بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء

مقدمه

موضوع سخن، حکم قیام های قبل از ظهور بود. بعضی از روایات در این زمینه را، به همراه اشکالات سندی و دلالی آن ها، مطرح نمودیم. گفتیم که چنین روایاتی در مقام بیان نهی از قیام برای دیگران نمی‌باشد و سپس برای توجیه مذکور، مویداتی ذکر کردیم که یکی از آن ها، قیام زید بود که در روایات، مورد تأیید واقع شده است. در مقابل این دسته از روایات، اخباری است که شاید مفادش، مذمت زید و قیام زید باشد.مرحوم خوئی همه این روایات را نقل می‌کند و سپس تمام آن‌ها را، به ضعف سند یا توجیه رد می‌کند. قبل از طرح چنین روایاتی، ابتدا نظر عامه را نسبت به زید بیان می‌کنیم.

زید در نگاه عامه

مذاق عامه این است که خروج علیه حاکمیت – هرکه می‌خواهد باشد – را رد می‌کنند. اگر قیام کننده بر حکومت،خصوصا از اهل بیت باشد، مورد تأیید نیست. بنابراین روایاتی که در مذمت زید – اگر واقعا دلالتش مذمت باشد – وارد شده است، با توجه به این مبنا، باید در آن ها، تجدید نظر کرد.

بیان ذهبی در مورد زید

ذهبی در سیر أعلام النبلاء در زید می‌گوید:

زيد بن علي *ابن الحسين بن علي بن أبي طالب، أبو الحسين الهاشمي العلوي المدني أخو أبي جعفر الباقر، وعبد الله، وعمر، وعلي، وحسين، وأمه أم ولد. روى عن أبيه زين العابدين، وأخيه الباقر…

،وكان ذا علم وجلالة و صلاح» [ظاهرا مقام و شخصت علمی زید را، کسی نتوانسته زیر سوال ببرد]

«هفا و خرج فاستشهد » [ با کلمه هفا،نیش خود را می‌زند، می‌گوید اشتباه کرد که گوش به حرف عده ای داد! نباید قیام می‌کرد.

«وفد على متولي العراق يوسف بن عمر، فأحسن جائزته، ثم رد» وارد بر حاکم عراق شد. او را گرامی داشت سپس او را برگرداند.

«فأتاه قوم من الكوفة، فقالوا: ارجع نبايعك، فما يوسف بشئ، فأصغى إليهم وعسكر، فبرز لحربه عسكر يوسف، فقتل في المعركة، ثم صلب أربع سنين»

گروهی از کوفیان نزد او امدند و گفتند که یوسف بن عمر [استاندار عراق]، قدرتی ندارد، پس زید به حرف این گروه اعتماد کرد و سپاهی مجهز نمود. سپس در جنگ کشته شد و چهار سال بر چوبه دار بود.

«وقال الفسوي: كلم هشاما في دين، فأبى عليه، وأغلظ له»

زید با هشام در مورد پرداخت قرضی، گفتگو کرد ولی هشام، زیر بار نرفت و نسبت به او تندی کرد.

قال عيسى بن يونس: جاءت الرافضة زيدا، فقالوا: تبرأ من أبي بكر وعمر حتى ننصرك، قال: بل أتولاهما

قالوا: إذا نرفضك، فمن ثم قيل لهم: الرافضة»

تعدادی از شیعیان نزد او آمدند و به او گفتند که از ابوبکر و عمر بیزاری بجوی تا تو را یاری کنیم ولی زید گفت که از آن‌ها پیروی می‌کنم.آن‌ها گفتند، پس ما تو را رها می‌کنیم و از همین جا بود که به آن‌ها رافضه گفتند.

وأما الزيدية، فقالوا بقوله، وحاربوا معه» و اما زیدیه قول او را قبول کردند و همراهش جنگیدند.

«…وروى عبد الله بن أبي بكر العتكي، عن جرير بن حازم قال: رأيت النبي صلى الله عليه وسلم، كأنه متساند إلى خشبة زيد بن علي، وهو يقول: هكذا تفعلون بولدي ؟ !

جریر می‌گوید که پیامبر را در خواب دیدم که به چوبه دار زید تکیه زده بود و می‌فرمود: اینگونه به فرزندم رفتار کردند.

«قال عباد الرواجني: أنبأنا عمرو بن القاسم قال: دخلت على جعفر الصادق، وعنده ناس من الرافض، فقلت: إنهم يبرؤون من عمك زيد، فقال: برأ الله ممن تبرأ منه…» عمرو گفت: به جعفر بن محمد وارد شدم در حالیکه نزد او تعدادی از شیعیان بودند. به او گفتم: بعضی از عمویت زید بیزاری می‌جویند، فرمود: خداوند از کسی که از او بیزاری می‌جوید، بیزاری می‌جوید.

«قلت: خرج متأولا، وقتل شهيدا، وليته لم يخرج»[1]

ذهبی می‌گوید: زید اجتهاد کرد و خروج کرد و شهید شد و کاش قیام نکرده بود. [بعدهم، قضیه یحیی فرزند زید را تعریف می‌کند. حرف دیگران هم غیر از این نیست، کاش خروج نمی‌کرد. اغراض شخصی و مالی بوده. سعی می‌کنند او را کوچک جلوه بدهند. من حیث المجموع آن ها، با قیامها موافق نیستند.]

به نظر بنده، یا روایات، ظهور در مذمت زید ندارد و یا اینکه باید چنین روایاتی، حمل بر تقیه شود.

بیان مرحوم خوئی

مرحوم خویی بعد از نقل روایت مادحه می‌فرماید:

«و أن استفاضة الروايات أغنتنا عن النظر في إسنادها و إن كانت جلها بل كلها ضعيفة أو قابلة للمناقشة على أن في ما ذكرناه أولا غنى و كفاية و من أراد الاطلاع عليها فليراجع كتابي الأمالي و العيون للصدوق – قدس سره – و غيرهما»

این روایات، مستفیض است، لذا نیازی به بررسی سندی نیست،گرچه بیشتر یا تمام روایات مادحه ضعیف السند باشد و یا قابل مناقشه باشد. مطالبی که در ابتدا راجع به زید نقل کردیم، کافی است و اضافه بر این هم به کتابهای امالی و عیون شیخ صدوق و… مراجعه نمایند.

«بقي الكلام في الروايات التي تدل على عدم رضا الصادق ع بخروج زيد أو على منقصة فيه و هي ما يلي»

[بعد از نقل روایات مادحه] باقیمانده کلام، در روایاتی است که دلالت بر عدم رضایت امام صادق از قیام زید و یا تضعیف و یا رد زید، دارد لذا چنین روایاتی را نقل می‌کنیم. اما بیان روایات ذامه:

روایت اول

«حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْوَشَّاءُ، عَنْ أَبِي خِدَاشٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ، عَنْ أَبِي خَالِدٍ.

وَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُمِّيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى، عَنِ ابْنِ الرَّيَّانِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ، عَنْ‏عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ، عَنْ أَبِي خَالِدٍ، عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ‏ قَالَ لِي زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ (ع) وَ أَنَا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَا تَقُولُ يَا فَتَى فِي رَجُلٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ اسْتَنْصَرَكَ‏ فَقُلْتُ‏ إِنْ كَانَ مَفْرُوضَ الطَّاعَةِ نَصَرْتُهُ وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ مَفْرُوضِ الطَّاعَةِ فَلِي أَنْ أَفْعَلَ وَ لِي أَنْ لَا أَفْعَلَ، فَلَمَّا خَرَجَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَخَذْتَهُ وَ اللَّهِ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ مَا تَرَكْتَ لَهُ مَخْرَجاً»[2]

زرارة بن أعين گويد: روزى نزد امام صادق عليه السّلام بودم كه زيد على بن علىّ بمن گفت: اى جوانمرد، در باره مردى از آل محمّد كه از تو طلب يارى كند نظرت چيست؟گفتم: اگر واجب الاطاعه باشد ياريش نمايم، و گر نه در انجام وعده، مختارم. وقتى زيد خارج شد امام صادق عليه السّلام به من فرمود: به خدا سوگند آنچنان راه را از همه طرف بر او بستى كه هيچ راه گريزى برايش باقى نگذاشتى!

«أقول: سند الرواية بكلا طريقيه ضعيف فإن فيه مجاهيل

مرحوم خوئی، دو طریق برای روایت، نقل می‌کند و هر دو طریق را به سبب وجود مجاهیل، ضعیف می‌داند.

روایت دوم                          

ما رواه في ترجمة أبي جعفر الأحول محمد بن علي بن النعمان، (77) عن حمدويه قال: وَ ذَكَرَ (أي حمدويه)أَنَّ مُؤْمِنَ الطَّاقِ قِيلَ لَهُ مَا الَّذِي جَرَى بَيْنَكَ وَ بَيْنَ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ فِي مَحْضَرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ بَلَغَنِي أَنَّكَ تَزْعُمُ أَنَّ فِي آلِ مُحَمَّدٍ إِمَاماً مُفْتَرَضَ الطَّاعَةِ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ وَ كَانَ أَبُوكَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ أَحَدَهُمْ، فَقَالَ وَ كَيْفَ وَ قَدْ كَانَ يُؤْتَى بِلُقْمَةٍ وَ هِيَ‏ حَارَّةٌ فَيُبَرِّدُهَا بِيَدِهِ‏ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهَا، أَ فَتَرَى أَنَّهُ كَانَ يُشْفِقُ عَلَيَّ مِنْ حَرِّ اللُّقْمَةِ وَ لَا يُشْفِقُ عَلَيَّ مِنْ حَرِّ النَّارِ قَالَ قُلْتُ لَهُ كَرِهَ أَنْ يُخْبِرَكَ فَتَكْفُرَ فَلَا يَكُونَ لَهُ فِيكَ الشَّفَاعَةُ لَا وَ اللَّهِ فِيكَ الْمَشِيئَةُ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَخَذْتَهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ فَمَا تَرَكْتَ لَهُ مَخْرَجاً.»[3]

و قال بعد ذلك: حدثني محمد بن مسعود، قال: حدثني إسحاق بن محمد البصري قال: حدثني أحمد بن صدقة الكاتب الأنباري عن أبي مالك الأحمسي، قال: حدثني مؤمن الطاق – و اسمه محمد بن علي بن النعمان أبو جعفر الأحول – قال: كنت عند أبي عبد الله ع، و ذكر قريبا من الرواية المتقدمة، و تأتي في ترجمة محمد بن علي بن النعمان.

حمدویه می‌گوید:که به مومن طاق گفته شد چه چیزی بین تو و بین زید در محضر امام صادق، اتفاق افتاد، مومن طاق گفت: زید گفت: ای محمد، به من رسیده است که تو گمان می‌کنی که در ال محمد، امام واجب الطاعه وجود دارد. گفتم: بله و پدر تو علی بن الحسین یکی از آن‌ها بود. [گویا زید امامت را قبول ندارد]، زید گفت: چگونه این امر ممکن است [در حالیکه چیزی از طرف پدرم به من نرسیده است ]، پدری که لقمه داغ را برایم خنک می‌کرد و در دهانم می‌گذاشت، او حتی مواظب بود که حرارت یک لقمه مرا، آزار ندهد، در حالیکه در مورد این امر – که عدم قبولش باعث آتش دوزخ است – مهم، به من چیزی نگفته است.مومن طاق می‌گوید: به او گفتم: پدرت – امام سجاد – کراهت داشت که این امر مهم را به تو بگوید [و تو در اثر نپذیرفتن] کافر گردی. و در این صورت، قابلیت شفاعت را هم، از دست می‌دادی، پس امام صادق فرمود:

چنان راه را از همه طرف بر او بستى كه هيچ راه گريزى برايش باقى نگذاشتى!

طبق این روایت، زید در اعتقادش، مشکل داشت به همین جهت، آن را دال بر مذمت زید گرفته‌اند.

«أقول: الرواية بطريقها الأول مرسلة و بطريقها الثاني ضعيفة جدا، فإن إسحاق ضعيف و أحمد و أبا مالك مجهولان»

مرحوم خوئی می‌فرماید: روایت از طریق اول، ضعیف و از طریق دوم مرسله است.زیرا إسحاق، ضعيف و أحمد و أبا مالك هم، مجهول هستند.[ نمی‌توان زید با آن همه جلالت و بزرگی و وجود روایات بسیار در مدح او، با استناد به روایتی که راویان آن مجهول هستند،زیر سوال ببریم. احتمال ندارد که امویین، چنین روایاتی را، جعل کرده باشند؟ وقتی علمایی، در بین ما هستند که روایاتی مثل: «كُلُ‏ رَايَةٍ تُرْفَعُ‏ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» و یا «وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ‏ وَاحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع إِلَّا كَانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخاٍ طَارَ مِنْ وَكْرِهِ…» را از مجعولات امویین و حکومتها می‌دانند تا اینکه، جلوی قیام شیعه گرفته شود، دیگر از قبیل این روایت، تکلیفش معلوم است. اگر این روایت درست باشد، معنایش این است که زید بدیهیات شیعه را اعتقاد نداشته است و این روش، شیوه تنقیص است که عادت حکومت هاست.

روایت سوم

ما رواه في ترجمة سعيد بن منصور (107): عن حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنَا أَيُّوبَ، قَالَ حَدَّثَنَا حَنَانُ بْنُ سَدِيرٍ، قَالَ‏ كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ، فَجَاءَ سَعِيدُ بْنُ مَنْصُورٍ وَ كَانَ مِنْ رُؤَسَاءِ الزَّيْدِيَّةِ، فَقَالَ‏ مَا تَرَى‏ فِي‏ النَّبِيذِ فَإِنَّ زَيْداً كَانَ يَشْرَبُهُ عِنْدَنَا قَالَ مَا أُصَدِّقُ عَلَى زَيْدٍ أَنَّهُ يَشْرَبُ مُسْكِراً، قَالَ بَلَى قَدْ شَرِبَهُ، قَالَ فَإِنْ كَانَ فَعَلَ فَإِنَّ زَيْداً لَيْسَ بِنَبِيٍّ وَ لَا وَصِيِّ نَبِيٍّ، إِنَّمَا هُوَ رَجُلٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ يُخْطِئُ وَ يُصِيبُ»[4]

حنان بن سدير گفت من در نزد حسين بن حسين بودم كه سعيد بن منصور از سران زيديه وارد شده گفت نظر تو در باره نبيذ (نوعى شراب است) چيست؟ زيد شراب می‌آشامید،[5] گفت من قبول نميكنم كه زيد شراب بخورد گفت : مي‌خورد. گفت بر فرض او هم خورده باشد پيغمبر يا وصى پيغمبر كه نيست يكى از اولاد پيغمبر است كه احتمال دارد اشتباهى از او سر زده باشد.

مفادروایت این است که نعوذ بالله زید هم شرب مسکر می‌کرد، پس او نمی‌تواند مورد تایید باشد چه قیام بکند و چه قیام نکند.

«أقول: لا اعتماد على قول سعيد بن منصور، فإنه فاسد المذهب و لم يرد فيه توثيق و لا مدح»

مرحوم خوئی می‌فرماید: اعتمادی به قول سعید بن منصور نمی‌باشد، او فاسد المذهب است و توثیق و مدحی هم در مورد او وارد نشده است.

روایت چهارم    

«حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ الْقُتَيْبِيُّ، قَالا حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ، عَنْ بَكَّارِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ‏، دَخَلَ أَبُو بَكْرٍ وَ عَلْقَمَةُ عَلَى زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ، وَ كَانَ عَلْقَمَةُ أَكْبَرَ مِنْ أَبِي، فَجَلَسَ أَحَدُهُمَا عَنْ يَمِينِهِ وَ الْآخَرُ عَنْ يَسَارِهِ، وَ كَانَ بَلَغَهُمَا أَنَّهُ قَالَ لَيْسَ‏ الْإِمَامُ‏ مِنَّا مَنْ‏ أَرْخَى‏ عَلَيْهِ سَتْرَهُ، إِنَّمَا الْإِمَامُ مَنْ شَهَرَ سَيْفَهُ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ وَ كَانَ أَجْرَأَهُمَا يَا أَبَا الْحُسَيْنِ أَخْبِرْنِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) أَ كَانَ إِمَاماً وَ هُوَ مُرْخِي عَلَيْهِ سَتْرَهُ‏ أَوْ لَمْ يَكُنْ إِمَاماً حَتَّى خَرَجَ وَ شَهَرَ سَيْفَهُ قَالَ، وَ كَانَ زَيْدٌ يُبْصِرُ الْكَلَامَ، قَالَ، فَسَكَتَ فَلَمْ يُجِبْهُ، فَرَدَّ عَلَيْهِ الْكَلَامَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، كُلَّ ذَلِكَ لَا يُجِيبُهُ بِشَيْ‏ءٍ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ: إِنْ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ إِمَاماً فَقَدْ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ بَعْدَهُ إِمَامٌ مُرْخِي عَلَيْهِ سَتْرَهُ، وَ إِنْ كَانَ عَلِيٌّ (ع) لَمْ يَكُنْ إِمَاماً وَ هُوَ مُرْخِي عَلَيْهِ سَتْرَهُ فَأَنْتَ مَا جَاءَ بِكَ هَاهُنَا، قَالَ، فَطَلَبَ إِلَى عَلْقَمَةَ أَنْ يَكُفَّ عَنْهُ! فَكَفَّ.»[6]

بكار بن ابى بكر حضرمى گفت: ابو بكر و علقمه پيش زيد بن على رفتند. علقمه از پدرم ابو بكر بزرگتر بود يكى طرف راست و ديگرى طرف چپ زيد نشست. اين دو شنيده بودند كه زيد گفته است كسى كه در خانه بنشيند امام نيست، امام كسى است كه با شمشير قيام كند. ابو بكر كه جرات بيشتر داشت گفت يا ابا الحسين (كنيه زيد بود) بگو ببينم على بن ابى طالب تا وقتى خانه‏نشين بود امام نبود؟ وقتى به شمشير قيام كرد،امام شد؟ زيد كه مرد زيركى بود چيزى نگفت سه مرتبه تكرار كرد. هيچ جواب نداد، ابوبکر گفت اگر على بن ابى طالب [در دوران خانه نشینی] امام بود پس جايز است بعد از او نيز امام، خانه‏نشين باشد [یعنی امام صادق هم، امام است] در صورتى كه على بن ابى طالب در زمان خانه‏نشينى امام نباشد، تو چرا اينجا آمده‏اى. علقمه، از پدرم ابى بكر تقاضا كرد كه دست از او بردارد پدرم هم، از سخن خوددارى كرده و ادامه نداد.

اگر این روایت، صحیح باشد، دلالت بر مشکل اعتقادی زید دارد و قیام او هم، بالتبع زیر سوال می‌رود.

«أقول: محمد بن جمهور ضعيف و بكار مجهول فلا اعتماد على الرواية»[7]

مرحوم خویی می‌فرماید: محمد بن جمهور ضعیف و بکارهم، مجهول است و ما نمی‌توانیم بر این روایت اعتماد کنیم.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

 

[1]. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج5،ص 390

[2]. رجال الكشي، إختيار معرفة الرجال ؛ ص152

[3]. رجال الكشي، إختيار معرفة الرجال ؛ ص186

[4]. رجال الكشي – إختيار معرفة الرجال ؛ ص232

[5]. می خواسته کار خودش را توجیه کند،یکی از همین وهابی‌ها در یکی از مصاحباتش نعوذ بالله پیامبر اکرم(ص) را به شرب مسکر متهم کرد و اهل سنت به او حمله کردند که این حرفها چیست؟ گفت بله در آن آب می‌ریخت و رقیقش می‌کرد! می‌خواهند کار خودشان را توجیه کند.

. رجال الكشي، إختيار معرفة الرجال ؛ ص416[6]

[7]. معجم‏رجال‏الحديث ج، 7 ،ص، 348

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *