بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زمانناروحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء.

بحث راجع به سفیانی است، آیا سفیانی از علائم حتمی ظهور امام زماناست یافقط یکی از علامات است؟ آیا روایات سفیانی از اختصاصات کتب و مرویات شیعه است و یا منابع اهل سنت هم سفیانی را به عنوان یکی از علامات مطرح می‌کنند؟ در ضمن بحث، به مسائل و تفصیلات دیگرسفیانی اشاره می‌شود از قبیل: (محل ظهور سفیانی، مدت حکومت و حاکمیت و جنایات سفیانی، گستره حاکمیت سفیانی، عقیده و ایده و هدف سفیانی و بالاخره سرنوشت سفیانی که آیا مسلمان می‌شود و یا بر ضلالت و گمراهی می‌ماند وبعد کشته می‌شود؟)

مطلب اول:علامیت وحتمیت سفیانی:

ظاهرا در علامیت و حتمیت سفیانی بحثی نیست، روایات متعددی داریم که ظهور سفیانی را از علائم حتمی ظهور امام می‌داند که فعلا به یک روایت با قطع نظر از سند آن، که در کتاب الغیبة نعمانی آمده، اشاره می‌کنم:

روایت الغیبة نعمانی درحتمیت سفیانی:

«أخْبَرَنَامُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنِ الْفَزَارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَسَارٍ عَنِ الْخَلِيلِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْبَطَائِنِيِّ قَالَ رَافَقْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع مِنْ مَكَّةَ إِلَى الْمَدِينَةِ فَقَالَ يَوْماً لِي لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ خَرَجُوا عَلَى بَنِي الْعَبَّاسِ لَسُقِيَتِ الْأَرْضُ دِمَاءَهُمْ حَتَّى يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ قُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي أَمْرُهُ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ مِنَ الْمَحْتُومِ ثُمَّ أَطْرَقَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ مُلْكُ بَنِي الْعَبَّاسِ مَكْرٌ وَ خَدْعٌ يَذْهَبُ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ وَ يَتَجَدَّدُ حَتَّى يُقَالَ مَا مَرَّ بِهِ شَيْ‏ء» [1]

از بطائنى نقل مى‏كند كه گفت: با حضرت امام موسى كاظم از مكه تا مدينه همسفر بودم. روزى آن حضرت بمن فرمود: اگر اهل آسمان و زمين‏عليه بنى عباس قيام كنند. بطورى كه زمين از خون آنها سيراب شود، مادام كه سفيانى خروج نكرده بى‏اثر است. عرضكردم: آقا، آمدن سفيانى حتمى است؟

فرمود: آرى حتمى است. آنگاه سر مبارك را پائين انداخت؛ و بعد سر برداشت و فرمود: دولت بنى عباس بر پايه حيله و نيرنگ قرار گرفته، اين دولت طورى از ميان خواهد رفت كه اثرى از آن باقى نماند. آنگاه دوباره حكومت آنها تجديد مى‏شود بطورى كه گوئى آسيبى بآن نرسيده است. [این بحثی است که حکومت عباسیان در آخرالزمان دوباره پا می‌گیرد و یا اشاره به همان فراز نشیبی است که از 132 تا 652 داشته پس بازگشت حکومت عباسیان در زمان ظهورامام اشاره به فراز و نشیب همان دوران است، ظاهرش این است که حکومتشان دوباره تشکیل می‌شود و امروزه بعضی از محققین بر این عقیده هستند]

روایت الغیبة نعمانی در امکان عدم حتمیت سفیانی:‏

البته روایتی از امام جواد نقل شده که طبق این روایت، ممکن است سفیانی از حتمیات نباشد و بدائی در آن حاصل شود:

«قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيُّ قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا ع فَجَرَى ذِكْرُ السُّفْيَانِيِّ وَ مَا جَاءَ فِي الرِّوَايَةِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ الْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع هَلْ يَبْدُو لِلَّهِ فِي الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ يَبْدُوَ لِلَّهِ فِي الْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَ الْمِيعَادِ وَ اللَّهُ لا يُخْلِفُ الْمِيعاد»[2]

ابو هاشم داود بن قاسم جعفرىّ گويد: «ما در محضر امام جواد بوديم و سخن از سفيانى به ميان آمد و آنچه در روايات آمده كه كار او از حتميّات است، من به آن حضرت عرض كردم: آيا خدا را در امور حتمى بدائى پديد مى‏آيد؟ فرمود: آرى، به آن حضرت عرض كرديم: پس با اين ترتيب ما مى‏ترسيم كه در مورد قائم نيز خدا را بدائى حاصل شود، فرمود: همانا قائم از ميعاد است، و خداوند خلاف وعده خود رفتار نمى‏كند. [بدا منظور برگشتن نظر خداوند نمی باشد چون لازمه آن العیاذبالله جهل خداوند است، بلکه بدا یعنی ابداء، یعنی قضیه به گونه‌اي اظهار شده ولی اراده او چیز دیگر است بحث بدا در اعتقادات است و بعضی بدا را به معناي تغییر سرنوشت گویند كه نتيجه آن تغيير دادن راه و يا انجام پاره‌اي از كارها است، مثلا اراده خدا تعلق گرفته بر اینکه فلانی هنگام عبور از خیابان تصادف کند ولی بر اثر صدقه دادن و یا از طرف او صدقه دادن، بلا از او دفع می‌شود و این یکی از مصادیق بدااست، خود سوال از امام این را می‌رساند که سفیانی نزد همه از حتمیات و مرتکزات بوده است]

بیان علامه مجلسی در توجیه روایت امام جواد:

علامه مجلسی ذیل روایت بیانی دارد که این بیان در چارچوب حتمیت سفیانی دور می‌زند، ايشان با حفظ این معنا که سفیانی از علائم حتمی است، روایت را توجیه می‌کند:

«بيان لعل للمحتوم معان يمكن البداء في بعضها و قوله من الميعاد إشارة إلى أنه لا يمكن البداء فيه لقوله تعالى إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ. و الحاصل أن هذا شي‏ء وعد الله رسوله و أهل بيته لصبرهم على المكاره التي وصلت إليهم من المخالفين و الله لا يخلف وعده، ثم إنه يحتمل أن يكون المراد بالبداء في المحتوم البداء في خصوصياته لا في أصل وقوعه كخروج السفياني قبل ذهاب بني العباس و نحو ذلك‏»[3]

محتوم چند معنادارد که ممکن است که بربعضی ازمعانی محتوم، بداحاصل شود و قول امام که قائم از میعاد است امکان بدا در آن نمی باشد چون خداوند خلف وعده نمی کند.[پس توجیه اول این شد که مساله حتمیت چند معنا دارد که بر بعضی معانی ممکن است بدا حاصل شود] و حاصل این که آمدن قائم وعده خدا به پیامبر و اهل بیت پیامبر به خاطر صبرشان بر سختیها و مشکلاتی که از ناحیه دشمنانشان به آن‌ها رسیده است، می‌باشد و احتمال دارد که مراد از بدا در محتوم، بدا در خصوصیات محتوم باشد نه این که بدا در اصل وقوع محتوم باشد مثل خروج سفیانی قبل از بین رفتن بنی العباس، از خصوصیات است، امام کاظم فرمودند که تا ملک بنی العباس زائل نشده، سفیانی نمی آید، این خصوصیت امکان دارد که بدا در آن حاصل شود و با وجود ملک عباسیان، سفیانی خروج کند. [ مثلا خروج سفیانی از شام قرار بوده ولی بر اثر بدا از جای دیگر اتفاق می‌افتد و یا خروج او در ماه رجب قرار بوده ولی بر اثر بدا به ماه شعبان[مثلا] تغییر یافته، پس بدا در خصوصیاتِ محتوم است]

ما از فرمایشات مجلسی استفاده می‌کنیم که ایشان سفیانی را از علائم حتمی می‌داند و روایت امام جواد که سفیانی را قابل بداء می داند، توجیه می‌کند.

مطلب دوم: روایات سفیانی از اختصاصات شیعه و یا فریقین؟

آیا سفیانی و علامیت او ازاختصاصات شیعه است، صراحت فرمایش بعضی از معاصرین همین است که اصلا روایات سفیانی از اختصاصات شیعه است و در کتب دست اول اهل سنت نیامده است و من واقعا از این بزرگوار در شگفتم.

بیان مرحوم صدر در اختصاص روایات سفیانی به منابع شیعی:

«و قد اختصت به المصادر الامامیة، و لیس له فی المصادرالاولی للعامة‌ای اثر…و لعل فیه تعویضاً عن فکرة الدجال الذی اختص به العامة أو کادوا، لمبررات معینة ستأتی الاشارة الیها و الاخبار عنه فی المصادر الامامیة» [4]

سفیانی از اختصاصات منابع شیعی است و در منابع اولیه اهل سنت نیامده است [ایشان، نیامدن روایات سفیانی در کتب عامه را مسلم گرفته و سپس در صدد توجیه این که چرا در کتب اهل سنت از سفیانی بحث نشده، بر می‌آیند و می‌فرمایند] شاید به خاطر این که از دجال مفصل بحث کرده‌اند، لذا دجال جایگزین سفیانی شده است.

حرف اول و دوم ایشان به نظر ما صحیح نیست، کتب دست اول اهل سنت از روايات سفیانی خالی نبوده و از اختصاصات شیعه هم نمی باشد، راجع به جريان یمانی امکان دارد که بعضی چنین نظری را داشته باشند و آن را از اختصاصات شیعه بدانند، ولی روایات سفیانی از مشترکات است و در کتب دست اول اهل سنت آمده است و اما این که فرمودند: جریان دجال از اختصاصات اهل سنت است، این هم درست نیست بلکه در کتب شیعه هم آمده است هرچند به گستردگی روایات اهل سنت نیامده است. پس روایات سفیانی در مصادر اولیه اهل سنت هم آمده و ما به عنوان نمونه و علی سبیل مثال روایتی را نقل می‌کنم که در مسانید آن‌ها آمده است.

بعضی روایات سفیانی در مصادراولیه اهل سنت:

روایت اول:

«حدثنا جرير، عن عبد العزيز بن رفيع، عن عبيد الله بن القبطية قال: دخل الحارث بن أبي ربيعة، وعبد الله بن صفوان على أم سلمة وأنا معها. فسألاها عن الجيش الذي يخسف به، وذلك في زمان ابن الزبير فقالت: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ويعوذ عائذ بالبيت [ فيبعث إليه ] بعث، فإذا كان ببيداء من الأرض يخسف بهم، فقلنا: يا رسول الله، كيف بمن كان كارها؟ قال: يخسف به معهم ولكنه يبعث يوم القيامة [ على نيته ]، قال أبو جعفر: هي بيداء المدينة»[5]

روایات خسف را ببینید، روایات متعددی که همه مربوط به جریان سفیانی است، به معجم احادیث المهدی جلد 4 ص 121، 129 مراجعه کنید.

روایت دوم:

«ابن حماد: حدثنا الوليد ورشدين، عن ابن لهيعة، عن أبي قبيل، عن أبي رومان، عن علي رضي الله عنه قال: إذا ظهر أمر السفياني، لم ينج من ذلك البلاء إلا من صبر على الحصار»[6]

هنگامی که جریان سفیانی روی می‌دهد، ازبلاء وآفتهای او کسی، جز صبرکنندگان بر مشکلات، رهائی نمی یابد.

مگرفتن ابن حماد از کتب دست اول اهل سنت نیست؟ هرچند نزد ما این کتاب ارزشی ندارد.

روایت سوم:

«ابن حماد: حدثنا عبد القدوس، عن ابن عياش، قال حدثني بعض أهل العلم، عن محمد بن جعفر، عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه قال: يكتب السفياني إلى الذي دخل الكوفة بخيله، بعدما يعركها عرك الأديم، يأمره بالسير إلى الحجاز، فيسير إلى المدينة فيضع السيف في قريش، فيقتل منهم ومن الأنصار أربع مائة رجل، ويبقر البطون ويقتل الولدان. ويقتل أخوين من قريش، رجل وأخته يقال لهما محمد وفاطمة، ويصلبهما على باب المسجد بالمدينة»[7]

محمّد بن جعفر از حضرت على بن ابى طالب روايت كرده كه فرمود: سفيانى مينويسد: براى آن كسى كه در كوفه است (فرمانده سواره نظام خود)- بعد از آنكه شهر كوفه را كوبيده باشد- كه بطرف حجاز رود، پس بسوى مدينه خواهد رفت و شمشير كشيده چهار صد نفر از قريش و انصار را ميكشد و شكم‏ها را پاره كرده و بچه‏ها را خواهد كشت و يك برادر و خواهر را كه نام آنها محمّد و فاطمه است كشته آن‏ها را درب مسجد مدينه بدار ميزند..

روش سفیانی و بنی سفیان بسیار خشن و سفاک و بی رحم هستند، در طول تاریخ، بی رحمی های فراوانی از آن‌ها ثبت شده که می‌توان به جریانی که در آندلس اتفاق افتاده اشاره کرد که وقتی، گروهی از مردم بر علیه خلیفه وقت قیام کردند، آن‌ها را دستگیر و روانه زندان نمودند و عید قربان به فرمان خلیفه همه را از زندان بیرون آوردند که یکی از شورشیان فرزند خلیفه بود، خلیفه رو به فرماندهان و امراء خود کردو گفت که روز عید قربان، قربانی مستحب است و من ابتدا پسرم را می‌کشم و شما هرکدام یکی از زندانیان را به جای قربانی در این روز بکشید[8] و یا می‌توان به قضیه حره اشاره کرد، بنده خیلی دلم می‌خواهد که قضیه حره بازگو شود و با قلم روان بیان شود و اگر امکان دارد از این قضیه دردآور فیلم تهیه شود، چون در این قضیه هتک نوامیس های فراوانی صورت گرفته که قلم از گفتن آن شرم دارد، باید مردم بدانند که امروز طرفدار امویین چه کسانی هستند؟ وهابیت، دنباله رو جریان امویین هستند که از بازماندگان آن‌ها به شمار می‌روند، این‌ها ماموریت شان خون ریزی و جنایت و نسل كشي است، بحث های استدلالی راجع به نقض اعتقادات و افکار وهابیت در جای خودش باید بیان شود ولی الان باید به تبيين و بازگو نمودن جنایات این‌ها همت گماشت، باید گفت که در طول تاریخ با روی کارآمدن پس مانده های امویین چه جناياتي صورت گرفته است، در طائف چه کردند؟ در همین دوران حکومت آل سعود شکم زن های حامله را پاره کردند ودر جاهای دیگر از سرزمین حجاز و دیگر بلاد چه جنایاتی آفریدند وامروزه در بحرین و…چه جنایاتی می‌آفرینند؟ باید این مسائل بازگو شود تا چهره سفیانی شناخته شود، باید عبارت روایت «ويبقر البطون ويقتل الولدان» که در مورد سفیانی آمده روشن گردد.

پس روایات سفیانی از اختصاصات شیعه نیست، و این که بعضی از بزرگواران معاصر، روایات سفیانی را از اختصاصات شیعه می‌دانند از سهو قلم و یا فرصت کم این بزرگوار برای تحقیق بیشتر در این زمینه است.

ادامه بیان مرحوم صدر در مورد سفیانی:

«…و الاخبار عنه فی المصادر الامامیة، و إن کانت کثیرة لا تبلغ بأی حال مقدار اخبار الدجال التی حفلت بهاالمصادر العامة. کما أنها خالیة عن نسبة الاُمور الاعجازية إلی السفیانی، علی ما سنعرف»[9]

واگر چه، روایات سفیانی در منابع شیعه بسیار است ولی به اندازه روایات دجال در مصادر اهل سنت نمی باشد، همان طوری که در روایات سفیانی امور خارق العاده برای او ذکر نشده است [بر خلاف دجال که در روایات، امور شگفت آور و خارق العاده برای او ذکر شده است، شاید منظورشان از این حرف این باشد که دجال و سفیانی یکی نیست ولی ایشان ظاهرا می‌خواهد به این نتیجه برسد که چون در کتب اهل سنت از دجال سخن به میان آمده و از سفیانی صحبتی نشده است، پس ممکن است سفیانی و دجال یکی باشد ولی این مطلب دور از واقعیت و تحقیق است چون سفیانی و دجال از جهات مختلف باهم فرق دارند] ایشان می‌فرماید:

«…و قد یخطر فی الذهن اتحاد شخصیتی الدجال و السفیانی فی رجل واحدو خاصة بعد التشدد السندی الذی اتخذناه و اسقاط تفاصیل أوصافهما عن الاعتبار و لا یبقی من المتیقن إلا أن کلا الاسمین عنوان لرجل منحرف خارج علی تعالیم الاسلام و مفسد فی مجتمع المسلمین، ففی الامکان انطباقهما علی رجل واحد و حرکة واحدة. و مما یوید ذلک ماعرفناه، من أن التعبیر بالدجال هو المتخذ فی المصادر العامة عادة و التعبیر بالسفیانی هو المتخذ فی المصادر الامامیة، ففی الامکان افتراض آن یکون التعبیران معاً عن رجل واحد، نظرإلیه أصحاب کل مذهب من زاویتهم المذهبیة الخاصة» [10]

وآن چه که تبادر به ذهن می‌کند این است که، شخصیت دجال و سفیانی یکی هستند، خصوصا بعد از رعایت سخت گیری و بررسی سندی که منجر به معتبر ندانستن اوصاف و خصوصیات دجال و سفیانی می‌شود، ظهور این تبادر بیشتر می‌شود. [ یعنی بعد این که ما با بررسی سندی دقیق، خصوصیات (مثلا خروج او از شام، مدت زندگی او 9 ماه، اسم او عثمان و موارد دیگر) دجال و سفیانی را ساقط کرده و رد نمودیم] بنابراین متیقن از دجال و سفیانی [بعد از حذف و الغاء خصوصیات دجال و سفیانی] اصل این دو است که بر مرد منحرف و مفسد در جامعه اسلامی تطبیق دارد، پس ممکن است که دجال و سفیانی بر شخص و حرکت واحدی انطباق داشته باشد. و آن چه که این مطلب را تایید می‌کند، تعبیر به دجال در مصادر اهل سنت و تعبیر به سفیانی در منابع شیعه می‌باشد که می‌تواند هر دو تعبیر ناظر به یکی بودن دجال و سفیانی باشد، از این جهت که هر مذهبی از زاویه خودش به این شخص منحرف نگاه کرده، ونامی براو گذاشته است [اهل سنت از زاویه نگاه خودشان به وی نگاه کرده اند و اسم اورا دجال گذاشته اند و شیعه هم از زاویه نگاه اعتقادی خودش، اسم این شخص منحرف را سفیانی گذاشته است]

استاد: ما تابع نصوص و روایات هستیم و بر همین اساس، حتمیت دجال را نپذیرفتیم هرچند قائل به حتمیت سفیانی شدیم، لذا این گونه انطباق صحیح نمی باشد، البته خود مرحوم صدر هم از این نظر[یکی بودن دجال و سفیانی] بر می‌گردد و آنرا به عنوان يك احتمال مطرح مي‌كند. [ إلا أن هذا لا یکاد یصح…] و جهت آن را فروق واضحه بین دجال و سفیانی در روایات می‌داند که یکی بودن دجال و سفیانی را منتفی می‌کند.ایشان هفت تفاوت را بین این دو جریان ذکر می‌کند که عبارتند از:

تفاوت های سفیانی و دجال:

«یکون الفرق بینهما أوضح و أصرح و التعدد أبین:

اولاً: ان الدجال یفترض فیه طول العمر، دون السفیانی

[راجع به دجال طولانی بودن عمر او فرض شده است بر خلاف سفیانی، حتی اهل سنت قائلند که دجال از زمان پیامبر اکرم (ص) تا کنون زنده است و ما در مقام احتجاج با اهل سنت که منکر طولانی بودن عمر امام زمان می‌باشند، (از این اعتقاد آن‌ها) بااهل سنت محاجه می‌کنیم]

ثانیاً: ان الدجال یدعی بابن صائد و السفیانی یدعی بعثمان بن عنبسه. [دجال و سفیانی هر کدام اسمی جداگانه برای آن‌ها گفته اند]

ثالثاً: ان السفیانی من أولاد أبی سفیان دون الدجال [سفیانی از نوادگان ابوسفیان است در حالی که دجال چنین نمی باشد

رابعاً: ان الدجال یدعی الربوبیة، دون السفیانی [دجال ادعای ربوبت می‌کند ولی سفیانی چنین ادعائی نمی کند]

خامساً: انّ الدجال کافر و أما السفیانی فلا نص فی الاخبار یدل علی ذلک، إن لم یکن الظاهر کونه مسلماً

[دجال کافراست ولی سفیانی روایتی در مورد کافر بودن او نیامده است]]البته بحث پيرامون عقيده او خواهد آمد[.

سادساً: ان الدجال یملک کل قریة و یهبط کل وادی، ما عدا مکة و مدینة و ظاهر ذلک أن حرکته أوسع من حرکة السفیانی علی سعتها.

[دجال تمام دنیا غیر از مکه و مدینه را تحت پوشش خود قرار می‌دهد بر خلاف سفیانی که محدوده فعالیت او منحصر به چند کشور است]

سابعاً: ان الدجال أعور العینین، و أما السفیانی فهو ذو عینین سلیمتین.»[11]

[دجال لوچ دو چشم است ولی سفیانی هردو چشمش سالم است[ هرچند زشت رو و خشن و بدقیافه می‌باشد.

وآخردعوا ناأن الحمد لله رب العالمین

[1]. الغيبة للنعماني، ص:302/ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، علامه مجلسي، ج‏52، ص 250

الغيبة للنعماني، ص 303 ، باب 18/بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج‏52، ص 251 .[2]

[3]. بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج‏52، ص 251

.[4]تاريخ الغيبة الکبري، سيد محمدصدر، ج2، ص517

 

[5]. ابن أبي شيبة: ج 15، ص 43 44 ح‍ 19066/ مسنداحمد، ج 6، ص290/، مسلم: ج 4 ص 2208 ب‍ 52‍ /أبو داود: ج 4 ص 108 ح‍ 4289/ الترمذي: ج 4 ص 407 ب‍ 10 ح‍ 2171 / ابن ماجة: ج 2 ص 1351 ب‍ 30 ح‍ 4065 و…/ معجم أحاديث الإمام المهدي، معجم ج2، ص 257 – 266

[6]. الفتن، ابن حماد: ص 65 / كنز العمال، ج 11، ص 283، ح‍ 31533 از ابن حماد

[7]. الفتن، ابن حماد، ص 88 / ملاحم ابن طاووس، ص 56، ب‍ 107 ازابن حماد وفيه (.. يأمره بالمسير.. رجلا وأخته)

[8] . الاعلام، ج3، ص324.

[9]. تاريخ الغيبة الکبري، سيد محمدصدر، ج2، ص517

[10]. تاريخ الغيبة الکبري، سيد محمدصدر، ج2، ص 523

.[11] تاريخ الغيبة الکبري، سيد محمدصدر، ج2، ص 524 – 525. ولي از روايات چنين استفاده مي شود كه داراي چهره اي زشت و قبيح و بيشتر به وحشيها شباهت دارد يا چهره اي ترسناك دارد…

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *