف یک جمع آوری نمیباشد، اگرچه بعض روایات منقول از ایشان در نزد بعضی ضعیف است
مرحوم مجلسی در جلد 42، در مباحث دفن امیرالمومنین بعد از نقل 2 جريان، همین نظر را دوباره تکرا ر میکند [6].
نتیجه بحث:
خطبه مورد بحث فقط در این کتاب آمده و این کتاب مورد اعتماد حر عاملی و علامه مجلسی نمیباشد، پس این خطبه مورد اعتماد حر عاملی و علامه مجلسی نمیباشد. مرحوم شیخ عباس قمی هم فقط به نقل اکتفا میکند و نظری نمیدهد.
موافقین کتاب مشارق انوار الیقین برسی:
الف: سيد علي بروجردي در طرائف المقال:
«البرسي، الشيخ رجب البرسي منسوب إلى البرس بالكسر والسكون، قرية بين الحلة والكوفة، وربما ينسب إلى الغلو وهو برئ منه [7]»
(به شیخ رجب برسی از روستای بین حله و کوفه، نسبت غلو داده شده است در حالی که ایشان از این نسبت بری است)
ب: مرحوم مامقانی در تنقیح المقال:
«مَن راجعَ کتابَه یتحقق غایة بُعده من الغلو [8]» (کسی که به کتاب برسی مراجعه کند، در مییابد که کتاب برسی بسیار دور از غلو است) فرزند ایشان هم میفرماید:
« إن فحص کتاب المترجم له یوحی الی أنه فی اعلی درجات الحسن و أنه أبرَا ما یکون مِن الغلو و الشذوذ بل إنه من أتقن العلماء الاعلام»[9]
(کسی که در کتاب رجب برسی دقت کند، میفهمد که برسی در بالاترین درجات نیکوئی است و او نه تنها دور از غلو است، بلکه از دقیق ترین علماء بزرگ است)
ج: مرحوم علامه امینی در الغدیر:
علامه امینی شرح حال شعرای غدیر و اشعار آن ها را از همان سده اول ذکر میکند، ایشان در شرح حال شعرای غدیر در قرن نهم، اشعاری از رجب برسی میآورد و به مناسبت همین اشعار، شرح حال وی را توضیح میدهد.
«مولى له بغدير خم بيعة * خضعت لها الأعناق وهي طوايح (الشاعر) الحافظ الشيخ رضي الدين رجب بن محمد بن رجب البرسي الحلي، من عرفاء علماء الإمامية وفقهائها المشاركين في العلوم
(برسی از علما و فقهای امامیه که ذو فنون بود) على فضله الواضح في فن الحديث، وتقدمه في الأدب وقرض الشعر وإجادته، وتضلعه من علم الحروف وأسرارها واستخراج فوائدها، وبذلك كله تجد كتبه طافحة بالتحقيق ودقة النظر وله في العرفان والحروف مسالك خاصة (در فن حدیث ید طولائی داشت، همچنان که ادیب هم بود و نیکو شعر میسرود، در علم حروف و اسرار آن و به دست آوردن فوائد آن متخصص بود، [تعجب میکنم از مستدرک کشف الظنون که برسی را از غلات روافض میداند، چون با اسرار حروف اشناست و با اصطلاح ـ اصطلاحي ـ صحبت میکند،علامه امینی افرادي را از اهل سنت نام میبرد که آن ها هم در علم حروف، متخصص بودند و تعبیرات عجیب و غلوی با اصطلاحات خودشان نسبت به اولی (خليفه اول) دارند، ولی هیچ کس آن ها را غالی نمیداند، در حالی که نسبت به برسی، انصاف رعایت نمیشود] علاوه بر این که کتب رجب برسی از دقت نظر و روح تحقيق روحیه محققانه مؤلف برخوردار است، برای او در عرفان و حروف مسلک های خاصی وجود دارد)
كما أن له في ولاء أئمة الدين آراء ونظريات لا يرتضيها لفيف من الناس ولذلك رموه بالغلو والارتفاع، غير إن الحق أن جميع ما يثبته المترجم لهم من الشؤون هي دون مرتبة الغلو غير درجة النبوة
(برسی در ولایت پذیری ائمه صلوات الله علهم اجمعین، آراء و نظریاتی دارد که گروهی از مردم، آن را نمیپسندند و به همین جهت نسبت غالی بودن به وی دادهاند. ولی حق این است که سخنان برسی در مورد ائمه صلوات الله علهم اجمعین، در مرتبه غلو و ادعای نبوت برای ائمه نمیباشد)
وقد جاء عن مولانا أمير المؤمنين عليه السلام قوله: إياكم والغلو فينا، قولوا: إنا عبيد مربوبون. وقولوا في فضلنا ما شئتم
([ چگونه میتواند این سخنان غلو باشد در حالی که در روایات ما آمده] بپرهيزيد از اين كه در مورد ما غلوّ كنيد، بگوييد ما بندگان، پروردهايم و در فضل ما هر چه مىخواهيد بگوييد)
وقال الإمام الصادق عليه السلام: اجعلوا لنا ربا نؤوب إليه وقولوا فينا ما شئتم وقال عليه السلام: وقال عليه السلام: إجعلونا مخلوقين وقولوا فينا ما شئتم فلن تبلغوا
(برای ما خدائی قرار دهید که به سوی او بازگشت میکنیم و سپس در مورد ما هرچه میخواهید بگویید)
،. وأنى لناِ بلاغ مدية ما منحهم المولى سبحانه من فضائل ومآثر؟ وأنى لنا الوقوف على غاية ما شرفهم الله به من ملكات فاضلة، ونفسيات نفيسة، وروحيات قدسية، وخلائق كريمة، ومكارم ومحامد؟
(وچگونه برای ما ممکن است که مناقب و فضیلت های ائمه را که خداوند به آن ها عطا کرده،درک کنیم؟چگونه برای ما ممکن است که ملکات و روحیات قدسی و گرانقدر ائمه را درک کنیم؟)[10]
(پس كيست كه بتواند به شناسائى امام برسد يا گزينش او برايش امكانپذير باشد، هرگز، هرگز (عملى نيست) انديشهها گمراه و افكار سرگردان و خردها حيران و ديدگان خيرهاند و (در برابرش) بزرگان كوچك و حكيمان متحيّرند و بردباران از خود كوتاهى نشان دهند و سخنرانان ناتوان و انديشمندان نادانند و زبان شعرا (از سرودن مدحش) عاجز، و اديبان و زبان آوران ناتوان و بليغان درماندهاند از وصف يك شأن از شئونش يا بيان فضيلتى از فضائلش، و خود به ناتوانى و كوتاهى (نارسائى نيرو و توان خويش) معترفند، و چگونه ممكن است تمامى اوصاف امام بيان گردد يا وصفكنندهاى به همه آن دست يابد و بشود عميقانه مورد توصيف قرار گيرد يا چيزى از امور او مورد درك واقع شود، يا كسى يافت شود كه به جاى او برخيزد كه همچون او بىنيازى بخشد، نه، چگونه [و كجا] ممكن است، چرا كه در مرتبه و جايگاه ستاره است نسبت به دسترسى دستيابان و وصف توصيفكنندگان، پس (در چنين وضعى) اين كجا و برگزيدن كجا؟ و (درك) انديشهها از اين كجا؟ و كجا همانند اين يافت شود؟)
ولذلك تجد كثيرا من علمائنا المحققين في المعرفة بالأسرار يثبتون لأئمة الهدى كل هاتيك الشؤون وغيرها مما لا يتحمله غيرهم وكان في علماء قم من يرمي بالغلو كل من روى شيئا من تلكم الأسرار حتى قال قائلهم: إن أول مراتب الغلو نفي السهو عن النبي صلى الله عليه وآله
(وبه همین خاطر بسیاری از علماء محقق ما را مییابی که در باب شناخت به اسراری که برای ائمه ثابت است، مطالبی نوشته اند، ولی بعضی تحمل این مطالب را ندارند. علماي قم، هر کسی را که چیزی از اسرار ائمه بیان میکرد، متهم به غلو میکردند و تا جائی پیش رفتند که اگر کسی قائل به نفی سهو از پیامبر میشد، او هم جزء غالیان بود.)
إلى أن جاء بعدهم المحققون وعرفوا الحقيقة فلم يقيموا لكثير من تلكم التضعيفات وزنا
(تا این که محققین بعد از این ها آمدند و حقیقت را بیان کردند وبرای بسیاری از این تضعیفات، ارزشی قائل نشدند)
[ شیخ مفید در برابر این تفکر ایستاد و تفکر صحیح را جایگزین آن کرد، علامه مجلسی در جلد 25 بحارالانوار[11] باب الغلو، از شیخ مفید نقل میکند که ایشان میفرماید: من فکر نمیکنم که قمی ها این حرف ها را بزنند (شأن قمی ها این حرف ها نیست) ولی اگر این حرف ها در مورد قمی ها درست باشد، اشتباه کرده اند و سپس به تبیین عقاید میپردازد]
وهذه بلية مُنِيَ بها كثيرون من أهل الحقائق والعرفان ومنهم المترجم ولم تزل الفئتان على طرفي نقيض، وقد تقوم الحرب بينهما على أشدها والصلح خير
(و این [متهم به غلو شدن] بلائی بود که بسیاری از اهل حقیقت و عرفان به آن مبتلا شدند و از آن جمله [متهمین] رجب برسی بود ودائم این دو گروه برضد هم هستند وآتش جنگ بینشان روز به روز شعله ورتر است، در حالی که صلح بهتر است)
سپس علامه اميني مي فرمايد: … وفذلكة المقام أن النفوس تتفاوت حسب جبلاتها واستعداداتها في تلقي الحقائق الراهنة فمنها ما تبهظه المعضلات والأسرار، ومنها ما ينبسط لها فيبسط إليها ذراعا و يمد لها باعا وبطبع الحال أن الفئة الأولى لا يسعها الرضوخ لما لا يعلمون، كما أن الآخرين لا تبيح لهم المعرفة أن يذروا ما حققوه في مدحرة البطلان… (نفوس انسان ها به حسب سرشت و استعدادشان در فهم حقایق، متفاوت است، بعضی از نفوس میتوانند اسرار ائمه را درک کنند و بعضی قدرت فهم این مسائل را ندارند، وکسانی که این مطالب را درک میکنند، حق بازگو کردن اسرار در هر جائی را ندارند)
علامه امینی بعد از اين بیانات، به رفع اشکالاتی که از سوی بعضی [ مثل سید محسن امین صاحب اعیان الشیعه] به رجب برسی، وارد شده است، میپردازد:
…ولسيدنا الأمين في أعيان الشيعة 31: 193 – 205 في ترجمة الرجل كلمات لا تخرج عن حدود ما ذكرناه ومما نقم عليه به اعتماده على علم الحروف والأعداد الذي لا تتم به برهنة ولا تقوم به حجة
(اشکالاتی که سید محسن امین به رجب برسی وارد میکنند در چارچوب همین مطالبي است که ما ذکر کردیم، و از اشکالاتی که به ایشان گرفته شده، اعتمادش به علم حروف و اعدادی که بر آن ها برهان و حجتی اقامه نشده است)
(وما هم اگرچه اشکال سید امین [اعتماد بر علم حروف] را وارد میدانیم، ولی این طریق، مخصوص ایشان نبوده و بعضی از علمای دیگر مثل ابن شهر آشوب ودیگران مبتلا به این مسائل بوده اند، بعضی علما عامه هم به این علم اعتماد کرده اند [واموری را استخراج نموده اند] مثلا کسی گفته که: فلانی [آل صدیق] دوام ناموس و عزتش تا قیامت ادامه دارد و این مطلب را از کلمه «من ذریتی» قول تبارک و تعالی با استفاده از علم حروف به دست آورده است.)[12]
(و من تعجب میکنم از شما [سید امین] که تفکر رجب برسی را شاذ و مولفاتش را مخلوط و همراه با غلو بیان میکنید، [خلاصه این که در کدام از مولفاتش خبط و خلط و غلو است] کاش سید امین اشارهای به تفکر شاذ و عبارات غلوآمیزبرسی میکرد تا این که قولش صرف یک ادعا نباشد)[13]
(خصوصا این که خود سید امین به امکان محمل صحیح برای سخنان رجب برسی اعتراف کرده است، پس در صورت چنین امکانی، چرا سخنان اورا حمل بر نادرست و ضعیف نمائیم، مگر در حدیث نداریم که: کار برادرت را بر بهترین صورتش حمل کن. مگر چنین حملی چه ضرری دارد؟علاوه بر این که ما تعدای از مولفات برسی را بررسی کردیم و شاهدی بر مطالبی که در مورد او گفته میشود، نیافتیم.)[14]
… وأما ما نقم به عليه من اختراع الصلوات والزيارة بقوله: (واختراع صلاة عليهم وزيارة لهم لا حاجة إليه بعد ما ورد ما يغني عنه ولو سلم أنه في غاية الفصاحة كما يقول صاحب الرياض) فإنه لا مانع منه إلا ما يوهم المخترع إنها مأثورة، وأي وازع من إبداء كل أحد تحيته بما يجريه الله تعالى على لسانه وهو لا يقصد ورودا ولا يريد تشريعا؟ وقد فعله فطاحل العلماء من الفريقين ممن هو قبل المترجم وبعده، ولا تسمع أذن الدنيا الغمز عليهم بذلك من أي أحد من أعلام الأمة[15] »
(واز اشکالات دیگر ی که به برسی گرفته میشود، اختراع صلوات و زیارت برای ائمه معصومین است، [ما نیازی به چنین اختراعاتی ولو در نهایت فصاحت باشد نداریم، چون بیان ائمه صلوات الله علیهم اجمعین در این موراد ما را بی نیاز کرده است،]، [علامه امینی در جواب از این اشکال میفرماید] اختراع دعا و زیارت، در صورت عدم انتساب به ائمه اشکالی ندارد، انسان در صورتی که قصد تشریع و ورود در دین را نداشته باشد، ابداع دعا و زیارت برای او مانعی ندارد و این اختراع را علما شیعه و سنی قبل و بعد از برسی انجام داده اند و ما نشنیدیم که کسی براین ها اشکال بگیرد)
وآخر دعوا نا أن الحمد لله رب العالمین
[1]. معجم أحاديث الإمام المهدي، ج4، ص 34
[2]. معجم البلدان، حموي، ج 1، ص 384
[3]. الكني والألقاب، شيخ عباس القمي، ج 2، ص 167
[4]. تذکرة المتبحرين، حر عاملي، ص 329
[5]. بحارالانوار، مجلسي، ج 1، ص 10
[6]. بحار الأنوار، علامة مجلسي، ج 42، ص 301، بيان: لم أر هذين الخبرين إلا من طريق البرسي، ولا أعتمد علي ما يتفرد بنقله، ولا أردهما، لورود الأخبار الكثيرة الدالة علي ظهورهم بعد موتهم في أجسادهم المثالية، وقد مرت في كتاب المعاد وكتاب الإمامة
[7]. طرائف المقال، سيد علي بروجردي،ج 2، ص 162
[8]. تنقيح المقال، مرحوم مامقاني،ج 27،ص 237
[9] . همان.
[10] . فمن ذا الذي يبلغ معرفة الإمام؟ أو يمكنه اختياره؟ هيهات هيهات ضلت العقول، وتاهت الحلوم، وحارت الألباب، وخسئت العيون، وتصاغرت العظماء، وتحيرت الحكماء، وتقاصرت الحلماء، وحصرت الخطباء، وجهلت الألباء، وكلت الشعراء، وعجزت الأدباء، وعييت البلغاء عن وصف شأن من شأنه، وفضيلة من فضائله، وأقرت بالعجز والتقصير، وكيف يوصف بكله؟ أو ينعت بكنهه؟ أو يفهم شئ من أمره؟ أو يوجد من يقوم مقامه ويغني غناه؟ لا. كيف؟ وأني؟ فهو بحيث النجم من يد المتناولين ووصف الواصفين، فأين الاختيار من هذا؟ وأين العقول عن هذا؟ وأين يوجد مثل هذا؟
[11]. بحار الأنوار، العلامة المجلسي،ج 25،ص 346، وقد وجدنا جماعة وردت إلينا من قم يقصرون تقصيرا ظاهرا في الدين، ينزلون الأئمة عليهم السلام عن مراتبهم ويزعمون أنهم كانوا لا يعرفون كثيرا من الاحكام الدينية حتي ينكت في قلوبهم، ورأينا من يقول: إنهم كانوا يلجئون في حكم الشريعة إلي الرأي والظنون، ويدعون مع ذلك أنهم من العلماء، وهذا هو التقصير الذي لا شبهة فيه)
[12] . ونحن وإن صافقناه علي ذلك إلا إن للمترجم له ومن حذا حذوه من العلماء كابن شهرآشوب ومن بعده عذرا في سرد هاتيك المسائل فإنها أشبه شئ بالجدل تجاه من ارتكن إلي أمثالها في أبواب أخري من علماء الحروف من العامة كقول العبيدي المالكي في عمدة التحقيق ص 155: قال بعض علماء الحروف: يؤخذ دوام ناموس آل الصديق وقيام عزته إلي انتهاء الدنيا من سر قوله تعالي: في ذريتي. فإن عدتها بالجمل الكبير ألف وأربعمائة ي مظنة تمام الدنيا كما ذكره بعضهم فلا يزالون ظاهرين بالعزة والسيادة مدة الدنيا
[13] . … ونحن لا ندري ماذا يعني سيدنا الأمين بقوله: وفي طبعه شذوذ وفي مؤلفاته خبط وخلط وشيئ من المغالاة لا موجب له ولا داعي إليه وفيه شئ من الضرر وإن أمكن أن يكون له محل صحيح؟ ليت السيد يوعز إلي شئ من شذوذ طبع شاعرنا الفحل حتي لا يبقي قوله دعوي مجردة
[14] . وبعد اعترافه بإمكان محمل صحيح لما أتي به المترجم له فأي داع إلي حمله علي الخبط والخلط ونسيان حديث: ضع أمر أخيك علي أحسنه؟ و أي ضرر فيه علي ذلِك التقدير؟ علي أنا سبرنا غير واحد من مؤلفات البرسي فلم نجد فيه شاهدا علي ما يقول
[15]. مشارق البرسي، ص 166، 170 / الغدير، شيخ علامه أميني، ج 7، ص 33 – 38
.
.
وای خیلی خوبه ساییتون
ممنون از نظرتون