جلسه بیستم - ۱۱ / ۹ /۹۱
.
بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه.
.
مقدمه
.
«عظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بأبی عبد الله الحسین۷» ۱۶ محرم / ۱۴۳۴
.
بحث راجع به اوضاع جهان و حکومت های بعد از حضرت مهدی۴ بود. آیا زمام امور و حاکمیت جهان را دوباره ظالمین در دست میگیرند، چنانچه از برخی روایات عامه استفاده میشود و یا اینکه امور دست اولیاء الله است – به تعبیر بعض روایات مهدیین – که اینها یا غیر معصومین هستند ( معنایش این است که زمین از حجت خالی میشود) و یا معصومین دیگری هستند ( معنایش این است که معصومین و ائمه بیش از دوازده نفر هستند) و یا حکومت تا چند روزی قبل از قیامت بر عهده خود امام زمان۴ است و یا بگوییم حکومت و حاکمیت با ائمّۀ طاهرین : است، چنانچه از طایفه ای از روایات، این موضوع استفاده میشود، که ما به آن ها، اشاره کردیم.
.
در چنین فضائی، گویا بعضی اراده انکار رجعت نموده و میخواهند اصل رجعت و رجعت ائمه طاهرین را منکر بشوند. اینها برای انکار اصل رجعت به دلیل عقلی تمسک کردهاند. این دلیل را در جلسه قبل بیان کردیم. حاصل دلیل عقلی شان این بود که:
.
مرگ امرى است که بر هیچ زندهاى عارض نمى شود مگر بعد از آنکه آن موجود زنده به حد کمال رسیده باشد، و زندگیش کامل شده، آنچه در قوه داشته به فعلیت رسیده باشد، و چنین موجودى که تمامى کمالات بالقوهاش فعلیت یافته، اگر بعد از مردن به دنیا برگردد، در حقیقت دوباره به حالت قوه و استعداد برگشته است، و اینکه چیزى که فعلیت یافته برگردد و بالقوه شود امرى است محال، ( پس رجعت یعنی رجوع از فعلیت به قوه که محال است) مگر اینکه مخبرى صادق که یا خود خداست و یا خلیفهاى از خلفاى او، از چنین برگشتى خبر دهند، هم چنان که در داستانهاى موسى، و عیسى، و ابراهیم : و داستانهایى از دیگران چنین خبرهایى آمده، ولى نه از خدا، و نه از یکى از خلفاى او خبر معتبرى نیامده که دلالت بر رجعت داشته باشد، و روایاتى که قائلین به رجعت به آن تمسک مىکنند تمام نیست، آن گاه شروع کردهاند به تضعیف روایات، و یکى یکى را رد کردهاند، نه صحیحى باقى گذاشتند و نه سقیمى. خوب توجه کن که این بیچاره نفهمیده که اگر دلیلش درست باشد، و حقیقتا دلیل، دلیل عقلى باشد صدر دلیلش ذیل آن را باطل مىکند، چون اگر چیزى محال ذاتى شد، دیگر استثنا بر نمىدارد، که با خبر دادن مخبر صادق از محال بودن برگشته، و ممکن شود، بلکه مخبر هر که باشد وقتى از وقوع امرى محال خبر مىدهد، باید فورا صادق بودنش را تخطئه کرد، و به فرضى که نتوانیم در صادق بودنش شک کنیم، ناگزیر باید خبرش را تاویل کنیم، و معنایى به آن بدهیم، که ممکن باشد، مثل اینکه اگر خبر داد که عدد یک نصف عدد دو نیست، و یا خبر داد که تمامى خبرهاى صادق در عین صادق بودن کاذب است، که گفتیم اگر بتوانیم در راستگویى این مخبر تشکیک مىکنیم، و اگر نتوانستیم ناگزیر کلامش را توجیه مىکنیم، بطورى که از محال بودن بیرون آید.
.
جواب از اصل اشکال
.
«و ما ذکره من امتناع عود ما خرج من القوه إلى الفعل إلى القوه ثانیا حق لکن الصغرى ممنوعه فإنه إنما یلزم المحال المذکور فی إحیاء الموتى و رجوعهم إلى الدنیا بعد الخروج عنها إذا کان ذلک بعد الموت الطبیعی الذی افترضوه، و هو أن تفارق النفس البدن بعد خروجها من القوه إلى الفعل خروجا تاما ثم مفارقتها البدن بطباعها. و أما الموت الاخترامی الذی یکون بقسر قاسر کقتل أو مرض فلا یستلزم الرجوع إلى الدنیا بعده محذورا، فإن من الجائز أن یستعد الإنسان لکمال موجود فی زمان بعد زمان حیاته الدنیویه الأولى فیموت ثم یحیى لحیازه الکمال المعد له فی الزمان الثانی، أو یستعد لکمال مشروط بتخلل حیاه ما فی البرزخ فیعود إلى الدنیا بعد استیفاء الشرط، فیجوز على أحد الفرضین الرجعه إلى الدنیا من غیر محذور المحال و تمام الکلام موکول إلى غیر هذا المقام»
و اما اینکه گفت: چیزى که از قوه به فعلیت در آمده (آن هم کمال فعلیت ) محال است بالقوه شود، مطلبى است صحیح (کبرای مطلب درست) و لیکن قبول نداریم که مساله مورد بحث ما از این باب باشد( تطبیق بر این مورد اشتباه است و رجعت مصداق این کبری نمیباشد) زیرا مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است، مورد فرض او کسى است که عمر طبیعى خود را کرده، و به مرگ طبیعى از دنیا رفته باشد، که برگشتن او به دنیا مستلزم آن امر محال است، و اما مرگ اخترامى (خروج نفس بقسر قاسر) که عاملى غیر طبیعى از قبیل قتل و یا بیماری مهلک باعث آن شود برگشتن انسان بعد از چنین مرگى به دنیا مستلزم هیچ محذور و اشکالى نیست، چون ممکن است انسان بعد از آنکه به مرگ غیر طبیعى از دنیا رفته، مستعد باشد برای رسیدن به کمالی در زمانى – غیر از زمان زندگیش – که آن زمان رجوعش میباشد و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن کمال را بدست آورد.
.
و یا ممکن است اصل استعدادش مشروط باشد به اینکه مقدارى در برزخ زندگى کرده باشد، چنین کسى بعد از مردن و دیدن برزخ داراى آن استعداد مىشود، و دوباره به دنیا بر مىگردد، که آن کمال را به دست آورد، که در هر یک از این دو فرض مساله رجعت و برگشتن به دنیا جایز است، و مستلزم محذور محال نیست، این گفتارى خلاصه و فشرده بود، در باره مساله رجعت، و تمام حرفهاى آن موکول است به مقامى دیگر.
.
«و أما ما ناقشه فی کل واحد من الروایات ففیه: أن الروایات متواتره معنى عن أئمه أهل البیت، حتى عد القول بالرجعه عند المخالفین من مختصات الشیعه و أئمتهم من لدن الصدر الأول، و التواتر لا یبطل بقبول آحاد الروایات للخدشه و المناقشه، على أن عده من الآیات النازله فیها، و الروایات الوارده فیها تامه الدلاله قابله الاعتماد، و سیجیء التعرض لها فی الموارد المناسبه لها کقوله تعالى: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا:»[۱]و غیره من الآیات على أن الآیات بنحو الإجمال داله علیها کقوله تعالى: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ:»[۲] و من الحوادث الواقعه قبلنا ما وقع من إحیاء الأموات کما قصّهُ القرآن من قصص إبراهیم و موسى و عیسى و عزیر و أرمیا و غیرهم، و قد قال رسول الله فیما رواه الفریقان: «و الذی نفسی بیده لترکبن سنن من کان قبلکم- حذو النعل بالنعل و القذه بالقذه لا تخطئون طریقهم- و لا یخطئکم سنن بنی إسرائیل…».
و اما اینکه در یک یک روایات مناقشه کرده، و آنها را ضعیف شمرده، در پاسخش مىگوئیم: هر چند هر یک از روایتها به تنهائی روایت واحد است، و لیکن روایات ائمه اهل بیت : نسبت به اصل رجعت متواتر معنوی است، به حدى که مخالفین مساله رجعت از همان صدر اول این مساله را از مسلمات و مختصات شیعه دانستهاند، و تواتر روایات با مناقشه و خدشه در تک تک احادیث باطل نمىشود (چه بسا هر کدام از روایات به تنهایی مشکل سندی داشته باشد ولی بالاخره از همه روایات، تواتر و قطع و علم حاصل شده و معنی ندارد در تک تک روایات مناقشه کنیم و اگر مناقشه کنیم باز به تواتر لطمه نمیزند چون تواتر امتناع تواطی بر کذب است، پس روایات رجعت، متواتر معنوی است)
.
علاوه بر اینکه تعدادى از آیات قرآنى و روایات که در باب رجعت وارد شده دلالتش تام و قابل اعتماد است، که ان شاء اللَّه به زودى در موردى مناسب متعرض آنها مىشویم، مانند آیه:” وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا” و آیات دیگر. علاوه بر اینکه آیات دیگرى از قرآن دلالت اجمالى بر وقوع رجعت دارد مانند آیه:« أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ…»که مىفهماند آنچه در امتهاى گذشته رخ داده، در این امت نیز رخ خواهد داد، و یکى از آن وقایع مساله رجعت و زنده شدن مردگانى است که در زمان ابراهیم و موسى و عیسى و عزیر و ارمیا و غیر ایشان اتفاق افتاده، باید در این امت نیز اتفاق بیفتد.
.
هم چنان که رسول خدا ۹ هم کلامى دارند که بطور اجمال مىفهماند آنچه در امتهاى سابق اتفاق افتاده در این امت نیز اتفاق خواهد افتاد، و آن این است که فرمود: به آن خدایى که جانم به دست اوست، که شما مسلمانان با هر سنتى که در امتهاى گذشته جریان داشته روبرو خواهید شد، و آنچه در آن امتها جریان یافته مو به مو در این امت جریان خواهد یافت، بطورى که نه شما از آن سنتها منحرف مىشوید، و نه آن سنتها که در بنى اسرائیل بود شما را نادیده مىگیرد.
.
«…و الروایات المثبته للرجعه و إن کانت مختلفه الآحاد إلا أنها على کثرتها متحده فی معنى واحد و هو أن سیر النظام الدنیوی متوجه إلى یوم تظهر فیه آیات الله کل الظهور، فلا یعصى فیه سبحانه و تعالى بل یعبد عباده خالصه، لا یشوبها هوى نفس، و لا یعتریه إغواء الشیطان، و یعود فیه بعض الأموات من أولیاء الله تعالى و أعدائه إلى الدنیا، و یفصل الحق من الباطل»
.
و روایاتى که رجعت را اثبات مىکند هر چند آحاد آن با یکدیگر اختلاف دارند، (هر کدام اشاره به خصوصیتی میباشد) مگر اینکه با همه کثرتش (که در سابق گفتیم متجاوز از پانصد حدیث است) در یک جهت اتحاد دارند، و آن یک جهت این است که سیر نظام دنیوى متوجه به سوى روزى است که در آن روز آیات خدا به تمام معناى ظهور ظاهر مىشود، روزى که در آن روز دیگر خداى سبحان نافرمانى نمىشود، بلکه به خلوص عبادت مىشود، عبادتى که مشوب و آمیخته با هواى نفس نیست، عبادتى که شیطان و اغوایش هیچ سهمى در آن ندارد، روزى که بعضى از اموات که در خوبى و یا بدى برجسته بودند، یا ولى خدا بودند، و یا دشمن خدا، دوباره به دنیا بر مىگردند تا میان حق و باطل حکم شود.
.
«و هذا یفید: أن یوم الرجعه من مراتب یوم القیامه، و إن کان دونه فی الظهور لإمکان الشر و الفساد فیه فی الجمله دون یوم القیامه، و لذلک ربما ألحق به یوم ظهور المهدی ۷ أیضا لظهور الحق فیه أیضا تمام الظهور و إن کان هو أیضا دون الرجعه، و قد ورد عن أئمه أهل البیت: «أیام الله ثلاثه: یوم الظهور و یوم الکره و یوم القیامه» و فی بعضها: «أیام الله ثلاثه: یوم الموت و یوم الکره و یوم القیامه»
و این معنا به ما مىفهماند روز رجعت خود یکى از مراتب روز قیامت است، هر چند که از نظر ظهور به روز قیامت نمىرسد، چون در روز رجعت باز شر و فساد تا اندازهاى امکان دارد، به خلاف روز قیامت که دیگر اثرى از شر و فساد نمىماند و باز به همین جهت روز ظهور مهدى ۷ هم، ملحق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر مىشود، هر چند که ظهور غیر از رجعت است و از ائمه اهل بیت : نیز روایت شده که فرمودهاند ایام خدا سه روز است، روز ظهور مهدى ۴ و روز رجعت، و روز قیامت، و در بعضى از روایات آمده: ایام خدا سه روز است، روز مرگ و روز رجعت و روز قیامت.
.
«و هذا المعنى أعنی الاتحاد بحسب الحقیقه، و الاختلاف بحسب المراتب هو الموجب لما ورد من تفسیرهم علیهم السلام بعض الآیات بالقیامه تاره و بالرجعه أخرى و بالظهور ثالثه، و قد عرفت مما تقدم من الکلام أن هذا الیوم ممکن فی نفسه بل واقع، و لا دلیل مع المنکر یدل على نفیه»[۳]
و این معنا یعنى اتحاد این سه روز بر حسب حقیقت، و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور باعث شده که در تفسیر ائمه: بعضى آیات گاهى به روز قیامت، و گاهى به روز رجعت، و گاهى به روز ظهور مهدى۴ تفسیر شود، و در سابق هم گذشت که گفتیم چنین روزى فى نفسه ممکن است، بلکه واقع هم هست، و منکر آن هیچ دلیلى بر نفى آن ندارد. (روز ظهور مهدى ۴ و روز رجعت و روز قیامت حقیقت شان یکی است و اختلاف در مراتبشان است)
.
دنباله اشکال مرحوم صدر بر علامه مجلسی
.
گر چه مرحوم صدر روی سخنش با علامه مجلسی است ولی گویا میخواهد قضیۀ رجعت را منکر شود و اصل رجعت را زیر سوال ببرد. به برخی اشکالات اشاره کردیم و اکنون باقی را بیان میکنیم.
.
در ابتدا مرحوم صدر برای خود رجعت چند معنا ترسیم میکند و سپس آنها را مورد ارزیابی قرار داده و میگوید: دو معنى اخیر، (۳ و ۴) مبتنى بر برداشت امامیه مىباشد؛ همان طور که سه معنى اخیر،( ۲ و ۳ و ۴ ) محل بحث و جدل و اشکال در اندیشه اسلامى است، ضمن اینکه روایاتی را هم نقل میکند. اما معانی رجعت:
.
١ - ظهور امام مهدى ،
٢ - بازگشت برخى اموات به دنیا
٣ - بازگشت عدهاى از معصومین:
۴- بازگشت همۀ امامان معصوم: به ترتیب از آخر.
.
در ادامه، مرحوم صدر فرمایشِ مرحوم مجلسی – و چگونه مىشود مؤمنى که به حقانیت امامان معصوم : باور دارد، به دویست حدیث که چهل و دو نفر از راویان مورد اعتماد و عالمان سرشناس در بیش از پنجاه کتاب خود آوردهاند، با دیدۀ تردید بنگرد – را ( البته به صورت غیر کامل) نقل کرده و اشکالات خود را به کلام ایشان بیان میدارد.
.
اشکال اول این بود که اجماع ثابت نیست ولی ما ثابت کردیم که با مطالعه و تتبع مجدد خواهید دید که اجماع ثابت است.
.
اشکال دوم این بود که علما روایت را نقل کرده و نقل روایات هم، اعم از قبول مضمونش میباشد. در جواب گفتیم که چنین فرمایشی، متین نیست چون علما روایات را در کتاب عقاید ذکر کرده و در مقام عرضه عقاید بودهاند. در کتاب عقایدی، اول عنوان و مطلب را بیان کرده وسپس روایت را هم میآورند پس این اشکال هم، دور از شأن ایشان است.
.
اشکال سوم این است که بیان روایات توسط افراد ناقل، به حد تواتر نمیرسد و نهایت افراد در هر طبقه یازده نفر است که موجب تواتر نمیباشد. در جواب چنین اشکالی هم گفتیم که در تواتر عدد خاصی شرط نیست و چه بسا با کمتر از یازده نفر تواتر حاصل میشود و از طرفی ممکن است که با صد نفر هم، تواتر حاصل نشود. در تواتر، خبر دادن جماعتی که تبانیشان بر کذب ممتنع است، ملاک و معیار است.
.
اشکال چهارم مرحوم صدر
.
«المناقشه الرابعه: إن عدد المؤلفات التی ذکرها المجلسی، لا تثبت عن مؤلفیها، أو لم تصلنا عنهم بطریق صحیح مضبوط،أو أن روایته عن مؤلفه ضعیفه أساساً.کتفسیر علی بن ابراهیم،وکتب أخرى لا حاجه إلى تعدادها»
تعدادى از کتابهایى که مجلسى از آنها یاد کرده ثابت نیست که از مولِف شان باشد. به دلیل آن که یا از طریق صحیحی به دست ما نرسیده، یا اینکه اساسا روایت آن از مؤلفش ضعیف مىباشد؛ مانند تفسیر على بن ابراهیم
.
جواب: استناد این کتابها به مؤلفشان برای مرحوم مجلسی محرز است و ایشان نظر خودشان را دارند، زیرا در نظر ایشان انتساب این کتب به مولفین شان ثابت است ( اشکال در مبنا است یا در بناء)، ضمن اینکه ظاهرا به ندرت مرحوم صدر میتواند به کتابی غیر از تفسیر على بن ابراهیم اشاره کند که از مولفش نباشد و در إنتساب آن شک و تأمل باشد.
.
اشکال پنجم
«المناقشه الخامسه: إن الروایات التی نقلها هؤلاء، لیست کلها صریحه وواضحه، وسنعرف عما قلیل أنها مشوشه قد لا تدل على الرجعه أصلاً وقد تدل على الرجعه بالمعنى العام المشترک بین الإحتمالات الثلاثه السابقه،وقد تدل على واحد منها بعینه وتنفی الإحتمالات الأخرى.وهکذا إذاً فالتواتر المدعى لیس له مدلول معین، ومعنى ذلک: أن الأخبار لم تتواتر على مدلول بعینه. وسنحاول إیضاح هذه النقطه أکثر. و معه، فکلام المجلسی یحتوی على شیء من المبالغه فی الإثبات على أقل تقدیر»
همۀ روایاتى که اینان نقل کردهاند، مفهومى صریح و روشن ندارد. برخى از آنها اصلا دلالتى بر رجعت ندارد. برخى نیز بر رجعت به معنى عام آنکه مشترک بین معانى سهگانۀ پیش گفته است، دلالت مىکند و برخی روایات بر یکی از معانی، دلالت داشته و بقیه معانی را نفی میکند در این صورت، تواترِ ادعا شده، مفهوم مشخصى ندارد. این بدان معنى است که این اخبار بر مدلول مشخصى تواتر ندارند. بنابراین سخن مجلسى براى اثبات تواتر این روایات، دست کم داراى نوعى مبالغه است.
.
جواب: چرا مرحوم صدر میفرماید: تواتر ادعا شده وجود ندارد؟ آیا این روایات، تواتر معنوی دارد یا نه؟
.
بله! روایات رجعت پیامبر اکرم۹ تواتر لفظی ندارد ولی آیا تواتر لفظی نداشتن، اصل تواتر را نفی میکند؟ در بحثهای قبل، بیست و سه روایت راجع به رجعت ائمه و معصومین: نقل کردم، آیا اینها علامت، تواتر نمیباشد؟ از مجموع چنین روایاتی، استفاده میشود که معصومین: بر میگردند. حالا یا همه یا برخی، به ترتیب یا غیر ترتیب. پس در رجعت معصومین، تواتر معنوی وجود دارد.
.
شما میدانید در اصل رجعت تواتر معنوی داریم و اینکه رجعتی هست و رجعت غیر از ظهور امام زمان است. ادله ظهور امام زمان۴ با ادله رجعت دوتاست، هر چند علامه طباطبائی اینها را یک حقیقت با مراتب قرار دادهاند. ولی ادله ظهور چیز دیگری است. ما به ادله رجعت بر ظهور امام زمان۴ استدلال نمیکنیم.
.
مرحوم صدر میفرمایند که: برخی روایات بر یکی از معانی، دلالت داشته و بقیه معانی را نفی میکند در حالیکه این گونه نمیباشد و تمام ادله مثبت است و با هم تعارض ندارد. مثلا فلان روایت اشاره به رجعت امیر المؤمنین۷ دارد و نمیگوید ائمه :دیگر رجوع نمیکنند، روایت دیگر اشاره به رجعت امام حسین۷ دارد و دیگری اشاره به رجعت پیامبر ۹ دارد و…؛ این روایات یکدیگر را نفی نمیکنند.
.
مرحوم صدر در ادامه گفتار خویش نسبت به علامه مجلسی کم لطفی کرده و میفرمایند: فرمایش علامه مجلسی دارای نوعی مبالغه است.
.
این سخن صحیح نیست و علامه مبالغه نکردهاند. ایشان کسی است که مسلط بر روایات و کتب و متخصص این فن است. شما جلد اول بحارالانوار را نگاه کنید، پنج مقدمه دارد، ببینید چقدر مسلط و کتاب شناس و حدیث شناس بوده است. اینگونه نیست که مبالغه کرده باشد، بلکه طبق موازین صبحت کرده است.
.
.
وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین
.
————————————————————————————————————————————————
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.