بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء
مقدمه
موضوع سخن، راجع به زید شهید و روایات ذامه و قادحه ای بود که در مورد ایشان وارد شده بود.در جلسه قبل گفتیم که علامه مجلسی در جلد چهارم مرآة العقول در مورد زید میفرماید که در بین شیعه کسی نیست که راجع به زید نظر منفی داشته باشد.ایشان در جلد دوم هم، نظیر این مطلب را – با اندک تفاوتی – آورده است. بیان مرحوم مجلسی، در ذیل روایت مناظره ایشان با مومن الطاق، باب الاضطرار الی الحجة، حدیث5، آمده است.
بیان مرحوم مجلسی در مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول
«و اعلم أن الأخبار في حال زيد مختلفة، ففي بعضها ما يدل على أنه ادعى الإمامة فيكون كافرا، و في كثير منها أنه كان يدعو إلى الرضا من آل محمد و أنه كان غرضه دفع هؤلاء الكفرة و رد الحق إلى أهله»
بدان که اخبار، در احوالات زید متفاوت است. بعضی از روایات، دلالت بر کفر ایشان، به سبب ادعای امامت دارد و در بسیاری از روایات آمده که زید مردم را بسوی رضای از آل محمد دعوت میکرد و هدفش، دفع حکومت کافران و سپردن حق، به اهلش بوده است.
«و ربما يقال: إنه كان مأذونا عن الصادق عليه السلام باطنا و إن كان ينهاه بحسب الظاهر تقية و فيه بعد»
و گفته شده که زید از طرف امام، اجازه داشت هر چند بنا به تقیه،آن را پنهان میکرد و این، بعید است.
«و قيل: كان جهاده لدفع شرهم عنه و عن أهل البيت عليهم السلام كجهاد المرابطين في زمن الغيبة لدفع الكفرة، أو كمجاهد المرء عدوه على سبيل الدفع عن نفسه و حرمه و ماله»
و گفته شده که قیام زید برای دفع شر حاکمان از خودش و از اهل بیت بوده است، مثل جهاد مرزبانان در زمان غیبت که برای دفع کافران، صورت میگیرد [ امام سجاد در اوج حکومت امویین، برای مرزبانان از سرحدات کشور اسلامی دعا میکند که به دعای «ثغور» نامیده شده است.] و یا اینکه بگوییم قیام زید، مثل مجاهدی است که از جان و مال و ناموس خود در برابر دشمن، دفاع میکند [ و دفاع هم که نیازی به اذن ندارد]
«و إجماله في القول لئلا تتخلف عنه العامة و تتضرر منه الخاصة، و لعل حمله على أحد هذه الوجوه أولى، فإن الأصل فيهم كونهم مشكورين مغفورين، و قد وردت الأخبار في النهي عن التعرض لأمثالهم بالذم…»[1]
و مجمل گویی زید [علت عدم صرا حت]، این بوده است که یک سری از طرفدارانش عامه بودند[ اهل کوفه، دوستدار اهل بیت بودند، ولی شیخین را هم، قبول داشتند و بر امیرالمومنین، مقدم میداشتند] و شیعیان، ضرر میدیدند [در صورت شفاف گویی] و حمل حالات زید بر یکی از این احتمالات، اولی است، زیرا اصل در قیام اهل بیت، مورد تقدیر قرار گرفتن است. و در روایات بسیاری، از تعرض به چنین افرادی، منع شده است.
بیان مرحوم تستری در قاموس الرجال
مرحوم تستری در جلد چهارم قاموس الرجال، مطالبی را نسبت به زید مطرح میکند و بعد از طرح اخبار ذامه، در مقام جواب برآمده و دفاع میکند. یکی از اخبار ذامه را طبری نقل کرده است. البته طبری، قائل است که زید یکی از طرفداران حاکمان مدینه بوده است و این، مذمت است. اما بیان تستری:
«ما رواه الطبري عن أبي مخنف أنّ جمعا من أصحابه، قالوا له : ما قولك في أبي بكر و عمر؟ قال: رحمهما اللّه و غفر لهما! ما سمعت أحدا من أهل بيتي يتبرّأ منهما، و لا يقول فيهما إلاّ خيرا، قالوا: فلم تطلب إذن بدم أهل هذا البيت؟ إلاّ أن وثبا على سلطانكم فنزعاه من أيديكم؟»
عده ای از یاران زید به او گفتند که نظر تو راجع به ابوبکر و عمر چیست؟ گفت: خداوند آن دو را رحمت کند و بیامرزد، من هیچ کدام از اهل بیت را نیافتم که از این دو بیزراری، بجوید و جز خیر، چیز دیگری نمیگفتند. یارانش گفتند: [اگر ظلم نبوده] پس قیام و خونخواهی تو برای چه میباشد؟ آیا چیزی جز سلطنتی بوده است که از دست شما اهل بیت گرفته اند؟[ قدرتی جابجا شده است]
«فقال لهم: إن أشدّ ما أقول في ما ذكرتم: إنّا كنّا أحقّ بسلطان الرسول من الناس أجمعين و أنّ القوم استأثروا علينا و دفعونا عنه، و لم يبلغ ذلك عندنا بهم كفرا، قد ولّوا فعدلوا في الناس و عملوا بالكتاب و السنّة! قالوا: فلم يظلمك هؤلاء إذا كان اولئك لم يظلموك! فلم تدعو إلى قتال قوم ليسوا لك بظالمين؟ فقال: إنّ هؤلاء ليسوا كاولئك، إنّ هؤلاء ظالمون لي و لكم و لأنفسهم (إلى أن قال) ففارقوه فسمّاهم الرافضة »
زید گفت: تندترین چیزی که میتوان بگویم، این است که ما سزاوارتر از مردم به حکومت، بودیم ولی دیگران، بر ما برتری جستند و حکومت را از ما دریغ داشتند. البته چنین تصرفی، تا مرز کفر نبود، چون اینان، در بین مردم به عدالت رفتار کردند و عمل به کتاب و سنت نمودند.یارانش گفتند: پس این حکومت هم به شما ظلمی نمیکند [چون اینها هم دنباله رو، گذشتگان هستند]، پس چر ابا قومی که ظالم نیستند،مبارزه میکنید؟ زید گفت: اینها مثل گذشتگان نیستند. اینها به ما و شما و خودشان ظلم کردند. [ پس بخاطر چنین مبنائی] از اطرافش پراکنده شدند و او را رها نمودند، به همین جهت چنین افرادی را رافضه مینامند.
«و أقول: اعتراض الشيعة الحقّة عليه عين الواقع و حقّ أبلج، و جوابه باطل لجلج؛ لكن سبيل الخبر سبيل باقي أخبار ذمّه، لابدّ من تأويله بالتقيّة من جمهور أصحابه؛ و إلاّ فقد عرفت أمره باللعن، و قال لسلمة بن كهيل، و من معه: بأنّ لازم تبرّئكم من أعداء أبي بكر و عمر تبرّؤكم من فاطمة سيّدة نساء العالمين، لأنّ عداوتها معهما أمر لا ينكره أحد، و واضح أنّها ماتت و هي غضبي عليهما»[2]
مرحوم تستری میفرماید: اعتراض شیعیان عین واقعیت و حقیقتی روشن بود و جواب زید باطل محض بود. لکن این خبر مثل اخبار ذامه دیگری که در مورد زید وارد شده است، باید به خاطر بیشتر یارانش، حمل بر تقیه شود [ اگر زید میخواست به صراحت بگوید بسیاری از اطرافیانش را از دست میداد] و اگر نه، امر او به لعن دشمنان اهل بیت، شناخته شده است. زید در جواب – سلمة بن کهیل و اطرافیانش که گفتند ما از دشمنان ابوبکر و عمر بیزاری میجوییم- میگوید: پس شما باید از حضرت فاطمه [نعوذ بالله] تبری جویید، زیرا دشمنی حضرت زهرا با آن دو نفر، جای تردیدی ندارد و روشن که حضرت زهرا در حالی از دنیا رفت که نسبت به آن دو نفر غضبناک بود.
کلام شیخ مفید در الفصول المختارة
«و حضر الشيخ أبو عبد الله أيده الله بمسجد الكوفة فاجتمع إليه من أهلها و غيرهم أكثر من خمسمائة إنسان فابتدر إليه رجل من الزيدية أراد الفتنة و الشناعة فقال بأي شيء استجزت إنكار إمامة زيد بن علي.»
شيخ ابو عبد اللَّه- ادام اللَّه عزّه- در مسجد كوفه حاضر شد. پس، نزد او از اهل كوفه و غير ايشان بيش از پانصد نفر جمع شدند. پس مردى از «زيديه» در ميان آن جماعت که اراده فتنه و فساد داشت به شيخ- ايّده اللَّه- گفت: به چه دليل امامت زيد بن على را عليه السّلام را انكار جايز داشتى ؟
«فقال له الشيخ إنك قد ظننت علي ظنا باطلا و قولي في زيد لا يخالفني فيه أحد من الزيدية فلا يجب أن يتصور مذهبي في ذلك بالخلاف لهم.»
پس شيخ گفت: كه تو به من گمان باطلى بردهاى. و حال آنكه سخن من در باره زيد بن على عليه السّلام مخالف با سخن طايفه زيديه، نيست پس سزاوار نباشد كه مذهب مرا در باره زيد، مخالف مذهب ايشان قرار دهى.
«فقال له الرجل و ما مذهبك في إمامة زيد بن علي»
آن مرد گفت: مذهب تو در امامت زيد بن على عليه السّلام، چيست ؟
«فقال له الشيخ أنا أثبت من إمامة زيد ما تثبته الزيدية و أنفي عنه من ذلك ما تنفيه فأقول إن زيدا رحمة الله عليه كان إماما في العلم و الزهد و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر و أنفي عنه الإمامة الموجبة لصاحبها العصمة و النص و المعجز و هذا ما لا يخالفني عليه أحد من الزيدية حسبما قدمت.»
پس شيخ گفت: من از امامت زيد رحمه اللَّه، ثابت مىكنم آنچه طايفه زيديّه، ثابت مىكنند و آنچه طايفه زيديه، نفى مىكنند از امامت او، من هم نفی میکنم. و مىگويم كه زيد رحمه اللَّه در علم و زهد و امر به معروف و نهى از منكر، امام بود و نفى مىكنم از زيد امامت را به اين معنى كه نص از پيغمبر يا امام ديگر در باره او باشد يا معجزهاى سرزده باشد از او كه دليل امامت او شود و او معصوم باشد از همه خطاها. و به درستى، اينكه گفتم چيزى است كه هيچ يك از زيديّه در اين باب مخالفت من نكردهاند.
«فلم يتمالك جميع من حضر من الزيدية أن شكروه و دعوا له و بطلت حيلة الرجل فيما أراد من التشنيع و الفتنة»[3]
پس هر كه از طايفه زيديه در آن مجلس حاضر بود،شروع در شكرگزارى شيخ و دعاى او كردند و حيله آن مرد كه اراده فتنه و فساد در مورد شیخ داشت، باطل شد
ما جواب شیخ را حمل بر عقل و فهم و تدبیر و روش تبلیغ او میکنیم.[4]
خدا شیخ مفید را رحمت کند. شرح حال ایشان را ببییند. امام زمان در رحلت ایشان اعلام عزا میکنند. میفرماید: روز رحلت تو روز بزرگی است برای آل رسول. امام زمان با هرکس اینطور برخورد میکند؟ تمام این حوزهها از برکات شیخ مفید است. چون همه اینها به حوزه نجف برمیگردد و آن هم به شیخ طوسی و او هم شاگرد شیخ مفید بود. خود عامه وقتی شرح او را مطرح میکنند ببینید چه میگویند؟ همین کتاب ذهبی «سير اعلام النبلاء» را نگاه کنید. محمد بن محمد المعلمی الملقب بالمفید الرافضی. چه میگوید؟ میگوید خودش طلبه را برای حوزه گزینش میکرد. به كارگاه پارچه بافی میرفت و بچهها را آزمایش میکرد. پدرش را پیدا میکرد و میگفت پسرت روزی چقدر حقوق میگیرد؟ من دو برابرش را میدهم، به حوزه بیاورش، بچه های با استعداد را جذب میکرد. بعد میگوید شیخ مفید 200 کتاب نوشته که هیچ کدامش را من ندیدم الحمدلله. پای درسش مثل شیخ طوسی بود که در بیست و سه سالگی پای درس ایشان آمد و کتاب تهذیب (شرح مقنعه) را در حال حیات استاد نوشته است. در بعضی از جلدها گفته استادنا ایده الله یعنی شیخ مفید زنده بوده است. شیخ مفید کتابهای طرف مقابل را کاملا مطالعه کرده است. لذا خوب جواب میدهد.
وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين
[1]. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج2 ؛ ص278
[2]. تستری،قاموس الرجال، ج4،ص578
[3]. شیخ مفید،الفصول المختارة ؛ ؛ ص340
[4]. در اینجا مناسب می دانم، جریانی را از زبان مرحوم والدم، بیان کنم. مرحوم والد – این جریان را – با یک واسطه از میرزای شیرازی که در سامرا بودند، نقل کردند و من این مطلب را در جزوهی حدیث خوبان آورده ام. جزوه جالبی است و حاوی نکاتی است که من از مرحوم والد شنیده ام.
ایشان فرمودند که یکی از طلبهها و شاگردان مرحوم میرزا قصد داشت به تبلیغ برود و به ایشان گفت برگه تاییدیه به من بدهید. ایشان او را میشناخت که اخلاق تبلیغی ندارد. گفتند: همینجا باش بهتر است. گفت نه میخواهم به تبلیغ بروم. بالاخره تاییدیه به امضای میرزای شیرازی بزرگ را گرفت. آن طلبه ماه تبلیغ تمام نشده بود که با سر شکسته برگشت. گفتند چه شد؟ برگشتی؟ او از مرز عراق که رد شده بود، وارد مسجدی شده بود که شیخی بالای منبر بوده و جمع زیادی، پای صحبتش بودند.دیده بود که صحبت هایش صحیح نیست، همانجا شروع کرده بود که آخوند! اینها چیست که میگویی؟ بیا پایین. اینها سندش ضعیف است و فلان! بهرحال سالها پای درس میرزای شیرازی بوده و علم داشته! شیخ بالای منبر دید که اگر اینجا کوتاه بیاید مشکل میشود. رو به جمعیت کرد و گفت: یادتان میآید چند وقت پیش گفتم: شیطان یتشکل باشکال المختلفة؟ گفتند بله! گفت یادتان میآید که گفتم در مسجد هم گاهی میآید؟ گفتند بله! گفت: این همان است. بیرونش کنید. مردم ریختند و این بیچاره را کتک مفصلی زدند و سر و کلهاش را شکستند. این طلبه دید، سالی که نکو است از بهارش پیدا است. لذا برگشت. میرزا گفت: شیخ مگر نگفتم تو بدرد تبلیغ نمیخوری؟ میگذاشتی پایین بیاید میرفتی مصافحه ای میکردی و تقدیری میکردی و بعد یواشکی اشکالش را به او میگفتی! این آخوند محل است، نفوذ و آبرو دارد!
.
.
.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.