بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء

مقدمه

بحث ما راجع به بررسی سندی روایت بشر نخاس بود.در بررسی راویان، به محمد ابن بحر شیبانی منتهی شدیم و گفتیم که او را متهم به غلو کرده‌اند، لذا ما در مقام دفاع از او و نظایر او برآمدیم و کلمات بزرگان معاصر و غیر معاصر را نقل کردیم. در همین رابطه معنای غلو را عرض کردیم و مواضع ائمه را نسبت به غلات توضیح دادیم و گفتیم خیلی از افرادی که به غلو، متهم می‌شوند، اصلا غالی نبوده و اعتقادات شان که در آن زمان تحمل نمی‌ شده، امروز جزء اعتقادات ماست. در جلسه قبل، مقداری از بیان مرحوم مامقانی را در مورد غلات، نقل کردیم و اکنون قبل از نقل باقی کلام ایشان، سخن دو تن از بزرگان مان را در این مورد، عرض می‌نماییم.

بیان حضرت امام خمینی در مورد غلات  

«أما الغلاة فإن قالوا بإلهية أحد الأئمة عليهم السلام مع نفي إله آخر أو إثباته أو قالوا بنبوته فلا إشكال في كفرهم، و أما مع الاعتقاد بألوهيته تعالى و وحدانيته و نبوة النبي صلّى اللّه عليه و آله فلا يوجب شي‌ء من عقائدهم الفاسدة كفرهم و نجاستهم حتى القول بالاتحاد أو الحلول إن لم يرجع إلى كون اللّه تعالى هو هذا الموجود المحسوس- و العياذ باللّه- فإنه يرجع الى إنكار اللّه تعالى»

امام خمینی معتقد است که اگر غلات معتقد به الوهیت– با نفی و یا اثبات پروردگار دیگر – یا نبوت یکی از ائمه باشند، اشکالی در کفر آنان نیست؛ اما اگر معتقد به الوهیت و وحدانیت خداوند تبارک و تعالی باشند و نبوت پیامبر اکرم  را نیز قبول داشته باشند، عقاید باطل آنان سبب کفر و نجاست شان نمی شود. حتی قول به اتحاد و حلول، اگرمنجر نشود که این شیء موجود محسوس، خدا است و در نتیجه سبب انکار خداوند تبارک و تعالی شود، سبب کفر و نجاست نخواهند بود.

 

«بل يراد بهما ما عند بعض الصوفية من فناء العبد في اللّه و اتحاده معه نحو فناء الظل في ذيه، فان تلك الدعاوي لا توجب الكفر و إن كانت فاسدة و كالاعتقاد بأن اللَّه تعالى فوض أمر الخلق مطلقا الى‏ أمير المؤمنين فهو بتفويض اللَّه تعالى اليه خالق ما يرى و ما لا يرى، و رازق من ورى، و أنه محيي و مميت الى غير ذلك من الدعاوي الفاسدة، فإن شيئا منها لا يوجب الكفر، و إن كان غلوا و كان الأئمة عليهم السلام يبرؤون منها و ينهون الناس عن الاعتقاد بها»[1]

بلکه مراد از اتحاد و حلول [ به اعتقاد بعضی از صوفیه]، که از فنا عبد در خداوند مثل فانی شدن سایه، می‌باشد باز هم موجب کفر نمی شود، گر چه چنین اعتقادی فاسد است و همچنین اعتقاد به تفویض و وانهاده شدن امور عالم و خلق و رزق به امیرالمومنین و…، سبب کفر نمی شود گر چه غلو است و ائمه طاهرین، هم از این امور بیزاری می‌جستند و مردم را از اعتقاد به چینن اموری، نهی می‌کردند.

بیان مرحوم خوئی در مورد غلات  

«الغُلاة على طوائف: (فمنهم) من يعتقد الربوبيّة لأمير المؤمنين أو أحد الأئمة الطاهرين (عليهم السلام) فيعتقد بأنّه الرب الجليل و أنه الإله المجسّم الذي نزل إلى الأرض، و هذه النسبة لو صحّت و ثبت اعتقادهم بذلك فلا إشكال في نجاستهم و كفرهم لأنّه إنكار لُالوهيته سبحانه، لبداهة أنه لا فرق في إنكارها بين دعوی ثبوتها لزيد أو للأصنام و بين دعوى ثبوتها لأمير المؤمنين (عليه السلام) لاشتراكهما في إنكار الوهيته تعالى و هو من أحد الأسباب الموجبة للكفر»

غلات بر چند دسته هستند:

1- اعتقاد به ربوبیت امیرالمومنین یا یکی از ائمه طاهرین دارند، پس معتقدند که علی، رب جلیل و خداوند محسوس است که به زمین آمده است. چنین نسبتی اگر صحیح باشد و ثابت شود، اشکالی در نجاست و کفر این گروه نمی باشد. زیرا چنین اعتقادی به انکار خداوند می‌انجامد. و فرقی بین ادعای الوهیت برای بت‌ها و یا امیرالمومنین نمی باشد، زیرا که هر دو در انکار الوهیت مشترک هستند و همین، یکی از اسبابی است که موجب کفر است. [ آیا محمد ابن بحر شیبانی چنین اعتقادی دارد؟ کسی که کتاب می‌نویسد در « فی تفضیل النبی و الائمه علی جمیع المخلوقین» و نبی و امیرالمومنین را مخلوق می‌داند. این را بگوییم غالی است؟ واقعا کم لطفی است.]

«و منهم من ينسب إليه الاعتراف بالوهيته سبحانه إلّا أنّه يعتقد أنّ الأُمور الراجعة إلى التشريع و التكوين كلها بيد أمير المؤمنين أو أحدهم (عليهم السلام) فيرى أنّه المحيي و المميت و أنّه الخالق و الرازق و أنّه الذي أيّد الأنبياء السالفين سرّاً و أيّد النبيّ الأكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) جهراً. و اعتقادهم هذا و إن كان باطلًا واقعاً و على خلاف الواقع حقاً، حيث إنّ الكتاب العزيز يدل على أن الأُمور الراجعة إلى التكوين و التشريع كلّها بيد اللَّه سبحانه، إلّا أنّه ليس مما له موضوعية في الحكم بكفر الملتزم به. نعم، الاعتقاد بذلك عقيدة التفويض لأنّ معناه أنّ اللَّه سبحانه كبعض السلاطين و الملوك قد عزل نفسه عما يرجع إلى تدبير مملكته و فوّض الأُمور الراجعة إليها إلى أحد وزرائه، و هذا كثيراً ما يتراءى في الأشعار المنظومة بالعربية أو الفارسية، حيث ترى أن الشاعر يسند إلى أمير المؤمنين (عليه السلام) بعضاً من هذه الأُمور»

2- دسته دیگری از غلات، اعتراف به الوهیت خدای سبحان دارند جز اینکه معتقدند، خداوند، امور تشریعی و تکوینی را به امیرالمومنین و یا یکی از ائمه طاهرین سپرده است و اوست که زنده می‌کند و می‌میراند و اوست که خالق و رازق است و او کسی است که انبیاء گذشته را در نهان و پیامبر اکرم را در آشکارا، تأیید نموده است. چنین اعتقادی گر چه در واقع باطل است جز اینکه معتقدان آن، محکوم به کفر نمی باشند. البته این اعتقاد، معتقد شدن به تفویض است زیرا معنایش این است که خداوند تبارک و تعالی مانند بعضی از پادشاهان، خودش را از تدبیر امور کنار کشیده و امور را به وزرایش سپرده است. و چنین اعتقادی در بسیاری از اشعار فارسی و عربی دیده می‌شود.

«و عليه فهذا الاعتقاد إنكار للضروري، فإنّ الأُمور الراجعة إلى التكوين و التشريع مختصّة بذات الواجب تعالى، فيبتني كفر هذه الطائفة على ما قدّمناه من أن إنكار الضروري هل يستتبع الكفر مطلقاً أو أنه إنما يوجب الكفر فيما إذا رجع إلى تكذيب النبيّ (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) كما إذا كان عالماً بأن ما ينكره ثبت بالضرورة من الدين؟ فنحكم بكفرهم على الأوّل و أمّا على الثاني فنفصّل بين من اعتقد بذلك لشبهة حصلت له بسبب ما ورد في بعض الأدعية و غيرها مما ظاهره أنهم (عليهم السلام) مفوضون في تلك الأُمور من غير أن يعلم باختصاصها للَّه سبحانه، و بين من اعتقد بذلك مع العلم بأنّ ما يعتقده مما ثبت خلافه بالضرورة من الدين بالحكم بكفره في الصورة الثانية دون الاولى»

و این اعتقاد، منجر به انکار ضروری می‌شود. زیرا امور تکوینی و تشریعی، مربوط به ذات خداوند سبحان می‌باشد. بنا براین، کفر چنین گروهی مستلزم این است که آیا منکر شدن ضروری، ملازم کفر است و یا اینکه در صورتی که موجب تکذیب پیامبر بشود، به کفر بر می‌گردد؟ پس ما بنا به اول، حکم به کفر این دسته می‌نماییم و بنا به دوم، قائل به تفصیل می‌شویم.

«و منهم من لا يعتقد بربوبية أمير المؤمنين (عليه السلام) و لا بتفويض الأُمور إليه و إنما يعتقد أنه (عليه السلام) و غيره من الأئمة الطاهرين ولاة الأمر و أنهم عاملون للَّه سبحانه و أنهم أكرم المخلوقين عنده فينسب إليهم الرزق و الخلق و نحوهما، لا بمعنى إسنادها إليهم (عليهم السلام) حقيقة لأنه يعتقد أن العامل فيها حقيقة هو اللَّه، بل‏ كإسناد الموت إلى ملك الموت و المطر إلى ملك المطر و الإحياء إلى عيسى (عليه السلام) كما ورد في الكتاب العزيز وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ و غيرها مما هو من إسناد فعل من أفعال اللَّه سبحانه إلى العاملين له بضرب من الاسناد. و مثل هذا الاعتقاد غير مستتبع للكفر و لا هو إنكار للضروري، فعدّ هذا القسم من أقسام الغلوّ نظير ما نقل عن الصدوق (قدس سره) عن شيخه ابن الوليد: أن نفي السهو عن النبي (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) أول درجة الغلو و الغلو بهذا المعنى الأخير مما لا محذور فيه بل لا مناص عن الالتزام به في الجملة»[2]

3- اعتقاد به اینکه ائمه طاهرین، اولیاء امر و عاملانی برای اوامر خدا و گرامی ترین آفریده‌ها نزد خدا هستند و در نتیجه امور تکوین مانند رزق و خلق به آنان واگذارده شده باشد. البته آنان حقیقتاً فاعل این امور نیستند؛ چرا که فاعل و عامل اصلی خداست. نمونه هایی از این اعتقاد را می‌توان در اسناد مرگ به ملک الموت و باران به ملکه باران و زنده کردن به حضرت عیسی (همان گونه که در قرآن نیز آمده است) و غیر اینها دید. در همه این موارد افعال خدا به عاملان آنها نسبت داده شده است. و مثل چنین اعتقادی، مستوجب کفر و مستتبع انکار ضروری نمی باشد. غلو دانستن این اعتقاد، مانند آن است که ابن ولید استاد شیخ صدوق، نفی سهو النبی را اولین درجه غلو می‌داند.و غلو به معنای سوم، هیچ اشکالی ندارد و ما به آن ملتزم می‌شویم.

[ آیا محمد بن بحر و امثال او چنین عقیده ای داشتند؟ آیا می‌گفتند امیرالمومنین؛ خدا است؟ و یا اینکه، امور به او تفویض شده؟ و یا معنای سوم است؟ که مرحوم خوئی می‌فرماید ما به معنای سوم ملتزم می‌شویم.]

پس از نقل کلام حضرت امام و مرحوم خوئی، ادامه کلام مرحوم مامقانی در کتاب مقباس الهدایة را بیان می‌کنیم.

ادامه کلام مرحوم مامقانی در مقباس الهدایه

ایشان در کتاب مقباس الهدایه می‌فرمایند: « لابدّ من التامل فی جرحه و من لاحظ مواضع…»

باید که در جرح بعضی از افراد تاملی نمود. کسی که در کلام مشاهیر ما – مثل محمدبن سنان و مفضل بن عمر و یونس بن عبدالرحمان- که به واسطه آن، متهم به ضعف شده اند دقت نماید، می‌بیند که مشکلی در آن‌ها نمی باشد بلکه مشکل در کسانی است که این افراد را متهم به ضعف نموده‌اند. [ مشکل در متهِمین است نه در متَهمین! ]، به عنوان شاهد می‌توان گفت که احمد بن محمد بن عیسی، آقای برقی را از قم خارج می‌کند. علامه مجلسی می‌فرماید: قمی ها، جماعتی از فضلاء را از قم اخراج کردند. فرزند صاحب معالم می‌فرماید: قمی‌ها به هرکسی که شک می‌کردند، او را از قم اخراجش می‌کردند.! پس اگر روش قمی‌ها اینگونه بوده است، چگونه ما به جرح و تضعیف و رمی به غلو این ها، اعتماد کنیم؟ بنابراین ما باید در جرح چنین افرادی، تأمل نماییم و سبب جرح را جویا شویم و باید تا جایی که ممکن است، حمل بر صحت نماییم. زیرا اگر صرف اعتقاد اشخاص به چیزی که ضروری البطلان نمی باشد، موجب قدح شان، شود، باید بسیاری از بزرگان را کنار بگذاریم.[3]

کلام وحید بهبهبانی

مرحوم بهبهانی می‌فرماید: علامه حلی به شیخ الطائفه نسبت وعیدیه می‌دهد. وعیدیه قومی از خوارج هستند. اینها اعتقاد دارند کسی که مرتکب کبیره شد کافر و خالد در جهنم است.

«کان یقول اولا بالوعیدیه ثم رجع» (شیخ طوسی در ابتدا به مذهب وعیدیه بود و سپس برگشت)

[ وحید بهبهانی می‌فرماید اگر ما خواسته باشیم با یک عقیده کسی را از دست بدهیم خیلی‌ها را از دست می‌دهیم]، بزرگانی از ما صاحب عقایدی بوده اند که عده ای را نقل می‌کنیم.

«و هو و شيخه المفيد: إلى أنّه تعالى لا يقدر على غير مقدور العبد، كما هو مذهب الجبّائی و السيّد المرتضى إلى مذهب البهشميّة [4] من أنّ إرادته عرض لا في محلّ و الشيخ الجليل إبراهيم بن نوبخت إلى جواز اللذّة العقليّة عليه سبحانه، و أنّ ماهيّته تعالى معلومة كوجوده، و أنّ ماهيّته الوجود المعلوم و أنّ المخالفين يخرجون من النار و لا يدخلون الجنّة»

شیخ مفید بر مذهب جبائی و سید مرتضی بر مذهب بهشمیه بوده اند و همچنین شیخ نوبخت قائل بوده است که خداوند سبحان دارای لذت عقلی می‌باشد و ماهیت او مثل وجودش معلوم است. و مخالفین، وارد آتش نمی شوند هر چند وارد در بهشت هم نمی شوند.

« و الصدوق [5]و شيخه ابن الوليد[6] و الطبرسي إلى جواز السهو عن   النبي [7]و محمّد بن أبي عبد اللّه الأسدي إلى الجبر و التشبيه[8] و غير ذلك ممّا يطول تعداده.

و الحكم بعدم عدالة هؤلاء لا يلتزمه أحد يؤمن باللّه.

کسی که حکم به عدم عدالت چنین افرادی نماید، مومن نمی باشد.[9]

«و الّذي ظهر لي من كلمات أصحابنا المتقدّمين و سيرة أساطين المحدّثين: أنّ المخالفة في غير الأصول الخمسة لا يوجب الفسق، إلاّ أن يستلزم إنكار ضروري الدين…»

و چیزی که برای من از کلمات متقدمین و روش اساتید محدث ظاهر شده است، این است که مخالفت در غیر اصول خمسه، موجب فسق نمی شود، مگر اینکه مخالفت، منجر به انکار ضروری دین گردد.

«و نسب ابن طاووس و نصير الدين الطوسي   و ابن فهد   و الشهيد الثاني و شيخنا البهائي   و جدّي العلاّمة   ، و غيرهم من الأجلّة إلى التصوّف»

و همچنین ابن طاووس[10] و نصیرالدین محقق طوسی و ابن فهد و شهید ثانی و شیخ بهایی و جد من – علامه مجلسی اول – را به تصوف متهم کردند. [تصوف غیر از تشیع است. روایات در مذمت صوفیه زیاد است. کسی که به زیارت اینها برود گویا به زیارت یزید رفته. تعبیرات عجیب است.] مرحوم وحید در ادامه می‌فرمایند، روشن است که ضرر تصوف؛ یا فساد در اعتقادات است و یا فساد در اعمال می‌باشد، ولی با این حال، بزرگان ما را متهم به تصوف نموده‌اند.[11]

«و غير خفي أنّ ضرر التصوّف إنّما هو:

1- فساد الاعتقاد من القول بالحلول أو الوحدة في الوجود أو الاتّحاد.

2- أو فساد الأعمال كالأعمال المخالفة للشرع الّتي يرتكبها كثير من المتصوّفة في مقام الرياضة أو العبادة.

و غير خفي على المطّلع بأحوال هؤلاء الأجلّة من كتبهم و غيرها أنّهم منزّهون من كلتا المفسدتين قطعا»

ایشان در ادامه، افراد دیگری را که مورد اتهام قرار گرفته‌اند، نقل می‌کند و سپس می‌فرماید:

«و بالجملة: أكثر الأجلّة ليسوا بخالصين عن أمثال ما أشرنا إليه. و من هذا يظهر التأمّل في ثبوت الغلوّ و فساد المذهب بمجرّد رمي علماء الرجال إليهما من دون ظهور الحال، كما أشرنا إليه في الفوائد…»[12]

و خلاصه اینکه، اکثر بزرگان ما، مبرای از اموری که ما ذکر کردیم، نمی باشند. بنابراین باید در ثبوت غلو و فساد مذهب چنین بزرگانی – به مجرد رمی علماء رجال، آن‌ها را – تاملی نمود و شخصیت آن‌ها را بررسی کرد.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

[1] . امام خمینی، الطهارة ، ج‌3، ص: 339

[2] . موسوعة الإمام الخوئي، ج‏3، ص: 68

[3] . مامقانی ، مقباس الهدایه، چاپ سنگي، ص89.

[4] . هؤلاء أتباع أبي هاشم عبد السلام بن محمّد بن عبد الوهاب الجبائي، و يقال لهم: الذمية لقولهم باستحقاق الذم لا على فعل، و شاركوا المعتزلة في أكثر أرائهم، و قد أدمج الشهرستاني في الملل و النحل هذه الفرقة مع الجبائية لكون أبي هاشم صاحب هذه الفرقة ابن أبي عليّ صاحب تلك الفرقة. انظر في شرح حالهم الملل و النحل للشهرستاني  ١ : ٧٨  و الفرق بين الفرق  ١٨۴ / ١٠٧  (نقل از پاورقی منهج المقال فی تحقیق احوال الرجال، ج2، ص205)

[5] . الفقيه  ١ : ٢٣٣ / ١٠٣١

[6] .الفقيه  ١ : ٢٣۵ /ذيل الحديث  ١٠٣١

[7] مجمع البيان  ٢ : ٣١٧ ، في تفسير آية  ۶٨  من سورة الأنعام

[8] انظر رجال النجاشي: ٣٧٣ / ١٠٢٠

[9] . اینها را جداً دقت کنید. من از بعضی بزرگان عصر مثل مرحوم تستری رحمة الله علیه در شگفتم. ایشان مرد بزرگ و محققی بود. ولی کتاب الاخبار الدخیلة ببینید ، برخوردی دارد که اصلا مناسب شأن این بزرگوار نیست. تستری که ما می‌شناسیم محقق و مدقق است. به صرف یک کلمه ای، روایت را از رده خارج می‌کند. اینگونه نیست.

[10] . ما به قول استادمان می‌گوییم، ملاقاتهای اختیاری اشبه شیء بالمحال است. درعین حال سر درس، استاد فرمودند که دو نفر هستند که قطعا با امام زمان ملاقاتهای اختیاری داشتند که یکی از آنها ابن طاووس است. با این حال او را به تصوف متهم کرده اند.

[11] . مرحوم قمی در یکی از کتابهایشان بیان می کنند که متصوفه، «نعوذ بالله» برای اینکه تبعیت خودشان را از شیطان اعلام کنند هرکاری را که دستور می‌دهد انجام می‌دهند و برای رسیدن به ریاضات خود با شرع مخالفت می‌کند مثلا قران را در نجاست «نعوذبالله» می اندازند

[12] . منهج المقال فی تحقیق احوال الرجال، ج2، ص 206

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *