pasokh-be-chand_6

تذکر: در پاسخ به این شبهه تنها منابع اهل سنت استفاده شده است.

.

شبهه

چرا حضرت علی «علیه السلام» با قاتلان حضرت زهرا «سلام الله علیها» رابطه خوبی داشتند؟

پاسخ

ماجرای تنفر حضرت علی «علیه السلام» از ابوبکر و عمر و روابط سرد و غیردوستانه آن حضرت با خلیفه اول و دوم، واقعیتی است که به هیچ وجه قابل انکار نیست و تلاش برای اثبات روابط دوستانه میان حضرت علی «علیه السلام» با خلیفه اول و دوم، آب در هاون کوبیدن است. جهت آگاهی خوانندگان عزیز از این واقعیت تاریخی چند مستند و مدرک تاریخی و روایی را به عنوان شاهد ذکر می کنیم:
     أ. مسلم بن حجاج نیشابوری می نویسد: عمر در حضور عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام و سعد بن ابی وقاص خطاب به عباس بن عبدالمطلب (عموی پیامبر «صلی الله علیه و آله») و حضرت علی «علیه السلام» می گوید:
هنگامی که پیامبر «صلی الله علیه و آله» از دنیا رفت و ابوبکر به خلافت رسید، شما دو نفر او را دروغگو، گناهکار، حیله گرو خائن می دانستید و هنگامی که ابوبکر از دنیا رفت و من جانشین او شدم، مرا نیز همچون ابوبکر فردی دروغگو، گناهکار، حیله گر و خائن می دانید.[1]
     ب. محمد بن اسماعیل بخاری به نقل از عایشه می نویسد:
حضرت علی «علیه السلام» ابوبکر را شخصی مستبد و استبدادگر معرفی کرده و از ملاقات با عمر بن خطاب امتناع می ورزید و از حضور عمر بن خطاب در جلسه ناراحت بود.[2]
     ج. عمر بن خطاب در مسیر حرکت به شام، خطاب به عبدالله بن عباس (پصرعموی حضرت علی «علیه السلام») می گوید:
من از پسر عمویت (حضرت علی «علیه السلام») گله دارم؛ زیرا از او خواستم تا همراه ما به شام بیاید اما نپذیرفت. پسرعمویت دائماً از دست من ناراحت است. به نظر تو علت ناراحتی او چیست؟[3]
     د. محمد بن اسماعیل بخاری و مسلم بن حجاج نیشابوری می نویسند:
فاطمه «سلام الله علیها» از دست ابوبکر ناراحت شد و با او قهر کرد و تا روزی که از دنیا رفت با ابوبکر صحبت نکرد. هنگامی که فاطمه «سلام الله علیها» از دنیا رفت، همسرش علی «علیه السلام» بر جنازه او نماز خواند و وی را شبانه دفن کرد و به ابوبکر اطلاع نداد.[4]
موارد ذکر شده تنها بخشی از مستندات و مدارکی است که در منابع اهل سنت وجود دارد و دورنمایی از روابط حضرت علی «علیه السلام» با ابوبکر و عمر را بیان می کند. حال با توجه به این مستندات و شواهد تاریخی و روایی، آیا باز هم می توان همچون کبک سر خود را زیر برف کرد و ادعای وجود روابط صمیمانه و دوستانه میان حضرت علی «علیه السلام» با ابوبکر و عمر نمود؟
از مدعیان وجود روابط خوب و صمیمانه باید پرسید:
o آیا کسی که اعتقاد دارد ابوبکر و عمر افرادی دروغگو، حیله گر، گناهکار و خائن هستند، با آنان روابط دوستانه و صمیمانه برقرار می کند؟
o چرا حضرت علی «علیه السلام» از ملاقات و رویارویی با عمر بن خطاب امتناع می ورزید و از حضور وی ناراحت بود؟
o چرا حضرت علی «علیه السلام» حاضر به همراهی عمر نیست و در جنگ های او شرکت نمی کند؟
o چرا حضرت علی «علیه السلام» جنازه حضرت فاطمه «سلام الله علیها» را شبانه تشییع و دفن کرد و به ابوبکر و عمر اطلاع نداد؟
o چرا فاطمه زهرا «سلام الله علیها» با ابوبکر قهر کرده بود و تا روزی که از دنیا رفت با او صحبت نکرد؟
o آیا خائن، گناهکار، حیله گر و دروغگو دانستن ابوبکر و عمر، تعریف و تمجید از ابوبکر و عمر است؟
o آیا فرمایش «لقد عمل الولاة قبلی بأمور عظیمة خالفوا فیها رسول الله «صلی الله علیه و آله» معتمدین لذلک»[5] تعریف و تمجید از ابوبکر و عمر است؟ (توضیح اینکه حضرت امیر «علیه السلام» در یکی از خطبه های خود می فرمایند: حا کمان قبلی (ابوبکر، عمر و عثمان) امور بسیار زشتی انجام داده و عمدا با دستورات رسول خدا «صلی الله علیه و آله» مخالفت کردند)
o آیا فرمایشات حضرت امیر «علیه السلام» در خطبه شقشقیه، تعریف و تمجید از ابوبکر و عمر است؟[6]

[1]) «ثمّ توفی أبوبکر و أنا ولیّ رسول الله و ولی أبی بکر، فرایتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً». صحیح مسلم، ص 832، کتاب الجهاد و السیر، باب حکم الفیء، ح 4552.
[2]) «و لکنّک استبددت علینا بالأمر …. کراهیة لمحضر عمر». صحیح بخاری، ص 843، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر، ح 4240-4241.
[3]) «أشکو إلی ابن عمّک، سألته أن یخرج معی فلم یفعل و لم أزل أراء واجداً، فیم تظن موجدته». شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 78. نکت من کلام عمر و سیرته و أخلاقه.
[4]) «فوجدت فاطمة علی أبی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلّمه حتّی توفّیت …. فلما توفّیت دفنها زوجها علی لیلاً و لم یؤذن بها أبابکر و صلّی علیها علی». صحیح بخاری، ص 843، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، ح 4240-4241 و صحیح مسلم، ص 833، باب قول النبی: لانورث ما ترکنا فهو صدقة، ح 4555.
[5]) الاحتجاج، ج 1، ص 392، احتجاجه علی من قال بالرأی فی لاشرع و الاختلاف فی الفتوی و أن یتعرض للحکم بین الناس من لیس لذلک بأهل و ذکر الوجه لاختلاف من اختلف فی الدین و الروایة عن رسول الله و الکافی، ج 8، ص 59، ح 21، خطبة لامیرالمؤمنین.
[6]) حضرت امیر «علیه السلام» در خطبه شقشقیه ابوبکر، عمر و عثمان را شایسته خلافت ندانسته و از اخلاق و رفتار و عملکرد آنان در دوران حکومتشان شدیداً انتقاد کرده و می فرمایند: «به خدا سوگند! او (ابوبکر) ردای خلافت را بر تن کرد در حالی که خوب می دانست من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیابم (که بدون آن آسیا نمی چرخد). (او می دانست) سیل ها و چشمه های (علم و فضیلت) از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان (دور پرواز اندیشه ها) به افکار بلند من راه نتوانند یافت. پس من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپیچیدم (و کنار رفتم) در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که با دست تنها (با بی یاوری) بپاخیزم و (حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط بر خفقان و ظلمتی که پدید آورده اند صبر کنم؟ محیطی که پیران در آن فرسوده، جوانان پیر و مردان با ایمان تا واپسین دم زندگی به رنج و سختی گرفتار میشوند. عافیت دیدم بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است، لذا شکیبایی ورزیدم ولی به کسی می ماندم که خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم خود می دیدم میراثم را به غارت می برند! تا این که اولی (ابوبکر) به راه خود رفت (و مرگ دامنش را گرفت) بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد … . شگفتا! او که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند (و با وجود من) وی را از خلافت معذور دارند، خود هنگام مرگ عروس خلافت را برای دیگری (عمر) کابین بست. اوه چه عجیب! هر دو از خلافت به نوبت بهره گیری کردند. (خلاصه) آن را در اختیار کسی (عمر) قرار داد که جوّی از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزش طلبی بود! رئیس خلافت (عمر) به شترسواری سرکش می ماند که اگر مهار راه محکم کشد پرده های بینی شتر پاره شود و اگر آزاد گذارد در پرتگاه سقوط می¬کند. به خدا سوگند! مردم (در حکومت عمر) در ناراحتی و رنج و تحولات عجیبی گرفتار آمده بودند و من در این مدت طولانی با محنت و عذاب، چاره ای جز شکیبایی نداشتم. سرانجام روزگار او (عمر) هم سپری شد و آن (خلافت) را در گروهی به شورا گذاشت. به پندارش مرا نیز از آنها محسوب داشت. پناه به خدا از این شورا (راستی) کدام زمان بود که مرا با نخستین فرد آنان مقایسه کنند که اکنون کار من به جایی رسد که مرا همسنگ اینان (اعضای شورا) قرار دهند؟ لکن یاز هم کوتاه آمدم و با آنان هماهنگی ورزیدم (و طبق مصالح سملمین) در شورای آنها حضور یافتم. بعضی از آنان (سعد بن ابی وقاص) به خاطر کینه اش از من روی برتافت و دیگری (عبدالرحمن بن عوف) خویشاوندی را (بر حقیقت) مقدم داشت. اعراض آن یکی هم جهاتی داشت که ذکر آن خوشایند نیست. بالاخره سومی (عثمان) بپاخاست. او همانند شتر پرخور و شکم برآمده همّی جز جمع آوری و خوردن بیت المال نداشت. بستگان پدریش به همکاریش برخاستند. آنها همچون شتران گرسنه ای که بهاران به علفزار بیفتند و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند برای خوردن اموال خدا دست از آستین برآوردند؛ اما عاقبت یافته هایش (برای استحکام خلافت) پنبه شد و کردار ناشایستش کارش را تباه ساخت و سرانجام شکم خوارگی و ثروت اندوزی، برای ابد نابودش ساخت». خطبه سوم نهج البلاغه.


منبع: پاسخ به چند شبهه فاطمی؛ حضرت استاد نجم الدین طبسی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *