بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء
مقدمه
بحث ما راجع به بررسی روایات نهی از قیام قبل از ظهور امام زمان بود.در جلسات قبل، دو روایت را که مستند بعضی، برای نهی از قیام قرار گرفته بود، بیان نمودیم. هر دو روایت از نظر سند و دلالت مشکل داشت.سپس ما در مقام توجیه روایت برآمدیم و گفتیم که چنین روایاتی در مقام بیان تکلیف خود ائمه ظاهرین است و در مقام
نهی از قیام دیگران نیست. افراد، باید به اقتضای تکلیف و امر به معروف و نهی از منکر در دوران غیبت، عمل کنند. ما برای این ادعا چند شاهد آوردیم.اکنون شاهد چهارم را ذکر میکنیم.
شاهد چهارم
شاهد چهارم روایت عیص بن قاسم، در مورد زید است که امام(ع) در آن تکلیف خودشان را در آن دوران بیان میفرمایند.البته میتوان، این روایت را، جزء روایات ناهیه قرار داد و یا موید توجیهات روایت، محسوب نمود، بنده این روایت را موید قرار میدهم.اگر دقت کنید! روایاتی که از آن ها، استفادهی نهی از قیام میشود، معمولا از امام صادق است.بر این اساس، شاید بتوان گفت که روایات ناهیه،مربوط به دوران خاصی (مثل زمان درگیری عباسیون و علوییون) میباشد.
بررسی سند روایت
سند روایت، ظاهرا، مشکلی ندارد، هرچند مرحوم مجلسی، تعبیر به حسن میفرمایند و این روایت را،صحیح یا موثق نمیدانند.حسن بودن روایت در نظر مرحوم مجلسی، به اعتبار ابراهیم ابن هاشم است که امامی ممدوح است ولی توثیق خاص ندارد. هر چند نظر ما این است که، ابراهیم ابن هاشم فوق وثاقت است، هر چند، توثیق هم دارد. لذا روایت به اعتبار ایشان صحیحه. [عدل امامی] است.صفوان در روایت هم مشکلی ندارد و عیص بن قاسم هم که ثقه است. در اینجا روایت را بیان میکنیم.
روایت
«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ عِیصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ عَلَیْکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِکُمْ» عیص بن قاسم گوید: شنیدم از امام صادق علیه السّلام که میفرمود: بر شما باد بتقوا و ترس از خداى یگانهاى که شریک ندارد، و خود را مراقب باشید.
توضیح روایت
مرحوم قاریاغدی،صاحب البضاعه المزجاه[۱] میفرماید منظور از «وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِکُمْ » این است که مواظب خودتان باشید و یا اینکه، کارهای خودتان را مراقبت نمایید و در راستای صلاح امورتان، گام بردارید و موجبات هدایت را درک کنید و موانع گمراهی و لغزش را در نظر بگیرید و از چیزهایی که باید پیروی کنید، پیروی کنید، بر خودتان رقت و دلسوزی داشته باشید و به خودتان، رحم کنید و به نفس تان، با کارهای خیر و اطاعت از کسی که خداوند اطاعتش را بر شما واجب کرده و مخالفت با کسی که خدا مخالفتش را بر شما واجب کرده، کمک کنید.
«فَوَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَکُونُ لَهُ الْغَنَمُ فِیهَا الرَّاعِی فَإِذَا وَجَدَ رَجُلًا هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِی هُوَ فِیهَا یُخْرِجُهُ وَ یَجِیءُ بِذَلِکَ الرَّجُلِ الَّذِی هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِی کَانَ فِیهَا »
به خدا سوگند! مردى از شما که، تعدادی گوسفند دارد و براى آنها چوپانى داناتر به وضع گوسفندان از [اولی] بیاید، آن چوپان نخستین را بیرون کند و این مردى را که داناتر به وضع گوسفندان او، است به جاى [چوپان اول] گذارد.
توضیح
مرحوم قاریاغدی،صاحب البضاعه المزجاه، میفرماید: این عبارت، تمثیل است. میخواهد حال امام و رعیت را به حال راعی و غنم، تشبیه کند. امام در جامعه به منزله راعی است. این امری، عقلائی است که انسان حتی برای گوسفندانش، چوپان بهتر را انتخاب میکند، پس انسان هم نمیتواند از کسی پیروی کند مگر که اعلم به مصالح شخص باشد و از دیگران، بازدارنده تر از محارم الهی باشد. [ همه حکام در مدینه میگفتند، لولا علی…، بعضی ۷۰ مرتبه و بعضی کمتر گفتهاند. مدارک این سخن را در کتاب شریف الغدیر نگاه کنید، اصحاب حضرت، اصرار در وارد شدن حضرت به صحنه داشتهاند ولی، امام عواقب قیام افراد را میدانست که هرکدام قیام کنند به نتیجه نمیرسند. مشکلات را مفصل بحث کردیم. محمد بن عبدالله بن حسن وقتی قیام کرد دودش فقط به چشم خودش نرفت. به امام معصوم هم جسارت شد. اینها تمام پیامدهای کارهایی است که امام نهی کردند.]
«وَ اللَّهِ لَوْ کَانَتْ لِأَحَدِکُمْ نَفْسَانِ یُقَاتِلُ بِوَاحِدَهٍ یُجَرِّبُ بِهَا ثُمَّ کَانَتِ الْأُخْرَى بَاقِیَهً فَعَمِلَ عَلَى مَا قَدِ اسْتَبَانَ لَهَا وَ لَکِنْ لَهُ نَفْسٌ وَاحِدَهٌ إِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ وَ اللَّهِ ذَهَبَتِ التَّوْبَهُ فَأَنْتُمْ أَحَقُّ أَنْ تَخْتَارُوا لِأَنْفُسِکُمْ»
به خدا سوگند اگر براى یک نفر از شما دو جان بود که با یکى از آنها (در زندگى) نبرد میکردید و تجربه مىآموختید، و دیگرى به جاى میماند و با آن بدان چه، براى او آشکار شده بود (و تجربه آموخته بود) کار میکرد [چه خوب بود] ولى [متأسفانه] یک جان بیشتر نیست، و چون آن یک جان بیرون رفت به خدا قسم که [وقت پشیمانى و] توبه از دست خواهد رفت، پس شما خود بهتر میتوانید[رهبر] براى خویش انتخاب کنید،
توضیح
صاحب البضاعه المزجاه، میفرماید: گفته شده،«یُقَاتِلُ…» یعنی یجتهد، تلاش در راه تجربه و شناخت خیر و شر، جوهری در صحاح لغت گفته: «قتلت شیءَ خُبرا قال الله و ما قتلوه یقینا«ای: لم یحیطوا علما، قتلت شراب ای: مزجته بالماء. با آب مخلوط کردم. المقاتله، القتال، رجل مقتل: یعنی رجل مجرب ؛ قلب المقتل ای مضلل قتله العشق. عشق به خدا او را کشت.
ایشان میفرماید ممکن است عبارت «یُقَاتِلُ بِوَاحِدَهٍ یُجَرِّبُ بِهَا» را بر این معانی، تطبیق کنیم. آقای فیروز آبادی هم همین را میفرماید.سپس، میفرماید: پس، اگر دو نفس داشتیم ضررهایی را که قبلا وارد شده بود جبران میکردیم، چون اولی با تجربه، از دست رفته و اکنون، تجربیات اول را استفاده میکنیم…ولکن دو نفس نداریم و جای توبه هم نیست، برای خودت خودت انتخاب کن.پس بر هر کسی لازم است که قبل از ذهاب آن نفس، سرعت در خیرات و شتاب به اعمال صالحه بگیرد.
عبارت« فَأَنْتُمْ أَحَقُّ أَنْ تَخْتَارُوا لِأَنْفُسِکُمْ » منظور شیعه است، شما سزاوارتر از دیگران، برای تصمیم گرفتن دربارهی خودتان در مورد چیزی که به نفع شماست، میباشید و آن پیروی از ائمه معصومین است و التزام به شریعت و اغتنام فرصتها میباشد.
«إِنْ أَتَاکُمْ آتٍ مِنَّا فَانْظُرُوا عَلَىای شَیْءٍ تَخْرُجُونَ [۲]وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَیْدٌ فَإِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع
اگر یکى از ماخاندان به نزد شما آمد [و شما را به شورش و خروج دعوت کرد] بنگرید که به چه هدفى میخواهید خروج و شورش کنید، و [براى توجیه کارتان ] نگوئید: زید خروج کرد [پس براى ما هم این کار جایز است] زیرا زید مرد دانشمند و راستگوئى بود و شما را به خویشتن دعوت نمی کرد، بلکه او شما را به رضای از آل محمد، دعوت میکرد.
توضیح
صاحب البضاعه المزجاه میفرماید: در ظاهر عبارت «فَانْظُرُوا عَلَىای شَیْءٍ تَخْرُجُونَ»، تعلیل آمده است، یعنی
« لا تخروجوا معه بلا رویه و التامل» بدون بصیرت زیر هر پرچمی نروید. معرفت وفهم و بصیرت و دوراندیشی داشته باشید. عبارت «وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَیْدٌ فَإِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ»
حکایت از عظمت زید دارد و اگر هیچ دلیل دیگری، در مورد او نباشد، همین جمله، کفایت میکند. زید عالم و راستگو بود، پس دلیل امام، یکی این است که زید عالم بود. اینها مهم است. یک عالم و فقیه و صادق در راس کار باشد.« زَیْداً کَانَ عَالِماً» یعنی «عالما بمن یستحق بالخلافه» او میداند که خودش، شایسته خلافت نمیباشد و خلافت از آنِ امام صادق میباشد. کدامیک از بزرگان ما که قیام کردند خود را امام خواندند؟ کشف الاسرار امام خمینی را ببینید که چگونه این بزرگوار در امیرالمومنین(ع)، ذوب شده بود. گفتند امام چند روز مریض شد و تب کرد که بناست در قم فردی، علیه مذهب و مبانی ما مطلب بنویسد، درس شان را تعطیل کردند تا جواب بنویسند. آیا این فرد برای خودش قیام کرده است؟ یادم نمیرود زمانی، جسارتی به زهرای اطهر شده بود و امام چگونه، موضع گرفت. نسبت به ائمه طاهرین سراسر عشق و ارادت و محبت است. آیا میشود چنین فردی را به این راحتی رد و محکوم کرد؟ اما عبارت وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ»، یکی از وجوهی است که ما برای توجیه روایات ناهیه داریم. روایاتی که امام نهی از دعوت به خویش کردهاند. خدا رحمت کند،مرحوم صدر را، در نامه ای که برای شاگردانش در نجف نوشتند: ذوبوا فی الامام خمینی کما ذاب فی الله. امام خودش را در خدا ذوب کرد و هستیاش را داد. زید هم اینگونه بود.
عبارت «إِنَّمَا دَعَاکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع» : لعل المراد الی الرضا والمختار من اهل البیت و هو من یستحق الامامه.( یعنی آن که خداوند او را امام قرار داده است) او الی من فیه رضاهم.( یا بسوی موردی، که آن، مورد رضایت اهل بیت باشد که آن هم مورد رضایت خداوند است) [ به عبارت دیگر، آنکه مورد پسند خدا است از ما خاندان، یا آنچه مورد پسند و رضایت آل محمد است]
ادامه روایت
« وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاکُمْ إِلَیْهِ إِنَّمَا خَرَجَ إِلَى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لِیَنْقُضَهُ»[۳]
پس اگر [ زید] پیروز شده بود به یقین شما را به همان کسى که بدو دعوت کرده بود مىرساند، و جز این نبود که او بر حکومتى شورید که کاملا آماده دفاع بود و مىخواست آن را در هم بکوبد. [علت شکست او این بود که با یک حکومت مقتدری طرف شد]
توضیح
صاحب البضاعه المزجاه میفرماید: عبارت «إِنَّمَا خَرَجَ إِلَى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ» (زید با حکومت مقتدری روبرو شد، لذا نتوانست مقاومت نماید)، احتمال دارد که کلمه «مجتمع» به صیغه فاعل خوانده شود (مجتمِع)، پس معنایش این است که «خَرَجَ إِلَى سُلْطَانٍ، شدیدٍ، محکمٍ، بالغ، غایه الإحکام و الإبرام» یعنی که حکومت بدنه ای قوی داشت. و یا کلمه «مجتمع» را به صیغه مفعول بخوانیم (مجتمَع)، ای مَن یَجتمِع له جنود الشیاطین، حکومتی که زید به جنگ او رفته بود، جنود شیاطین هم در خدمت آن حکومت بودهاند، به همین جهت زید شکست خورده است.
وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین
[۱]. وفات مرحوم قاریاغدی در سال ۱۰۸۹ و وفات مرحوم مجلسی ۱۱۱۱ است.ولی حدس من این است در دورانی که مرحوم قاریاغدی، کتاب لبضاعه المزجاه را تالیف می کرده، کتاب مرآه العقول موجود بوده و ایشان روایاتی را هم،از مجلسی نقل میکند که یا از خودشان شنیده و یا از کتابشان خوانده است.
[۲]. [ان اتاکم آت فانظروا أى شیء تحرجون] أمر بالنظر فى السبب المجوز أو الموجب للخروج معه و هو کونه مالکا للخلافه أو مأذونا من مستحقها و اذ لیس فلا یجوز [و لا تقولوا خرج زید] فیجوز لنا الخروج مع من یخرج من الفاطمیین کائنا من کان تأسیا به و بأصحابه [فان زیدا کان عالما] بالحق و الولایه و مستحقها [صدوقا] فى القول و العمل و العهد [لم یدعکم الى نفسه] باقرار الامامه و الولایه له. « شرح الکافی-الأصول و الروضه (للمولى صالح المازندرانی) ؛ ج۱۲ ؛ ص۳۴۸
[۳].. کلینی، کافی ؛ ج۸ ؛ ص۲۶۴، ح ۳۸۱
.
.
.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.