بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء

مقدمه

سخن راجع به رفع تهمت غلو از بعضی از روات و محدثین ما بود. اشتباه نشود! بحث ما دفاع از غلات نیست. غلات انحرافی است که شر آن‌ها در روایات، بدتر از یهود و نصارا مطرح شده است. ما از برخی افراد که غالی نیستند و متهم به غلو شدند دفاع می‌کنیم. عرض کردیم که مرحوم مامقانی در دو کتاب شان بحث مفصلی در این زمینه دارند. یکی در الفوائد الرجالیه، جلد دوم، صفحه 295، فایده پانزدهم و دیگری هم در مقباس الهدایه می‌باشد.

بیان مرحوم مامقانی در زمینه غلو

یکی از استدلالات جالب مرحوم مامقانی این است که در مقام دفاع از بعضی و دفع شبهه غلو می‌فرمایند، ائمه طاهرین، نسبت به غلاة موضع قاطعی داشتند و قاطعانه برخورد می‌کردند. مثل برخوردی که امام با احمد ابن هلال و یا فارس ابن حاتم داشتند. بنابراین اگر اشخاصی مثل مفضل ابن عمر یا [ حتی همین شخص مورد بحث] جزء غلاة بودند، چرا امام در قبال آن ها، موضعی نگرفته اند؟ [بنده عرض می‌کنم که

همین محمد بن بحر شیبانی روایت را از بشر نخاس در سال نقل 285 می‌کند و این زمان منطبق بر دوران غیبت صغری می‌باشد. در این دوران، وکلای امام معروفند و همین وکلا، حامل نامه های قاطعی از طرف امام زمان، نسبت به بعضی از غلاه می‌باشند،حال آنکه نسبت به افرادی مثل محمدبن بحر شیبانی، چیزی نقل نشده است]،

برای نمونه، برخوردهایی از ائمه طاهرین را با غلات را بیان می‌کنیم.

بیان مرحوم خوئی در مورد فارس بن حاتم قزوینی

مرحوم خوئی در جلد سیزدهم معجم الرجال در مورد فارس بن حاتم قزوینی که جزء غلات شد، اینگونه بیان می‌کند:

«أن أبا الحسن العسكري أمر بقتل فارس بن حاتم و ضمن لمن قتله الجنة، فقتله جنيد و كان فارس فتانا يفتن الناس و يدعوهم إلى البدعة، فخرج من أبي الحسن ع هذا فارس لعنه الله يعمل من قبلي فتانا داعيا إلى البدعة و دمه هدر لكل من قتله، فمن هذا الذي يريحني منه و يقتله و أنا ضامن له على الله الجنة»

امام هادی، دستور قتل فارس بن حاتم را صادر کرد و فرمود هر کسی او را بکشد، من برای او بهشت را ضمانت می‌نمایم. پس جنید او را کشت. فارس در بین مردم فتنه گری می‌کرد و آن‌ها را به بدعت دعوت می‌نمود. پس نامه ای از طرف امام هادی، صادر شد که خداوند فارس را لعنت کند، زیرا او اموری را از جانب من انجام می‌دهد و فتنه گری می‌کند. او دعوت کننده مردم به بدعت است و خونش هدر است برای هر کسی که او را بکشد. پس چه کسی است که مرا با کشتن او راحت سازد و من برای قاتل او، بهشت را ضامن هستم.

و یا جریان دیگری را که مرحوم خوئی در مورد فارس نقل می‌کند:

«كتب عروة إلى أبي الحسن في أمر فارس بن حاتم، فكتب: كذبوه و اهتكوه أبعده الله و أخزاه، فهو كاذب في جميع ما يدعي و يصف.و لكن صونوا أنفسكم عن الخوض و الكلام في ذلك و توقوا مشاورته و لا تجعلوا له السبيل إلى طلب الشر، كفانا الله مؤنته و مؤنة من كان مثله»

عروة به امام هادی درباره فارس بن حاتم نوشت و امام پاسخ داد: او را تکذیب کنید و برانید. خداوند او را دور کند و او را ضایع گرداند. او در تمامی آنچه ادعا می‌کند و توصیف می‌کند،دروغگو است. اما خودتان را از غور و سخن در این باره دور نگه دارید و از مشورت او کناره‌گیری کنید و راه شر برای او باقی نگذارید. خداوند ما را از شر او و امثال او در امان نگه دارد.

و یا در جریان دیگری، نقل می‌کند که:

«عن إبراهيم بن محمد أنه قال: كتبت إليه جعلت فداك قبلنا أشياء يحكى عن فارس و الخلاف بينه و بين علي بن جعفر حتى صار يبرأ بعضهم من بعض، فإن رأيت أن تمن علي بما عندك فيهما و أيهما يتولى حوائج قبلك حتى لا أعدوه إلى غيره فقد احتجت إلى ذلك فعلت متفضلا إن شاء الله؟ فكتب: ليس عن مثل هذا يسأل و لا في مثله يشك، قد عظم الله قدر علي بن جعفر متعنا الله تعالى به عن أن يقايس إليه فاقصد علي بن جعفر بحوائجك و اخشوا فارسا و امتنعوا من إدخاله في شي‏ء من أموركم تفعل ذلك أنت و من أطاعك من أهل بلادك، فإنه قد بلغني ما تموه به على الناس فلا تلتفتوا إليه إن شاء الله»

ابراهيم بن محمد گويد: به امام هادي  نوشتم: فدايت شوم؛ نزد ما چيز‌هايي است كه از فارس و اختلافش با علي بن جعفر حكايت مي‌كند, تا جايي‌كه آن دو از همديگر دوري مي‌جويند. پس اگر صلاح مي‌داني بر ما منت گذاشته و ‍[ بفرماييد] كدام يك از آن دو، امور را از طرف شما، متولي است تا اين كه با او دشمني نكرده و از او پيروي كنيم. پس امام  نوشت: «در چنين چيزي جاي سؤال و ترديد نيست. قطعاً خداوند منزلت علي بن جعفر را رفيع كرده ـ كه خداوند ما را با وجودش متمتع گرداندـ از اين كه با كسي چون فارس مقايسه شود. پس در كارهايت به علي بن جعفر رجوع كن و از فارس بترسيد و او را از دخالت كردن در كارهايتان باز داريد. تو و كسانيكه از تو حرف‌شنوي دارند چنين كنيد. به‌درستي آنچه كه او به مردم به دروغ جلوه مي‌دهد به من رسيده است پس به او توجه نكنيد ان شاء الله.»

و همچنین مرحوم خوئی، جریان قتل فارس را اینگونه بیان می‌کند که:

«عن جنيد قال سمعته أنا بعد ذلك من جنيد أرسل إلی أبو الحسن العسكري ع يأمرني بقتل فارس بن حاتم لعنه الله، فقلت لا حتى أسمعه منه يقول لي ذلك يشافهني به قال: فبعث إلي فدعاني فصرت إليه فقال: آمرك بقتل فارس بن حاتم، فناولني دراهم من عنده و قال اشتر بهذه سلاحا فأعرضه علي، فاشتريت سيفا فعرضته عليه فقال: رد هذا و خذ غيره، قال فرددت و أخذت مكانه ساطورا فعرضته عليه فقال: هذا نعم، فجئت إلى فارس و قد خرج من المسجد بين الصلاتين المغرب و العشاء، فضربت على رأسه فصرعته فثنيت عليه فسقط ميتا و وقعت الصيحة فرميت الساطور من يدي و اجتمع الناس و أخذوا يدورون إذ لم يوجد هناك أحد غيري، فلم يروا معي سلاحا و لا سكينا و طلبوا الزقاق و الدور فلم يجدوا شيئا و لم يروا أثر الساطور بعد ذلك»[1]

ابو جنيد گفت: حضرت ابو الحسن عسكرى مرا مأمور كشتن فارس‏ بن‏ حاتم‏ قزوينى كرد، لذا چند درهم پول داده فرمود با اين پول، شمشيرى بخر ولي به من نشان ده، من رفتم و شمشيرى خريده خدمت آن جناب آوردم، فرمود: اين را پس بده، سلاح ديگرى بخر، من به جاى شمشير ساطورى خريدم وقتى خدمت امام آوردم، فرمود اين خوب است. به تعقيب فارس رفتم. بين نماز مغرب و عشا از مسجد خارج شد. ساطور را بر فرق او فرود آوردم به زمين افتاد و هلاک شد، من ساطور را پرت كردم مردم جمع شده مرا گرفتند، چون غير از من كسى ديگر وجود نداشت، ولى در دست من نه كارد و نه ساطور و سلاحى ديدند ضمن اینکه، اثر ساطور هم روى مقتول نبود، بنابراین، مرا رها كردند.

بیان کشی در مورد نامه امام به یکی از غلات

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو حَامِدٍ أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْمَرَاغِيُّ، قَالَ‏، وَرَدَ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْعَلَا نُسْخَةٌ مَا خَرَجَ‏ مِنْ‏ لَعْنِ‏ ابْنِ‏ هِلَالٍ‏، وَ كَانَ ابْتِدَاءُ ذَلِكَ، أَنْ كَتَبَ إِلَى قُوَّامِهِ بِالْعِرَاقِ: احْذَرُوا الصُّوفِيَّ الْمُتَصَنِّعَ! قَالَ، وَ كَانَ مِنْ شَأْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ أَنَّهُ قَدْ كَانَ حَجَّ أَرْبَعاً وَ خَمْسِينَ حَجَّةً، عِشْرُونَ مِنْهَا عَلَى قَدَمَيْهِ، قَالَ، وَ كَانَ رَوَاهُ أَصْحَابُنَا بِالْعِرَاقِ لَقُوهُ وَ كَتَبُوا مِنْهُ، وَ أَنْكَرُوا مَا وَرَدَ فِي مَذَمَّتِهِ، فَحَمَلُوا الْقَاسِمَ بْنَ الْعَلَا عَلَى أَنْ‏ يُرَاجِعَ فِي أَمْرِهِ! فَخَرَجَ إِلَيْهِ: قَدْ كَانَ أَمْرُنَا نَفَذَ إِلَيْكَ فِي الْمُتَصَنِّعِ ابْنِ هِلَالٍ لَا رَحِمَهُ اللَّهُ، بِمَا قَدْ عَلِمْتَ لَمْ يَزَلْ لَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذَنْبَهُ وَ لَا أَقَالَهُ عَثْرَتَهُ يُدَاخِلُ فِي أَمْرِنَا بِلَا إِذْنٍ مِنَّا وَ لَا رِضًى، يَسْتَبِدُّ بِرَأْيِهِ، فَيَتَحَامَى مِنْ دُيُونِنَا لَا يُمْضِى مِنْ أَمْرِنَا إِلَّا بِمَا يَهْوَاهُ وَ يُرِيدُ، أَرْدَاهُ اللَّهُ بِذَلِكَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ، فَصَبَرْنَا عَلَيْهِ حَتَّى بَتَرَ اللَّهُ بِدَعْوَتِنَا عُمُرَهُ، وَ كُنَّا قَدْ عَرَّفْنَا خَبَرَهُ قَوْماً مِنْ مَوَالِينَا فِي أَيَّامِهِ، لَا رَحِمَهُ اللَّهُ! وَ أَمَرْنَاهُمْ بِإِلْقَاءِ ذَلِكَ إِلَى الْخَاصِّ مِنْ مَوَالِينَا، وَ نَحْنُ نَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ مِنِ ابْنِ هِلَالٍ لَا رَحِمَهُ اللَّهُ، وَ مِمَّنْ لَا يَبْرَأُ مِنْهُ. وَ أَعْلِمِ الْإِسْحَاقِيَّ سَلَّمَهُ اللَّهُ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ مِمَّا أَعْلَمْنَاكَ مِنْ حَالِ هَذَا الْفَاجِرِ، وَ جَمِيعِ مَنْ كَانَ سَأَلَكَ وَ يَسْأَلُكَ عَنْهُ مِنْ أَهْلِ بَلَدِهِ وَ الْخَارِجِينَ، وَ مَنْ كَانَ يَسْتَحِقُّ أَنْ يَطَّلِعَ عَلَى ذَلِكَ، فَإِنَّهُ لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي التَّشْكِيكِ فِيمَا يُؤَدِّيهِ‏ عَنَّا ثِقَاتُنَا، قَدْ عَرَفُوا بِأَنَّنَا نُفَاوِضُهُمْ سِرَّنَا، وَ نَحْمِلُهُ إِيَّاهُ إِلَيْهِمْ وَ عَرَفْنَا مَا يَكُونُ مِنْ ذَلِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى.

وَ قَالَ أَبُو حَامِدٍ: فَثَبَتَ قَوْمٌ عَلَى إِنْكَارِ مَا خَرَجَ فِيهِ، فَعَاوَدُوهُ فِيهِ فَخَرَجَ: لَا شَكَرَ اللَّهُ قَدْرَهُ! لَمْ يَدْعُ الْمَرْءُ رَبَّهُ بِأَنْ لَا يُزِيغَ قَلْبَهُ بَعْدَ أَنْ هَدَاهُ وَ أَنْ يَجْعَلَ مَا مَنَّ بِهِ عَلَيْهِ مُسْتَقَرّاً وَ لَا يَجْعَلَهُ مُسْتَوْدَعاً… » [2]

احمد بن ابراهيم مراغى گفت، نسخه‏اى از لعن ابن هلال به قاسم بن علا رسيد. در ابتدای امر، امام  به کارگزاران عراقى خود نوشت: از اين صوفى ظاهر ساز دوری کنید. احمد بن هلال پنجاه و چهار مرتبه حج گزارده بود و بيست مرتبه آن را پياده انجام داده بود.راويان اصحاب با او ملاقات مى‏كردند و از او حديث مي‌گرفتند. به همين جهت، دستورى كه راجع به لعن و سرزنش او رسيده بود قبول نمى‏كردند. قاسم بن علا را وادار كردند در مورد او دو مرتبه با امام مكاتبه كند، در جواب نامه او چنين نوشت. «دستور ما براى تو، در مورد متظاهر فريبكار- ابن هلال – صادر شد. خدا او را نيامرزد و هرگز از گناه او نگذرد و خطايش را چشم پوشى نكند،بدون اجازه ما، خود را به ما انتساب می‌دهد.با خود رأيى، از تعهدات ما سرباز مى‏زند. هر دستور ما را به آن طور كه خودش مى‏خواهد انجام مى‏دهد خدا او را به صورت در جهنم اندازد، خيلى صبر كرديم تا بالاخره خداوند عمرش را به دعاى ما قطع كرد. حال و وضع او را در زمانى كه زنده بود براى دوستان خود توضيح دادم و دستور دادم كه به ارادتمندان ما گوشزد كنند، ما از او بيزاريم و هم از كسى كه از او بيزارى نجويد.» به اسحاقى سلمه اللَّه و خانواده‏اش، از آنچه به تو راجع به كار اين تبهكار، نوشتيم اطلاع بده و هر كس از تو سؤال كرده و خواهد كرد از هم شهريهاى او و ديگران و كسانى كه بايد اطلاع داشته باشند از اين جريان، هرگز بهانه‏اى باقى نمى‏ماند براى دوستان ما كه شك كنند در مورد اطلاعاتى كه اشخاص مورد اعتماد از جانب ما به آنها مى‏دهند مى‏دانند كه ما اسرار خود را در اختيار آن‏ها مى‏گذاريم و به ايشان مى‏سپاريم توجه داريم كه در اين مورد چه مى‏شود ان شاء اللَّه.

ابو حامد گفت، باز گروهى قبول نكردند و منكر لعن او شدند براى مرتبه سوم در اين باره مراجعه كردند نامه ديگر، به اين مضمون رسيد: «خدا او را بى‏ارزش كند، بدبختى او را فرا گرفت و بعد از هدايت، گمراه گرديد و نتوانست نعمت خدا را نگه دارد و بزودى از دست داد.

بیان شیخ طوسی در تهذیب در مورد احمد بن هلال

« ان أحمد بن هلال مشهور باللعنة و الغلوّ و ما یختص بروایته لا نعمل علیه»

احمد بن هلال مشهور به لعن و غلو است و ما به روایاتش عمل نمی کنیم.

بیان مرحوم مامقانی در مورد فارس بن حاتم

مرحوم مامقانى در فایده‌ی 25، تنقیح المقال بیان مى‌کند که:

« اگر کسى اخبارى را که درباره‌ی فارس بن حاتم و احمدبن هلال و حسن بن محمد بن بابا، عروه بن یحیی، علی بن عسکر، محمدبن بشر، محمد بن فرات، معتق و واقفه رسیده است ملاحظه کند، فساد آن‌چه را که از برخى اصحاب – مبنى بر نسبت غلو به کسانى نظیر محمدبن سنان و معلى بن خنیس و مفضل بن عمر و دیگران – نقل شده، درخواهد یافت. [ ائمه که خصومت شخصی با کسی ندارند. اگر کسی غالی باشد همین برخورد با او باید داشته باشند.]

سپس ایشان به بیان علت این امر مى‌پردازد و توضیح مى‌دهد که:

افراد مزبور، نزد ائمه علهیم السلام تردد مى‌نمودند و ائمه به ایشان اجازه‌ی ورود مى‌دادند، [ شما عباد بصری را نگاه کنید که با آن همه اسم و رسم التماس می‌کرد که با آقا ملاقات داشته باشد و آقا اجازه نمی‌دادند. ولی بعضی از افرادی که متهم به غلو شدند به منزل امام رفت و آمد داشتند] اما آنان را از عقایدى که داشتند برحذر نمى‌داشتند و دیگران را از معاشرت و همنشینى با ایشان پرهیز نمى‌دادند[3] و دستور به قتلشان صادر نمى‌کردند، بلکه حتى مراتب نهى از منکر را که به دیگران با شدت و تاکید سفارش و امر مى‌کردند در مورد ایشان به‌جا نمى‌آوردند،[4] در حالى که تارک نهى از منکر به شدت از سوى ائمه توبیخ مى‌شد و ائمه، دیگران را به ترک همنشینى با فاسق امر مى‌نمودند بلکه حتى همنشینى خود را از کسى که معصیت خاصى مرتکب مى‌شد براى همیشه قطع مى‌کردند، تا آن‌جا که یک‌بار وقتى یکى از هم‌نشینان ائمه به برده‌اش ناسزا گفت (اى پسر زن زناکار)، امام علیه السلام تا هنگام مرگ با او هم‌نشینى نفرمود با آن‌که این سخن با این اعتقاد از او رخ داده بود که مادر یک برده‌ی کافر، نکاح صحیحى نداشته و لذا زناکار محسوب مى‌شود.[5] اگر دقت و سخت‌گیرى ائمه چنین است پس چگونه است درباره شخص کافر، آن‌هم این‌چنین کفرى یعنى غلو.[ البته موارد دیگری بر خلاف این موارد است که دلیل مشخصی دارد. مانند سجستانی که امام راهش نداد. چرا؟ ظاهرا در منطقه سیستان خوارجی بودند که امام را سب می‌کردند و شیعه هم در اقلیت بودند. سجستانی برای تجارت روغن از کوفه به آنجا می‌رفت و وقتی این وضع را می‌دید، تحمل نمی کرد و آن هایی را که دشنام و سب کرده بودند نشانه می‌گرفت و شبانه آنها را خفه می‌کرد. صبح می‌دیدند که آن فرد کشته شده. به همه شک می‌کردند بجز شیعه چون نفرات شان کم بود. بعد که فهمیدند کار آن هاست، شیعیان را در مسجد جمع کردند و با مسجد آتش زدند.لذا امام عصبانی شدند و راهش ندادند به خاطر اینکه او باعث این کار شده بود. امام به او فرمودند: چرا اینکار را کردی و شیعه را به مرز هلاکت رساندی؟ مواضع اینطوری هم هست ولی علتش هم مشخص است.] مرحوم مامقانی در ادامه می‌فرماید:

غلو در نزد ائمه بسیار مذموم و مورد نهى بوده و از ائمه این‌گونه روایت شده که عیسی(ع) اگر در برابر آن‌چه نصارى مى‌گفتند ساکت مى‌ماند بر خداوند بود که گوشش را ناشنوا و چشمش را نابینا کند. حتى ائمه گاهى که غلو به ذهن کسى خطور مى‌کرد پیشاپیش مبادرت به منع او مى‌فرمودند. مرحوم مامقانى در ادامه اظهار مى‌دارد که: ما هیچ غلوى در محمدبن سنان و معلى بن خنیس و… نیافته‌ایم، بلکه عکس این امر را دیده‌ایم چرا که ائمه علیهم السلام بسیارى از این افراد را امین خویش در امورشان قرار داده و وکیل مستقل و تام‌الاختیار خود در نقاط دور دست نموده بودند.

از دیگر ادله که مرحوم مامقانى مى‌آورد تا نشان دهد نسبت غلو به امثال محمدبن سنان، نادرست است آن است که بسیارى از متهمین به غلو، خود، اظهارات صریحى برخلاف غلو داشته‌اند و علیه غالیان سخن مى‌گفتند و حتى کتاب مى‌نوشتند (نظیر نصربن صباح و دیگران) و این امر بدون هیچ شبهه‌اى نشان مى‌دهد که آنان غالى نبوده‌اند.

[اشکال دیگری که مرحوم مامقانی مطرح می‌کند و سپس آن را رد می‌کند، این است که ]

این احتمال که نجاشى و شیخ طوسى و ابن غضائرى و دیگر رجالیون، اطلاعاتى در مورد غالیان، داشته‌اند که ائمه نداشته‌اند، قابل قبول نیست زیرا امکان ندارد با آن همه طول مصاحبت، ائمه از عقاید آنان مطلع نشده باشند، اما رجالیون در چند قرن بعد، اطلاع یافته باشند. در آخر آقای مامقانی روایاتی را در مذمت غلاة از دیدگاه ائمه می‌آورد. یعنی ائمه طاهرین، دو موضعگیری در قبال غلاة و غلو داشتند.

1- نظر کلی و عمومی امام نسبت به غلاة ؛ 2- نظر امام در موارد مخصوص نسبت به افراد غالی، سپس می‌بینیم، افرادی که متهم به غلو هستند و در کتاب از آنها تعبیر به غلو شده هیچ یک از این مواضع، از طرف امام نسبت به آنها دیده نشده است. پس باید در این اتهام غلو، تجدید نظر کرد.

نتیجه گیری

در مورد محمد ابن بحر شیبانی، راوی روایت مادر امام زمان که متهم به غلو شده تا این روایت، زیر سوال رود، باید گفت که او در دوران غیبت صغری بوده که نامه هایی از امام به شرق و غرب عالم – حتی با موضوع غلاة – می‌رفته اما نسبت به این شخص هیچ مطلبی نقل نشده است. لذا کشف إنی می‌کنیم که این شخص غالی نمی باشد و مطالب بیان شده در مورد وی، صحیح نیست.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

[1] . خوئی، معجم‏رجال‏الحديث ج : 13 ص : 241

[2] . رجال الكشي – إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 537

[3] . فردی با دایی اش مشکل داشت. امام فرمودند موضعت را مشخص کن. یا با ما نشست و برخاست داشته باش یا با او.

[4] . باید در این مورد تجدید نظر کرد. آیا امثالی مانند، جابر ابن یزید جعفی غالی است؟ نگاه کنید 210 هزار روایت از امام نقل می‌کند. در مقدمه مسلم نگاه کنید که خود مسلم نقل می‌کند که 50 هزار روایت از جابر از امام باقر از خود پیامبر را پاره کردم. چرا؟ چون جابر، قائل به رجعت است! اگر بگوید علی برمی‌گردد باید روایتش را پاره کرد. امام اگر به علی جسارت و لعن کنند، باید روایت شان را نقل کرد! حریز ابن عثمان حمصی را ببینید که در تهذیب الکمال آمده که روزی 140 مرتبه علی را لعن می‌کرد. احمد ابن حنبل همین را توثیق می‌کند و می‌گوید 300 روایتش صحیح است! «ثقة ثقة ثقة

[5] . این روایت در کافی شریف بدین طرق امده است «أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ نَضْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ نُعْمَانَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: كَانَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع صَدِيقٌ لَا يَكَادُ يُفَارِقُهُ إِذَا ذَهَبَ مَكَاناً فَبَيْنَمَا هُوَ يَمْشِي مَعَهُ فِي الْحَذَّاءِينَ‏ وَ مَعَهُ غُلَامٌ لَهُ سِنْدِيٌّ يَمْشِي خَلْفَهُمَا إِذَا الْتَفَتَ الرَّجُلُ يُرِيدُ غُلَامَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَلَمْ يَرَهُ فَلَمَّا نَظَرَ فِي الرَّابِعَةِ قَالَ يَا ابْنَ الْفَاعِلَةِ أَيْنَ كُنْتَ قَالَ فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَدَهُ فَصَكَّ بِهَا جَبْهَةَ نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ تَقْذِفُ أُمَّهُ قَدْ كُنْتُ أَرَى أَنَّ لَكَ وَرَعاً فَإِذَا لَيْسَ لَكَ وَرَعٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ أُمَّهُ سِنْدِيَّةٌ مُشْرِكَةٌ فَقَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِكُلِّ أُمَّةٍ نِكَاحاً تَنَحَّ عَنِّي قَالَ فَمَا رَأَيْتُهُ يَمْشِي مَعَهُ حَتَّى فَرَّقَ الْمَوْتُ بَيْنَهُمَا.» الكافي ؛ ج‏2 ،ص324

 

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *