بحث در آیه «دابة الارض »بود، آیا از علامات ظهور است یا مرتبط به رجعت است و یا از علامات قیامت است؟

کلمات بزرگان:

قبل از پرداختن به روایات، کلماتی از بزرگان می‌آوریم در جلسه قبل نظر مرحوم فیض و بعضی دیگر را نقل کردیم در این جلسه هم به تفسیر و نظر بعضی ديگر از بزرگان می‌پردازیم مرحوم شرف الدین نجفی درکتاب تاويل آیات الظاهرة مطلبی را از طبرسی نقل می‌کند

«و قال الطبرسي رحمه الله إن دابة الارض تُكَلِّمُهُمْ بما يسوءهم و هو أنهم يصيرون إلى النار بلسان يفهمونه و قيل تحدثهم بأن هذا مؤمن و هذا كافر و قيل تكلمهم بأن تقول لهم أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ و الآيات هو كلام الدابة و خروجها. و هذا التأويل يدل على أن أمير المؤمنين ع يرجع إلى الدنيا إما عند ظهور القائم ع أو قبله أو بعده و قد ورد بذلك أخبار و دلت عليه آثار و يدل على الرجعة و صحتها قوله سبحانه وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ.» [1]

یعنی از آیه فقط استفاده یک طرفه نشده است حالا یک مطلبی را از شیخ طوسی نقل کنیم که ببینید آیه جای تأمل دارد.

شیخ طوسی در ذیل آیه مطالبی از عامه را نقل می‌کند

و قوله «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ» قال قتادة: معناه وجب الغضب عليهم، و قال مجاهد: حق القول عليهم بأنهم لا يؤمنون. و قيل: معناه إذا وقع القول عليهم بأنهم قد صاروا الى منزلة مِن لا يفلح أحد منهم و لا أحد بسببهم، أخذوا حينئذ بمنادي العقاب بإظهار البراءة منهم. و قال ابن عمر، و عطية: إذا لم يأمر الناس بالمعروف و ينهوا عن المنكر تخرج الدابة. و قيل: انها تخرج من بين الصفا و المروة. و روى محمد بن كعب القرطي عن علي (عليه السلام) انه سئل عن الدابة، فقال: (اما و اللَّه ما لها ذنب و إن لها لحية)و في هذا القول منه إشارة الى انه من ابن آدم. و قال ابن عباس: دابة من دواب اللَّه لها زغب و ريش لها أربعة قوائم. و قال ابن عمر: انها تخرج حتى يبلغ رأسها الغيم (ابرها)، فيراها جميع الخلق. و معنى «تكلمهم» قيل فيه قولان: أحدهما– تكلمهم بما يسوؤهم من انهم صائرون الى النار، من الكلام بلسان الآدميين الذي يفهمونه و يعرفون معناه، فتخاطب واحداً واحداً، فتقول له: يا مؤمن يا كافر. و قيل «تكلمهم بأن الناس كانوا بآياتنا لا يوقنون» أي بهذا القول. ذكره ابن مسعود.الثاني– تكلمهم من الكلام. و قيل‏إنها تكتب على جبين الكافر أنه كافر و على جبين المؤمن أنه مؤمن. و روي ذلك عن النبي.»[2]

شیخ طوسی بعد از ذکر روایات چه از شیعه وچه اهل سنت نتیجه می‌گیرد که دابه جزء انسانهاست وبه زبان آنها صحبت میکند. ولی مرحوم علامه طبا طبایی از همه ی این روایات را فاکتور می‌گیرد و می‌گوید : این آیه مربوط به مشرکین است و..

بيان مرحوم علامه طبا طبایی

«مقتضاى سياق آيه – از اين نظر كه متصل به ما قبل است، يعنى به آياتى است كه پيرامون مشركين معاصر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) و يا خصوص مشركين مكه و قريش كه دشمنترين مردم بودند – اين ظهور را به آيه مى دهد كه : ضميرهاى جمع در (عليهم) و در (لهم) و در (تكلمهم) به مشركين بر گردد، كه گفتگو درباره آنان است اما نه به خصوص آنان، بلكه به آنان از اين نظر كه به سوى اسلام دعوت مى شوند، پس در حقيقت مراد عموم مردم اين امتند، چون همه از نظر دعوت يكى هستند، اولشان به آخرشان ملحق است و اين گونه عنايت در كلام خداى تعالى بسيار وارد شده است.و مراد از اينكه فرمود: (وقتى قول بر ايشان واقع مى شود)، تحقق مصداق قول، در ايشان و تعين ايشان در صدق (قول بر آنان) است (و معنايش اين است كه زمانى كه امت اسلام مصداق قول خدا قرار مى گيرند و قول خدا درباره آنان محقق مى شود) همچنان كه در آيه بعدى هم كه مى فرمايد: (و وقع القول عليهم بما ظلموا – و به خاطر ظلمى كه كردند قول بر ايشان واقع شد)، مراد همين است، يعنى عذاب خدا بر آنان محقق گشته، مصداق آن قرار گرفتند.و اما اينكه اين «قول» چيست كه بر آنان واقع مى شود، آنچه از كلام خداى تعالى صلاحيت دارد كه اين قول را تفسير كند آيه (سنريهم اياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق) مى باشد، براى اينكه مى دانيم مراد از اين آيات كه خدا به زودى به آنان نشان مى دهد غير آيات آسمانى و زمينى است، كه خود آنان همواره آنها را مى بينند، و دائما در پيش رو و بيخ گوششان قرار دارد، بلكه مراد، بعضى از آياتى است كه جنبه خارق عادت داشته باشد و مردم از ديدن آن ناگزير به ايمان شوند و در حالى فرا رسد كه به هيچ يك از آيات آسمانى و زمينى معمولى ايمان نداشته باشند، ولى از ديدن آن آيت كه گفتيم ايمان بياورند.از اين بيان روشن مى شود كه جمله (ان الناس كانوا باياتنا لا يوقنون – مردم قبلا به آيات ما ايمان نمى آوردند)، تعليل باشد براى اينكه چرا قول بر ايشان واقع مى شود و تقدير جمله مذكور (لان الناس…) است و كلمه (كانوا) استقرار بدون يقين آنان را مى رساند و مراد از آيات، آيات مشهوده و حسى آسمان و زمين است، نه آيات خارق العاده، البته كلمه (ان) به كسر همزه نيز قرائت شده و از نظر معنا اين قرائت بهتر است از قرائت به فتحه و گفتار ما را تاءييد مى كند كه – گفتيم – جمله (ان الناس…) تعليل را مى رساند، چيزى كه هست اگر (ان) را به كسره بخوانيم خود جمله، تعليل را مى رساند و احتياجى به تقدير لام ندارد.

جمله (اخرجنا لهم دابة من الا رض تكلمهم) بيان آن آيتى است كه گفتيم مراد از آن، آيت خارق العاده اى است كه در آيه (سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق) آن را وعده داده، و همين كه جمله مورد بحث صفت قرار گرفته براى آن آيت خارق العاده، خود دليل است بر اينكه مراد از اخراج از زمين، يا احياء و بعث بعد از مرگ است و يا امرى است نزديك بدان، (حال ببينيم كدام يك مى تواند باشد). و اما اينكه آن جنبنده، جنبنده اى باشد كه با مردم صحبت كند، از آنجا كه كلمه (دابه – جنبنده) به هر صاحب حياتى اطلاق مى شود كه در زمين راه مى رود، مى تواند انسان باشد و مى تواند حيوانى غير انسان باشد، اگر انسان باشد كه تكلم و سخن گفتنش امرى عادى است، نه خارق العاده و اگر حيوانى بى زبان باشد آن وقت حرف زدنش مانند بيرون شدنش از زمين امرى است خارق العاده.

ليكن – متاءسفانه – در آيات كريمه قرآن چيزى كه بتواند اين آيت را تفسير كند و معلوم سازد كه اين جنبده اى كه خدا به زودى از زمين بيرون مى آورد چيست ؟ و چه خصوصياتى دارد؟ و صفات و نشانيهايش چيست ؟ و با مردم چه تكلمى مى كند و چه خصوصياتى دارد؟ و چگونه از زمين بيرون مى آيد؟ و چه مى گويد؟ وجود ندارد، بلكه سياق آيه بهترين دليل است بر اينكه مقصود مبهم گويى است و جمله مزبور از كلمات مرموز قرآن است.

و حاصل معنا اين است كه : وقتى برگشت امر مردم به اين شود – كه به زودى هم مى شود – كه از آيات حسى و مشهود ما يقين برايشان حاصل نشود و به عبارت ديگر استعدادشان براى ايمان آوردن به ما به كلى باطل گشته، تعقل و عبرت گيرى از دستشان خارج شود، در اين هنگام وقت آن مى رسد كه آن آيت خارق العاده كه وعده داده بوديم نشانشان دهيم، و حق را برايشان آنچنان بيان مى كنيم كه ديگر جز اعتراف به حق چاره اى برايشان نماند، پس در آن هنگام آن آيت را كه دابه و جنبنده اى است از زمين بيرون مى آوريم، تا با ايشان صحبت كند.اين آن معنايى است كه با كمك سياق و به هدايت تدبر در آيه به دست مى آيد.

ولى مفسرين در معناى آن حرفهاى عجيب و غريبى زده‌اند و در معناى مفردات آيه و جمله هاى آن دقتهاى زياده از حد كرده اند، و همچنين در آنچه از آيه فهميده مى شود و در حقيقت اين جنبنده، و صفات آن و معناى سخن گفتنش و كيفيت خروج آن، و زمان خروجش و اينكه چند مرتبه از زمين بيرون مى آيد و در چه مكانى بيرون مى شود، اقوال بسيارى گفته اند، كه به هيچ يك آنها نمى توان اعتماد كرد، مگر به زور و به همين جهت از نقل آنها و بحث در پيرامونش صرف نظر كرديم، اگر كسى بخواهد بدانها اطلاع يابد بايد به تفاسير مطول مراجعه كند.»[3]

خلاصه بحث

از بعضی کلمات علامت بودن دابة الارض به دست آمد و در صدد بررسی آن برآمدیم.

طبرسی: طبق آیه شریفه حضرت امیرالمؤمنین (زمان ظهور یا قبل یا بعد از ظهور) به دنیا رجوع می‌کند

شیخ طوسی: نظر بعضی از اهل عامه را توضیح داده‌اند

علامه طباطبایی: طبق بیان ایشان ایهام و ابهام مقصود بوده و تعمد در عدم تبیین بوده ومحصل آیه این است که وضعیت مردم به جایی برسند که قلبشان سیاه شود که آیات الهی را ببینند وایمان نیاورند خداوند یک آیه دیگری به آنها نشان می‌دهدکه مجبور شوند ایمان بیاورند وآن دابة الارض است که یکی از علائم شگفت آور است که با بقیه آیات و علائم فرق می‌کند بعضی از مفسرین حرفهای عجیب وغریبی میزنند.

و ایشان در مورد اینکه این واقعه کی (قبل از قیامت یا بعد از قیامت)بیش از این صحبت نمی کند و سپس به روایات نظر انداخته‌اند.

فعلاً روایات عامه را ندیده می‌گیریم ابتدا روایات خاصه در نورالثقلین و البرهان و سپس روایات «درالدرالمنثور» از لحاظ سند ودلالت بررسی می‌کنیم و در آخر جمع بندی می‌کنیم که این تطبیقات که برامیرالمؤمنین درروایات شده آیا صحیح است یا نه؟

ابتدا بحث لغوی

لسان العرب به طور مفصل در ریشه دبب بحث کرده

حر مشا علی هنیئه       ص3

لسان العرب، ج‏1، ص: 369

دبب: دَبَّ النَّمْلُ و غيره من الحَيَوانِ على الأَرضِ، يَدِبُّ دَبّاً و دَبِيباً: مشى على هِينَتِه. و قال ابن دريد: دَبَّ يَدِبُّ دَبِيباً، و لم يفسره، و لا عَبَّر عنه. و دَبَبْتُ أَدِبُّ دِبَّةً خَفِيَّةً، و إنه لخَفِيُّ الدَبَّة أَي الضَرْبِ الذي هو عليه من الدَّبِيبِ. و دَبَّ الشيخُ أَي مَشَى مَشْياً رُوَيْداً. و أَدْبَبْتُ الصَّبيَّ أَي حَمَلْتُه على الدَّبيب. و دَبَّ الشَّرابُ في الجِسْم و الإِناءِ و الإِنْسانِ، يَدِبُّ دَبيباً: سَرى و دَبَّ السُّقْمُ في الجِسْمِ، و البِلى في الثَّوْبِ، و الصُّبْحُ في الغَبَشِ: كُلُّه من ذلك. و دَبَّتْ عَقارِبُه: سَرَتْ نَمائِمُه و أَذاهُ. و دَبَّ القومُ إلى العَدُوِّ دَبيباً إذا مَشَوْا على هيِنَتِهِم، لم يُسْرِعُوا. و في الحديث:

عندَه غُلَيِّمٌ يُدَبِّبُ‏

أَي يَدْرُجُ في المَشْيِ رُوَيْداً، و كلُّ ماشٍ على الأَرض: دابَّةٌ و دَبِيبٌ. و الدَّابَّة: اسمٌ لما دَبَّ من الحَيَوان، مُمَيِّزةً و غيرَ مُمَيِّزة. و في التنزيل العزيز: وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ، فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ بَطْنِهِ و لمَّا كان لِما يَعقِلُ، و لما لا يَعْقِلُ، قيل: فَمِنْهُمْ و لو كان لِما لا يَعْقِلُ، لَقِيل: فَمِنْها، أَو فَمِنْهُنَّ، ثم قال: مَنْ يَمْشِي عَلى‏ بَطْنِهِ و إن كان أَصْلُها لِما لا يَعْقِلُ، لأَنَّه لمَّا خَلَط الجَماعَةَ، فقال منهم، جُعِلَت العِبارةُ بِمنْ و المعنى: كلَّ نفس دَابَّةٍ. و قوله، عز و جل: ما تَرَكَ عَلى‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ قيل من دَابَّةٍ من الإِنْسِ و الجنِّ، و كُلِّ ما يَعْقِلُ و قيل: إنَّما أَرادَ العُمومَ يَدُلُّ على ذلِكَ قول ابن عباس، رضي اللّه عنهما:

كادَ الجُعَلُ يَهْلِكُ، في جُحْرِهِ، بذَنْبِ ابنِ آدمَ.

[1]. تأويل‏الآيات‏الظاهرة، ص401، سورة النمل و ما فيها من الآيات في ااقرآن الکریم

[2].تفسیر التبيان في تفسير القرآن، ج‏8، ص: 120 ذیل آیه دابه الارض

[3]. هي من تمام الفصل السابق من الآيات تشير إلى البعث و بعض ما يلحق به من الأمور الواقعة فيه و بعض أشراطه و تختم السورة بما يرجع إلى مفتتحها من الإنذار و التبشير.

قوله تعالى «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ» مقتضى السياق- بما أن الآية متصلة بما قبلها من الآيات الباحثة عن أمر المشركين المعاصرين للنبي ص أو خصوص أهل مكة من قريش و قد كانوا أشد الناس عداوة للنبي ص و دعوته- أن ضمائر «عَلَيْهِمْ» و «لَهُمْ» و «تُكَلِّمُهُمْ» للمشركين المحدث عنهم لكن لا لخصوصهم بل بما أنهم ناس معنيون بالدعوة فالمراد بالحقيقة عامة الناس من هذه الأمة من حيث وحدتهم فيلحق بأولهم من الحكم ما يلحق بآخرهم و هذا النوع من العناية كثير الورود في كلامه تعالى.

و المراد بوقوع القول عليهم تحقق مصداق القول فيهم و تعينهم لصدقه عليهم كما في الآية التالية: «وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا» أي حق عليهم العذاب، فالجملة في معنى «حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ» و قد كثر وروده في كلامه تعالى، و الفرق بين التعبيرين أن العناية في «وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ» بتعينهم مصداقا للقول و في «حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ» باستقرار القول و ثبوته فيهم بحيث لا يزول.

و أما ما هو هذا القول الواقع عليهم فالذي يصلح من كلامه تعالى لأن يفسر به قوله: «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ: حم السجدة: 53، فإن المراد بهذه الآيات التي سيريهم غير الآيات السماوية و الأرضية التي هي بمرآهم و مسمعهم دائما قطعا بل بعض آيات خارقة للعادة تخضع لها و تضطر للإيمان بها أنفسهم في حين لا يوقنون بشي‏ء من آيات السماء و الأرض التي هي تجاه أعينهم و تحت مشاهدتهم.

و بهذا يظهر أن قوله: (أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ) تعليل لوقوع القول عليهم و التقدير لأن الناس، و قوله: (كانُوا) لإفادة استقرار عدم الإيقان فيهم و المراد بالآيات الآيات المشهودة من السماء و الأرض غير الآيات الخارقة، و قرئ (أَنَّ) بكسرالهمزة و هي أرجح من قراءة الفتح فيؤيد ما ذكرناه و تكون الجملة بلفظها تعليلا من دون تقدير اللام.

و قوله: (أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ) بيان لآية خارقة من الآيات الموعودة في قوله: (سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ) و في كونه وصفا لأمر خارق للعادة دلالة على أن المراد بالإخراج من الأرض إما الإحياء و البعث بعد الموت و إما أمر يقرب منه، و أما كونها دابة تكلمهم فالدابة ما يدب في الأرض من ذوات الحياة إنسانا كان أو حيوانا غيره فإن كان إنسانا كان تكليمه الناس على العادة و إن كان حيوانا أعجم كان تكليمه كخروجه من الأرض خرقا للعادة.

و لا نجد في كلامه تعالى ما يصلح لتفسير هذه الآية و أن هذه الدابة التي سيخرجها لهم من الأرض فتكلمهم ما هي؟ و ما صفتها؟ و كيف تخرج؟ و ما ذا تتكلم به؟ بل سياق الآية نعم الدليل على أن القصد إلى الإبهام فهو كلام مرموز فيه.

و محصل المعنى: أنه إذا آل أمر الناس- و سوف يئول- إلى أن كانوا لا يوقنون بآياتنا المشهودة لهم و بطل استعدادهم للإيمان بنا بالتعقل و الاعتبار آن وقت أن نريهم ما وعدنا إراءته لهم من الآيات الخارقة للعادة المبينة لهم الحق بحيث يضطرون إلى الاعتراف بالحق فأخرجنا لهم دابة من الأرض تكلمهم.

هذا ما يعطيه السياق و يهدي إليه التدبر في الآية من معناها، و قد أغرب (حرفهای عجیب و غریب زده اند) المفسرون حيث أمعنوا في الاختلاف في معاني مفردات الآية و جملها و المحصل منها و في حقيقة هذه الدابة و صفتها و معنى تكليمها (داغ و علامت گذاشتن؟) و كيفية خروجها و زمان خروجها و عدد خروجها و المكان الذي تخرج منه في أقوال كثيرة لا معول فيها إلا على التحكم (قول بی دلیل)، و لذا أضربنا عن نقلها و البحث عنها، و من أراد الوقوف عليها فعليه بالمطولات. (الميزان في تفسير القرآن، ج‏15، ص: 395)

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *