بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء

مقدمه

موضوع صحبت ما در مورد روایت بشر در رابطه با مادر امام زمان بود. بعضی ها، اشکالات سندی و دلالی، به این روایت گرفته‌اند. یکی از اشکالات دلالی که مرحوم تستری، مطرح کرده‌اند، این بود که مفاد روایت بشر با روایات دیگر، معارض است. طبق این روایت، مادر امام زمان، جزء اسرای روم بودند که امام هادی ایشان را خریداری کرد، درحالیکه، روایت معارضش این است که ایشان کنیز حضرت حکیمه و در خانه حکیمه بوده است. ما ابتدا روایت معارض را بیان می‌کنیم و سپس به بررسی، می‌پردازیم.

متن روایت معارض

این روایت را شیخ صدوق در کمال الدین نقل می‌کند. راوی آن «محمد ابن عبدالله طهوی» یا «ظُهری» یا «زُهری » یا «مطهری» یا «طهری» است. در متن «طهوی» آمده است.

«حدثنا الحسين بن أحمد بن إدريس رضي الله عنه قال حدثنا أبي قال حدثنا محمد بن إسماعيل قال حدثني محمد بن إبراهيم الكوفي قال حدثنا محمد بن عبد الله الطهوي‏ « في بعض النسخ «الطهوى» و في بعضها «الظهرى» و في بعضها «الزهرى» و بعضها «المطهرى» و في بعضها «الطهرى»، و لم أجد بهذه العناوين في أصحاب الهادى أحدا نعم ذكر «الطهومى» فى جامع الرواة من أصحاب الرضا لكن حاله مجهول.» قال: قصدت حكيمة بنت محمد ع بعد مضي أبي محمد ع أسألها عن الحجة و ما قد اختلف فيه‏ الناس‏ من الحيرة التي هم فيها فقالت لي اجلس فجلست ثم قالت يا محمد إن الله تبارك و تعالى لا يخلي الأرض من حجة ناطقة أو صامتة و لم يجعلها في أخوين بعد الحسن و الحسين ع تفضيلا للحسن و الحسين و تنزيها لهما أن يكون في الأرض عديلهما إلا أن الله تبارك و تعالى خص ولد الحسين بالفضل على ولد الحسن ع كما خص ولد هارون على ولد موسى ع و إن كان موسى حجة على هارون و الفضل لولده إلى يوم القيامة و لا بد للأمة من حيرة يرتاب فيها المبطلون و يخلص فيها المحقون كي لا يكون للخلق على الله حجة و إن الحيرة لا بد واقعة بعد مضي أبي محمد الحسن ع»

محمد بن عبد الله طهوى‏ مى‏گويد: پس از رحلت امام حسن عسكرى پيش حكيمه‏ دختر امام جواد رفتم تا در مورد حجت و امام و اختلاف و سرگردانى مردم در آن موضوع از او بپرسم. به من فرمود: بنشين. نشستم و چنين گفت: اى ابا محمد! توجه داشته باش كه خداوند متعال هيچ گاه زمين را از حجت و امام گويا و حجت خاموش خالى نمى‏گذارد و امامت را پس از حسن و حسين در دو برادر قرار نداده است و آن هم فضيلتى مخصوص آن دو است كه در زمين نظير آن دو وجود ندارد و خداوند متعال فرزندان امام حسين را بر فرزندان امام حسن فضل و برترى بخشيده است همچنان كه فرزندان هارون را بر فرزندان موسى برترى داده است، هر چند كه موسى بر هارون برترى داشته و حجت و پيشواى او بوده است، و تا روز قيامت فضل و برترى از فرزندان حسين است. از اين حيرت و سرگردانى هم براى مردم چاره‏يى نيست و بايد كسانى كه بر باطلند در اين سرگردانى، گرفتار شك و ترديد شوند و كسانى كه بر حق هستند مخلص شوند تا حجت تمام شود و مردم را بهانه‏يى باقى نماند و از اين سرگردانى پس از رحلت امام حسن چاره‏يى نيست.

«فقلت يا مولاتي هل كان للحسن ع ولد فتبسمت ثم قالت إذا لم يكن للحسن ع عقب فمن الحجة من بعده و قد أخبرتك أنه لا إمامة لأخوين بعد الحسن و الحسين ع فقلت يا سيدتي حدثيني بولادة مولاي و غيبته ع قالت نعم كانت لي جارية يقال لها نرجس فزارني ابن أخي فأقبل يحدق النظر إليها فقلت له يا سيدي لعلك هويتها فأرسلها إليك»

من گفتم: اى بانوى من! آيا امام حسن عسكرى فرزندى داشت؟ لبخند زد و گفت: اگر او را پسرى نباشد پس از او چه كسى مى‏تواند امام باشد؟ و به تو گفتم كه پس از امام حسن و امام حسين، ديگر امامت براى هيچ دو برادر نخواهد بود. من گفتم: اى بانوى من! در باره چگونگى ولادت و غيبت سرور من سخن بگو. گفت:آرى، كنيزكى به نام نرجس داشتم.[1] برادرزاده‏ام امام حسن عسكرى به ديدن من آمد و به آن كنيز نگريست. گفتم: گويا، او را خوش مى‏دارى. آيا او را به خانه‏ات بفرستم؟

فقال لها لا يا عمة و لكني أتعجب منها فقلت و ما أعجبك منها فقال ع سيخرج منها ولد كريم على الله عز و جل الذي يملأ الله به الأرض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما فقلت فأرسلها إليك يا سيدي فقال استأذني في ذلك أبي

فرمود: عمه جان چنين نيست ولى از او در شگفتم. گفتم: چه چيزى تو را به شگفتى واداشته است؟ فرمود: خداوند به زودى فرزندى به او عنايت مى‏كند كه در پيشگاه خداوند گرامى است و حق تعالى زمين را به وجود او انباشته از عدل و داد مى‏كند همچنان كه اكنون آكنده از جور و ستم است. گفتم: بنابراين او را به تو مى‏بخشم و پيش تو مى‏فرستم. فرمود: در اين باره از پدرم اجازه بگير.

قالت فلبست ثيابي و أتيت منزل أبي الحسن‏ع فسلمت و جلست فبدأني ع و قال يا حكيمة ابعثي نرجس إلى ابني أبي محمد قالت فقلت يا سيدي‏ على هذا قصدتك على أن أستأذنك في ذلك فقال لي يا مباركة إن الله تبارك و تعالى أحب أن يشركك في الأجر و يجعل لك في الخير نصيبا….»

من جامه پوشيدم و به خانه برادرم رفتم و نشستم. امام هادى خود آغاز به سخن كرد و فرمود: اى حكيمه! نرجس را پيش پسرم ابو محمد (امام حسن عسكرى) بفرست.گفتم: اى سرور من! براى همين منظور و كسب اجازه پيش شما آمده‏ام. فرمود: اى فرخنده‏يى! خداوند تبارك و تعالى دوست مى‏دارد كه ترا در پاداش اين كار شريك كند و به تو بهره‏يى از اين خير ارزانى فرمايد….»[2]

روایت مفصل است و ما بنا نداریم که تمام روایت را بخوانیم.

جواب از اشکال مرحوم تستری

آقای تستری معتقد است که این روایت معارض است. البته معلق (آقای غفاری)، در پاورقی متوجه این اشکال شده است و می‌گوید که منافاتی بین این روایت و روایت بشر نیست زیرا که در روایت قبل (بشر) آمده بود که«حضرت امام هادی رو به حکیمه کردند و گفتند که او را به خانه خودت ببرو فرائض و سنن را به وى بياموز كه او زوجه ابو محمّد و مادر قائم است..»

پس روایت، اصلا تعارضی ندارد چون امام به حکیمه فرمودند که نرجس نزد خودت باشد و آنقدر در خانه حکیمه بود، به گونه ای که همه می‌گفتند، او جاریه حکیمه است.

از طرفی آقای تستری که ادعای تعارض می‌کنند، آیا به سند روایت، توجه کرده اند؟ما روایت بشر را از 9 طریق بیان کردیم که این روایت، در حد استفاضه و یا فوق استفاضه می‌شود. ولی آیا روایت مذکور، دارای سند معتبر است که آن را مقدم و یا معارض روایت بشر قرار می‌دهید؟

در سند روایت، راوی به 5 لقب و عنوان، آمده است، «محمد ابن عبدالله طهوی» یا «ظُهری» یا «زُهری » یا «مطهری» یا «طهری» که که هیچ یک از این ها، به عنوان اصحاب امام هادی، ذکر نشده است. فقط «طهومی » در اصحاب امام رضا آمده است که او هم مجهول الحال است.

پس شما نمی توانید آن را معارض روایت بشر، قرار دهید مگر اینکه بگویید، هر دو روایت ضعیف است، و اگر اینگونه باشد، وجه ترجیح چیست؟

در اینجا باید گفت که روایت «اسیربودن و خریداری کردن نرجس» موید دارد، پس ترجیح با روایت بشر است.

روایت مؤید «اسیربودن حضرت نرجس»:

در روایاتی، تصریح دارد که مادر امام زمان «ابن سبیه» دارد. نعمانی در الغیبه، روایت را از امام صادق نقل می‌کند. روایت، از شخصی به نام«یزید ابن ابی حازم» نقل شده است که بنده شرح حال ایشان را در کتب مامقانی، خویی و جامع الرواه نیافتم ولی حمیری (شخصیت معروف) از ایشان روایت نقل می‌کند.

متن روایت

«أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد قال حدثنا علي بن الحسن التيملي قال حدثنا محمد و أحمد ابن االحسن عن أبيهما عن ثعلبة بن ميمون عن يزيد بن أبي حازم قال: خرجت من الكوفة فلما قدمت المدينةدخلت على أبي عبدالله ع فسلمت عليه فسألنيه لصاحبك أحدفقلت نعم فقال أكنتم تتكلمون‏قلت نعم صحبني رجل من المغيرية قال فماكان يقول قلت كاني زعم أن محمد بن عبدالله بن الحسن هو القائم والدليل على ذلك أن اسمه اسم النبي ص واسم أبيه اسم أبي النبي فقلت له في الجواب إن كنت تأخذ بالأسماءفهوذا فيولد الحسين محمد بن عبدالله بن علي فقال لي إن‏ هذا ابن ‏أمة يعني محمد بن عبدالله بن علي وهذا ابن مهيرة يعني محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن فقال أبوعبدالله ع فمارددت عليه فقلت ماكان عندي شي‏ء أرد عليه فقال أو لم تعلموا أنه ابنُ سَبِية يعني القائم ع‏»[3]

این حازم می‌گوید: از كوفه بيرون شدم، چون به مدينه رسيدم خدمت ابى عبدالله (امام صادق) رسیدم وسلام كردم، از من پرسيد: رفيقی، همراهت بود؟ عرض كردم: آرى؛ فرمود: گفتگویی هم داشتید؟ عرض كردم: آرى؛ مردى از پیروان (مغيريه)[4] همراه من شد. فرمود: چه مي‌گفت؟عرض كردم: چنين مى‏پنداشت كه محمد بن عبدالله بن حسن همان قائم است ودليلش این بود که او؛ نامش نام پيغمبر و نام پدرش نام پدر پيغمبر است، و من به او در پاسخ گفتم: اگر دليلت فقط نام است، پس درفرزندان حسين نيز، محمد بن عبدالله بن على است. او به من گفت: اين فرزند كنيز است يعنى محمد بن عبدالله بن على و اين فرزند آزاد زن است يعنى محمد بن عبدالله بن حسن بن الحسن. (امام‏صادق) فرمود: چه جواب دادى؟ گفتم: جوابى نداشتم كه بدهم. فرمود: مگر نمي‌دانيد كه او فرزند زن اسيرشده است يعنى قائم»

پس مادر امام زمان، علاوه بر کنیز بودن، سبیه هم است. «سبیه» معنای، اسارت گرفته شده را می‌دهد؛ لذا گفته اند: «السبی» : شخصی که به اسارت در می‌آید، اگر مرد باشد، غلام می‌شود و اگر زن باشد، کنیز می‌شود.[5]

بنابراین، مادر امام زمان فقط کنیز نبوده است بلکه کنیزی بوده که به اسارت در آمده است. محمد ابن عبدالله ابن الحسن اگر چه مادرش کنیز بوده است ولی مادرش به اسارت در نیامده است.

نتیجه جواب از اشکال مرحوم تستری

اولا: دو روایت با هم معارض نیستند.

ثانیا: اگر به فرض هم معارض قرار دهید، روایت بشر، موید دارد، لذا مرجح می‌شود.

ثالثا: اگر توجیه نمایید، کنیزی که در خانه حکیمه بوده است، مادرش، در اسارت بوده است، چنین توجیهی نیاز به تکلف دارد.

شرح حال محمد بن عبدالله بن الحسن و محمد بن عبدالله بن علی»

در طول تاریخ، کسانی بوده اند که ادعای مهدویت کرده‌اند، یکی از این افراد، محمد بن عبدالله بن الحسن و دیگری محمد بن عبدالله بن علی» می‌باشد. و ما به طور اختصار این دو نفر را درکتب بررسی می‌کنیم. دو اسم در این روایت بود که یکی به امام حسین و دیگری به امام حسن علیهمالسلام منتهی می‌شد.

شرح حال محمد بن عبدالله بن علی بن حسین:

عبدالله یکی از نوادگان امام سجاد است که بسیار فرزند هم داشت و محمد یکی از فرزندان او می‌باشد. محمد در سال 148 در سن 58 سالگی از دنیا رفت. او ملقب به «أرقَط» است.

عمدة الطالب نقل می‌کند که لقب أرقط به خاطر وجود آبله در صورتش بوده است.

ابوالحسن عمری از ابونصر بخاری نقل می‌کند که محمد بن عبدالله، تضعیف شده و مورد طعن است، البته نه بخاطر نسبش، بلکه طعنش، به جهت برخورد بدی بود که با امام صادق داشت. او «العیاذ بالله» آب دهان به امام صادق انداخت و امام او را نفرین کرد و به همین خاطر، دچار پیسی و آبله شد و در چهره اش دانه های سفید و سیاه پیدا شد وخیلی چهره زشت و بد منظری پیدا کرد و بعدا که امام او را اعتنا نکرد به طرف سفاح رفت و سفاح به او هدیه داد.

حمیری در قرب الاسناد، می گوید:

امام کاظم، بعد از این جریان، دیگر با او، صحبت نکرد. مفضل بن قیس می‌گوید: شنیدم که امام کاظم، قسم یاد می‌کرد که من با او دیگر، صحبت نمی کنم (با اینکه با هم فامیل بودند)، مفضل بن قیس می‌گوید: در دلم گفتم برای من عجیب است که امام به صله رحم سفارش می‌کنند ولی با ایشان (پسر عمویش) صحبت نمی کند. (با اینکه به زبان جاری نکردم ولی) امام جواب مرا دادند [قطع رابطه من با او به این جهت است] که می‌خواهم به او خوبی کنم. زیرا او ظرفیت ندارد و دائم می‌خواهد در مورد من بدگویی کند و من می‌خواهم مردم بدانند که با او ارتباطی ندارم، لذا اگر حرفی زد قبول نکنند و او هم، دیگر پشت سر من حرف نزند و این به نفع خود او است.»[6]

شرح حال محمد بن عبدالله بن الحسن:

محمد بن عبدالله بن الحسن، کسی است که مغیریه از او حمایت کردند و او را بزرگ نمودند. وی رسما، ادعای مهدویت کرد.

مغیرة بن سعید در ابتدا نزد امام باقر آمد وگفت شما اعلام کنید که فلانی علم غیب می‌داند، من هم عراق را برای شما آماده می‌کنم، امام سر او را نهيب داد زد و از خانه بیرونش کرد. بعد از این، مغیرة بن سعید نزد محمد بن عبدالله بن الحسن می‌آید و می‌گوید، اعلام کند که فلانی علم غیب می‌داند، در عوض، من هم عراق را برای شما آماده می‌کنم. محمد بن عبدالله بن الحسن سکوت می‌کند و مغیره، سکوت را علامت رضایت می‌داند، لذا گفت: «أشهد ان هذا هو المهدی»

وی، ادعا کرد که امام سجاد هم برای ایشان، وصیت کرده است که او امام زمان است و امام به او اجازه داده است که هر کسی با ایشان موافقت نکند او را ترور و خفه کند، لذا به او محمد المخنق می‌گفتند.[7]

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

[1] . کسانی که می گویند روایت بشر با این روایت تعارض دارد به خاطر این قسمت روایت است که می گوید کنیزی داشتم یعنی در خانه من بوده پس با روایتی که می گوید: دنبال کنیز، فرستاده شده و او را خریداری کرده اند تعارض دارد.

[2] . شیخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 427، باب 42

[3] . نعمانی، الغیبه، ص229، ح12

[4]. مغيريه: ياران مغيرةبن سعيد هستند، همان دروغپردازى كه به حضرت باقر  دروغ مى‏بست ومردم را در ابتداء كار به محمد بن عبدالله بن حسن دعوت می کرد.

[5] . لغة- الاسم من” سَبَيْتُ‏ العدو سَبْياً” من باب رمى: أسرته. و” السَّبْيُ‏” ما يُسْبَى‏، و هو أخذ الناس عبيدا و إماء(به اسارت در می آید اگر مرد باشد غلام واگر زن با شد می شود کنیز). و” السَّبِيَّةُ” المرأة المنهوبة،( زنی که اورا غارت کرده باشند) و الجمع” سَبَايَا” كعطية و عطايا. و” سَبَاهُ‏ الله‏ سَبْياً” إذا غربه و أبعده.(مجمع البحرین)

[6] . قاموس الرجال، تستری، ج9 ، ص380

[7] . قاموس الرجال، تستری، ج9 ، ص370

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *