.

فایل صوتی جلسه هشتم:

.

images1

.

.

جلسه هشتم ـ 9 / 7 /91

بسم الله الرحمن الرحيم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه.

.

مقدمه

.

بحث ما راجع به بررسي رواياتي است كه از رجعت معصومين- رجعت حضرت رسول اكرم9 و  انبياء: و ائمه طاهرين : –  سخن گفته است. در جلسه قبل روايت نسبتاً مفصلي را از امام صادق7 بيان كرديم كه بعضي از مطالب مربوط به روايت، گفته نشد.

.

بيان روايت

.

«…و رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَامَهُ بِيَدِهِ حَرْبَةٌ مِنْ نُورٍ، فَإِذَا نَظَرَ إِلَيْهِ إِبْلِيسُ رَجَعَ الْقَهْقَرَى نَاكِصاً عَلَى عَقِبَيْهِ، فَيَقُولُونَ لَهُ أَصْحَابُهُ: أَيْنَ تُرِيدُ وَ قَدْ ظَفِرْتَ؟ فَيَقُولُ: إِنِّي أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ‏ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ‏  فَيَلْحَقُهُ النَّبِيُّ ص فَيَطْعُنُهُ طَعْنَةً بَيْنَ كَتِفَيْهِ، فَيَكُونُ هَلَاكُهُ وَ هَلَاكُ جَمِيعِ أَشْيَاعِهِ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يُعْبَدُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يُشْرَكُ بِهِ شَيْئاً وَ يَمْلِكُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَرْبَعاً وَ أَرْبَعِينَ أَلْفَ سَنَةٍ، حَتَّى يَلِدَ الرَّجُلُ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ ع أَلْفَ وَلَدٍ مِنْ صُلْبِهِ ذَكَراً، فِي كُلِّ سَنَةٍ ذَكَراً، وَ عِنْدَ ذَلِكَ تَظْهَرُ الْجَنَّتَانِ الْمُدْهَامَّتَانِ عِنْدَ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ مَا حَوْلَهُ بِمَا شَاءَ اللَّه‏» [1]

.

و پيامبر اعظم 9  در دست او یک حربه ای ـ شمشير، خنجر، يا سر نيزه ـ «وسیله ای جنگی » از نوراست که شیطان با دیدن آن عقب عقب برگشته و از جنگ سرباز میزند.وقتی یارانش فرار اورا مشاهده میکنند، باتعجب سؤال می‌کنند:به کجا می‌خواهی بروی، در حالی که پیروز شدی ! جواب می‌دهد: من چیزی را مشاهده می‌کنم که  شما نمی‌بینید، من از خداوند می‌ترسم رسول خدا 9 به او می‌رسند و نیزه ای میان دو کتف او فرو کرده و به حیات او ویارانش پایان می‌دهد.بعد از هلاکت شیطان و جنودش فقط خداوند عبادت می‌شود و هیچ چیزی شریک او قرار نمی‌گیرد، وامیر المؤمنین7 44000 سال حکومت می‌کند.

.

توضيح روايت

* عبارت «… فَعِنْدَ ذَلِكَ يُعْبَدُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يُشْرَكُ بِهِ شَيْئا…»

.

رجعت، بعد از حكومت امام زمان يا مقارن با آن است. طبق روايات، مقوله رجعت بعد از مقوله ظهور امام زمان7، است. در اين روايت آمده كه: بعد از هلاکت شیطان و جنودش، فقط خداوند عبادت می‌شود و هیچ چیزی شریک او قرار نمی‌گیرد.

.

*«…وَ يَمْلِكُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَرْبَعاً وَ أَرْبَعِينَ أَلْفَ سَنَةٍ حَتَّى يَلِدَ الرَّجُلُ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ ع أَلْفَ وَلَدٍ مِنْ صُلْبِهِ ذَكَراً، فِي كُلِّ سَنَةٍ ذَكَراً، وَ عِنْدَ ذَلِكَ تَظْهَرُ الْجَنَّتَانِ الْمُدْهَامَّتَانِ عِنْدَ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ مَا حَوْلَهُ بِمَا شَاءَ اللَّه‏»

وامیر المؤمنین7 44000 سال حکومت می‌کند.تا اينكه  هريك از شيعيان حضرت، هزار فرزند ذكور – در هر سال يك فرزند –  از نسل خودش را ببنيد و در اين هنگام دو باغ بهشتي نزد مسجد كوفه  و اطراف آن، ظاهر مي‌شود.  اين روايت از رواياتي است كه بعضي براي مقدميت حكومت امام زمان7 به آن استناد مي‌كنند.

.

* «…وَ عِنْدَ ذَلِكَ تَظْهَرُ الْجَنَّتَانِ الْمُدْهَامَّتَانِ عِنْدَ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ مَا حَوْلَهُ…» (زمان حكومت اميرالمؤمنين بعد از قتل شيطان در مسجد كوفه و اطراف آن  دو باغ سرسبز و خرم (جنتان، مدهامتان) آشكار ميشود و اين مظهر بهشت خواهد بود.

دو باغ بهشتي در دوران حكومت اميرالمؤمنين7، اشاره به چه دارد؟ براي روشن شدن مطلب به سوره الرحمن مراجعه نماييد. در اين سوره آمده است كه «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ (46)… مُدْهامَّتانِ» (64)

.

ترس در آيه «و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتى است» به چه معناست؟

.

بيان علامه طباطبايي در مورد خوف

.

علامه طباطبايي (ره) در تفسير شريف الميزان مي‌فرمايد:

«و الخوف من الله تعالى ربما كان خوفا من عقابه تعالى على الكفر به و معصيته، و لازمه أن يكون عبادة من يعبده خوفا بهذا المعنى يراد بها التخلص من العقاب لا لوجه الله محضا و هو عبادة العبيد يعبدون مواليهم خوفا من السياسة كما أن عبادة من يعبده طمعا في الثواب غايتها الفوز بما تشتهيه النفس دون وجهه الكريم و هي عبادة التجار كما في الروايات و قد تقدم شطر منها»

.

(و اما اينكه خوف از مقام پروردگار چيست؟ بايد بگوييم: خوف هم مانند عبادت انواع و مراتبي دارد، بعضى‏ها از عقاب خدا مى‏ترسند، و از ترس عذاب او كفر نمى‏ورزند و گناه نمى‏كنند، قهرا لازمه چنين خوفى اين است كه عبادت صاحبش عبادت كسى باشد كه از عذاب خدا مى‏ترسد، عبادت مى‏كند تا گرفتار عذاب او نگردد، در نتيجه عبادتش محضا براى خدا نباشد، و اين قسم از عبادت، عبادت بردگان است كه موالى خود را از ترس سياست و شكنجه اطاعت مى‏كنند، هم چنان كه بعضى ديگر او را به طمع ثواب و پاداشش بندگى مى‏كنند، عبادت مى‏كنند تا به رسيدن به آنچه دلخواهشان است رستگار گردند، اينان هم عبادت خدا را محضا للَّه انجام نمى‏دهند، عبادتشان يك قسم تجارت است، هم چنان كه در رواياتى هم آمده، و بعضى از آنها در سابق نقل شد)

.

«و الخوف المذكور في الآية- وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ- ظاهره غير هذا الخوف فإن هذا خوف من العقاب و هو غير الخوف من قيامه تعالى على عبده بما عمل أو الخوف من مقامه تعالى من عبده فهو تأثر خاص ممن ليس له إلا الصغار و الحقارة تجاه ساحة العظمة و الكبرياء، و ظهور أثر المذلة و الهوان و الاندكاك قبال العزة و الجبروت المطلقين.»

(و خوف در جمله” وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ” ظهور در هيچ يك از اين دو قسم خوف، يعنى خوف از عذاب و خوف از فوت لذتهاى نفسانى در بهشت ندارد، چون اين دو نوع خوف غير از خوف از قيام و آگاهى خدا نسبت به اعمال بندگان است، و نيز غير از خوف از مقامى است كه خداى تعالى نسبت به بنده‏اش دارد، چون خوف از آگهى خدا و نيز خوف مقام پروردگار تاثر خاصى است كه براى بنده بدان جهت كه بنده است، در برابر ساحت عظمت و كبريايى مولايش حقير و ذليل است دست مى‏دهد، و باعث مى‏شود آثارى از مذلت و خوارى و اندكاك در قبال عزت و جبروت مطلقه خداى تعالى از او ظهور كند.)

.

«و عبادته تعالى خوفا منه بهذا المعنى من الخوف خضوع له تعالى لأنه الله ذو الجلال و الإكرام لا لخوف من عقابه و لا طمعا في ثوابه بل فيه إخلاص العمل لوجهه الكريم، و هذا المعنى من الخوف هو الذي وصف الله به المكرمين من ملائكته و هم معصومون آمنون من عقاب المخالفة و تبعة المعصية قال تعالى: «يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِم»[2]  

و عبادت خداى تعالى از ترس او- البته ترس به اين معنا- عبارت است از خضوع در برابر او بدين جهت كه او اللَّه است، ذو الجلال و الاكرام است، نه بدين جهت كه جهنم دارد، و نه بدين جهت كه بهشت دارد، وقتى عبادت به اين انگيزه انجام شود خالصا لوجه اللَّه صورت مى‏گيرد.و اين معناى از خوف، همان خوفى است كه خداى تعالى ملائكه مكرمين خود را بدان ستوده، و گرنه اگر خوف منحصر در خوف از عذاب و ترك ثواب مى‏بود، با در نظر داشتن اينكه ملائكه معصوم و ايمن از عذاب مخالفت و تبعات معصيتند نبايد آنان را به داشتن خوف بستايد، ولى مى‏بينيم ستوده و فرموده: «از پروردگارشان كه ما فوقشان است، مى‏ترسند»

.

فتبين مما تقدم أن الذين أشار إليهم بقوله: «وَ لِمَنْ خافَ» أهل الإخلاص الخاضعون لجلاله تعالى العابدون له لأنه الله عز اسمه لا خوفا من عقابه و لا طمعا في ثوابه، و لا يبعد أن يكونوا هم الذين سموا سابقين في قوله: «وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً- إلى أن قال- وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ »[3]

(پس از آنچه گذشت روشن گرديد آن كسانى، كه جمله‌ي” و لمن خاف” اشاره به ايشان است، عبارتند از اهل اخلاص، آنهايى كه خاضع در برابر جلال خداى تعالى هستند، و او را بدين جهت عبادت مى‏كنند كه او اللَّه (عز اسمه) است، نه بدين جهت كه جهنم دارد، و نه به طمع بهشت و ثوابى كه مى‏دهد، و بعيد نيست اين طايفه همان كسانى باشند كه در سوره بعدى بعد از آنكه مردم را سه دسته مى‏كند، در باره دسته سوم مى‏فرمايد:” وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ”)

.

پاداش خائفين

.

و اما اينكه فرموده: «و قوله: «جَنَّتانِ» (اين خائفان دو بهشت دارند)، مفسرين در معنايش حرفها زده‏اند:

.

1-  «قيل: إحداهما منزله و محل زيارة أحبابه له و الأخرى منزل أزواجه و خدمه»

.

بعضى  گفته‏اند: يك بهشت منزل شخصى او است، كه دوستانش در آنجا زيارتش مى‏كنند، و يكى هم منزل خدمتكاران و همسران او است (به عبارت ساده‏تر منظور از دو بهشت بيرونى و اندرونى است.)

.

استاد: آيا واقعاً چنين پاداش با خوفي كه ما معنا كرديم –  خضوع در برابر او بدين جهت كه او اللَّه است، ذو الجلال و الاكرام است، نه بدين جهت كه جهنم و نه بدين جهت كه بهشت دارد-  سازگاري دارد؟ به همين جهت علامه طباطبائي اين معنا را با «قيل» بيان مي‌كند و آن را نمي‌پذيرد.

.

2- «و قيل: بستانان بستان داخل قصره و بستان خارجه»

.

بعضى ديگر گفته‏اند: منظور از دو بهشت باغى است كه بيرون قصر دارد، و باغى كه داخل قصرش دارد (باز نظير توانگران دنيا كه يك باغچه در منزل دارند، و در آن گلكارى مى‏كنند، و باغى در بيرون شهر و در ييلاق دارند، كه در آنجا انواع ميوه‏ها و چمن‏زارها درست مى‏كنند)

.

 3- «و قيل: منزلان ينتقل من أحدهما إلى الآخر ليكمل به التذاذه »

.

بعضى ديگر گفته‏اند: معنايش اين است كه: در آخرت دو بهشت جداى از هم دارد، تا گاهي از اين بهشت به آن بهشت ديگر رود، تا لذتش به حد كمال برسد.

.

 4 – «و قيل: جنة لعقيدته و جنة لعمله»

.

بعضى ديگر گفته‏اند: يك بهشت در برابر عقايد حقه‏اش به او مى‏دهند، و بهشتى ديگر در برابر اعمال صالحى كه انجام داده است.

.

5 – «و قيل: جنة لفعل الطاعات و جنة لترك المعاصي»

.

بعضى ديگر گفته‏اند: يك بهشت در برابر اعمال صالحه و اطاعتهايى كه كرده، و يك بهشت ديگر در برابر ترك گناهانى كه مى‏توانسته است مرتكب شود.

.

6 – «و قيل: جنة جسمانية و جنة روحانية»

.

بعضى ديگر گفته‏اند: يك بهشت جسمانى و ديگري روحانى است.

.

«و هذه الأقوال- كما ترى- لا دليل على شي‏ء منها.

.

و اين اقوال به طورى كه ملاحظه مى‏فرماييد اقوالى است كه هيچ دليلى در آيه مورد بحث و يا در سراسر قرآن كريم بر آنها وجود ندارد.

.

7 – و قيل: جنة يثاب بها و جنة يتفضل بها عليه، و يمكن أن يستشعر ذلك من قوله تعالى: «لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ»[4] على ما مر في تفسيره.»[5]

.

بعضى  هم گفته‏اند: يك بهشت را به خاطر استحقاقى كه دارد به او مى‏دهند، و يك بهشت ديگر را فقط به عنوان تفضل ارزانيش مى‏دارد. در بين همه أقوالى كه ملاحظه كرديد ممكن است بگوييم اين قول بهتر است، چون آيه شريفه‏” لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ”  هم اِشعارى به آن دارد، البته آن طور كه ما تفسيرش كرديم اين اِشعار را دارد.

.

.

معناي مُدْهَامَّتَان

.

«قوله تعالى: «مُدْهامَّتانِ» الادهيمام من الدهمة اشتداد الخضرة بحيث تضرب إلى السواد و هو ابتهاج الشجرة»[6]  (كلمه” ادهيمام” از ثلاثى مجرد” دهمة” گرفته شده، و دهمة به معناى سبز پر رنگ است، به طورى كه از شدت سبزى رنگش متمايل به سياهى شده‏ باشد و منتهاي نشاط و سرزندگي درختان را مي‌گويند.)، در اين معنا روايتي از پيامبر اكرم 9 وارد شده است.

.

«…وَ عِنْدَ ذَلِكَ تَظْهَرُ الْجَنَّتَانِ الْمُدْهَامَّتَانِ…»

* گويا روايت در صدد بيان اين مطلب است كه وقتي ابليس و پيروانش از بين رفتند و همه موانع براي عبوديت انسان، به معناي سوم يعني محضألله برطرف شد و حكومت و حاكميت در دستان مبارك مولي الموحدين اميرالمؤمنين7 قرار گرفت، در آن هنگام ظلم و تعدي برچيده مي‌شود و آرامش بر دنيا حكمفرما مي‌گردد. و مردم به آن درجه و مرتبة از عبوديت مي‌رسند و زمينه دو بهشت (مدهامتان)‌ براي آنان فراهم مي‌شود)

.

تبيين روايت

حال اگر سؤال شود كه برنامه اميرمؤمنان كه طبق اين روايت آمده، چه زماني است؟ آيا حكومت عدالت اميرالمؤمنين7  همزمان با حكومت امام زمان7 است و يا بعد از حكومت آن حضرت تشكيل مي‌گردد؟

.

اگر بگوييم كه بعد از حكومت امام زمان7 فراگيري عدالت و از بين رفتن ظلم و ستم، اتفاق مي‌افتد، اين بدان معناست كه در دوران امام زمان7 نقش اساسي – حاكميت عبوديت و عدالت و نابودي ظلم و ستم –  كه بر عهده آن حضرت است – طبق روايات –  ايفا نشده است. (مگر اينكه بگوييم اين حوادث همزمان با حكومت امام زمان7 اتفاق مي‌افتد.) ما روايات متعدد و متواتر داريم كه «…يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»؛ با آمدن امام زمان (روحي فداه) جهان پر از عدل و داد مي‌شود و بساط ظلم برچيده مي‌شود.«…أَيْنَ قَاصِمُ شَوْكَةِ الْمُعْتَدِينَ، أَيْنَ‏ هَادِمُ‏ أَبْنِيَةِ الشِّرْكِ وَ النِّفَاقِ أَيْنَ مُبِيدُ أَهْلِ الْفِسْقِ وَ الْعِصْيَانِ، أَيْنَ حَاصِدُ فُرُوعِ الْغَيِّ وَ الشِّقَاقِ، أَيْنَ طَامِسُ‏ آثَارِ الزَّيْغِ وَ الْأَهْوَاءِ، أَيْنَ قَاطِعُ حَبَائِلِ الْكَذِبِ وَ الِافْتِرَاءِ، أَيْنَ مُبِيدُ أَهْلِ الْعِنَادِ وَ الْمَرَدَة…»[7]

.

 *تا كنون ما فقط دو روايت تفصيلي در باب حكومت اميرالمؤمنين7 داشته‌ايم،در حاليكه روايت متعدد در باب حكومت و حاكميت عبوديت و عدالت و نابودي ظلم و ستم به دستان امام زمان7 وارد شده است.

.

منابع روايت

  • · مختصر بصائر الدرجات: ص 26 – 27 – محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن موسى بن سعدان، عن عبد الله بن القاسم الحضرمي، عن عبد الكريم بن عمرو الخثعمي قال: سمعت أبا عبد الله 7 يقول

  • · كتاب الرجعة، استرابادي آبادي، ص 34، متوفي 1088

  • · نوادر الأخبار فيما يتعلق بأصول الدين(للفيض)، فيض كاشانى، متوفي: 1091 ق‏

  • · الايقاظ من الهجعة: ص 361 ب‍10 ح‍112 – بعضه، عن مختصر بصائر الدرجات بتفاوت يسير. وفي: ص 361 – 362 ب‍10 ح‍113 – عن مختصر بصائر الدرجات بتفاوت يسير

  • · البحار: ج 53 ص 42 – 43 ب‍29 ح‍12 – عن مختصر بصائر الدرجات بتفاوت يسير (ديگر از بعد از مرحوم ملجسي -وفات 1111-  تا الان  – در اين 300 سال – ظاهراً در كتابهاي ديگر، اين روايت نيامده است.

.

* اگر خواسته‌باشيم اين روايت را جزء رواياتي كه اشاره به اصل رجعت ائمه دارد، حساب كنيم نياز به بررسي سندي نداريم، چون آن روايات متعدد است ولي اگر بخواهيم از اين روايت، استفاده تفصيلات رجعت نماييم نياز به بررسي سندي داريم چون هنوز روايات در اين زمينه متعدد نمي‌باشد

.

.

بررسي سند روايت طبق نقل مختصر بصائر الدرجات

.

«محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن موسى بن سعدان، عن عبد الله بن القاسم الحضرمي، عن عبد الكريم بن عمرو الخثعمي قال: سمعت أبا عبد الله 7 يقول…»

.

* امّا محمد بن الحسين بن أبي الخطاب در جلالتش، شكي نمي‌باشد.

.

* و امّا موسى بن سعدان: مرحوم نجاشي در مورد موسى بن سعدان مي‌فرمايد: «ضعيف في الحديث…»[8]

.

* مبناي آقاي خويي تا قبل از اواخر عمر شريفشان اين بود كه راوي در سلسله اسناد كامل الزيارت، موثق است و  طبق اين مبنا خيلي از افراد را توثيق كرده است ولي با اين حال، ايشان تا قبل از برگشت از چنين مبنايي، موسي بن سعدان را – با اينكه اسم او در كامل الزيارت آمده  – توثيق ننمودند. ايشان در معجم مي‌فرمايد: «أقول: إن توثيق علي بن إبراهيم (صاحب تفسير قمي) و ابن قولويه يعارضه تضعيف النجاشي المؤيد بتضعيف ابن الغضائري إياه، فيصبح الرجل مجهول الحال فلا يعتد برواياته.»[9]

.

و امّا عبد الله بن القاسم الحضرمي:

.

* مرحوم نجاشي در مورد عبد الله بن القاسم الحضرمي مي‌فرمايد:

«عبد الله بن القاسم الحضرمي المعروف بالبطل كذاب غال يروي عن الغلاة لا خير فيه و لا يعتد بروايته»[10]

.

* مرحوم خويي در مورد ايشان مي‌فرمايد:

« أقول: إن توثيق ابن قولويه عبد الله بن القاسم الحضرمي معارض بتضعيف النجاشي فالرجل لم تثبت وثاقته»[11]

و امّا عبد الكريم بن عمرو الخثعمي

.

در مورد اين شخص بايد يك بحث رجالي مبسوطي بشود. زيرا وي مورد اختلاف است. به معجم[12] مرحوم خويي، مراجعه نماييد.

.

* اكنون كه بحث به اينجا – قتل شيطان – منتهي شد، اشاره‌اي هم به اين موضوع داشته باشيم.

.

.

قتل شيطان

در ارتباط با قتل شيطان روايات متعددي وجود دارد كه به مسائلي از قبيل – پايان سرنوشت شيطان،زمان كشته شدن او (رجعت يا هنگام ظهور)، نوع كشته شدن و كُشنده او – پرداخته و ما بايد چنين رواياتي را بررسي نماييم و شايد بعضي از اين روايات بعضا تعارض بدوي داشته باشد.فعلا بنده به يكي از اين روايات اشاره مي‌كنم و تفصيلش را به بعد موكول مي‌نمايم.

.

روايات سرنوشت شيطان بعد از رجعت:

.

روايت اول:

«… وَ رَوَى السَّيِّدُ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ فِي كِتَابِ الْأَنْوَارِ الْمُضِيئَةِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْإِيَادِيِّ يَرْفَعُهُ إِلَى إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ إِنْظَارِ اللَّهِ تَعَالَى إِبْلِيسَ وَقْتاً مَعْلُوماً ذَكَرَهُ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ  إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ-  قَالَ الْوَقْتُ الْمَعْلُومُ يَوْمُ قِيَامِ الْقَائِمِ فَإِذَا بَعَثَهُ اللَّهُ كَانَ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ جَاءَ إِبْلِيسُ حَتَّى يَجْثُوَ عَلَى رُكْبَتَيْهِ فَيَقُولُ يَا وَيْلَاهُ مِنْ هَذَا الْيَوْمِ فَيَأْخُذُ بِنَاصِيَتِهِ فَيَضْرِبُ عُنُقَهُ فَذَلِكَ يَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ مُنْتَهَى أَجَلِه‏»[13]

سيد على بن عبد الحميد در كتاب «الانوار المضيئة» بسند خود از اسحاق بن عمار نقل ميكند كه از حضرت امام سجاد 7 پرسيدم؛ اينكه خداوند به شيطان فرمود: منتظر «وقت معلوم» باشد. قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ  إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ[14] اين وقت‏ معلوم كى خواهد بود؟ فرمود: روز قيام قائم ماست. وقتى خداوند او را برانگيخته ميكند (و آماده قيام است) در مسجد كوفه است. در آن وقت شيطان در حالى كه با زانوهاى خود راه ميرود، بآنجا مى‏آيد، و ميگويد: اى واى از خطر امروز! قائم پيشانى او را گرفته و گردنش را ميزند. آن موقع روز وقت معلوم است. كه مدت او به آخر ميرسد.

.

* روايت را بهاء الدين نيلى نجفى، على بن عبدالكريم (متوفي: 803 ق) در  منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجّة 7، ‏(ص 203) ذكر مي‌كند وپس از ذكر احمدبن محمد ايادي در سند روايت،آن را به اسحاق بن عمار رفع مي‌دهد.(روايت مرفوعه است) اسحاق بن عمار مي‌گويد: « سَأَلْتُهُ » يعني از امام سجاد7 سوال كردم. آيا اسحاق مي‌تواند از امام زين العابدين7 نقل روايت كند؟ إن‌شاء الله بحث را در جلسه بعد دنبال مي‌كنيم.

.

.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

———————————————————————————————————————————————


[1]. مختصر البصائر، ص115

[2] . سوره نحل:  آيه 50

[3]. الميزان في تفسير القرآن، ج‏19، ص: 108

[4]. سوره ق، آيه 35

[5]. الميزان في تفسير القرآن، ج‏19، ص: 109

[6]. الميزان في تفسير القرآن، ج‏19، ص: 111

[7]. المزار الكبير (لابن المشهدي)؛ ص579

[8]. رجال‏النجاشي ص:  404

[9]. معجم‏رجال‏الحديث ج: 19  ص:  47

[10]. رجال‏النجاشي ص:  226

[11]. معجم‏رجال‏الحديث ج: 10  ص:  285

[12]. معجم‏رجال‏الحديث ج: 10  ص 67.

[13]. منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجّة 7،بهاء الدين نيلى نجفى، على بن عبدالكريم‏،متوفي: 803 ق‏، ص 2و3، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏52، ص: 377، معجم‌الاحاديث المهدي، ج7،ص 285

[14]. سوره حجر، آيه37.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *