اشاره:
در این بحث، ابتدا به اهمیت عدل و عدالت گستری پرداخته شد و این که ملتی که از امام عادل پیروی نکند به دین خدا پایبند نبوده، و اگر پیروی کند، آن ملت اگر گناهکار هم باشد مورد عفو خداوند قرار می گیرد. سپس به سیره حضرت مهدی(عج) و این که شیوه ایشان همان شیوه جدّ بزرگوارشان پیامبر و علی است که به عدالت رفتار می کردند و روایاتی در این باره آورده شده و یکی از رموز تأخیر حکومت امام زمان را همین قرار داده که برای مدعیان اجرای عدالت ثابت شود هرگز توان اجرای آن را ندارند. سپس به شش مورد از جلوه های عدالت مهدوی پرداخته شده.
1ـ بازستانی حقوق تضییع شده که به سه روایت از امام باقر و جعفر بن یسار و علی بن عقبه اشاره و مورد بررسی سندی قرار گرفته.
2ـ واگذاری دائره مطاف به کسانی که طواف واجب به گردن دارند، و این روایت شرحاً مورد بررسی سندی قرار گرفته و طریق آن مردود ولی طریق دیگری داشته که به آن اشاره و مورد تأیید قرار گرفت.
3ـ اغماض از سوابق بعضی از مجرمان: در این مورد به روایتی از امام باقر اشاره و پس از بررسی سند و برداشت فقهی به قاعده الاسلام یجب ما قبله اشاره و از آن استفاده شده، که البته مورد تأمل است هر چند مرحوم مجلسی بدان اشاره کرد.
4ـ تخریب و شکافتن سقف مساجد و برداشتن آن: و در این مورد به روایت امام صادق اشاره و سند آن مشکل خاصی نداشت و به قصه الحدیث و برداشت فقهی از آن اشاره گردید.
5ـ برخورد با زخارف و مساجد و تصاویر در آن: و به روایتی از امام باقر اشاره که جداً مورد ضعف سندی قرار گرفت.
6ـ به زانو درآوردن حکومت جباران: که شاید در سرلوحه برنامه های حکومت عدالت مهدوی همین باشد و در اینجا به روایتی از اهل سنت اشاره گردید که از نظر آنان صحیح السند و از نظر ما مطابق ـ مگر در جمله ای ـ با روایت است و بالاخره به شش مورد از جلوه های عدالت مهدوی اشاره و مورد بحث سندی و دلالی و قصه الحدیث و برداشت های فقهی شده است.
شکی نیست که بسط عدل و گسترش عدالت و محو ظلم و بیدادگری در سرلوحة برنامه های حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) قرار دارد.
(( یملأ الارض عدلاً کما ملئت ظلماً و جورا)).
سیره و روش حضرت مهدی(عج) همان روش جد بزرگوارش نبی اکرم(ص) است؛ (( یسیر بسیرة جده))، پر واضح است که سیره پیامبر اسلام(ص) برقراری عدل و داد بود. حضرت علی(ع) فرمود:
(( سیرته بالعدل و حکمه الحق؛[1] سیاست و راه و روش او به عدالت و حکم و فرمان او حق است)).
آری، عدالت حقیقتی است که بشر (وجدان های آگاه بشریت) همیشه خواهان آن بوده و در راه رسیدن به آن، بهای سنگینی پرداخته و می پردازد؛ چون آن را از آب گواراتر و از شهد شیرین تر می داند. از امام صادق(ع) نقل شده است:
(( العدل احلی من الماء یصیبه الظمآن…[2]؛ عدالت شیرین تر از آب زلالی است که تشنه لب به آن دست یابد)).
و در روایتی دیگر فرمود:
(( العدل احلی من الشهد…؛[3] عدالت شیرین تر از شهد است.))
رهبری امام عادل، تا آن حد مورد اهمیت شرع است که دیانت و دین داری مردم بدون پیروی از امام عادل دیانت شمرده نشده است: (( لادین لمن دان الله بغیر امام عادل)).[4]
در مقابل، هر امت و ملتی که از امام عادل پیروی کند، مورد عفو و غفران خداوند قرار می گیرد، هرچند لغزش هایی هم از آنان سر زند.
از امام باقر(ع) نقل شده است خداوند در حدیث قدسی فرموده:
لأعفونّ عن کل رعیَّة اطاعت کل امام عادل من الله و ان کانت الرعیة ظالمة مسیئة.[5]
و در روایت دیگر می فرماید: (( اِنَّ الایمان بُنی علی … العدل؛[6] ایمان بر عدالت و … بنا شده است)).
لذا در سرلوحه ادعیه برای امام زمان(عج)، دعا برای برپایی عدالت است: (( اظهر به العدل و أیّدهُ بالنصر)).[7]
در روایات دیگری، به هنگام توصیف و بیان ویژگی های حضرت، از ایشان به عنوان گسترش دهنده عدالت توصیف می شود. امیرمؤمنان(ع) می فرماید: (( القائم بالحق…، الباسط للعدل؛[8] قیام کننده به حق و گسترش دهنده عدالت است)).
و در خطبه ای دیگر فرمود:
…لیعزلنّ عنکم أمراءَ الجور و لیطهرنَّ الارض من کل غاش، و لیعملنَّ بالعدل، ولیقومنَّ فیکم بالقسطاس المستقیم ولیتمنینّ اَحیاؤکم رجعة الکرَّة عما قلیل فتعیشوا اذن، فان ذلک کائن… .[9]
به طور حتم او (مهدی) فرمان روایان ظالم و جائر را بر کنار می زند و زمین را از گمراه کنندگان و خدعه کاران پاک می گرداند و به عدالت رفتار می کند و ترازوی عدل را برقرار می کند و زندگان آرزوی رجعت و بازگشت مردگان خود را دارند…
و در حدیث دیگری، پیامبر اکرم(ص) در مقام توصیف حضرت مهدی(ع) می فرماید:
(( فهو امام تقی، نقی، سار مرضی هادی مهدی یحکم بالعدل و یأمر به)).[10]
هموست امام، پاک و منزه، مورد سرور و خوشرویی و رضایت مردم. اوست هدایت کننده و هدایت شده. به عدالت حکم می کند و بدان امر می کند.
حکمت به تأخیر افتادن حکومت ـ یا شاید حکمت و یا یکی از علل تاخیر حکومت ـ حضرت مهدی(ع)، روی کار آمدن مدعیان گسترش عدالت است که هرکس مدعی است که توان اجرا و گسترش دامنة عدالت در جهان را دارد، پیش قدم شود تا اگر عدالت واقعی ظهور کرد، کسی مدعی نباشد. ما هم اگر زمام حکومت را به دست می گرفتیم، چنین می کردیم.
امام صادق(ع) می فرماید:
ما یکون هذا الامر حتی لا یبقی صنف من الناس الا [قد] ولّوا علی الناس حتی لایقول [قائل]: انّا لو ولیّنا لعدلنا، ثمّ یقوم القائم بالحقّ و العدل.[11]
حکومت حضرت مهدی به پا نمی شود، مگر آن که هیچ حزب و گروه و صنفی از مردم نماند، الا این که بر سر کار آیند، تا هنگامی که حکومت ما روی کار آید، کسی (حزبی) ادعا نکند که اگر ما هم روی کار می آمدیم، به عدالت رفتار می کردیم. سپس حضرت قائم(ع) به حق و عدالت قیام می کند.
در روایت دیگری از امام صادق(ع)، در مقام توصیف حضرت امام مهدی(عج) می فرماید:
… و الله إنی لأعرفه باسمه و اسم أبیه، … القائد العادل، الحافظ لما استودع، یملأها عدلاً و قسطاً کما ملأها الفجار جوراً و ظلماً.
به خدا سوگند، من او را به نام و نام پدر… می شناسم. هموست رهبری عادل، حافظ و امانت دار آن چه به او سپرده شده، پس او زمین را پر از عدالت و قسط می کند، هم چنان که فاجران آن را پر از ظلم و بیداد کردند. [12]
امام رضا(ع) در مقام توصیف حکومت حضرت مهدی(عج) می فرماید:
… فاذا خرج اشرقت الارض بنور ربها و وضع میزان العدل بین الناس فلا یظلم احد احدا… .[13]
هنگامی که حضرت مهدی(ع) ظهور می کند، زمین به نور خداوند نورانی و روشن می گردد و میزان عدالت را برقرار و احدی به دیگری ظلم نمی کند.
جلوه هایی از عدالت مهدوی
1. بازستانی حقوق تضییع شده
الف. امام باقر(ع) فرمود:
(( و یخرج المهدی … فلا یترک … و لا مظلمة لأَحد من الناس الا ردّها)).[14]
پس از ظهور مهدی(ع)، هیچ حقی از کسی بر عهده دیگری نمی ماند، مگر آن که حضرت آن را باز می ستاند و به صاحب حق می دهد.
بررسی سند
این روایت در تفسیر محمد بن مسعود عیاشی ذکر شده و مؤلف آن، هرچند جزء اساتید و مشایخ مرحوم کشی و جزء طبقه و معاصر مرحوم کلینی است و در وثاقت او تردیدی نیست، متأسفانه سلسله سند روایات این تفسیر به وسیله نسخه نویسان و برای رعایت اختصار، حذف شده. لذا از نظر سند مورد تأمل است.[15]
با این همه، مضمون آن به قدری مسلّم و قطعی است که ما را از مبحث سندی بی نیاز می کند.
ب. عن جعفر بن یسار الشامی، قال:
یبلغ من ردّ المهدی المظالم حتّی لو کان تحت ضرس انسان شییء انتزعه حتی یَرُدّه… .[16]
مقدار و حدود پس گیری حق از بین رفته (( در روزگار مهدی)) بدان اندازه است که اگر حقی از کسی در زیر دندان دیگری باشد، حضرت آن را باز می ستاند و به صاحبش باز می گرداند[17].
البته این گونه رفتار و برخورد با متجاوز در بازپس گیری حقوق مردم شایسته دادگاهی است که در رأس حکومت، پیشوایی چون حضرت مهدی(ع) و قاضیان آن، کسانی همانند سلمان و مالک اشتر… باشند.
در چنین شرایطی، هیچ نگرانی وجود ندارد و کسی ترس از میان رفتن و پایمال شدن حقوق خود را ندارد.
بررسی سند
البته این متن، حدیث و نص روایتی نیست؛ بلکه برداشت جعفر بن یسار شامی است. نام چنین فردی در کتاب های رجالی فریقین نیامده و به اصطلاح، مهمل است. این متن نیز از کتاب فتن نعیم ابن حماد (متوفای 228 هـ . ق) نقل شده است. هرچند این شخص نزد اهل سنت معتبر و موثق است، متهم به روایت از غیرثقات می باشد[18] و به گفته ذهبی، اعتمادی به روایات او نیست.[19]
در کتاب های رجالی ما هم نامی از او به میان نیامده است؛ ولی کثرت نقل ابن طاووس در کتاب ملاحم از او را بعضی از علمای ما دلیل اعتماد و قبول او به وسیلة ابن طاووس دانسته اند.[20]
ج. روی علی بن عقبه، عن ابیه، قال:
اذا قام القائم(عج) حکم بالعدل و ارتفع فی ایامه الجور و آمنت به السبل و اخرجت الارض برکاتها و ردّ کل حق الی اهله… ثم قال: ان دولتنا آخر الدول، و لم یبق اهل بیت لهم دولة الا ملکوا قبلنا لئلا یقولوا اذا رأوا سیرتنا اذا ملکنا سرنا بمثل سیرة هؤلاء…[21]
هنگامی که حضرت قائم(عج) قیام کند، به عدالت حکم می کند و در ایام حکومت ایشان ظلم و جور برداشته می شود و راه ها امنیت می یابد و زمین برکات خود را از درون به بیرون می آورد. و حقوق ]تضییع شده[ مردم را به صاحبان آن باز می گرداند و هیچ خاندانی (حزب و گروه و تشکلی) نمی ماند، مگر این که پیش از حکومت ما روی کار آمده و زمام امور را به دست بگیرند ] یعنی در معرض امتحان و محک قرار خواهند گرفت[ تا هنگامی که روش و سیرة حکومت ما را دیدند، مدعی نشوند که اگر ما هم زمامدار می شدیم، چنین روش و رفتاری را داشتیم.
بررسی سند:
ظاهراً، و با نگاه نخست، این مطالب گفته عقبه است و روایت نیست؛ اما از ذیل آن چنین به دست می آید که حدیث و گفته معصوم است، (( إنَّ دولتنا آخرالدول)). ولی معلوم نیست از کدامین معصوم نقل کرده است. اما با توجه به وثاقت علی بن عقبه و کثرت روایات او در کتب أربعه و از اصحاب سه یا چهار معصوم (امام باقر و امام صادق و امام کاظم:)[22] بودن و داشتن کتابی که روایات معصومین در آن ثبت شده است، همچنین با توجه به این که این متن را از پدرش عقبة بن خالد نقل می کند و او هم جزء یاران امام صادق(ع) است و کتابی هم که حاوی روایات ائمه: است را دارد،[23] می توان چنین استظهار کرد که این متن کلام امام صادق(ع) است. ولی بحث در اعتبار و وثاقت عقبة بن خالد است. این شخص توثیقی ندارد. آری، روایاتی از امام صادق(ع) در مدح و ستایش وارد شده است؛ هم چون:
1ـ (( رحمکم الله من اهل البیت، خدا شما ـ خاندان ـ را رحمت کند)).
2ـ (( مرحباً مرحباً بکم، به شما خوش آمد می گویم)).
3ـ (( یا عقبة، لایقبل الله من العباد یوم القیامة الا هذا الامر الذی انتم علیه…؛[24] ای عقبه، خداوند در روز قیامت از بندگان خود هیچ راهی را نمی پذیرد مگر آنچه را که شما بر آن هستید…)).
ولی این روایات یا از نظر سند مورد اشکال است، همانند دوم و سوم و یا این که دلالت بر وثاقت ندارد؛ بلکه حداکثر دلالت بر مدح دارد و لذا بعضی او را مجهول دانسته اند.
بعضی دیگر، همچو مرحوم مامقانی آن را جزء حسان، بلکه ثقات شمرده اند.[25] البته کثرت روایات او در کتب اربعه ـ که بیش از پنجاه[26] روایت است ـ شاهدی بر حسن حال اوست. با این همه، اشکال مرسل بودن روایت به حال خود باقی است؛ چون طریق شیخ مفید به علی بن عقبة روشن نیست.
با تمامی این اشکالات، قوت متن و مضمون به حدی است که قطع به صدور آن از معصوم داریم و ما را از بررسی سند بی نیاز می کند.
2. واگذاری دائره مطاف
الکلینی، محمد بن یحیی و غیره عن احمد بن محمد بن هلال، عن احمد بن محمد، عن رجل عن ابی عبدالله(ع):
اول ما یظهرالقائم من العدل ان ینادی منادیه: ان یسلم صاحب النافلة لصاحب الفریضة الحجر الاسود و الطواف.[27]
نخستین چیزی که از عدالت حضرت قائم(ع) آشکار می شود، این است که اعلام می کند: کسانی که حج یا مناسک مستحب به جا می آورند و حجرالاسود را استلام می کنند و طواف مستحبی انجام می دهند، آن را ـ مطاف و حجرالاسود ـ را به کسانی که حج واجب دارند واگذار کنند.
بررسی سند
این حدیث از دو نظر مورد اشکال سندی است: 1. مرسل است: (( عن رجل))؛ 2. در طریق آن احمد بن هلال العبرتائی است که مورد تأمل است؛ زیرا طبق نقل نجاشی، روایاتی در مذمت او از امام حسن عسکری(ع) وارد شده و به نقل شیخ طوسی در کتاب اختیار معرفة الرجال: (( کان غالیا متهماً فی دینه؛ جزء غلات، و دین و مذهب او مورد سؤال است)).
و در کتاب تهذیب، باب الوصیة لأهل الضلال فرموده: (( مشهور بالغلو و اللعنة و ما یختص بروایته (( لانعمل علیه))[28]؛ یعنی مشهور به غلو و لعن است و روایاتی را که منحصراً او نقل می کند بدان عمل نمی کنیم)).
در استبصار نیز در باب ما یجوز شهادة النساء فیه فرموده: (( ضعیف فاسد المذهب لایلتفت الی حدیثه فیما یختص بنقله[29]؛ ضعیف و از نظر مذهب فاسد است و به روایاتی که منحصراً او نقل می کند اعتنا نمی شود)).
نجاشی فرموده: احمد بن هلال جزء کسانی است که محمد بن الحسن بن الولید او را از مرویات محمد بن احمد بن یحیی استثنا کرده است.
و به تبع ابن الولید مرحوم صدوق نیز احمد بن هلال را استثنا کرده است؛ یعنی به روایات او عمل نکرده است.
مرحوم علامه حلی، پس از این که او را در قسم دوم از کتاب رجالی خود آورده ـ و این به معنای ضعیف شمردن اوست ـ می فرماید: (( روایات او از نظر من مورد قبول نیست)).
مرحوم صدوق در کمال الدین، در بحث پاسخ به شبهات زیدیه، به نقل از سعدبن عبدالله (اشعری) فرموده:
ما رأینا و لاسمعنا بمتشیع رجع عن تشیعه الی النصب الا احمد بن هلال، و کانوا یقولون: ان ما تفرّد بروایته احمد بن هلال، فلایجوز استعماله.[30]
ندیدیم و نه شنیدیم که شخصی ـ متشیع ـ پیرو مذهب اهل بیت، از مذهب خود به نصب و دشمنی و عداوت با اهل بیت برگردد، مگر احمد بن هلال. محدثان می گفتند: روایاتی را که احمد بن هلال منحصراً نقل می کند، عمل به آن روایات جایز نیست.
قول به تفصیل: البته در مقابل، قول دیگری است که در آن، بین روایاتی را که پیش از انحراف نقل کرده و روایات پس از انحراف تفاوت قائل شده، دسته اول را مورد عمل و اعتبار و دسته دوم را مورد رد کرده است.
این قول، مبنای شیخ طوسی در کتاب (( عدة الاصول)) است که در بحث خبر واحد، این تفصیل را داده و فرموده: (( بین ما یرویه حال استقامته و ما یرویه حال خطاءه)).
مرحوم خویی این تفصیل را التزام طوسی به وثاقت او می داند؛ چون اگر او ثقه نباشد، روایات او در حال استقامت و عدم انحراف نیز مردود است.
تفصیل دیگر: ابن الغضائری بین روایات او از حسن بن محبوب و ابن ابی عمیر و دیگر روایات تفصیل داده و آن دو دسته از روایات را پذیرفته است؛ چون کتاب مشیخة ابن محبوب و نوادر ابن ابی عمیر را بسیاری از محدثان شنیده و بر آن اعتماد کرده اند. مرحوم خویی سخن ابن الغضائری را تفصیل جدیدی نمی داند و آن را به تفصیل شیخ طوسی باز می گرداند. چون در غیر این صورت، خواه ثقه باشد و یا نباشد، فرق گذاشتن بین روایات او از کتاب ابن محبوب و ابن ابی عمیر و غیره چه دلیلی دارد؟[31]
نظر مرحوم خویی: ایشان با پذیرفتن این که او فاسدالعقیده است، او را ثقه می داند و فساد عقیدة او را در صحت روایات مؤثر نمی داند و فرموده:
لاینبغی الاشکال فی فساد الرجل من جهة عقیدته بل لایبعد إستفادة انه لم یکن یتدین بشیء، و من ثمَّ کان یظهر الغلو مرة والنصب اخری و مع ذلک لایهمّنا اثبات ذلک اذ لا أثر لفساد العقیدة او العمل، فی سقوط الروایة عن الحجیة بعد وثاقة الراوی، والذی یظهر من کلام النجاشی: (( صالح الروایة)) انه فی نفسه ثقة…
فالمحتمل: ان الظاهر ان احمد بن هلال ثقة، غایة الامر انه کان فاسد العقیدة و فساد العقیدة لایضر بصحة روایاته، علی ما نراه من حجّیة خبرالثقة مطلقاً.
سزاوار نیست که در فساد عقیدة او اشکال و تردید شود؛ بلکه هیچ بعید نیست که از روایات چنین استفاده شود که او به هیچ چیز پایبند نبود. لذا گاهی اظهار غلو و گاهی اظهار نصب و دشمنی با اهل بیت: می کرد. با این همه، برای ما اثبات این معنی مهم نیست؛ چون به نظر ما، پس از اثبات وثاقت او، تأثیری در سقوط روایت او از حجیت ندارد و از کلام نجاشی نیز چنین استفاده می شود که او موثق است…
و خلاصه بحث این که او ظاهراً ثقه است. هرچند از نظر عقیده فاسد است؛ ولی (فساد عقیدة او) ضرری به صحت روایات او نمی زند.
ملاحظه: البته فرمایش ایشان خالی از مناقشه و اشکال نیست؛ زیرا اگر آن روایتی که فساد عقیده او را ثابت می کند، از نظر مرحوم خویی صحیح و معتبر باشد، مضمون آن منتهای بی اعتباری احمد بن هلال است و هرگز نمی توان با توجه به این روایت، میان فساد عقیده و عدم اعتبار گفته و روایات او تفکیک قائل شد. در روایت چنین آمده:
(( احذروا الصوفی المتصنع؛ از این صوفی ظاهرساز بپرهیزید و برحذر باشید)).
و باز امام فرموده: لاغفرالله له ذنبه و لا اقاله عثرته یداخل فی امرنا، بلا اذن منا و لارضی یستبد برأیه… لایمضی من امرنا ایاه، إلاّ بما یهواه و یریده ارداه الله بذلک فی نار جهنم.
خداوند او را نیامرزد و لغزش هایش را نبخشد. او در کارهایمان بدون اذن و رضایت ما دخالت می کند و استبداد به رأی دارد… کارهای ما را تا آن جا که با هوا و هوس خود می سازد انجام می دهد. هر آن چه که خود دلش می خواهد به جا می آورد. امیدوارم خداوند او را به آتش جهنم بیندازد.
باز می فرماید: (( لارحمه الله؛ خدا او را مورد رحمت خود قرار ندهد)). نفرین کردیم. خداوند او را نابود کرد. ما از او بیزار هستیم.[32]
خلاصه با این همه لعن و نفرین و مذمت و تقبیح، جایی برای توثیق و قبول روایات او نمی ماند… پس این طریق مردود است.
طریق دوم: این روایت را مرحوم صدوق در من لایحضره الفقیه مرسلاً و بدون ذکر سند آورده و فرموده: قال الصادق(ع): (( …))[33]
و به گفته علمای ما، همانند فاضل تفرشی و شیخ بهایی و شیخ سلیمان ماحوزی در (( بلغة المحدثین))[34] و علامه حلی در (( مختلف الشیعة)) و شهید اول در (( شرح ارشاد)) و محقق داماد، (( مراسیل صدوق در من لایحضره الفقیه که بیش از ثلث کتاب را تشکیل می دهد، دست کمی از مسانید یا از مراسیل ابن ابی عمیر ندارد.))[35]
طبق این مبنا، این روایت هیچ اشکال سندی ندارد و مورد اعتبار است؛ چون مرحوم صدوق بدون هیچ تردیدی روایت را به معصوم نسبت داده است.
برداشت فقهی
از این روایت برداشت های فقهی شده و در پاره ای از موارد، از قبیل استحباب عدم مزاحمت طواف مستحب کننده برای کسی که طواف واجب انجام می دهد، به این روایت استناد شده است.
الف. مرحوم مجلسی اول:
ویدل علی استحباب عدم مزاحمة من یطوف مستحباً لمن یطوف واجباً فی استلام الحجر و فی اصل الطواف اذا کان الطائف کثیراً.[36]
این روایت دلالت دارد بر این که مستحب است عدم ایجاد مزاحمت طواف کننده مستحب برای طواف کننده واجب، در اصل طواف و در استلام حجرالاسود در صورتی که طواف کنندگان بسیار باشند.
ب. مرحوم مجلسی دوم: (( والطواف: ای سائر آداب الطواف او المطاف: اذا ضاق عن الطائفین؛[37] مراد از طواف در این روایت سائر آداب طواف است و شاید مراد مطاف باشد))؛ یعنی مستحب است که مطاف ـ محل طواف ـ را به بجاآورندگان طواف واجب واگذارد. البته در صورتی که جمعیت انبوه باشد.
3. اغماض از سوابق بعضی از مجرمان:
شیخ طوسی فرموده:
محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن الحسین بن ابی الخطاب عن جعفر بن بشیر و محمد بن عبدالله بن هلال، عن العلاء بن رزین القلأ عن محمد بن مسلم قال: سألت اباجعفر(ع) عن القائم ـ (عج) ـ اذا قام بأی سیرة یسیر فی الناس؟ فقال: بسیرة ما سار به رسول الله حتی یظهر الاسلام، قلت: و ما کانت سیرة رسول الله(ص)؟ قال: ابطل ما کان فی الجاهلیة، واستقبل الناس بالعدل و کذلک القائم(عج) اذا قام یبطل ما کان فی الهدنة مما کان فی ایدی الناس و یستقبل بهم العدل.[38]
محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر(ع) راجع به روش حضرت قائم(عج) جویا شدم و این که چگونه با مردم رفتار می کند؟ حضرت فرمود: همان روش و سیره پیامبر اکرم، تا این که حاکمیت اسلام را ظاهر گرداند.
عرض کردم: روش پیامبر اکرم چگونه بوده؟ فرمود: عادات و سنت های جاهلی را باطل کرد و از مردم به عدالت و داد استقبال و پذیرایی کرد و هم چنین حضرت قائم(عج) هنگامی که قیام می کند، هر آنچه در ایام هدنه ـ آتش بس ـ (شاید مراد دوران غیبت امام زمان باشد) انجام گرفته ابطال می کند و با مردم به عدل و داد پذیرایی می کند.
بررسی سندی
این روایت را مرحوم طوسی به دو طریق از محمد بن الحسن صفار نقل می کند.
أ ـ (( شیخ ابوعبدالله و الحسین بن عبیدالله و احمد بن عبدون، از احمد بن محمد بن الحسن بن الولید از پدر او)).
ب ـ (( ابوالحسین بن ابی جید از محمد بن الحسن بن الولید)).[39]
و طریق شیخ طوسی به ایشان صحیح است؛ چنانکه مرحوم خویی بدان اشاره کرده است.[40]
فقه الحدیث: مرحوم مجلسی نکاتی را از این روایت استفاده کرده است:
الف) همان گونه که اسلام و پذیرش آن، گذشته انسان را نادیده می گیرد و طبق قاعده معروف فقهی، (( الاسلام یجّب ما قبله)) ایمان نیز چنین است.
ب) اگر مؤمن پیش از قیام حضرت معصیتی را مرتکب شده که موجب حد یا تعزیر باشد، حضرت پس از قیام، او را حد و یا تعزیر نمی کند. البته در صورتی که حق الله باشد، اما اگر حق الناس باشد، عدالت مهدی(عج) اقتضا می کند آن را بازستانده و مسترد کند، مگر این که گفته شود حضرت مهدی آن را از اموال خود می پردازد.[41]
ج) (( هدنه))، یعنی دوران آرامش و صلح و آتش بس میان مسلمین و کفار و یا میان دو دسته از جنگ جویان، هرچند کفار نباشند.
4. تخریب سقف مساجد
کلینی: علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن ابی عمیر، عن حماد بن عثمان، عن الحلبی، قال: سئل ابوعبدالله(ع) عن المساجد المظللة، أتکره الصلاة فیها؟ فقال: نعم، ولکن لایضرّکم الیوم، و لو قد کان العدل لرأیتم کیف یصنع فی ذلک… .[42]
… حلبی می گوید: از امام صادق(ع) سؤال شد: آیا نماز خواندن در مساجد سرپوشیده ـ مسقف ـ کراهت دارد؟ فرمود: آری ولیکن امروز ـ یعنی تا پیش از قیام حضرت مهدی(عج) ـ مشکلی نیست؛ ولی آن روز که حکومت عدل برپا شود، خواهید دید که با این گونه مساجد چه خواهد کرد… .
بررسی سند
هیچ مشکل سندی در این روایت نیست، مگر ابراهیم بن هاشم که گفته شده توثیق خاصی ندارد، هرچند ممدوح است. لذا به این جهت، روایت را (( حسن)) می نامند، چنانکه مرحوم مجلسی در مرآة چنین تعبیر کرده[43]. ولی به نظر ما، ابراهیم بن هاشم هیچ مشکلی ندارد، زیرا: اولاً ایشان فوق وثاقت است و اگر توثیق خاص ندارد، به این جهت است که شأن بعضی بالاتر از این است که کلمه (( ثقه)) در حق آنان آورده شود.
ثانیاً ایشان توثیق عام دارد؛ زیرا علی بن ابراهیم در مقدمه تفسیر، مشایخ خود را توثیق کرده و فرموده:
(( نحن ذاکرون و مخبرون بما ینتهی الینا و رواه مشایخنا و ثقاتنا…)).[44]
(( ما در این جا روایاتی را که مشایخ و افراد مورد وثوق روایت کرده اند می آوریم)).
و این توثیق عام به توثیقات خاص منحل می شود؛ یعنی یکایک روات و مشایخ ما در این کتاب ثقه هستند. ابراهیم بن هاشم نیز یکی از آنان است. بنابراین روایت فوق از نظر سند هیچ اشکالی ندارد.
اما دلالت: ظاهر روایت این است که مسقف کردن مسجد خلاف نظر شرع و یک نوع سنت شکنی است و مورد کراهت شرع است، ولی فعلاً مبارزه با این سنت شکنی زمینه ندارد و نماز مؤمنان در این گونه مساجد مشکلی ندارد. لیکن به هنگام ظهور، عدالت و مبارزه با سنت شکنی، درباره آن تصمیم دیگری اتخاذ می شود.
نمونه: البته روایت صحیح دیگری از امام باقر(ع) به همین مضمون وارد شده:
اول ما یبدأ به قائمنا سقوف المساجد فیکسرها، و یأمر بها فیجعل عریشاً کعریش موسی.[45]
نخستین چیزی که حضرت قائم(عج) از آن آغاز می کند، سقف مساجد است. آن ها را ویران می کند و سقف هایی مانند عریش موسی(ع) بر آن قرار می دهد.
عریش سایبانی است که برای محافظت از سرما و گرما و آفتاب می سازند.
به نقل از مرحوم طریحی: (( آن را از سعف خرما می سازند و تا پایان فصل خرما در آن سر می برند)).[46] تخریب آن شاید بدین دلیل است که مساجد پیش از ظهور امام(عج) از حالت سادگی بیرون آمده، جنبه تشریفاتی به خود می گیرد.
برداشت فقهی: این روایت و مانند آن بر استحباب حمل شده؛ زیرا نبود مانع و حائل بین نمازگزار و بین آسمان مستحب است و نبودن حایل یکی از اسباب قبولی نماز و استجابت دعاست.
5. مساجد و زخارف و تصاویر
کلینی: الحسن بن علی العلوی، عن سهل بن جمهور، عن عبدالعظیم بن عبدالله العلوی، عن الحسین العرنی، عن عمرو بن جمیع، قال: (( سألت: اباجعفر(ع) عن الصلاة فی المساجد المصورة. فقال: اکره ذلک و لکن لایضرکم الیوم و لو قد قام العدل لرأیتم کیف یصنع فی ذلک)).[47]
… عمرو بن جمیع می گوید: از امام باقر(ع) راجع به نماز خواندن در مسجدهایی که در آن عکس نقش بسته و آن را به نقش تزیین کردند پرسیدم، فرمود: من آن را
نمی پسندم، و لیکن امروز ضرر و ایرادی ندارد و چنانچه حکومت عدل و عدالت برپا شد، خواهید دید که چگونه با آن برخورد می کند.
بررسی سندی
مرحوم مجلسی در شرح کافی و تهذیب، این روایت را تضعیف کرده.[48] شاید علت ضعف این باشد که در سند، افرادی هستند که توثیق ندارند و هیچ سخنی از آنان در کتب رجالی نیامده و به اصطلاح مهمل هستند.
و بعضی دیگر، هم چون عمروبن جمیع ازدی، تضعیف شده و چنانچه عمرو بن جمیع عبدی باشد، او هم مجهول است.[49] ولی از این که فقها[50] به استناد این روایت و دیگر روایات فتوا به کراهت نقش در مساجد داده اند، چنین استفاده می شود که مورد اعتماد و عمل آنان بوده است.
لکن ممکن است گفته شود که این عمل فقهای شیعه بر مبنای تسامح در ادله سنن است.
6. به زانو درآوردن حکومت جباران
قال رسول الله(ص):… فیجتمع الناس الیه کالطیر الواردة المتفرقة حتی یجتمع الیه ثلثمائة و اربعة عشر رجلاً. فیهم نسوة، فیظهر علی کل جبار و ابن جبار و یظهر من العدل ما یتمنّی له الاحیاء امواتهم… .[51]
…. مردم همانند کبوتران پراکنده و از راه رسیده، دور حضرت مهدی(عج) جمع می شوند، پس سیصد و چهارده نفر مرد و تعداد کمی از زنان نیز حضور به هم می رسانند. سپس بر هر ستمگر و فرزند ستمگری چیره می شود و عدالتی را گسترش می دهد که زندگان آرزو می کنند مردگان زنده شوند و این عدالت را ببینند… .
بررسی سند
هرچند طبق این مضمون روایات بسیاری از فریقین رسیده و هیچ نیازی به بررسی سند ندارد، ولی از نظر فنی، لیث بن ابی سلیم در طریق این روایت است که نزد اهل سنت مدلس است و بعضی او را تضعیف کرده اند.[52]
اما دیگر افراد، همگی طبق نظر آنان ثقه هستند. البته تدلیس در نظر اهل سنت، چندان نقطه ضعفی شمرده نشده است. چنانکه ابن عماد حنبلی در ترجمه سلیمان بن مهران الاعمش به طور مشروح به این بحث پرداخته است. از طرفی او، جزء رجال بخاری است که این خود نقطه قوتی برای راوی ـ از نظر بعضی از اهل سنت ـ شمرده می شود. بنابراین بعید نیست که اشکال ضعف سند نیز برطرف شود. ولی عدد سیصد و چهارده نفر با روایات دیگر چندان سازشی ندارد.
در خاتمه بحث مجدداً سخن خود را تکرار می کنیم: هیچ شک و تردیدی نیست که حکومت حضرت بقیة الله الاعظم، تجسم عدالت و قسط و محو ظلم و بیدادگری است و روایات بسیاری بر آن اشاره دارد که از حد شمارش خارج است.
ما در این جا فقط به چند نمونه روایت از جلوه های عدالت در این دولة کریمه اشاره کردیم و با نقد و بررسی سندی به تمام آنچه گفته شده و یا می شود اشاره و از آن روایات به دفاع پرداختیم تا برای مدعیان تخصص، که متأسفانه با نداشتن هرگونه تعهد و تخصص، به روایات اشکال می گیرند، سخنی باقی نماند. انشاءالله.[53]
پی نوشت ها
———————————–
[1] . بحار الانوار، ج 4، ص 223 .
[2] . همان، ج 72، ص 36 (به نقل از کافی، ج 2، ص 146).
[3] . همان، ج 72، ص 39 (به نقل از کافی، ج 2، ص 147).
[4] . همان، ج 69، ص 402.
[5] . همان، ج 65، ص 142 (به نقل از اختصاص، ص 259).
[6] . همان، ج 68، ص 276.
[7] . همان، ج 53، ص 173.
[8] . همان، ج 51، ص110.
[9] . همان، ص120.
[10]. همان، ج 52، ص 310.
[11] . همان، ص 244.
[12] . همان، ص 269.
[13] . کمال الدین، ص 372؛ بحار الانوار، ج 52، ص 322.
[14] . تفسیر عیاشی، ج 1، ص 66 ؛ بحارالانوار، ج 52، ص 224.
[15] . الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج 4، ص 294.
[16]. ابن حماد، فتن ص 98؛ عقد الدرر، ص 36؛ ابن طاووس، ملاحم، ص 68.
[17]. القول المختصر، ص 52 .
[18] . سیراعلام النبلاء 10: صص 600ـ597.
[19] . همان.
[20] . مستدرکات، علم الرجال، ج 8، ص 85.
[21] . شیخ مفید، الارشاد، چاپ بصیرتی، ص 365؛ بحارالانوار، ج 52، ص 338.
[22]. معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 97.
[23]. همان.
[24]. همان، ج 11، ص 153.
[25]. تنقیح المقال، ج 2، ص 254.
[26]. معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 154.
[27] . کافی، ج 4، ص 427؛ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص310، ح 25؛ وسائل الشیعة، ج 13، ص 328؛ معجم احادیث الامام المهدی، ج 4، ص 64؛ چشم اندازی به حکومت جهانی حضرت مهدی، ص 148؛ بحارالانوار، ج 52، ص 374.
[28] . التهذیب، ج 9، ص 204 ذیل ح 812 .
[29] . الاستبصار، ج 3، ص 28، ذیل ح 90.
[30] . کمال الدین، ص 76.
[31] . معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 356.
[32] . اختیار معرفة الرجال، ص 413.
[33] . من لایحضره الفقیه، ج 2، ص310.
[34] . الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 3، ص 148.
[35] . مستدرک الوسائل (الخاتمة) ج 22، ص 6 .
[36] . روضة المتقین، ج 5، ص 222.
[37] . مرآة العقول، ج 18، ص 67 .
[38] . التهذیب، ج 6، صص 154 و 270.
[39] . استبصار، ج 4، ص 325.
[40] . معجم رجال الحدیث، ج 15، ص 250.
[41] . ملاذالاخیار، ج 9، ص 41.
[42] . الکافی، ج 3، ص 368؛ بحارالانوار، ج 52، ص 374.
[43] . مرآة العقول، ج 15، ص 245.
[44] . تفسیر قمی (مقدمه)، ص 4.
[45] . من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 153؛ وسائل الشیعة، ج 3، ص 488؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 425.
[46] . مجمع البحرین، ج 3، ص 453 ، ماده عرش.
[47] . کافی، ج 2، ص 369؛ تهذیب الاخبار، ج 3، ص 259، ح 726؛ استبصار، ج 1، ص441؛ وسائل الشیعة، ج 5، ص 215؛ بحارالانوار، ج 52، ص374.
[48] . مرآة العقول، ج 15، ص 245؛ ملاذالاخیار، ج 5، ص490.
[49] . معجم رجال الحدیث، ج 13، ص 82.
[50] . وسائل الشیعة، ج 5، ص 215.
[51] . مجمع الزوائد، ج 7، ص 315؛ العرف الوردی، ج 2، ص 61؛ البرهان، ص 117؛ الاذاعة، ص 119.
[52] . تهذیب التهذیب، ج 8 ، ص 418.
[53] . نجم الدین طبسی، 1/6/83 مطابق با 3/7/1425.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *