بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء

مقدمه

بحث ما درباره ادله اثبات ولادت امام زمان4 می باشد. در جلسات قبل، روایت سعد بن عبدالله اشعری را که شیخ صدوق در کمال الدین نقل کرده بود، بیان کردیم و سپس در مقام جواب به شبهات و اشکالات وارده به این روایت بر آمدیم.

بیان اشکال

مهمترین اشکالی که در مورد روایت مذکور، بیان شده است، این است که تاریخ وفات احمدبن اسحاق با جریانی که در روایت سعدبن عبدالله اشعری، ذکرشده است، تناسب ندارد، طبق این روایت، احمدبن اسحاق، در مسیر بازگشت به ایران – زمان حیات امام عسکری7– از دنیا رفته و حال آن که حیات احمدبن اسحاق بعد از شهادت امام عسکری7 بوده است و حتی، بعضی نسبت به این مسأله ادعای تواتر کرده و به همین جهت، روایت را موضوع می دانند.

جواب اشکال:

1- تتمه ای که در روایت شیخ صدوق – جریان وفات احمدبن اسحاق در مسیر بازگشت به ایران در زمان حیات امام عسکری7 – آمده و سبب بروز چنین اشکالی گشته است، در بعضی از نقل ها، مثل دلائل الامامه رستم طبری، ذکر نگردیده است، پس عدم نقل تتمه روایت در چنین منابعی، می تواند اشکال را مرتفع نماید.

2- آیا عدم تطبیق بخشی از تتمه، باعث طرح همه روایت می شود؟ آیا نمی توان در چنین مواردی قائل به تفکیک شد؟ مرحوم خوئی در مبانی تکملة[1] المنهاج، مبنای تفکیک را آورده است.یعنی اگر ما قسمتی از روایت را – به هر دلیلی – نپذیرفتیم ولی، عبارت های دیگر روایت، قابل قبول است، در حجیت روایت قائل به تفکیک می شویم و آن قسمت‌ها را قبول می کنیم و عدم پذیرش قسمتی از آن، باعث طرح همه روایت نمی شود.

3- احتمال دارد احمد بن اسحاقی که در زمان غیبت امام زمان7– بعد از شهادت امام عسکری7- در قید حیات بوده، غیر از احمد بن اسحاقی قمی است که در روایت می باشد.

شاهد بر جواب از اشکال سوم

شاهد بر این مدعا – احمد بن اسحاق قمی در روایت با احمد بن اسحاق موجود در زمان غیبت امام زمان7، فرق دارد – روایاتی است که مرحوم خوئی نقل کرده است. در روایات منقول از مرحوم خوئی – جز یک روایت- تصریح به احمدبن اسحاق قمی نشده است که این امر،متفاوت بودن دو احمدبن اسحاق را تقویت می کند. اما روایاتی که در آن‌ها تصریح به قمی بودن احمدبن اسحاق نشده است.

اول:

«مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ قَالَ اجْتَمَعْتُ أَنَا وَ الشَّيْخُ أَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ فَغَمَزَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ يَا أَبَا عَمْرٍو إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ وَ مَا أَنَا بِشَاكٍّ فِيمَا أُرِيدُ أَنْ‏ أَسْأَلَكَ عَنْهُ… قَالَ فَخَرَّ أَبُو عَمْرٍو سَاجِداً وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ (عثمان بن سعید) سَلْ حَاجَتَكَ فَقُلْتُ (حمیری) لَهُ أَنْتَ رَأَيْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبِي مُحَمَّدٍ 7 فَقَالَ‌اي وَ اللَّهِ وَ رَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَ أَوْمَأَ بِيَدِه‏…»[2]

عبدالله بن جعفر حميري مي‌گويد: من با عثمان بن سعيد عمروى سفير امام زمان 7 در خانه احمد بن اسحاق، جمع بوديم. احمد بن اسحاق به من اشاره كرد تا از عثمان بن سعيد راجع به جانشين امام عسكرى، بپرسم. من به عثمان بن سعيد – سفير امام زمان – گفتم: مى‏خواهم سؤالى مطرح كنم. سؤال من در اثر شك و ترديد نيست… در اين موقع عثمان بن سعيد به سجده افتاد و گريان شد. بعد از آن گفت: سؤال خود را مطرح كن و آنچه حاجت دارى بپرس. من گفتم: «تو خودت جانشين امام حسن عسكرى7 را ديده‏اى؟». گفت: آرى بخدا. موقعى كه او را ديدم گردن او تا اين حد رشد كرده بود.

* اگر احمدبن اسحاقی، همانی باشد که به زبان حميري امام زمان7 را در حال حیات امام عسکری7 دیده باشد، چنین سوال چه معنایی دارد؟زیرا او حداقل امام را دو دفعه – در یک جلسه خصوصی و دیگری در جلسه اشعری- دیده است، پس چه معنا دارد که از حیات امام7، سوال نماید، بنابراین محتمل است که این دو احمد با یکدیگر تفاوت داشته باشند.

دوم:

«وَ مِنْهُمْ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ وَ جَمَاعَةٌ خَرَجَ التَّوْقِيعُ فِي مَدْحِهِمْ رَوَى أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الرَّازِيِّ قَالَ كُنْتُ وَ أَحْمَدَ بْنَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ بِالْعَسْكَرِ فَوَرَدَ عَلَيْنَا رَسُولٌ مِنْ قِبَلِ الرَّجُلِ فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ الْأَشْعَرِيُّ وَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِيُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ حَمْزَةَ بْنِ الْيَسَعِ ثِقَات‏»[3]

در سامرا بوديم (احمد بن اسحاق و جمعي) كه شخصي از طرف و ناحية امام زمان4 رسيد و فرمود: احمد بن اسحاق و همراهان، ثقه هستند.

در این روایت هم تصریح به قمی بودن احمد بن اسحاق نشده است.(احمد بن اسحاقی رازی همزمان با اسحاق قمی بوده است که او هم ثقه بوده است.)

سوم :

«كَتَبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْبَلْخِيُّ إِلَيَّ يَذْكُرُ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رُوحٍ الْقُمِّيِّ أَنَّ أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ كَتَبَ إِلَيْهِ يَسْتَأْذِنُهُ فِي الْحَجِّ فَأَذِنَ لَهُ وَ بَعَثَ إِلَيْهِ بِثَوْبٍ فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ نَعَى إِلَيَّ نَفْسِي فَانْصَرَفَ مِنَ الْحَجِّ فَمَاتَ بِحُلْوَان‏»[4]

شيخ كشّى در رجال خود آورده است كه ابو عبد اللَّه بلخى نامه‏اى به من نوشت و از حسين بن روح نام برده و نوشته بود كه احمد بن اسحاق قمى نامه‏اى به او نوشت و اجازه رفتن به حجّ خواست. حسين بن روح از جانب امام 7 به وى اجازه داد و پارچه‏اى هم براى او فرستاد، احمد بن اسحاق وقتى آن را ديد گفت: اين خبر مرگ من است، اتفاقا هنگام بازگشت از سفر حج، در حلوان درگذشت‏

در این روایت هم تصریح به قمی بودن احمد بن اسحاق نشده است.

چهارم:

«و أخبرنا جماعة عن أبي محمد هارون عن محمد بن همام عن عبد الله بن جعفر قال: حججنا في بعض السنين بعد مضي أبي محمد 7 فدخلت على أحمد بن إسحاق بمدينة السلام فرأيت أبا عمرو عنده فقلت إن هذا الشيخ و أشرت إلى أحمد بن إسحاق و هو عندنا الثقة المرضي حدثنا فيك بكيت و كيت و اقتصصت عليه ما تقدم يعني ما ذكرناه عنه من فضل أبي عمرو و محله و قلت أنت الآن من لا يشك في قوله و صدقه فأسألك بحق الله و بحق الإمامين اللذين وثقاك هل رأيت ابن أبي محمد الذي هو صاحب الزمان فبكى ثم قال على أن لا تخبر بذلك أحدا و أنا حي قلت نعم قال قد رأيته 7 و عنقه هكذا يريد أنها أغلظ الرقاب حسنا و تماما قلت فالاسم قال قد نهيتم عن هذا.»[5]

در این روایت هم تصریح به قمی بودن احمد بن اسحاق نشده است.

نتیجه: از مجموع این روایات استفاده می شود، احمد بن اسحاقی وجود داشته که نزد امام زمان7، دارای جایگاه و مقام بوده است ولی حتما نمی توان گفت که همان احمد بن اسحاق قمی می باشد.

البته در یک روایت، تصریح به قمی بودن احمد بن اسحاق شده است. روایتی که رجال کشی نقل می کند:

«قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْقَاسِمِ الْقُمِّيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْقُمِّيُّ الْآبِيُّ أَبُو عَلِيٍّ، قَالَ‏ كَتَبَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الصَّلْتِ الْقُمِّيُ‏ إِلَى الدَّارِ كِتَاباً ذَكَرَ فِيهِ قِصَّةَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ الْقُمِّيِّ وَ صُحْبَتِهِ، وَ أَنَّهُ‏ يُرِيدُ الْحَجَ‏ وَ احْتَاجَ إِلَى أَلْفِ دِينَارٍ، فَإِنْ رَأَى سَيِّدِي أَنْ يَأْمُرَ بِإِقْرَاضِهِ إِيَّاهُ وَ يَسْتَرْجِعَ مِنْهُ فِي الْبَلَدِ إِذَا انْصَرَفْنَا فَافْعَلْ! فَوَقَّعَ7 هِيَ لَهُ مِنَّا صِلَةٌ، وَ إِذَا رَجَعَ فَلَهُ عِنْدَنَا سِوَاهَا، وَ كَانَ أَحْمَدُ لِضَعْفِهِ لَا يَطْمَعُ نَفْسُهُ فِي أَنْ يَبْلُغَ الْكُوفَةَ، وَ فِي هَذِهِ مِنَ الدَّلَالَةِ رجال»[6]

* در این روایت هم می توان گفت – جدای از اشکالات سندی- که چه بسا سهو قلم بوده است، ضمن اینکه، آیا احتمال نیست که مراد از «دار»در إِلَى الدَّارِ، باشد شخصی غیر از امام زمان7(يعني امام حسن عسكري(7 باشد. چنانچه جلد دوم جامع الروات اردبیلی، القاب و عناوین و اسمهایی را برای ائمه:، ذکر می کند که می تواند مراد از «دار»، امام حسن عسکری7، باشد.

بنابراین، به نظر می رسد، فرمایش مرحوم تستری که می فرماید: روایات متواتر داریم که بعد از حیات عسکری7، احمدبن اسحاق قمی، بوده است، صحیح نباشد؛ زیرا اولا چنین روایاتی، متواتر نمی باشد (3 -4 روایت)، ثانیا: این روایات صراحت در قمی بودن احمد ین اسحاق ندارد. (يعني استفاده اتحاد اين دو نمي‌‌شود)

4- (جواب چهارم از اشکال): محتمل است که احمدبن اسحاق در روایت سعد اشعری، غیر از احمد بن اسحاق معروف باشد که برای ما مجهول می باشد.(در قم، افراد متعددي به نام احمد بن اسحاق بودند)

نتیجه کلی:

چهار جواب از اشکال، علی سبیل منع الخلو،پذیرفته است، هر چند پذیرش همه آن‌ها هم اشکالی ندارد.حال اگر کسی هیچ کدام از اشکال‌ها را نپذیرفت، باید ثابت کند که وفات احمد بعد از شهادت امام عسکری7 است (چون مرحوم تستری، ادعای تواتر کرده است) و اگر به فرض هم، چنین قولی از طرف ايشان پذیرفته شد، قول دیگری هم در مقابل آن است که نمی توان، بي‌دليل آن را رد کرد. (ما حتی در وفیات ائمه:، اختلاف در اقوال داریم تا چه برسد به افراد دیگر)

کلام صاحب منتخب الاثر

آقای صافی«دامت برکاته» صاحب کتاب ارزشمند منتخب الاثر، اشکالات بر این روایت را بیان و سپس در مقام جواب بر می آید و انصافا قوی و محققانه وارد شده است.

«الثاني عشر: [بقاء أحمد بعد العسكري 7 أمر قطعي اتّفاقي]

اشتمال حديث سعد بن عبد اللّه على موت أحمد بن إسحاق في حياة العسكري 7، و بعثه 7 خادمه المسمّى بكافور لتجهيزه، مع أنّ بقاء أحمد بعده 7 أمر قطعي اتّفاقي…»

بیان دوازدهمین اشکال:

روایت سعد بن عبدالله اشعری، وفات احمد بن اسحاق را مربوط به زمان حیات امام عسکری7 می داند و طبق این روایت، کافور خادم امام عسکری، مراسم غسل و کفن احمد بن اسحاق را انجام می دهد. در حالی که [ در نظر مستشکل] احمد بن اسحاق تا پس از شهادت امام عسکری7، در قید حیات بوده است و این امر مورد اتفاق و قطعی می باشد.

أقول: هذا أقوى ما تشبّث به لإثبات جعل الحديث، و لا ننكر استصعاب الجواب عنه لو كان أحمد بن إسحاق المذكور في هذا الحديث هو أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعري الحي بعدوفاة مولاناأبي محمد 7

(آقای صافی) می گوید: این اشکال، قوی ترین شبهه ای است که برای جعلی بودن حدیث، به آن تمسک کرده‌اند. و اگر احمد بن اسحاق در روایت، همان احمد بن اسحاقی باشد که بعد از شهادت امام عسکری7، در قید حیات بوده است، جواب از این اشکال، بسیار مشکل است.

أمّا لو احتملنا أنّه غيره يرتفع الإشكال، و لا دليل على كونهما واحدا و إن لم يكن دليل على كونهما متعدّدا لو لم نقل بأنّ نفس هذا الحديث دليل على التعدّد، سيّما بعد ما كان مخرجه الصدوق الذي قد سمعت أنّه كان عارفا بالرجال سيّما مثل أحمد بن إسحاق الأشعري المعاصر لأبيه و لا ريب أنّه لو لم يكن عارفا بأحوال الرجال كان عارفا بمثله، يعرفه معرفة تامّة، و هو مع ذلك أخرج هذا الحديث محتجّا به في كتاب مثل «كمال الدين».

ولی اگراحتمال بدهیم که احمد بن اسحاق در روایت، غیر از آن، احمد بن اسحاق معروف است، چنین اشکالی برطرف می شود. البته، دلیلی هم بر یکی بودن این دو نمی باشد ضمن اینکه، دلیلی بر تعدد این دو هم نمی باشد، [البته] به شرطی که قائل نشویم که خود این حدیث، دلالت بر تعدد دارد، [شاهد دیگر بر تعدد این است که] از طرفی، مرحوم صدوق که عارف به رجال بوده و آشنا به شخصیت هایی مثل احمد بن اسحاق، که معاصر پدرش بوده، چنین روایتی را در کتاب خود آورده است و اگر [به فرض] مرحوم صدوق عارف به رجال نبود، لااقل، احمد بن اسحاق معاصر با پدرش را می شناخته است و با این حال چنین حدیثی را در کتابش آورده است.

«فلو كان أحمد بن إسحاق المذكور فيه هو هذا الذي توفّي في عصر الغيبة الصغرى دون عصر الإمام العسكري عليه السلام، كيف لم يتفطّن به؟ لا يجوز ذلك و لا نقبله، فيدور الأمر بين أن نقول: بعدم تفطّن مثل الصدوق-قدس سرّه-بهذا الأمر القطعي الاتفاقي المشهور و المعروف الذي لا يخفى على مثله، أو أن نقول: بدسّ هذا الحديث في كماله و أنّه لم يخرجه فيه و زاد عليه بعض الوضّاعين كلّه أو ذيله الذي لم يخرجه صاحب «الدلائل»، أو أن نقول: بتعدّد المسمّى بأحمد بن إسحاق،و المتعيّن الثالث كما لا يخفى، و مجهولية حال المذكور في حديث سعد لا يدلّ على ضعفه، بل يستظهر منه أنّ الصدوق كان يعرفه بأنّه كان خير أهل البلد. و الحمد للّه على الهداية.»[7]

پس اگر احمد بن اسحاق مذکور در روایت، همانی باشد که در عصر غیبت وفات نموده است – نه در زمان امام عسکری7 – چگونه، شیخ صدوق متوجه این مسأله نبوده است؟ و ما این را نمی پذیریم. پس دوران امر بین چند چیز است: 1- عدم توجه شیخ صدوق به این مساله مشهور 2- وارد کردن این حدیث توسط وضاعین در کتاب کمال الدین 3- تعدد احمد بن اسحاق (احمد در روایت مجهول است و غیر از احمد بن اسحاق معروف است. امر اول[8] و دوم غیر قابل قبول است بنابراین متعین همان امر سوم (تعدد احمد بن اسحاق) می باشد و مجهول بودن احمد بن اسحاق در روایت، دلالت بر ضعف روایت نمی باشد بلکه روشن است که شیخ صدوق،بهترین شخصی است که ایشان را می شناخته است.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

 

[1]. اجود التقريرات 1: 94 ـ المستند في العروة الوثقي، ج21، ص135.

[2]. کلینی، کافی، ج1،ص 330

[3]. بحار الأنوار، ج‏51، ص: 363

[4].بحار الأنوار، ج‏51، ص: 306

[5].بحار الأنوار، ج‏51، ص 345

[6]. رجال الكشي – إختيار معرفة الرجال ؛ النص ؛ ص556

[7]. صافی، منتخب الاثر، ج3، ص376

[8].مثل این است که مورخ معاصری نداند، امام خمینی چه وقت رحلت کرده است.

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *