روايت جابر جعفي (هجوم ترك)

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدالله رب العالمين…

بحث راجع به بررسی متن روایت جابر جعفی از امام باقر[1] بود که در این متن دو یا سه جا سخن از صیحه وندا ومضمون ندا و زمان ندا به میان آمده بود، لذا شایسته دقت نظر وبررسی بیشتر است.

در این متن آمده بود «وَ يَجِيئُكُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِيَةِ دِمَشْق وَ تُخْسَفُ‏ قَرْيَةٌ مِنْ قُرَى الشَّامِ تُسَمَّى الْجَابِيَةَ[2] وَ تَسْقُطُ طَائِفَةٌ مِنْ مَسْجِدِ دِمَشْقَ الْأَيْمَنِ»

طائفه درلغت

یکی از معانی آن «القطعه من الشئ»[3] است. بخشی از چیزی را طائفه می‌گویند. پس وقتی می‌فرماید: « تَسْقُطُ طَائِفَةٌ مِنْ مَسْجِدِ دِمَشْقَ الْأَيْمَنِ»[4] یعنی بخشی از مسجد فرو می‌ریزد.

چند مسأله باید روشن شوند:

  1. مسأله رمله، که کجاست؟
  2. مسأله جزیره، به کجا اطلاق شده؟
  3. مسأله ترک، که اینها کیانند؟

سَيُقْبِلُ مَارِقَةُ الرُّومِ حَتَّى يَنْزِلُوا الرَّمْلَةَ

رمله کجاست؟[5]

تعبیر ابن الفقیه[6] است:

(شام را این طور آورده) من الکوفه الی الرمله[7]. همه را شام می‌گویند.

الرمله؛ هی من کور فلسطین.[8] از توابع نواحی فلسطین است.

در جای دیگر می‌گوید:

بین بیت المقدس و بین الرمله ثمانیه عشر میلا[9]. (چند فرسخ است وفاصله زیادی نیست)

در جای دیگر می‌گوید:

ثم إلى الرملة مدينة فلسطين أربعة و عشرون ميلا و هي على الجادّة فحاجّ الشام و الثغور ينزلونها.[10] (یکی از شهرهای فلسطین 24 میل راه است)

در کتاب اعلام الحجاز (از معاصرین) می‌گوید:

الرمله، محطه السکه الحدیدیه. (ایستگاه را ه آهن است در شمال تبوک، 137 کیلومتری اردن)[11]

اجمالا رمله که محل نزول مارقه الروم است سرزمین فلسطین است. (والله العالم)

اما جزیره

بعضی اصرار دارند بگویند همان شمال عراق (مناطق موصل) است.

در کتاب مختصر البلدان هفت جزیره را نام می‌برد:

  1. جزيرة ابن كاوان‏[12]
  2. جزيرة تولية: ما بين رومية و خوارزم جزيرة تسمّى تولية.[13]
  3. جزیره سرندیب، بعد خلیج فارس و روم.[14]
  4. جزیره صندرفولات[15]در هند.
  5. جزيرة شلاهط[16] در هند.
  6. جزيرة الرامني[17] در هند.

این مطالب را ابن فقیه درباره جزیره نقل می‌کند.

اما در معجم البلدان ج2، ص [18]139 اسم چند جزیره را می‌برد.

  1. جزیره أَقُور: و هي التي بين دجلة و الفرات مجاورة الشام تشتمل على ديار مضر و ديار بكر، سميت الجزيرة لأنها بين دجلة و الفرات‏

خواهید دید لفظ که مشترک شد نمی‌توانیم بدون قرینه بر یکی از معانی حمل کنیم. حتی شاید قرینه صارفه هم کفایت نکند و قرینه معینه بخواهیم

مگر آنکه الف و لام «الجزیره» عهد (ذهنی یا ذکری) باشد و اشاره به یک جای معروف باشد.

  1. الجزيرة الخضراء ؛ که بحث مفصلی راجع به آن انجام دادم. و به چاپ رسيده.
  2. جزيرة شُكْر جزيرة في شرقي الأندلس
  3. جزيرة العرب، که بحث مفصلی دارد و از اصمعی مطالبی می‌آورد.

پس اگرجزیره یکی از معانی اش جزیره العرب باشد چه خصوصیتی در دمشق است.

  1. جزیره عکاظ وهی الحره الی جنب عکاظ، بها کانت الوقعه الخامسه.
  2. جزیره ابن عمر (التغلبی) بلد فوق الموصل.
  3. جزیره قوسنیا کوره بمصر.
  4. جزیره مزغنای
  5. جزیره مصر، من محال الفسطاط و انما سمیت جزیره لان النیل اذا فاض احاط بها الماء
  6. جزیره بنی نصر (از نواحی مصر)
  7. جزیره: هر وقت اهل اندلس بگویند جزیره منظورشان منورقه (میورقه) است
  8. الجُزیره موضع بالیمامه

پس حدود 10 الی 15 مورد در معاجم راجع به معنا ومحل جزیره مطرح شده

روایت چنین بود: «سَيُقْبِلُ إِخْوَانُ التُّرْكِ حَتَّى يَنْزِلُوا الْجَزِيرَة»

طرفدارانشان و هم پیمانانشان می‌آیند، رومی‌ها فلسطین را اشغال می‌کنند، اخوان ترک هم می‌آیند جزیره. اما جزیره کجاست؟ آیا جزیره العرب است یا جزیره اقوره که شمال عراق است؟

«الترک» کیانند[19]؟

ترک یعنی چین و درروایات ما اگر از ترک سخن به میان آمده منظور چینی‌ها هستند.

از وسائل شروع می‌کنیم

باب استحباب متاركة الترك و الحبشة ما دام يمكن الترك…..

19981 فِي الْعِلَلِ عَنْ أَبِيهِ…عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ تَارِكُوا التُّرْكَ مَا تَرَكُوكُمْ فَإِنَّ كَلَبَهُمْ شَدِيدٌ وَ كَلَبَهُمْ خَسِيسٌ‏

19982 الطُّوسِيُّ فِي الْمَجَالِسِ…عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص تَارِكُوا التُّرْكَ مَا تَرَكُوكُمْ فَإِنَّ أَوَّلَ مَنْ يَسْلُبُ أُمَّتِي مُلْكَهَا وَ مَا خَوَّلَهَا اللَّهُ لَبَنُو قَنْطُورَ بْنِ كِرْكِرَ وَ هُمُ التُّرْكُ‏

19983 فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ…حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ تَارِكُوا الْحَبَشَةَ مَا تَرَكُوكُمْ فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا يَسْتَخْرِجُ كَنْزَ الْكَعْبَةِ إِلَّا ذُو شَرِيعَتَيْن[20]

يعني تا می‌شود با آنان در گیر نشوید، و باصطلاح زبان دیپلماسی داشته باشید.

بررسی روایات

سه روایت می‌آورند که هیچ یک در کتب اربعه نیست. یکی از روایات طریقش عامی است

و اهل سنت هم آن را نقل کرده‌اند. دو روایت دیگر از طرق خاصه است اما از «علل الشرایع»

است و «قرب الاسناد» که البته قرب الاسناد معتبر است.

البته یک روایت دیگر در کتب اربعه آمده اما ایشان نقل نکرده اند

فَإِنَّ كَلَبَهُمْ شَدِيدٌ وَ كَلَبَهُمْ خَسِيسٌ‏: سگهای آنها خيلي پست و پاچه بگيرند و باصطلاح بد می‌پیچند

این روایت از علل الشرایع،ص329 است که مشکل سندی دارد.

دومین روایت از امالی طوسی است و سند عامی است که می‌فرماید: «اولین کسی که به جنگ

امت من می‌آید و هستی امت مرا به تاراج می‌برند…ترک هستند»

سوم از امام صادق: « تَارِكُوا الْحَبَشَةَ…»

پس دو روایت هست و هر دو مشکل سندی دارند اما چون مقام استحباب متاركه است، تسامح در ادله سنن اینها را گرفته (بر فرض قبول مبناي تسامح)، لذا مرحوم حرعاملی فتوا به استحباب داده‌اند.

در تفسیر امام عسکری هم روایاتی آمده

در بحار الانوار در مجلدات متعدد

ج 12، ص208: « أن يأجوج و مأجوج قوم من الترك‏ و يسكنون في أقصى الشمال

ج21، ص333: «قال الهياطلة جنس من الترك‏ و الهند كانت لهم شوكة

ج‏52، ص27: «عَنْ غَانِمٍ قَالَ‏ كُنْتُ أَكُونُ مَعَ مَلِكِ الْهِنْدِ فِي قِشْمِيرَ… فَخَرَجْتُ وَ مَعِي مَالٌ فَقَطَعَ عَلَيَّ التُّرْكُ وَ شَلَّحُونِي فَوَقَعْتُ إِلَى كَابُل‏…»

می گوید در مسیر راه مرا غارت کردند تا خود را به کابل رساندم. (افغانستان با چین هم مرزند)

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ج7، ص218 به وضوح اتراک و ترک را بر چینی‌ها تطبیق می‌دهد (قوم چنگیز از مغولستان آمدند)

فِي وَصْفِ الْأَتْرَاكِ‏ كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً كَأَنَّ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُّ الْمُطْرَقَةُ [الْمُطَرَّقَةُ]

گویا می‌بینم گروهی حمله می‌کنند به بلاد اسلامی، چهره هایشان مثل سپرهایی است که ضرب خورده (فرو رفتگی دارد). سپس ابن ابی الحدید معنای مجان را بیان می‌کند[21]و بعد اصل جریان را توضیح می‌دهد که چه بوده: «فصل فی ذکر جنکیزخان و فتنه التتر» و ربط می‌دهد مجان مطرقه را به اتراک و می‌گوید اینها همان هایی هستند که از منطقه مغولستان حمله کردند به بلاد اسلامی.

ایشان مطلبی را در پاورقی از ابن اثیر می‌آورد که نشان می‌دهد حقیقتا حادثه تلخی بوده[22].

ادامه روایت: «يَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّيبَاجَ وَ يَعْتَقِبُونَ الْخَيْلَ الْعِتَاقَ وَ يَكُونُ هُنَاكَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ الْمَجْرُوحُ عَلَى الْمَقْتُولِ (مجروحین روی کشته‌ها حرکت می‌کنند) وَ يَكُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُورِ (زمینه فرار برای کسی نمی‌ماند) [23]

ابن ابی الحدید می‌گوید: « و اعلم أن هذا الغيب الذي أخبر عنه قد رأيناه نحن عيانا» به عیان دیدیم آنچه را حضرت از غیب بیان می‌کند)[24] و كان الناس ينتظرونه‏ من أول الإسلام (اعتقاد داشتند به حرف آن حضرت که حضرت مرتبط بود، باب علم الرسول بود) حتى ساقه القضاء و القدر إلى عصرنا و هم التتار الذين خرجوا من أقاصي المشرق حتى وردت خيلهم العراق و الشام و فعلوا بملوك الخطا و قفجاق و ببلاد ما وراء النهر و بخراسان و ما والاها من بلاد العجم ما لم تحتو التواريخ منذ خلق الله آدم إلى عصرنا هذا على مثله‏ (از زمان آدم تا کنون چنین اتفاقی نیفتاده).

[1].متن روايت به صورت کامل در جلسه 32 آورده شده

[2]. که گفتيم جولان است.

[3]. مجمع البحرين، ج5، ص90 «و الطائفة من الشي‏ء: القطعة منه‏»

[4]. البته در بعض نصوص «جدار» درد.

[5].تا پاسي از شب مراجعه کردم مجلدات بحار را، معاجم را، دائره المعارف را…تا ببينيم اينها چه مطالبي دارند.

[6].ابن الفقيه خيلي قديمي است (قرن چهارم است) ومطالب دست اولي دارد، اسم قم را مي‌برد و مي‌گويد: «کانت هذه البلده تسمي مدينه الزهراء» يا مي‌گويد در هند مرغابي وجود دارد که وقتي روز عاشورا مي‌شود « هذه البطه تفتح بجناحيها و تسقي کل المنطقه…» که تا يک سال آب نياز ندارند.

[7]. مختصرالبلدان، ص89- البلدان (ابن الفقيه) ص 143 ذيل: القول في الشام

[8]. همان، ص98

[9] البلدان (ابن الفقيه) ص 152، بين بيت المقدس و الرّملة ثمانية عشر ميلا، و هي من كورة فلسطين‏

[10]. البلدان (ابن الفقيه) 165 القول في دمشق

[11]. اعلام الحجاز ج3، ص 701

[12]. البلدان (ابن الفقيه) ص 67: في شرقيّ هذا البحر فيما بين سيراف و مسقط من البلاد سيف بني الصفّاق و جزيرة ابن كاوان‏

[13]. البلدان (ابن الفقيه) ص 64 القول في البحار و إحاطتها بالأرض

[14]. البلدان (ابن الفقيه) ص 65 القول في البحار و عجائب ما فيها

و يلي هذا البحر بحر يسمّى هركند، يقال إنه قاموس البحار كلّها، و في هذا البحر جزيرة سرنديب، و في هذه الجزيرة الجبل الذي أهبط عليه آدم

[15]. البلدان (ابن الفقيه) ص 68 ثم إلى موضع يقال له صندرفولات، و هي جزيرة في البحر

[16]. البلدان (ابن الفقيه) ص 72 (الفرق ما بين بلاد الصين و بلاد الهند)

[17]. البلدان (ابن الفقيه) ص 66 و بعدها جزيرة الرامني و هي ثمان مائة فرسخ

[18]. از صفحه 134 تا صفحه 139 مي‌باشد

[19].با کمال احترام و ادب به عزيزان (آذري زبان) که جزء شرافتمندترين و ولايتمدارترين انسانها هستند مي‌خواهم اين بحث را مطرح کنم

اگر بخواهيم ليست ولايتمدارها را بدهيم اينها در رده اول هستند. اگر خواسته باشيم پاکباخته امام حسين (روحي فداه) و پيشقدم در احياي مراسم ابي عبدالله نام ببريم اينها در طليعه هستند. بنده بخشي از وقتم را صرف تتبع وتحقيق در اين مساله کردم.

[20]. تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة ج‏15، ص57

[21]. المجان جمع مجن بكسر الميم و هو الترس و إنما سمي مجنا لأنه يستتر به و الجنة السترة و الجمع جنن يقال استجن بجنة‌اي استتر بسترة

 

[22]. (حمله چنگيزبه بلاد اسلامي در اثر ندانم کاري و بي کفايتي و بي تدبيري حاکمان وقت اتفاق افتادو بلاد اسلامي را به عزا نشاندند)

ابن اثير شافعي در کتاب الکامل حوادث سال 617 را اينگونه بيان مي‌کند:

لقد بقيت عده سنين معرضا عن ذکر هذه الحادثه استعظاما لها (از بس فجيع بود مدتها دست به قلم نبردم.

– چند روز قبل فيلمي از عزيزان ما از پاناچنار ديدم، واقعا متأثر شدم…زنده دست‌ها و پاهايشان را قطع مي‌کردند، دستها يک طرف، پاها يک طرف، بعد هم سرها را مي‌برند. نيروهاي دولتي هم کوتاهي نمي کنند و همکاري مي‌کنند، مردمي ضعيف و مستضعف. يا با اره گردن شخص را مي‌زنند به اسم دين. اينها کار سلفي‌ها و تکفيري هاست که مطمئنا يهود هستند که مي‌خواهند انتقام خندق و غيره را بگيرند اما از آستين به ظاهر مسلمان خارج مي‌شود « ثم قست قلوبهم فهي کالحجاره…». چند شيعه دستهايشان را بسته بودند و رويشان بنزين ريختند و آتش زدند، بعد مي‌گويد به خدا قسم دلم براي شما نمي سوزد. اينها يهودند و الا اهل حديث اينگونه نيست. مگر نقل نمي کنند «لايعذب بالنار الا رب النار». مگر خود شما نفل نمي کنيد «مثله لايجوز ولو بالکلب العقور» –

در ادامه ابن اثير مي‌گويد: «کارها لذکرها فانا اقدم رجلا و اأخر اخري (ترديد داشتم) فمن الذي يسهل عليه ان يکتب نعي الاسلام و المسلمين (براي چه کسي آسان است بنويسد مصيبتي را که بر اسلام و مسلمين وارد شده) ومن الذي يهون عليه ذکر ذلک (وآنرا ذکر کند). فياليت امي لم تلدني (به فرمايش امام رين العابدين تمسک مي‌کند) ويا ليتني مت فبل هذا و کنت نسيا منسيا الي ان حثني جماعه من الاصدقاء علي تصديرها (عده‌اي گفتند بنويس تا بماند) وانا متوقف ثم رايت ان ترک ذلک لايجدي نفعا

[23]. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏8، ص215

[24]. خيلي به اميرمومنين احترام مي‌گذارد لذا بعضي مي‌گويند شيعه است اما شيعه نيست ولي اما ناصبي هم نيست. در مقدمه اش مي‌گويد چه بگويم راجع به حضرت علي که مردان جنگ، شخصيتهايي که به پهلواني و شجاعت معروف روي شمشيرشان عکس علي بن ابي طالب بود وروي سينه هاشان اسم علي بن ابي طالب

.

.

.

2 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *