بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء
مقدمه
بحث، در رابطه با حکم قیام قبل از ظهور امام زمان است.آیا جامعهی تشیع و پیروان مکتب اهل بیت، از قیام در برابر ظالمین و تشکیل حکومت اسلامی که در راس آن، فقیه عادل باشد (در صورت فراهم بودن زمینه) نهی شدهاند یا نه؟
قیام در وسائل الشيعة شيخ حر عاملى (1104 ق)
عده ای برای نهی از برخی قیام های قبل از ظهور امام زمان، استناد به روایاتی که در وسایل الشیعه آمده است، مینمایند. مرحوم حر عاملی(ره) در کتاب جهاد، عنوانی بنام: بَابُ حُكْمِ الْخُرُوجِ بِالسَّيْفِ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ ع، دارد.[1]بعضی، روایات این باب را مستند برای عدم مشروعیت قیام قبل از ظهور امام زمان، قرار دادهاند.
شیخ حر عاملی – با اینکه، برخی، مدعی هستند ایشان اخباری است – فقط روایات نهی از قیام را نقل میکند و در این موضوع، نظری نمیدهد که بعضی استناد به قول ایشان مینمایند.
روش شیخ حر عاملی اینگونه است که گاهی عناوین ابواب، نظرات فقهی و فتاوای ایشان است. گاهی در عنوان میفرماید: باب وجوب یا باب تحریم و…، یعنی از همان اول، فتوا میدهد. و یا میفرماید: باب حکم: که منظور این است که نظری ندارد.
اگر بعضی، برای نهی از قیام ها، استناد به عنوان این باب نمایند باید گفت که ایشان، فقط نقل روایت کرده و فتوا نداده است. ایشان چند روایت در این باب نقل میکند، لذا کسانی که ادعا دارند 60 روایت در این زمینه داریم، در صورت ارائه چنین روایاتی، از آنها میپذیریم و تشکر میکنیم. امیداوارم که منظور چنین افرادی از این روایات، روایات تقیه نباشد. چون، همان گونه که انسان، در دورا ن غیبت مامور به تقیه است، در دوران حضور ائمه هم گاهی مامور به تقیه است. ولی آیا قیام برای احقاق حق و دفع ظلم، منافات با تقیه دارد؟ آیا مصداق امر به معروف و نهی از منکر نیست؟ اگر روایات تقیه است، روایات امر به معروف و نهی از منکر هم است! فعلا نظر ما به چنین روایاتی نیست. اگر زمینه ای پیش آمد به آنها هم اشاره میکنیم.
فعلا نظر ما به این چند روایت است که به صورت خاص وارد شده است. ما میخواهیم این روایات را بررسی نماییم. لذا روایت را بیان کرده و سپس به بررسی سندی پرداخته و بعد، دلالت روایت را ذکر کرده و در آخر هم، معارضات روایت را بیان میکنیم.
روایت اول
روایت اول را مرحوم حر عاملی از کافی شریف نقل میکند. چون بحث خارج مهدویت ما هم، با محوریت کتب اربعه و خصوصا کافی شریف است، لذا روایت را از کافی نقل میکنیم.
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ وَاحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع إِلَّا كَانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ أَنْ يَسْتَويَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْيَانُ فَعَبِثُوا بِهِ.»[2]
در حديث مرفوعى از امام على بن الحسين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بخدا سوگند هيچ يك از ما، پيش از ظهور حضرت قائم عليه السّلام، خروج نكند جز آنكه حكايتش، حكايت جوجهاى خواهد بود كه پيش از درآمدن بالهايش، از ميان آشيانه خود پرواز كند و كودكان آن را بگيرند و با آن بازى كنند
بعضی، برای عدم مشروعیت قیامهای قبل از ظهور، به این روایت استناد کردهاند.
بررسی سندی روایت
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ»
این روایت، از نظر سند مرسل است. «…عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ»، البته ربعی مورد مورد تایید عامه است و مورد تایید و توثیق خاصه است و روایت تا ایشان، – اگر صحیح باشد – مشکلی ندارد.مشکل، بعد از ربعی است.ربعی از اصحاب امام صادق و امام کاظم است[3]. (یعنی از سال 120 هجری به بعد) و اگر از اصحاب امام کاظم باشد از صغار اصحاب امام صادق است. یعنی از امام باقر هم نمیتواند نقل کند چه برسد به اینکه بخواهد از امام سجاد نقل روایت کند! (امام سجاد سال93 یا 94 یا 95 به شهادت رسیده اند) پس طبقه و سال ربعی، متناسب با نقل از امام سجاد نیست، پس روایت، مرسل است.اگر ربعی، چنین روایتیرا به همین سند از امامی، نقل میکرد که متناسب با طبقه او باشد، ما هم سند را میپذیرفتیم، هر چند در متن و دلالت و معارضاتش باید بحث نماییم.
روایت دوم
مرحوم نعمانی؛روایت بالا را با اندک تغییری، با سند دیگر از امام باقر نقل میکند. تقریبا مضمون یکی است روایت این است:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْجُعْفِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّى الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: مَثَلُ خُرُوجِ الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ كَخُرُوجِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَثَلُ مَنْ خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ مَثَلُ فَرْخٍ طَارَ فَوَقَعَ مِنْ وَكْرِهِ فَتَلَاعَبَتْ بِهِ الصِّبْيَان»[4]
حديث كرد ما را محمّد بن همّام، او گفت: حديث كرد ما را جعفر بن محمّد بن مالك او گفت: حديث كرد مرا احمد بن علىّ جعفى از محمّد بن مثنّى حضرمى و او از پدرش و او از عثمان بن زيدو او از جابر و او از ابى جعفر محمّد بن علىّ (امام باقر) عليه السّلام كه آن حضرت فرمود:
خروج قائم ما اهل بيت مانند خروج رسول اللَّه است و كسى كه از ما اهل بيت پيش از قيام قائم خروج كند مانند جوجهاى است كه به پرواز در آید و از آشيانه خود بيرون افتد و دست خوش بازيچه كودكان شود.
بررسی سند روایت
جابر بن یزید جعفی در این روایت، مشکلی ندارد. در اعتبار این بزرگوار همین بس که اکثریت عامه او را قبول ندارند و علتش این است که جابر: «یقول بالرجعة» و بحث آن گذشت.حجم بسیاری از روایات (تا 70 هزار حدیث) را نزد خود داشته است. وسایل الشیعه با این عظمت 35 هزار حدیث است و یا کل صحاح سته با حذف مکررات به 9هزار حدیث نمیرسد.روایاتش را از امام باقر و او از رسول الله میفرماید.
همه روایاتش را پاره کردند – به مقدمه صحیح مسلم مراجعه نمایید – چون قائل به رجعت است. قبلا عرض کردم کسی که اعتقاد به برگشت امیرالمومین دارد از نظر اینها مردود است. ولی کسی که به امام برمیگردد و لعن و سب میکند را ثقه میدانند. اهانت به امیرالمومنین از نظر اینها نقطه ضعف نیست. نقطه ضعف این است که بگوییم امیرالمومنین در همین دنیا رجعت میکند.
* اما قبل از جابر، آقای احمد بن علی جعفی، محمد بن مثنی حضرمی و عثمان بن زید جحنی مجهول و یا مهملند.مهمل یعنی که اصلا در کتب رجالی اسمش نیامده است ولی مجهول در کتب رجالی اسمش ذکر شده ولی توصیف به توثیق و تعدیل نشده است. به معجم رجال الحدیث ج 2 ص 168 و جلد 11 ص 110 و جلد 17 ص 185، مراجعه نمایید. مرحوم نمازی در مستدرکات (ج1 ص 378)، میفرماید: «لم یذکروه»
وقتی مرحوم نمازی میفرماید: «لم یذکروه»، منظور سه کتاب مرحوم آقای خوئی، مرحوم مامقانی و مرحوم اردبیلی است.
چون روش مرحوم خوئی این است که قبل از بیان نظر خویش،حرف قدما و متاخرین را نقل میکند، پس عدم نقل ایشان،به معنای عدم ذکر در کتب قدماست و اگر بگوییم که مبنای مرحوم خویی،نقل رجال کتب اربعه (فقط) میباشد، باید گفت که مامقانی، اینطور نیست. ایشان از صحابه تا 400 سال بعد را ذکر میکند.
نتیجه:
در این سه کتاب (معجم الرجال، تنقیح الرجال،جامع الروات) که تقریبا محور کتب رجالی است، نامی از این چند نفر (احمد بن علی جعفی، محمد بن مثنی حضرمی و عثمان بن زید جحنی) ذکر نشده است.
با اینکه [حداقل] سه نفر از روات روایت، مشکل دارد، باز هم بعضی، اصرار بر استناد به چنین روایتی دارند.
بنده ادعا کردم که به یک روایت صحیح السند، که مفادش حرمت قیام باشد برخورد نداشتم.اگر افرادی، مدرکی دارند، ارائه دهند، ما میپذیریم.
بررسی جعفر بن محمد بن مالک[5]
جعفر بن محمد بن مالک، از کسانی است که هم توثیق و هم تضعیف شده است.
*مرحوم نجاشی در رجال خود در مورد او میفرماید: «کان ضعیفا فی الحدیث»[6]
*احمد بن حسین غزائری[طبق بیان نجاشی] گفته: قال: أحمد بن الحسين كان يضع الحديث وضعا و يروي عن المجاهيل، و سمعت من قال: كان أيضا فاسد المذهب و الرواية، و لا أدري كيف روى عنه شيخنا النبيل الثقة أبو علي بن همام، و شيخنا الجليل الثقة أبو غالب الزراري رحمهما الله
[من نمیخواهم به فرمایش ابن غزائری اعتماد کنم بلکه همان حرف مرحوم نجاشی را در نظر میگیرم. هرچند اینجا به حرف ابن غزائری هم، اتکا کنیم ایرادی ندارد چون حرفهایی را که ابن طاووس از ابن غضائری و سپس علامه حلی از ایشان، نقل میکند، مورد اشکال قرار دادهاند، زیرا سند ابن طاووس به این کتاب معلوم نیست و کتاب در دسترس نبوده است، ضمن اینکه خودشان هم، کتاب را تضمین نمیکند. ولی صحبت های نقل شده توسط نجاشی از ابن غزائری را، شاید عده ای بپذیرند.]
مطالب دیگری از ابن غزائری نقل شده که نجاشی نقل نکرده است، ایشان در رجال خود میگوید:
«كذّاب، متروك الحديث جملة، و في مذهبه ارتفاع، و يروي عن الضعفاء و المجاهيل، و كلّ عيوب الضعفاء مجتمعة فيه»[7]
*شیخ طوسی در رجال خود میفرماید:
«كوفي، ثقة، و يضعفه قوم، روى في مولد القائم أعاجيب.»[8]
البته مامقانی، در دفاع از ایشان، میفرماید:
تضعیف جعفر بن محمد بن مالک، به جهت نقل اعاجیب[فضایل] است. جعفر بن محمد بن مالک، کتاب الفتن و الملاحم، اخبار الائمه و موالید الائمه دارد. ایشان در بحث امام زمان جریان ولادت را نقل میکند که دارای عجایبی است که برای همه قابل تحمل نیست.
* علامه حلی در قسمت دوم [ ضعفا] رجال خود، حرف نجاشی و ابن غزائری را نقل میکند و سپس
می فرماید:«فعندي في حديثه توقف و لا أعمل بروايته»[9]
البته ممکن است، اشکال مرحوم خویی مطرح بشود که علامه حلی، جزء متاخرین است و تضعیفات متاخرین
حدسی است لذا تضعیف وی، قابل قبول نیست. در جواب میگوییم، به فرض که علامه حلی را نپذیرید،با قبل از علامه چه میکنید؟ البته استاد ما حفظه الله به نظرات علامه حلی خیلی اعتماد داشتند و میفرمودند: علامه حلی فرد معمولی نیست هرچند از متاخرین باشد. لذا در تأمل وی، تأمل میکردند.
وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين
[1]. حر عاملی، وسائل الشيعة ؛ ج15 ؛ ص50، باب 13
[2]. كلينى،كافي، ج8، ص: 264
[3]. مرحوم آقای خوئی در معجم (ج7،ص160) و مرحوم مامقانی در تنقیح الرجال(27،ص85)، راجع به ربعی بحث کردهاند.مرحوم مجلسی هم در مراة العقول (ج26،ص256) روایت را مرفوع می داند.
[4]. الغيبة، نعماني ؛ ص، 199،با ب 11، ح 14
[5]. ر. ک به تنقیح الرجال، ج16،ص44
[6]. رجال نجاشی، ص 122
. الرجال (لابن الغضائري) ؛ ص48 [7]
[8]. رجال الطوسي ؛ ص418
[9]. رجال العلامة الحلي ؛ ص210
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.