بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه.
ابتدایک استدراکی بر روایت دوم داشته باشم.روایت این بود: لیس فیها رایة باهدی من رایة الیمانی.راجع به سند این روایت نظر بنده این نبود که سیف بن عمیرة ضعیف است عرض بنده این بود که نجاشی صحبتی راجع به ایشان نکرده ودرچاپهائی فعلی توثیقی راجع به ایشان نیامده است، وتوثیق را قهپائی نقل می‌کند، بله نجاشی ص190فرموده: عربی کوفی ثقة، واین ثقة را در داخل کروشه قرار داده به این معنا که کلمه ثقة در برخی از نسخه‌ها وجود ندارد.البته مرحوم شیخ طوسی در فهرست به صراحت ایشان را توثیق کرده ومی فرماید: ثقة.اما در مورد بکربن محمد ازدی عباراتی است:
نجاشی در مورد ایشان می‌فرماید: وجه فی هذه الطائفة من بیت جلیل، به نظر من همین برای وثاقتش کافی است.( رجال نجاشي، 109، رقم الترجمه273، بكر بن محمد … .)
مطلبی را علامه حلی از محمد بن عیسی نقل می‌کنند که فرموده: بکر خیّر فاضل، که این مطلب هم برای وثاقت این شخص کافی است، اما نقل این مطلب از جانب علامه حلی در مورد ازدی درحالی است که خود علامه محمد بن عيسي را قبول ندارد، و لذا مي‌گويد: عندي في محمد بن عيسي توقف: ابن أخي سدير الصيرفي… فقال خيّر فاضل و عندی فی محمد بن «عيسي» توقف(خلاصة الاقوال، 1/26، ص80، شماره157.) ، بنابراین ممکن است در مورد بکر یک توقفی وجود داشته باشد که البته به نظرمن سند اشکالی ندارد نه از ناحیه سیف و نه از ناحیه ازدی بلکه مشکل در استناد کتاب ونقل روایت از اثباة الرجعة است، اولین کسی که مدعی شده کتاب پیش من بوده حر عاملی بوده، خب حر عاملی کجا بن شاذان کجا! نمونه این کلام را ما، در مورد کتاب ابن غضائری داریم، اولین کسی که مدعی شدند این کتاب نزد من است ابن طاوس بوده که خود او هم می‌فرماید: لا اضمن صحته، خب ابن طاوس تا ابن غضائری 300سال فاصله است، پس اشکال نسبت به استناد کتاب وطریق شیخ حر است.
روایت سوم را عرض کردیم مشارق انوارالیقین نقل میکند.ابتدامن متن روایت را سپس اشکالات رابیان می‌کنیم، این روایت را مرحوم مجلسی از مشارق الانوار حافظ برسی (بالفتح) نقل می‌کند و مدرک دیگری ندارد.روایت از ص245 شروع می‌شود(فصل (التنبؤ بعلي عليه السلام): وهذا سطيح أيضا قد نطق بالمغيبات، وذكر ملة الإسلام قبل وصولها، وتحدث على حوادث الدهر إلى أيام المهدي علیه السلام، والكتابان مشهوران (1) يتداولهما الملوك والعلماء، ولم يخطئوا في النقل عنهم، فأما أخبار سطيح فقد رواها كعب بن الحارث، قال: إن ذا يزن الملك أرسل إلى سطيح لأمر لا شك فيه، فلما قدم عليه أراد أن يجرب علمه قبل حكمه، فخبأ له دينارا تحت قدمه، ثم أذن له فدخل، فقال له الملك: ما خبأت لك يا سطيح؟ فقال سطيح: حلفت بالبيت والحرم، والحجر الأصم، والليل إذا أظلم، والصبح إذا تبسم، وكل فصيح وأبكم، لقد خبأت لي دينارا بين النعل والقدم، فقال الملك: من أين علمك هذا يا سطيح؟ فقال: من قبل أخ لي جني ينزل معي إذا نزلت، فقال الملك: أخبرني عما يكون في الدهر؟ فقال سطيح: إذا غارت الأخيار، وغازت الأشرار، وكذب بالأقدار، وحمل المال بالأوقار، وخشعت الأبصار لحامل الأوزار، وقطعت الأرحام، وظهر الطعام لمستحلي الحرام في حرمة الإسلام، واختلفت الكلمة، و فرت الذمة، وقلت الحرمة، وذلك منذ طلوع الكوكب، الذي يفزع العرب، وله شبه الذنب، فهناك تنقطع الأمطار، ثم يقبل البرر (الهزبرخ) بالرايات الصفر على البرازين البتر، حتى ينزلوا مصر، فيخرج رجل من ولد صخر، فيبدل الرايات السود بالحمر، فيبيح المحرمات، ويترك النساء بالثدايا معلقات، وهو صاحب نهب الكوفة، قرب بيضاء الساق مكشوفة، على الطريق مردوفة، بها الخيل محفوفة، قد قتل زوجها، وكثر عجزها، واستحل فرجها، فعندها يظهر ابن النبي المهدي، وذلك إذا قتل المظلوم بيثرب وابن عمه في الحرم، وظهر الخفي فوافق الوسمي، فعند ذلك يقبل المشوم بجمعه المظلوم، فيطاهي الروم ويقتل القروم، فعندها ينكسف كسوف إذا جاءت الزخوف وصف الصفوف، ثم يخرج ملك من اليمن من صنعاء وعدن أبيض كالشطن، اسمه حسين أو حسن، فيذهب بخروجه غمر الفتن، فهناك يظهر مباركا زكيا، وهاديا مهديا، وسيدا علويا، فيفرح الناس إذا أتاهم بمن الله الذي هداهم، فيكشف بنوره الظلماء، ويظهر به الحق بعد الخفاء، ويفرق الأموال في الناس بالسواء، ويغمد السيف فلا يسفك الدماء، ويعيش الناس في البشر والهناء، ويغسل بماء عدله عين الدهر من القذى، ويرد الحق على أهل القرى، ويكثر في الناس الضيافة والقرى، ويرفع بعدله الغواية والعمى، كأنه كان غبارا فانجلى، فيملأ الأرض قسطا وعدلا، والأيام حبا، وهو علم الساعة بلا امتراء (1). هذا كلام سطيح وإخباره بالغيب في قديم الأيام، وليس بنبي ولا إمام، وأنت بالمرصاد في تكذيب أحاديث علي وعترته، تكذب ما نطقوا به من الغيب. مشارق الأنوار، ص245.): هذا سطیح قد نطق بالمغیبات و ذکرملة الاسلام قبل وصولها وتحدث عن حوادث الدهر الی ایام المهدی علیه السلام، والکتابان مشهوران یتداولهما الملوک والعلماء، این کتاب نزد پادشاهان وعلماست، ولم یُخطَّئوا فی النقل عنهم، کسی تخطئه نکرده ونگفته غلط است.اما اخبار سطیح را کعب بن حارث نقل می‌کند که ان ذا بزن الملک، پادشاهی به نام ذایزن بود که فرستاد دنبال سطیح، لامر لا شک فیه فلما قدم، زمانی که آمدپادشاه خواست ابتدائا او را آزمایش کند، دیناری زیر پایش قرار داد، خبّاً دینارا تحت قدمه ثم اذن له، سپس از او پرسید: ماخبات لک؟ من چه چیزی برای تو مخفی کرده ام؟ سطیح گفت: قسم می‌خورم که لقد خبأت لي دينارا بين النعل والقدم، ملک گفت: از کجا این علم را آورده ای؟ درجواب گفت: من این علم را از طریق جنی که بر من نازل می‌شود می‌گیرم.حال با اين وجود ما می‌توانیم اخبار یمانی را از سطیحی بگیریم که معلوماتش از طریق جن به دست آمده است؟ پادشاه از سطیح خواست از اخباری که در آینده اتفاق می‌افتد خبر دهد، او هم شروع کرد به بیان برخی مسائل: فقال سطيح: إذا غارت الأخيار، وغازت الأشرار، وكذب بالأقدار، وحمل المال بالأوقار، وخشعت الأبصار لحامل الأوزار، وقطعت الأرحام،…فيخرج رجل من ولد صخر، ولد صخر اشاره به سفیانی است، فيبدل الرايات السود بالحمر، فيبيح المحرمات، ويترك النساء بالثدايا معلقات، زنان را از سینه هاشان آویزان می‌کنند، وهو صاحب نهب الكوفة، کوفه را غارت می‌کنند، قرب بيضاء الساق مكشوفة، از نوامیس کشف حجاب می‌کنند، على الطريق مردوفة، بها الخيل محفوفة، قد قتل زوجها، وكثر عجزها، واستحل فرجها، فعندها يظهر ابن النبي المهدي علیه السلام، در یک چنین موقعیتی حضرت مهدی آل محمد علیهم السلام ظهور می‌کند.البته در بعضی از نسخه ها، فعندها عین النبی المهدی علیه السلام دارد، پس هیچ ربطی به حضرت مهدی علیه السلام ندارد، پس همه این حوادث قبل از بعثت است وربطی به یمانی وحوادث آخرالزمان ندارد، حالا ما طبق همین نسخه پیش می‌رویم.خب امام زمان علیه السلام کی ظهور می‌کند، اذا قتل المظلوم بیثرب، حسنی است؟ نفس زکیه است؟ وابن عمه فی الحرم وظهر الخفی فوافق الوسمي، فعند ذلك يقبل المشوم بجمعه المظلوم، فنطاهي الروم ويقتل القروم، فعندها ينكسف كسوف إذا جاء الزحوف وصّف الصفوف، ثم يخرج، دقت کنید، ملك من اليمن من صنعاء این ویژگی های یمانی را از این نص می‌گیرند،وعدن أبيض كالشطن، اوسفید است همانند شطن، من شطن را مراجعه کردم اصلا مناسبت با این بحث ندارد، سه تفسیر شده که هیچ کدام ربطی به بحث ندارد، ببینید:
الشطن: اذا دخلوا الی شیاطینهم‌ای مردتهم من الشطن وهو البعد، پس یکی از معانی شطن دوری است.
الشطن: الجبل الطویل المطرد
الشطن: الاشطان جمع الشطن وهو الحبل
مراجعه کنید مجمع البحرین.هیچ کجا ندارد که شطن به معنای پنبه سفید باشد، کالقطن اگر باشد صحیح است اما شطن دارد.خلاصه شطن مدح نیست.درادامه می‌گوید: اسمه حسین او حسن اینهائی که می‌گویند اسم یمانی حسن است یا حسین به این روایت استناد می‌کنند.فيذهب بخروجه غمر الفتن، فهناك يظهر مباركا زكيا، آیا خودش زکی ومبارک است یا امام زمان علیه السلام؟ وهاديا مهديا، وسيدا علويا، فيفرح الناس إذا أتاهم بمن الله الذي هداهم، فيكشف بنوره الظلماء، ويظهر به الحق بعد الخفاء، ويفرق الأموال في الناس بالسواء، ويغمد السيف فلا يسفك الدماء، ويعيش الناس في البشر والهناء، ويغسل بماء عدله عين الدهر من القذى،یرد الحق علی اهل القری، ويكثر في الناس الضيافة والقرى، ويرفع بعدله الغواية والعمى، كأنه كان غبارا فانجلى، فيملأ الأرض قسطا وعدلا، والأيام حبا، وهو علم الساعة بلا امتراء.مطلب این بود که عرض کردیم، از این متن چه استفاده می‌شود؟ این مواصفات مربوط به ابن النبی المهدی علیه السلام است که هیچ مدحی برای خودش نیست؟ فیذهب بخروجه، خروج کی یمانی؟ پس نقش مهدی علیه السلام چه می‌شود؟ پس در ارتباط با حضرت مهدی علیه السلام است، پس در این صورت مدحی نسبت به یمانی ندارد.
پس اشکال اول مربوط به متن است واینکه مثبت بودن یمانی از این روایات قابل استفاده نیست.
اشکال دوم: این کتاب ومولف آن چه مقدار اعتبار دارد؟ در دوجای بحار مرحوم مجلسی نظرنهائی خودرا نسبت به این کتاب فرموده است:
1.ایشان درمقدمه ج1ص10 می‌فرماید: كتاب مشارق الأنوار و كتاب الألفين للحافظ رجب البرسي و لا أعتمد على ما يتفرد بنقله، روایت رااگرتنها نقل کرده باشد به آن اعتماد نمی‌کنم، لاشتمال كتابيه على ما يوهم الخبط و الخلط و الارتفاع، اشاره به غلو است، و إنما أخرجنا منهما ما يوافق الأخبار المأخوذة من الأصول المعتبرة.( بحارالانوار، 1/10 ـ البته مرحوم اميني بر او اعتماد مي‌كند، الغدير، ج7، ص33.9)
2.مرحوم مجلسی درج42ص300 راجع به شهادت حضرت علی علیه السلام دو قصه(روايت اول اينست: روى البرسي في مشارق الأنوار عن محدثي أهل الكوفة أن أمير المؤمنين ع لما حمله الحسن و الحسين ع على سريره إلى مكان البئر المختلف فيه إلى نجف الكوفة وجدوا فارسا يتضوع منه رائحة المسك فسلم عليهما ثم قال للحسن ع أنت الحسن بن علي رضيع الوحي و التنزيل و فطيم العلم و الشرف الجليل خليفة أمير المؤمنين و سيد الوصيين قال نعم قال و هذا الحسين بن أمير المؤمنين و سيد الوصيين سبط الرحمة و رضيع العصمة و ربيب الحكمة و والد الأئمة قال نعم قال سلماه إلي و امضيا في دعة الله فقال له الحسن ع إنه أوصى إلينا أن لا نسلم إلا إلى أحد رجلين جبرئيل أو الخضر فمن أنت منهما فكشف النقاب‏ فإذا هو أمير المؤمنين ع ثم قال للحسن ع يا أبا محمد إنه لا تموت نفس إلا و يشهدها أ فما يشهد جسده. روايت دوم اينست: قال و روي عن الحسن بن علي ع أن أمير المؤمنين قال للحسن و الحسين ع إذا وضعتماني في الضريح فصليا ركعتين قبل أن تُهيلا علي التراب و انظرا ما يكون فلما وضعاه في الضريح المقدس فعلا ما أمرا به و نظرا و إذا الضريح مغطى بثوب من سندس فكشف الحسن ع مما يلي وجه أمير المؤمنين فوجد رسول الله ص و آدم و إبراهيم يتحدثون مع أمير المؤمنين ع و كشف الحسين مما يلي رجليه فوجد الزهراء و حواء و مريم و آسية عليهن السلام ينحن على أمير المؤمنين ع و يندبنه.) از کتاب حافظ رجب نقل کرده می‌فرماید: بيان، لم أر هذين الخبرين إلا من طريق البرسي و لا أعتمد على ما يتفرد بنقله و لا أردهما لورود الأخبار الكثيرة الدالة على ظهورهم بعد موتهم في أجسادهم المثالية و قد مرت في كتاب المعاد و كتاب الإمامة.
پس اشکال دوم راجع به استناد کتاب مشارق است.حرعاملی در مورد این کتاب می‌فرماید: ان فیه افراطاً وربما نسب الی الغلو(الذريعة ج21ص34)
متاخرین معمولا آنرا رد می‌کنند، البته علامه امینی اشکالات در مورد این کتاب که شش اشکال است را مطرح کرده وجواب می‌دهد.پس نسبت به کتاب ومولف این اشکال هست.
سوال: اگرکتاب مشارق از اعتبار کافی برخوردارنیست پس چگونه مرحوم مجلسی این روایت را از آنجا نقل کرده است؟ جواب: ایشان این مطلب را به عنوان روایت نیاورده بلکه به عنوان نوادر روایات ائمه علیهم السلام، راجع به حضرت مهدی علیه السلام تا امام عسکری علیه السلام می‌آورد.علامه درجای دیگری اشاره به این نکته کرده، ایشان درج51 باب 11ص163می فرماید: نادرفیما اخبربه الکهنة واضرابهم وما وجد من ذلک مکتوبا فی الالواح والصخور، پس ایشان این مطلب را به عنوان نوادرمی آورد همانند: قصه جزیره خضراء که ایشان درباب نوادر این جریان را نقل می‌کندآنهم نه به عنوان روایت.
اشکال سوم: شخصی که این روایت را نقل می‌کندکعب بن حارث است، ما هرچه راجع به او جستجو کردیم نه در کتب شیعه ونه درکتب اهل سنت مطلبی راجع به او نیافتیم، لذا او مجهول است.از طرفی سطیح را نیز بررسی کردیم که با جنیان ارتباط داشته است.البته ما می‌توانیم این متن را به عنوان موید بیاوریم به شرطی که روایات صحیحی درمدح یمانی وجود داشته باشد.والسلام علیکم ورحمة الله.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *