بحث راجع به علامیت دابة الارض بود، زیرا در اصل حتمیت دابة الارض شکی نیست. بحث در این است که آیا قبل ازظهور (علامات)، مقارن ظهور، و یا بعد از ظهور (رجعت) است؟

محور دوم بحث، مصداق دابة الارض چه کسی وچه چیزی است؟ طبق بعضی روایات تطبیق به امیرالمؤمنین شده بود و ما به یک روایت صحیح برخورد نکردیم. و این مطلب را مجلسی اول هم فرمودند.

در جلسه قبل سخن مجلسی اول و ملا صالح مازندرانی را نقل کردیم که به تضعیف روایات تطبیق، اشاره کردند.ومطلب ملاصالح مازندرانی در مورد روایت کافی، که دابه عطف به ماقبل است یعنی امیرالمؤمنین فرموده‌اند (أنا صاحب العصا و أنا صاحب المیسم وأنا صاحب دابه) دابة الارض عطف بر ماقبل باشد یعنی آن دابة الارضي که خروج میکند اختیارش با من است و تحت امرمن است همان طوری که اختیار عصا و میسم با من است.که حرف بدی نیست.اکنون تحقیق وسخن یکی از معاصرین را در مورد دابة الارض بررسی می‌کنیم.

دو نکته ازسخن معاصرین:

اکنون به سخن بعضی ازمعاصرین که به دو نکته مهم در زمینه دابه الاض اشاره کرده‌اند می‌پردازیم.

نکته اول: دابة الارض جزء علامات ظهورنیست بلکه بعد از ظهور است و جزء علامات رجعت می‌باشد ولی اهل عامه با دست کاری در روایات آن را از علائم قیامت بیان کرده‌اند که این خلط ودست کاری عامه نیز سبب شده است که علاماتی مانند یأجوج ومأجوج که از علائم قیامت است آن را از علامت ظهور بیان کنند.زیرا یأجوج ومأجوج در آخر دنیا می‌آیند.

نکته دوم: که مهم تر از اولی می‌باشد این است که اُمویان در روایت دست برده‌اند و کلمه ای را جابه جا کرده باشند. اصل روایت «أنا دابة الارض» و یا «أنت دابة الارض» نیست، بلکه اصل آن «انا صاحب المیسم، انا صاحب العصا، انا صاحب دابة الارض» است یعنی اختیار آنها با من است، اما امويان بخاطر اینکه تعریضی بر حضرت علی داشته باشند کلمه صاحب را برداشته‌اند. اینها همان کسانی هستند که پیامبر راجع به اینها خوابی دیدند و نگران شدند. [1] وبعد ایشان می‌گوید که معاویه ویا نزال سبره که فرد عامی است گفته علی دابة الارض است.وما شکی نداریم که اسراییلیات زیادی در کتب اهل سنت است چه بپذیرند چه نپذیرند[2]

ادامه عبارت معاصرین

«در احادیث دجال یک نگاه بیندازید اینها قلم به دست های حکومتی واین مواجب بگیرها، روایات را باهم مخلوط کردند دو علامت «دابه» و «یأجوج ومأجوج» که در قرآن آمده است و یکی که بشارت به ظهور حضرت مهدی (دابة الارض) است ودیگری که علامت قیامت (یأجوج و مأجوج) است را مخلوط کردند. گفته‌اند این دو ازقرب ظهورهستند و محوریت را به حضرت عیسی دادند.که با یأجوج ومأجوج در گیر می‌شود.

حال آنکه دابة الارض در رجعت است، و بحث رجعت غیر از مهدویت است، ویأجوج ومأجوج ربطی به حضرت مهدی ندارد.و مربوط به زمان قرب قیامت است و این تصورات باطل از اسرائيلیات و تخیلات است که از طرف کعب الاحبار آمده است.»

البته این مطلب (تفاوت بین علامت رجعت و قیامت)را به این نحو نمی شود پذیرفت.زیرا نقل از علامه طباطبایی است و هم چنین از استاد خودم کراراً شنیده ام که «گاهی علاماتی به عنوان «ساعه» و یا علامت «رجعت»، ذکر می‌شوند در حالی که اینها جزء علامات ظهور هستند وبه عنوان ساعه یا قیامت ذکر می‌شود.چون زمانها به هم نزدیک است به جای یگدیگر استعمال می‌شود.که همین مطلب در عبارات تفسیرعلامه طباطبایی هم است.[3]

ادامه سخن: دلالت سیاق آیه (76تا 85سوره نمل):

پس ایشان بین این دو علامت فرق قایل می‌شود و سپس ایشان آیات قبل و بعد دابة الارض را توضیح میدهد.

در ابتدا روی سخن به بنی اسراییل است

” إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ”

بعد فرمود: ” وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ…”

اين قرآن براى بنى اسرائيل بيشتر آن مسائلى كه مورد اختلافشان است بيان مى‏كند”

و اينكه فرمود: ” وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ” به اين معنا اشاره مى‏كند كه با اين داستانها كه بر بنى اسرائيل مى‏خواند، مؤمنين را به سوى حق هدايت مى‏كند و نيز رحمتى است براى آنان…

و اينكه فرمود: ” إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ” اشاره است به اينكه قضاء و داورى ميان آنان با خداست، پس همان خدا پروردگار اوست كه عزيز است.

” فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ”

” إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ” اين جمله، امر به توكل در آيه قبل را تعليل مى‏كند و مى‏فرمايد كه ما تو را در مساله ايمان و كفر مردم، امر به توكل بر خدا كرديم و اين بدان جهت است كه ايشان مرده‏اند و در طاقت تو نيست كه دعوتت را به مردگان بشنوانى، زيرا كه ايشان كرند و نمى‏شنوند و كورند و{ایات خطاب به یهود و هم کیشان آنها است}«وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ»اصلاً مخاطب اینها هستند و تعبیر«وقع»دارد نه «حق».

هر کجا در قرآن تعبیر «حَقََّ» دارد، اشاره به قیامت دارد[4].وهر کجا تعبیر «وقع» دارد اشاره به خود عذاب دنیا و رجس دارد.پس ازاین آیه وآیه بعدی قرینه این است که مربوط به زمان رجعت می‌شود.

رجعت فصل جدیدی از زندگی است که هزاران سال طول می‌کشد و تعدادی ازانبیاء مانند (یونس و دانیال) و امامان برمی گردند امامها چهل هزار سال حکومت میکند.وهزاران سال ممکن است طول بکشد که ابتدای آن از زمان ظهور امام زمان است[5] {که ما فعلا وارد این مبحث نمی شویم که اصل رجعت را می‌پذیریم ولی تفصیلات آن باید بحث شود.}

و نیز حشر فوجى از هر امت است در آيه بعدی نیز قرینه است : ” وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا…”] قرینه بر این است که این قیامت نیست چون می‌گوید روزی از هر امتی گروهی را زنده می‌کنیم ولی در قیامت «کل احد» زنده می‌شود{سخن علامه طباطبایی نیز در تفسیر ممکن است نقضی به فرمایش ایشان شود ولی تحقیق کاملی است}[6]

سپس جناب فاضل معاصر بعد ازاستناد و آیات وقراین که وجود دارد می‌فرمایند که« نحشر من کل اُمه فوجا» اشاره به رجعت دارد.چنانچه در تفسر قمی روایتی از امام باقر در ذیل ایه شریفه «إن الله قادرعلی ان ینزل ایه» آمده است که امام باقر فرمودند: «سیریکم فی آخر الزمان آیات، منها دابة الارض، منها دجال، منها نزول عیسی بن مریم، منها طلوع الشمس من مغربها»خداوند در آخر دنیا نشانه هایی را به شما نشان خواهد داد که از آنها نشانه‌ها دابة الارض، خروج دجال و نزول عیسی بن مریم و طلوع خورشید از طرف مغرب است

{دراین روایت خلاف حرف شما شد زیرا تعبیر آخرالزمان دارد و شما منکر آمدن دابة الارض در آخر دنیا شدید} ایشان جواب می‌دهد که در روایت تعبیر آخرالزمان را دارد که ان مدت زمان طولانی را شامل می‌شود که شروع ان از بعثت پيغمبر است مثلاً در روایات«نبی آخرآلزمان» داریم که آخرالزمان از زمان بعثت پیامبر اکرم حضرت مخمد تا اخر دنیا ست حال آخر دنیا کی است خدامی داند.

بعد ایشان روایت بعدی را که تنها روایت دابة الارض در کتاب کافی است را نقل می‌کند که ما آن را ذکر کردیم و مشکل سندی داشت ولی ایشان تمسک می‌کند.

«….. وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَا قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّار… وَ لَقَدْ أُعْطِيتُ السِّتَّ عِلْمَ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْوَصَايَا وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ إِنِّي لَصَاحِبُ الْكَرَّاتِ وَ دَوْلَةِ الدُّوَلِ وَ إِنِّي لَصَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ وَ الدَّابَّةُ الَّتِي تُكَلِّمُ النَّاسَ»[1] الكافي، ج‏1، ص:198

انی اصاحب الکرات: یعنی به کرات ودفعات به این دنیا با پیامبر بازمی گردم و امر دابه به دست من است یعنی همان طور که عصای موسی یا عصای آدم به دست من است.

اگر با این تعبیر باشد ما روایت را می‌پذیریم ولو ضعیف باشد زیرا تنقیصی برای مولا علی نیست ولی «انا دابة الارض» تنقیص است حتی اگرکلمه دابه را بر ذوی العقول در نظر بگیریم.

خلاصه مباحث

سخن یکی ازمعاصرین در مورد دابة الارض را در دو نکته بررسی کردیم و نکته اول اینکه ایشان بین علایم رجعت و علایم ظهور تفصیل قائل شدند، که علایم رجعت غیر از قیامت است و ظهور دابة الارض با استناد به آیات دابة الارض در سوره نمل مختص به رجعت می‌دانند و می‌گویند که ما روایات زیادی داریم که ظهور دابة الارض از رجعت است. نکته دوم اینکه امویین برای اینکه تعریضی به حضرت داشته باشند در روایات دست برده‌اند و کلمه «صاحب»را از عبارت «أنا صاحب دابة الارض»از روایت کافی وبصائر الدرجات حذف کرده‌اند.

نظر استاد

اولاً ما ابا نداشته باشیم که بگوییم علائم رجعت غیر از قیامت است چون عبارت یکی برای دیگری ذکر شده است چون زمانها به هم نزدیک است و این مطلب را از استاد خودم و علامه ذکر کردیم.ثانیا اینکه می‌فرمایند ما روایات زیادی داریم که «دابه» در مورد رجعت است باید بررسی کنیم ببینیم آیا واقعاً ما روایات زیادی داریم و نکته دوم بسیار مهم و قابل بحث است و ما شکی نداریم که این امویین در روایات ما دست برده‌اند اگر بتوانیم این مطلب را ثابت کنیم تحقیق به جایی است.

بنابراین نتیجه این شد که امیرالمؤمنین صاحب دابة الارض است اگر با این تعبیر باشد ما روایت کافی را می‌پذیریم ولو ضعیف باشد زیرا تنقیصی برای مولا علی نیست ولی «انا دابة الارض» تنقیص است حتی اگرکلمه دابه را بر ذوی العقول در نظر بگیریم.

[1]. در ذیل آیه شریفه «والشجرة الملعونه..»نگاه کنید آن خوابی که پیامبر را خیلی نگران کرده بود این بود که خواب دیدند که بوزینه ها بر فراز منبر بالا و پایین می روند. بالأخره شأن شجره ملعونه بیش از این نیست که اینها حضرت علی (ع) را در طی چندین سال از 70000تریبون لعن می کردند.

[2]. ذهبی یکی از اقطاب بزرگ اهل سنت وبه نقل از شعبه و همچنین شاگردان او(قطان ،عبدالرحمان بن مهدی وشعبه ابن حجاج وغیره) به این مطلب اشاره دارند.مثلاً به نقل از شعبه بن حجاج (که پدر علم رجال است)خودش اعتراف میکند:«سه چهارم روایات ما کذب است(کذب با ضعیف متفاوت است.)» آقای عبدالله ابن عمروعاص در آوردن اسرائلیات از یهودیان وشام نقش اساسی داشت،به طوری که در صدای خود ابن کثیر در آمده واعتراض می کند می گوید«این آقای عبدالله ابن عمروعاص دو بار شتر کتاب داشت که همه از اسرائلیات بود که از شام و آن طرف آورد و همه را وارد احادیث ما کرد که همین روایت از زاملتین است» و همین ها واموین اولین کسانی است که عزای امام حسین(ع) را تبدیل به شادی کرد.«یوم فرحت به آل زیاد وآل مروان…»

[3]. تفسیرعلامه طباطبایی،ج2،اولین آیه رجعت

[4].سوره سجده ایه 13،یس 7،قصص 63

[5].برای مطالعه بیشتر به کتاب مرحوم والد ما«الشیعه والرجعه» با ترجمه ستاره درخشان مراجعه کنید

[6]. علامه طبا طبایی در تفسیر المیزان نیز همین مطلب را می فرمایند«و از ظاهر آيه برمى‏آيد كه حشر در آن، حشر در غير روز قيامت است، زيرا حشر در روز قيامت اختصاص به يك فوج از هر امت ندارد، بلكه تمامى امت‏ها در آن محشور مى‏شوند و حتى به حكم آيه” وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً” ، يك نفر هم از قلم نمى‏افتد و اما در اين آيه مى‏فرمايد: از هر امتى فوجى را محشور مى‏كنيم. بعضى از مفسرين گفته‏اند: مراد از اين حشر، حشر عذاب است، بعد از حشر كلى، كه شامل همه خلق مى‏شود و اين حشرى است بعد از حشر.

ليكن اين حرف دردى را دوا نمى‏كند و اشكال را بر طرف نمى‏سازد، براى اينكه اگر مراد، حشر براى عذاب بود لازم بود غايت (براى عذاب) را ذكر كند تا مبهم نباشد، هم چنان كه در آيه” وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ حَتَّى إِذا ما جاؤُها” «3» اين غايت ذكر شده است، با اينكه بعد از اين آيه هم به جز عتاب و حكم فصل، ذكرى از عذاب نيامده و آيه شريفه- بطورى كه ملاحظه مى‏فرماييد- مطلق است، و در آن هيچ اشاره‏اى نيست، كه بگوييم مقصود از آن اين حشر خاصى است كه ذكر شد و اين اطلاق را آيه بعدى بيشتر مى‏كند، كه مى‏فرمايد:” حَتَّى إِذا جاؤُ- تا آنكه بيايند” و نمى‏فرمايد بيايند عذاب را يا آتش را يا چيزى ديگر را.

باز مؤيد گفتار ما- كه منظور حشر در قيامت نيست- اين است كه اين آيه و دو آيه بعدش بعد از داستان بيرون شدن دابه از زمين واقع شده‏اند، كه خود يكى از علائمى است كه‏ قبل از قيامت واقع مى‏شود، قيامتى كه در چند آيه بعد درباره آن مى‏فرمايد:” وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ” و تا چند آيه بعد اوصاف وقايع آن روز را بيان مى‏كند، و معنا ندارد كه قبل از شروع به بيان اصل قيامت و وقايع آن، يكى از وقايع آن را جلوتر ذكر كند، چون ترتيب وقوعى اقتضاء مى‏كند كه اگر حشر فوج از هر امتى هم جزو وقايع قيامت باشد آن را بعد از مساله نفخ صور ذكر فرمايد، ولى اينطور ذكر نكرد، بلكه قبل از نفخ صور مساله حشر فوج از هر امتى را آورده، پس معلوم مى‏شود اين حشر جزو وقايع قيامت نيست. به همين جهت است كه مى‏بينيم بعضى از مفسرينى هم كه آيه را حمل بر حشر در قيامت كرده، متوجه اين اشكال شده و گفته‏اند:” شايد جلوتر ذكر كردن اين واقعه بر نفخ صور و قيام قيامت، براى اين بوده كه اعلام كند هر يك از اين دو، يعنى نفخ صور و حشر هر فوجى از هر امت، آن قدر مهمند كه جا دارد هر يك جداگانه مورد توجه قرار گيرند و احوال آنها كه طامه كبرى و داهيه دهياء است جداگانه خاطر نشان شود و گر نه اگر مى‏خواست ترتيب رعايت شود بايد اول نفخ صور، بعد حشر فوج از هر امت ذكر شود، چيزى كه هست اگر ترتيب رعايت مى‏شد خواننده خيال مى‏كرد هر دو يك داهيه است.

ليكن خواننده توجه دارد كه اين وجهى است ساختگى كه به هيچ وجه قانع كننده نيست و اگر مقصود از آيه همين مى‏بود جا داشت به جاى دفع توهم مزبور كه اين مفسر آن را توهم كرده توهمى مهم‏تر از آن را دفع مى‏كرد و آن اين است كه كسى توهم كند كه حشر فوجى از هر امت در غير روز قيامت است و براى دفع اين توهم، اول مساله نفخ صور را بياورد، بعد حشر فوج از هر امت را، تا كسى خيال نكند حشر مذكور در غير قيامت است، آن گاه بعد از آن جمله‏اى بياورد تا توهم مفسر نامبرده را رفع كند.

پس معلوم شد كه آيه شريفه نمى‏تواند مربوط به وقايع قيامت باشد، بلكه از حشرى خبر مى‏دهد كه قبل از روز قيامت واقع مى‏شود، البته در افاده اين معنا نيز صريح نيست، بطورى كه قابل تاويل نباشد.

و چه بسا مفسرينى كه وقوع قول عليه ايشان را تفسير كرده‏اند به وجوب عذاب بر ايشان و مناسب‏تر آن است كه بنا بر اين تفسير مراد از قول واقع عليه ايشان، قضاى خداى تعالى به عذاب در حق ستمكاران باشد، كه در امثال آيه” أَلا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذابٍ مُقِيمٍ” خاطر نشان شده و آن وقت معناى آيه چنين باشد:” ايشان به خاطر اينكه ستمكارند قضاى عذاب در ايشان رانده شد و ديگر چيزى نخواهند داشت كه سخن بدان آغاز كنند”، و ليكن وجه سابق وجيه‏تر است. و اما اينكه وقوع قول را به حلول عذاب و داخل شدن در آتش تفسير كرده‏اند، از سياق بعيد است، براى اينكه با تفريع مذكور نمى‏سازد.

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *