دو نکته:
]نکته اول[ روایت علیبن مهزیار با قطع نظر از سند اشاره دارد، به سیوف بنی شیصبان که یعنی عباسیون و امام که فرموند: «قاتلهم الله» اشاره به حکومت و حاکمیت آن روز داشته، راوی هم که سئوال میکند «اینها کی نابود میشود» امام علاماتی بیان میکند (اذا حیل بینکم و بین سبیل الکعبه) [۱] وقتی از رفتن حج برای شما مانع ایجاد شود (ظهر الحمره) سرخی در آسمان به مدت سه روز پدید آید و بعد اشاره کردند به خروج شروسی از ارمنستان و آذربایجان به مقصد ری، آن روز تهران نبود هرچه بود ری بود. بعد میفرماید: «در ری درگیری شدید رخ میدهد (صَیلَمانیه) [۲] شدت درگیری که از عمق فاجعه کوچکها پیر میشوند بعد درگیری ری و کشتار میآید طرف بغداد[۳]
این روایت ظاهراً أدله کسانی است که میگویند عباسیین دوباره به سر کار میآیند.[۴] چون این معنا یعنی آمدن عباسیین بعد فروپاشی حکومتشان قائل دارد که از معاصرین هم هستند أدلهای هم دارند ولی خصوص این روایت دلیل نیست که به موقع بحثش را خواهم گفت
بحث در این است که علامات حتمی چند تا و چه هستند؟ آنچه سر زبانها است سفیانی، صحیه آسمانی، یمانی، خسف بیداء و قتل نفس زکیه است در بعض روایات ۴ تا و در بعض روایات ۵ علامتند اما در روایات این حصر نیست و علامات حتمی بیش از اینهاست. یکی از علامات روی کار آمدن عباسیهاست، یکی از علامات زوال عباسیهاست که در بعض روایات تعبیر شیصبانی از آنهاشده. در اینجا این علاماتی که نقل شده (متی یکون ذلک) از امام سؤال میکند که أمنیت از عباسیین و سردمداران آنها کی سلب میشود و کی در خانههاشان امنیت نخواهد داشت و آنها را خواهند کشت
امام علاماتی بیان میکند؛ مرحوم مجلسی میفرماید این (متی یکون ذلک) محتمل است سوال از علامات قیام و علامات خروج بوده و امام به عنوان علامات قیام بیان فرموده که علامه مجلسی میفرماید: «و لو کان سؤالا عن انقراض بنی العباس»
چون انقراض عباسیون یکی از علامات ظهور امام زمان است و لو با فاصله[۵].پس علامه مجلسی میفرماید: «هرچند سؤال از انقراض عباسیون است اما با توجه به اینکه غرض اصلیِ علیبن مهزیار سؤال ازظهور امام زمان و علامات ظهور است لذا حضرت مهدی در مقام جواب نکاتی را فرمودند که علامات ظهور امام زمان است». پس روایت ربطی به روی کار آمدن مجدد بنی العباس ندارد
نکته دیگر: دراسامی نامبرده شده در این روایت و چند روایت دیگراست که مختلفندویکی نیستند، لذا علامه مجلسی میفرمایند: «تفاوت در اسمها اشتباه از روات است».
برمیگردیم به بحث:
در بحث اینکه آیا سفیانی از علامات است یا نه؟ و ]در صورت علامت بودن[ حتمیست یا نه؟ برخوردیم به یک روایت که اشاره داشت به ظهور شخص یا جریانی قبل از سفیانی، و تا این شخص یا جریان ظهور نکند سفیانی ظاهر نمیشود؛با توجه به علامت بودن سفیانی پس شیصبانی هم باید یکی از علامات باشد، حالا اگر سفیانی حتمی باشد باید شیصبانی هم حتمی باشد.
نتیجه کلام تااینجا:
ما روایت را پذیرفتیم نه به عنوان موثقه ونه به عنوان اینکه تمام روات ثقه باشند اما پذیرفتیم که مشکل سندی ندارد، سپس در دلالت آن بحث کردیم. و به این نتیجه رسیدیم که شیصبانی همان بنی عباس هستند. و اصل در شیصبان همان جنّ است که بدترین طوایف جن هستند یا در بعض روایت به عنوان شیطان آمده که شیطان هم از جن است. و اینکه چرا از بنی عباس تعبیر به شیصبان کردهاند: چون اینها شریک شیطانند، کارهایشان ردیف کارهای شیطان است.
یکی از فضلا ایراد کردند که سند مشکل دارد، خوب اگر مشکل دارد، یکی از علامات کم میشود. ایشان ایراد گرفتند به ابراهیم بن اسحاق نهاوندی، اما قبل از ایشان در احمد بن هوذَه اشکال کنید که یکی از مشایخ نعمانی است.
مرحوم آقای خویی نه در شرح حال احمد بن هوذه، درشرح حال ابراهیم بن اسحق یک کلمه میفرماید که این آقا (احمدبن هوذَه) مهمل است. آیا میتوانیم ایشان را از مجهول بودن و ضعف بیرون آوریم؟
مرحوم مامقانی امامی بودنش را درست میکند: «کونه امامیاً، مِن ذکر الشیخ له من غیر تعرضٍ لمذهبه».[۶] شیخ طوسی در رجالشان متعرض ایشان میشوند و نمیفرمایند مذهبش چیست، اگر مذهبش مشکل داشت و غیر شیعی بود ذکرمیکردند، از اینکه اشاره نکردند پس شیعی است. اما مشکل حل نشد زیرا امامی غیر عادل هم داریم. اما حسَن بودن او را از کجا اثبات کنیم؟ میفرماید: «و کونه شیخ اجازه_ مبنای مرحوم مامقانی است که شخص اگر شیخ اجازه باشد برای معاریف و افراد ثقه، خودش هم موثق میشود، یا بالاخره حسن است_ یوجب عَدَّه مِنَ الحِسان».
پس احمدبن هوذه؛ روایت به اعتبار ایشان حسن است، چون شیخ اجازه مرحوم نعمانی. اما چرا مرحوم مجلسی اصلاً اشارهای به ایشان نکرده نمیدانیم میفرماید: «و اهمال الفاضل المجلسی إیاه فی الوجیره لا أراه وجهه» وجهش را نمیدانیم پس مامقانی میفرماید حسن است.
ولد مرحوم مامقانی محکمتر وارد میشود همان مبنای پدر را میگیرد و طبق منبای پدر، ایشان را تقویت میکند.
می فرماید: دو شخصیت؛ یکی نعمانی و یکی تلعکبری (هارون بن موسی) بارها از این آقا نقل میکنند. آقای تلعکبری فرد معمولی نیست، شیخ طوسی و صفه: «بأنه جلیل القدر عظیم المنزله واسع الروایه عدیم النظیر ثقه». این آقای بینظیر از احمد بن هوذه نقل میکند. پس روایت شیصبانی را که از علامات حتمی امام زمان است احمد بن هوذهای نقل میکند که آقای هارون بن موسی تلعکبری ثقه، از او نقل میکند. پس این مشکل نیست
آقای نجاشی از هارون بن موسی تعبیر میکند: «وجها فی اصحابنا ثقه، معتمد، لا یطعن علیه».
چهره شیعه است. آیا میشود چنین کسی از فرد معمولی یا ضعیف نقل کند ؛و دیگر این که: «شیخوخته لمثل النعمانی» نعمانی را هم دست کم نگیرید، مرحوم نجاشی وقتی میرسدبه مرحوم نعمانی میفرماید: «شیخ من اصحابنا عظیم القدر شریف المنزله صحیح العقیده و کثیرالحدیث». این دو (نعمانی و تلعکبری) از احمد بن هوذه نقل میکنند. ولد مامقانی میگوید: نقل این دو از احمد بن هوذه: «تجعل المترجم فی صفوف الحسان اقلاً»۱ لا اقل حسن است و من ( استاد) این حرف را میپذیرم و به نظر بنده روایت از جهت احمد بن هوذه مشکل ندارد.
اما ابراهیم بن اسحاق نهاوندی:
مامقانی در جلد۳، صفحه ۲۸۶ بحث مشروحی را راجع به ایشان مطرح میکند، واقعا جای حرف دارد، زیرا این آقا را مرحوم شیخ طوسی تضعیف میکند: «کان ضعیفاً فی حدیثه، متهما فی دینه». در احادیث ضعیف است، در اعتقاد مشکل دارد. این روایت شیصبان را ایشان نقل میکند بعد میفرماید: «صنّف کتبا: کتاب الصیام، کتاب المتعه، کتاب الدواجن ( پرندهها) ، کتاب جواهرالاسرار کتاب الانوادر، کتاب الغیبه ( راجع به ا مام زمان) ، کتاب مقتل الحسین». شیخ به همه کتابها طریق داردنکته مهم این است که: «صنف کتبا جمیعهاقریبا من السداد».کتابهایی که دارد محکم است، مشکلی ندارد. این مطلب را در کتاب غیبتش نقل میکند. مرحوم نجاشی هم همین مطلب را دارد میگوید ایشان ضعیف است: «کان ضعیفاً فی حدیثه»[۷] مرحوم شیخ در کتاب رجال تضعیفش میکند. ابن غضائری میگوید: «فی حدیثه ضعف و فی مذهبه ارتفاع». مشکل عقیدتی دارد، احادیثش مشکل دارد.
در معنای متهوم یا متهما فی دینه:
متاسفانه روات خود را به صرف برچسب غلو از رده خارج میکنیم.همین که چند فضیلت یا کرامت نقل میکند برچسب غالی میزنند.[۸] این ( متهوما یا متهما فی دینه) اشاره به غلو است. آقای ابن غضائری هم میگوید: «فی حدیثه ضعف و فی مذهبه ارتفاع». ارتفاع اشاره به غلو دارد.و اما آیا با یک سری مطالب که مرحوم وحید بهبهانی نقل میکندو خودش هم میفرماید به عنوان مؤیِد است میتوانیم این شخص را تقویت کنیم در حالی که سه تضعیف دارد؟ [۹]
اگر توانستیم این شخصیت را تقویت کنیم، بر علامات حتمی ظهور امام زمان یک علامت اضافه میشود و آن مسئله شیصبانی است. اما اگر نتوانستیم این شخص را توثیق کنیم یا لا اقل روایت به اعتبار او معتبره شود، این روایت از رده خارج میشودو دیگر نیازی نداریم در شیصبانی به عنوان علامت بحث کنیم.[۱۰]
سؤال: اگر مشکل غلو حل شود، آیا مشکل رفع و میشود؟ میگوییم نه زیرا دوعلت برایش نقل کردهاند ۱٫ فی حدیثه ضعف ۲ فی مذهبه ارتفاع. اما وحید بهبهانی[۱۱] ایشان هم از چند طریق وارد میشود. طریق اول؛ ترخیص قاسم بن محمد همدانی که ایشان را از شخصیتها ی بزرگ بود. ایشان اجازه داد به علی بن حاتم که از این آقا ( ابراهیم بن اسحاق) نقل کند. این یک مؤید. کسی که مشکل پسند است و در نقل روایت خیلی دقیق است و از هر کسی نقل نمیکند به شاگردش میگوید از این آقا نقل کن «فیکون فیه شهاده علی الاعتماد به». این شهادت است که این آقا مورد اعتماد است.
مؤید۲: «یؤیده کثره الروایه عنه» روایت ابراهیم بن اسحاق متعدد است؛ در کتب اربعه ۳۰ روایت دارد.[۱۲]
مؤید۳: روایت صفار و علی بن ابی شبل از ایشان، تأیید است بر ابراهیم اسحاق. این دو از این آقا نقل میکنند.
آقای بهبهانی: «ربما کان تضعیفهم من جهه ایراده الاحادیث التی عندهم أنها تدل علی الغلو».
شاید یک مشکل بیشتر نبوده، چون احادیثی نقل میکند که در او غلو است ـ اما اگر ما آمدیم و احادیث غلو را مطرح کردیم و توضیح دادیم و گفتیم روایات کرامات و معجزات را غلو مینامند، آن گاه این شخص مبرا میشود و مشکل ندارد ـ لذا متهمش کرده اند به غلو. اما آقای بهبهانی ایشان را میپذیرد میفرماید: «احمد بن محمد بن عیسی مشکل پسند ـ کسی که هر کسی را در قم تحمل نمیکرد، هر راوی را تحمل نمیکرد. این آقا چند نفر را از قم بیرون کردندو گفتند: «شما از ضیعف نقل میکنید».ـ این آقا از ابن محبوب نقل نمیکند، از ابن مغیره نقل نمیکند، از حسن بن خزازنقل نمیکند، ولی از ابراهیم بن اسحاق نقل میکند. این هم مؤید است بر اعتبار این شخص. آقای مامقانی میفرماید: [۱۳]
«این شواهدی که فرمودید، نوع مدح و وثوق ـ بالأخره آن را توثیق میکندـ اما اذا لم یعلم حال الرجل ـ اگر ندانیم کیست ـ اما بعد التضعیف مثل الشیخ و النجاشی و العلامه فلا نتیجه لامثال ذلک». بعد این که بزرگان تضعیفشکردند؛ میشود اجتهاد در برابر نص، اصل در برابر دلیل و «الاصل دلیل حیث لا دلیل»
نتیجه بحث:
غایه ماهناک: دعوی کون الرجل مشتبه الحال لا کونه موثوقابه. بله چون روایت متعه را نقل میکند، نفی و تبعید ابوذر را نقل میکند ( که مخالف با حکومت عثمانیها باشد) از آن استفاده شیعه بودن میشود. «یستفاد مدحه» ممدوح است. و جزء افراد حسان است و بالاخره اگر توانستیم حُسن این دو ( احمد بن هوذه و ابراهیم بن اسحاق) را ثابت کنیم روایت معتبراست، البته از آن طرقی که مرحوم بهبهانی فرموده و روایت مشکل سندی ندارد، نه این که این روایت صحیح باشد یا موثق باشد. روایت بالاخره حسنه میشود و معتبره.
و السلام علیکم و رحمه الله.
[۱]. شاید اشاره به جریان قرامطه باشد!؟
[۲]. بحار الانوار، ج۵۲، ص۴۵٫
[۳]. در جواب یکی از دانشپژوهان استاد میفرماید: روایات متعدد داریم که زوراء بغدادست نه تهران اگر باشد مزوره است از تهران تعبیر مُزَوِّره شده.
[۴]. قبلاً نظر خود ما هم همین بود.
[۵]. انقراض آنها سال ۶۵۶ بود، و لازم نیست علامت ملاصق باشد (نزدیک ظهور باشد)
[۶]. تنقیح المقال، ج۸، ص۱۸۶٫
[۷]. رجال نجاشی، ص۳۸۳
[۸]. خدا رحمت کند آیه الله اراکی را در رساله شان میفرمودند: اصلاً کسی روایات را نگاه کند بند بند روایات. سطر سطر روایات حکایت از ولایت تکوینی ائمه اطهار دارد.
[۹]. من کتاب ابن غضائری را قبول ندارم؛البته خودش از شخصیتهای بزرگ شیعه است. اما نجاشی و شیخ ایشان را تضعیف کردهاند.
[۱۰]. بله تعبیر سفیانی آمده،در مورد سفیانی دهها روایت آمده. لذا تضعیف این روایت خللی به علامیت سفیانی وارد نمیکند،چون روایت از حد استفاضه هم گذشته شاید به تواتر برسد و این ما را متسغنی میکندازبحث سندی. بارها گفتیم مبنای آقای خویی است که دو سه جا آن را مطرح کردند یکی در ترجمه ابن عباس است یکی در ترجمه عمرو بن حمق است( اگر اشتباه نکنم) یکی در ترجمه زید شهید است(ظاهرا)ً.
[۱۱]. تنقیح المقال، ج۳، ص۲۸۵٫
[۱۲].بر مبنای ما؛ کثرت روایت اگر دلیل نباشد، مؤید است بر اعتبار راوی. مقدمه کتب اربعه( مقدمه کافی، مقدمه فقیه) را ببیند میگویند: حجت است بین ما و خدا؛آن گاه از یک ضعیف ۳۰ روایت نقل کنند؟
[۱۳]. تنقیح المقال، ج۲، ص۲۷۸٫
.
.
.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.