بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زمانناروحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه
سخن پیرامومن بررسی روایات شعیب بن صالح بود، ذیل روایت دوازدهم که خطبه تطنجیه بود، بحثی راجع به خطبه (منابع، سند، متن و نظرعلما) نمودیم که به علت عدم فرصت بیشتر برای تامل در این خطبه، به بررسی روایت دیگری از روایات شعیب بن صالح میپردازیم:
روایت سیزدهم:
«حدثنا الوليد بن مسلم، ورشدين بن سعد، عن ابن لهيعة، عن أبي قبيل، عن أبي رومان، عن علي بن أبي طالب إذا هزمت الرايات السود خيل السفياني التي فيها شعيب بن صالح تمنى الناس المهدي فيطلبونه، فيخرج من مكة ومعه راية رسول الله صلى الله عليه وسلم فيصلي ركعتين بعد أن ييأس الناس من خروجه لما طال عليهم من البلايا، فإذا فرغ من صلاته انصرف فقال: يا أيها الناس ألح البلاء بأمة محمد وبأهل بيته خاصة، فهو باغ بغى علينا [1]»
هنگامی که پرچم های سیاه با [فرماندهی] شعیب بن صالح، نیروی سواره نظام سفیانی را شکست دادند، (ظاهر روایت این است که شعیب باسفیانی است هرچند بعید است، شاید «التی» وصف همان رایات سود باشد به قرینه روایات دیگر) در این هنگام مردم آروزی ظهور مهدی را نموده و سپس اورا طلب میکنند (طبق این روایت، خروج شعیب قبل از ظهور امام زمان است) پس حضرت مهدی از مکه ظهور میکند و همراه او، پرچم رسول خدا است (باید راجع به مواریث پیامبر که همراه امام زمان است و این که چه خصوصیاتی دارد، بحث کنیم، إن شاء الله) و دو رکعت نماز میخواند، [واین ظهوررخ میدهد] بعد از این که مردم از ظهور آن حضرت ناامید شده اند،[علت ناامیدشدن] به خاطر احاطه و فراگیر شدن بلایا [مردم در سختی های فراوان او را میخوانند، ولی باز هم او ظهور نمیکند،لذا از آمدنش مایوس میشوند] پس از خواندن نماز، [به اطرافیان] میفرماید:ای مردم، بلیات سراسر امت پیامبر و اهل بیت پیامبر را خصوصا فراگرفته است [امروزه امت اسلام و شیعیان را بلاها فرا گرفته است]
حد دلالت روایت:
از این روایت استفاده میشود که خروج شعیب قبل از ظهور امام زمان است هرچند این فاصله کم است، روایت تفصیلات بیشتری (مثل مکان خروج شعیب، فعالیت او و…) ندارد. البته مثبت بودن چهره شعیب در صورتی است که «التی» را وصف رایات سود بدانیم. متن روایت مشکلی ندارد و مورد قبول است.
منبع روایت:
اولین کسی که روایت را نقل میکند، فتن ابن حماد (ج1،ص 344) است، « حدثنا الوليد بن مسلم، ورشدين بن سعد، عن ابن لهيعة، عن أبي قبيل، عن أبي رومان، عن علي بن أبي طالب»ما ابی رومان را در کتب رجالی خاصه و عامه نیافتیم، بنابراین با صرف نظر از فتن ابن حماد و مولِف آن و ارزیابی اسناد دیگر روایت، مشکل سندی به خاطر ابی رومان موجود است.از سال 228 تا سال 911 (درطول700سال) کسی روایت را نقل نکرده، تا این که سیوطی در عرف الوردی (باکمی تفاوت) و سپس همو در جمع الجوامع و مسند علی بن ابیطالب این روایت را نقل میکند، بعد از سیوطی، متقی هندی در برهان و کنزالعمال روایت را آورده است، مغربی هم روایت را در ابراز الوهم المکنون نقل میکند.
از شیعه هم فقط سید ابن طاووس در ملاحم (ص 63) این روایت را از فتن ابن حماد نقل میکند، از معاصرین هم، موسوعة احادیث امیرالمومنین و ملحقات احقاق الحق مرحوم نجفی روایت را ذکر کردهاند.
نتیجه:
روایت را به خاطر قوت متن و مضمون آن میپذیریم هر چند مشکل سندی دارد.
نکته:
به فرض که ما کتاب فتن ابن حماد و خود او را قبول کنیم و معتبر بدانیم، ولی در کتاب فتن فعلی،تشکیک میکنیم (اصل کتاب با کتاب در دسترس ما فرق دارد)، برای اثبات این مدعا به سند روایت بعدی توجه کنید:
«أخبرنا أبو بكر محمد بن عبد الله بن أحمد بن ريذة أنا أبو القاسم سليمان بن أحمد بن أيوب الطبراني قال أخبرنا أبو زيد عبد الرحمن بن حاتم المرادي بمصر سنة ثمانين ومائتين حدثنا نعيم بن حماد»
روایت با سند مذکوردر فتن ابن حماد (متوفی 228) آمده، در حالی که طبرانی در سند روایت، سال (360)وفات کرده، (طبرانی حدود 130 سال بعد از ابن حماد وفات کرده است)پس چگونه ابن حماداز وی نقل میکند؟ بنابراین معلوم میشود که در اصل کتاب فتن ابن حماد،دست برده وتغییر صورت گرفته است.
روایت چهاردهم: (روایت از امیرالمومنیناست)
«أخبرنا أبو بكر محمد بن عبد الله بن أحمد بن بريدة، أنا أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني، أنا أبو زيد عبد الرحمن بن حاتم المرادي بمصر سنة ثمانين ومائتين حدثنا نعيم بن حماد،إذا خرجت خيل السفياني إلى الكوفة، بعث في طلب أهل خراسان، ويخرج أهل خراسان في طلب المهدي، فيلتقي هو (امام زمان) والهاشمي (سید خراسانی) برايات سود، على مقدمته شعيب بن صالح، فيلتقي هو (شعیب) وأصحاب السفياني بباب إصطخر (شعیب و لشکر سفیانی در دروازه اصطخر، باهم در گیر میشودند)فتكون بينهم ملحمة عظيمة (جنگ خونین) فتظهر الرايات السود، وتهرب خيل السفياني (سواره نظام سفیانی فرار میکنند) فعند ذلك يتمنى الناس المهدي ويطلبونه[2]»
توضیحی در مورد اصطخر: در بعضی از کتب دیده ام که اصطخر رابرخوزستان (مسجد سلیمان) تطبیق داده اند، ظاهرا،اشتباهی شده است، معجم البلدان در این مورد میگوید:
«إصطخر: بالكسر، وسكون الخاء المعجمة، بلدة بفارس من الاقليم الثالث… قيل: كان أول من أنشأها إصطخر بن طهمورث ملك الفرس، وطهمورث عند الفرس بمنزلة آدم،… وهي من أقدم مدن فارس وأشهرها، وبها كان مسكن ملك فارس حتى تحول أردشير إلى جور. وفي بعض الاخبار ان سليمان بن داود، عليه السلام، كان يسير من طبرية إليها من غدوة إلى عشية
(حضرت سلیمان یک روزه،خود را از طبریه به اصطخر میرساند)وبها مسجد يعرف بمسجد سليمان عليه السلام (و در اصطخر مسجدی است که به مسجد سلیمان معروف است،منشأاشتباه بعضی که اصطخر را مسجد سلیمان میدانند، این بوده است)وزعم قوم من عوام الفرس ان الملك الذي كان قبل الضحاك هو سليمان بن داود…وبين إصطخر وشيراز اثنا عشر فرسخا…[3]»
بررسی روایت:
ظاهراً این روایت، همان روایت سیزدهم،با کمی زیادة ونقصان میباشد، چون سند هردو روایت یکی است،ابن حماد در (جلد1،ص،316)روایتی را نقل، و سپس در صفحه 321 با همین سند از طبرانی نقل میکند که این نقل،منشاشک و تردیددر تطبيق کتاب فتن بااصل آن شد.[یعنی در کتاب دست برده شده است]همان اشکالی که امروزه بعضی، نسبت به مقتل ابی مخنف (متوفی 157ه.ق) وارد میکنند، در این مقتل از مرحوم کلینی (متوفی 329 ه.ق) نقل شده، در حالی که ابی مخنف حدود 150 سال قبل از مرحوم کلینی بوده است، بنابراین میگویند ابی مخنف موجود غیر از ابی مخنف قبلی است، لذااز مقتل ابی مخنف مواردی را که طبری (متوفی 310) از او نقل کرده است، میپذیریم و اگر مقتل فعلی از آن کتاب باشد فبها و الا فلا.
روایت در نقل دوم ابن حماد،که به طبرانی میرسد، اضافاتی دارد: «يلتقي السفياني والرايات السود،فيهم شاب من بني هاشم في كفه اليسرى خال، وعلى مقدمته رجل من بني تميم يقال له شعيب بن صالح، بباب إصطخر، فتكون بينهم ملحمة»
دراین روایت عبارت «في كفه اليسرى خال» آمده، در حالی که در روایت دیگر«فی کفه الیمنی خال»و در جای دیگر«فی کتفه خال» آمده است. به هرحال خال است نه خلل،که بعضی این گونه معنا کردهاند.
منابع روایت:
بعد از ابن حماد، روایت را عقدالدرر (ص 127 ف 5) (تقریبا 500 سال بعد)نقل میکند، بعداز عقدالدرر، سیوطی در کتابهای:الحاوي (ج 2 ص 69)وجمع الجوامع (ج 2،ص 103) و مسندعلی بن ابیطالب (ج1، ص404)روایت را ذکر میکند،القول المختصر (ص 72)،الفتاوى الحديثية (ص 29)، متقی هندی در برهان (ص 152، ب 7،ح26)و كنز العمال (ج 14،ص 588،ح 39667)روایت را نقل کردهاند.
امّا از معاصرین آقاي المغربي (متوفی1380)در ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون (ص 532)،[این کتاب ردبرابن خلدون است] روایت را از نقل اول ابن حماد میآورد و میگوید:«فانظر إلى حديث الرايات (دراحادیث رایات سود تامل کن)،كم له من طريق (که این روایات چقدر طریق دارد)،بعضها صحيح، وبعضها حسن، وبعضها ضعيف (روایات رایات سود، صحیح و حسن و ضعیف هستند[ما هم در بررسی روایات رایات سودبه خاطرتواتر لفظی یامعنوی، اصل رایات سود (بدون تفصیلات)راپذیرفتیم.)ثم تأمل هل يمكن أن يحكم عليه بأنه لا أصل له مع وجود هذه الطرق الكثيرة المتباينة المخارج (آیامی توان با این همه طرق زیادی که منابعش هم متفاوت است، اصل رایات سود را منکر شد،[ابن خلدون بیش از حد،زیاده روی کرده است و قبلا هم گفتیم که وی تخصصش، اظهار نظر در این موارد نیست و یا دچارمسائل سیاسی شده و یاطبق نظرمرحوم شرف الدین ووالدمعظم من، ابن خلدون ناصبی است، مرحوم شرف الدین ادلهای میآوردکه ابن خلدون به اهل بیت جسارت میکند و اهل بیت را هم ردیف خوارج معرفی میکند، مرحوم شرف الدین پس از نقل این کلمات، به شعری توسل میکند که آرزوی مرگ را به خاطر جسارت های ابن خلدون به اهل بیت، از خداوند تقاضا میکند:
و یا موت زر ان الحیاة ذميمة
بعد از مغربی،ادریسی در المهدی المنتظر (ص71)روایت را نقل میکند. ازشیعه، مرحوم نجفی در ملحقات احقاق الحق (ج29، درده جا) و موسوعه امیرالمومنین، این روایت را نقل میکنند. پس وجود طبرانی در این سند ما را به این نکته منتهی میکند که علاوه بر مشکل داشتن فتن ابن حماد (مولِفا و مولَفا)، اصل کتاب هم مورد دستبرد واقع شده است.
روایت پانزدهم:
«ابن حماد:حدثنا الوليد ورشدين، عن ابن لهيعة، عن أبي قبيل، عن أبي رومان، عن علي قال: تخرج رايات سود تقاتل السفياني، فيهم شاب من بني هاشم، في كتفه اليسرى (شانه چپ او) خال، وعلى مقدمته رجل من بنى تميم، يدعى شعيب بن صالح، فيهزم أصحابه [4]»
طبق این روایت،شعیب بن صالح جزء خوبان و لشکریان خراسان است، او با لشکر سفیانی درگیر میشود و اورا شکست میدهد. به نظر بنده این روایت،همان دو روایت قبل است (باکمی تفصیل ونقصان) چون سند هر سه روایت، یکسان است.
منابع روایت:
اولین مدرک روایت، فتن ابن حماد (ج1،ص 314) است،بعد ازاو عرف السيوطي (ج2، ص 69)،جمع الجوامع (ج 2 ص103)،مسند علی بن ابیطالب (ص404)و برهان متقي هندی (ص 152، ب7، ح 22)روایت را نقل کردهاند.
ازشیعه، زین الفتی (ج1، ص263) و ملحقات احقاق الحق مرحوم نجفی در جلد 29 و موسوعه احادیث امیرالمومنین (ص49)روایت را نقل کردهاند.
روایات مذکور، مجموع روایات شعیب بن صالح بود که در کتب اهل سنت آمده بود، چند روایت هم در خرائج امده که شعیب بن صالح رابر شعيب بن صالح نبی تطبیق میدهد که درصورت قبول این تطبیق، باید تطبیقات قبلی کنار گذاشته شود.
وآخر دعوا نا أن الحمد لله رب العالمین
[1]. معجم أحاديث الإمام المهدي، ج 4، ص
[2]. معجم أحاديث الإمام المهدي، ج 4، ص 105
[3]. معجم البلدان،الحموي،ج 1،ص 211 – 212
[4]. معجم أحاديث الإمام المهدي، ج4، ص 109
.
.
با سلام؛ استاد گرانقدر
برای واژه خال، چه از ریشه خلّ(خلل) و چه از ریشه خیل و حتی از ریشه خول، معانی روشنی ذکر شده است که به ترتیب: «ناتوانی»(الخلّ)، «مردی که دل یا جسم ناتوان دارد»(و نیز خال سیاه در بدن که بیشتر روی گونه درمیآید) و «دارنده چیزی» و «نشانه» معنا شده است. بر این اساس، معنای عبارت: «فی کفه الیُمنی خال» را میتوان به «ناتوانی دست راست» یا «نشانهای در دست راست» (علاوه بر معنای خال مشهور که عمدتاً روی صورت میآید) معنا کرد.
(ر.ک: فرهنگ ابجدي عربي فارسي، ص26 و 28)