بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء

مقدمه

موضوع بحث ما در مورد روایت سعد بن عبدالله اشعری بود. این روایت، از روایاتی است که جمعی از بزرگان به آن، اشکالاتی وارد کرده که از آن جمله، اشکال سندی می‌باشد. رجال در سند را جزء مجاهیل می‌دانند، لذا حکم به ضعف سند داده‌اند. البته در مقابل، بعضی از معاصرین – مثل آقای صافی – ادعایی بر خلاف نموده اند و قائلند که شیخ صدوق عارف به احوال رجال روایت می‌باشد. زیرا شیخ صدوق در باب مهمی که مربوط به مادر امام زمان و نام او می‌باشد، تنها یک حدیث آورده که همین افراد در رجال آن هستند.پس باید گفت که این دو در نزد شیخ از کمال وثاقت، برخوردار بوده و شیخ صدوق به صداقت آن‌ها ایمان داشته است. (شیخ صدوق، عملا قائل است که این افراد مورد وثوق هستند، گرچه در کلام بیان نکرده است.) در اینجا ادامه کلام اقای صافی را در این مورد بیان می‌کنیم.

بیان منتخب الاثر

« و خلاصة الكلام: لنا ادّعاء القطع بأنّ الصدوق-رحمه اللّه-كان عارفا بحال هؤلاء الرجال و صدقهم، و إن اهمل ذكرهم فيما بأيدينا من كتب الرجال و لم يصل حالهم بالإجمال أو التفصيل إلى مؤلّفي المعاجم و الرجال، و لا يصدر من مثله الاعتماد على حديث لم يعرف رجاله بالصدق و الأمانة، و لم يطمئن بصدقهم في نقلهم هذا الحديث بالقرائن التي توجب الاطمئنان.»[1]

ما قطع داریم که شیخ صدوق عارف به احوال رجال روایت و اعتماد به صداقت آن‌ها داشته است، گرچه نام چنین افرادی در کتب رجالی بیان نشده است و احوال شان به دست ما نرسیده است. از شخصیتی مثل صدوق، به دور است که حدیثی را نقل کند که به راویان آن، اعتماد نداشته باشد و یا قرائنی در نزد وی نباشد که موجب اطمینان خاطر او گردد.

* تا اینجا سه نفر از افراد در سند روایت را بیان کردیم، و فقط یک نفر باقی مانده از رجال روایت را بنام محمّد بن بحر بن سهل شیبانی، بررسی می‌کنیم.

بیان تنقیح المقال در مورد شیبانی

«محمّد بن بحر الرهنى ابو الحسين الشيبانى ساكن ترماشير من ارض كرمان… عدّه الشّيخ ره فى رجاله ممّن لم يرو عنهم قائلا محمّد بن بحر الرّهنى يرمى بالتفويض انتهى و قال فى محكى الفهرست محمّد بن بحر الرهنى من اهل سجستان و كان من المتكلّمين و كان عالما بالأخبار فقيها الاّ انه متّهم بالغلّو و له نحو من خمسمائة مصنّف و رسالة و كتبه موجودة اكثرها ببلاد خراسان فمن كتبه كتاب الفرق بين الأل و الأمّة و كتاب القلائد انتهى»

محمّد بن بحر شیبانی ساکن ترماشیر کرمان است. شیخ طوسی در رجالش، نام او را در ردیف کسانی ذکر کرده که از ائمه اطهار، روایت نقل نکرده است. شیخ در فهرست گفته که محمّد بن بحر بن سهل شیبانی، اهل سیستان است و از متکلمین و محدثین و فقها می‌باشد هرچند متهم به غلو است. او دارای 500 تالیف و رساله است که بیشتر آن‌ها در بلاد خراسان یافت می‌شود.)

« و قال النّجاشى محمّد بن بحر الرّهنى ابو الحسين الشّيبانى ساكن ترماشير من ارض كرمان قال بعض اصحابنا انه كان فى مذهبه ارتفاع و حديثه قريب من السّلامة و لا ادرى من اين قيل له كتب منها كتاب البدع كتاب النّقاع كتاب التّقوى كتاب الأتباع و ترك المراء فى القران كتاب البرهان كتاب الأل و العترة كتاب المتعة كتاب القلائد فيه كلام على مسائل الخلاف الّتى بينناه و بين المخالفين قال لنا ابو العبّاس بن نوح حدّثنا محمّد بن بحر بساير كتبه انتهى و قال ابن الغضائرى محمّد بن بحر الرّهنى الشّيبانى ابو الحسين الترماشيرى ضعيف فى مذهبه ارتفاع انتهى»

نجاشی هم گفته، بعضی از اصحاب ما گفته اند: محمّد بن بحر بن سهل شیبانی، غالی است در حالیکه من استناد چنین اتهامی به ایشان را، نمی دانم و برای او کتاب هایی است…ابن غضائری هم گفته که شیبانی ضعیف و از غالیان است.)

«و قال الكشى فى ترجمة زرارة عند نقل اخبار ذمّ زرارة ما لفظه قال ابو عمرو محمد بن عمر بن عبد العزيز الكشى و حدّثنى ابو الحسين محمد بن بحر الكرمانى الدّهنى التّرماشيرى قال و كان من الغلاة الحنفيّين»

(کشی هم در ترجمه زراره هنگام نقل اخباری که در مذمت زراره گفته شده است، بیان می‌دارد که «محمّد بن بحر رهنى ابو الحسين شيبانی» از غلات حنفیین می‌باشد)

«و عنه ايضا انّه قال محمّد بن بحر هذا غال و عنونه فى القسم الثّانى من الخلاصة و نقل لبّ ما فى الفهرست ثم لب ما فى كلام النّجاشى ثم كلام ابن الغضائرى ثم قال و الّذى اراه التوقّف فى حديثه و عنونه ابن داود فى القسم الثّانى… »

علامه هم او را در قسم دوم رجال خود ذکر کرده است و سپس کلام شیخ و نجاشی و ابن غضائری را در مورد او نقل کرده است و در آخر گفته که من در حدیث شیبانی توقف می‌کنم. ابن داود هم شیبانی را در قسم دوم – ضعفا- رجال خود آورده است )

«اقول لا شبهة فى كون الرّجل اماميا و ما عن بعض الفضلاء من انّه من اعاظم علماء العامّة غلط محض و كيف يلايم كونه عاميا كونه غاليا و لعلّ منشأ اشتباه البعض ما رأه فى كلام الكشى من كلمة الحنفيّين فزعم انّ المراد به النّسبة الى مذهب ابى حنيفة و ليس كذلك بل هو نسبة الى حنيفة اثال بن لجيم بن صعب بن على بن بكر بن وائل كما مرّ فى احمد بن ثابت»

[مرحوم مامقانی می‌فرماید] تردیدی در امامی بودن شیبانی نمی باشد و آنچه از بعضی بزرگان رسیده که شیبانی از علمای اهل سنت است، اشتباه محض است. چگونه او عامی باشد در حالیکه متهم به غلو است و شاید منشأ اشتباه بعضی، کلام کشی باشد که در مورد شیبانی گفته است: «الغلاة الحنفيّين»، و آن‌ها [به جهت چنین تعبیری] گمان کرده اند که شیبانی منسوب به مذهب ابوحنیفه می‌باشد، و حال که چنین نمی باشد بلکه شیبانی منسوب به حنيفة اثال بن لجيم بن صعب می‌باشد.

« و اذ قد كان اماميا نقول انّ صريح الشّيخ ره انّ القول بالتفويض و الغلّو بالنّسبة اليه ليس محقّقا بل هى تهمة و الظّاهر ان منشأ التّهمة قول ابن الغضائرى و قد نبّهنا غير مرّة انّه لا وثوق بتضعيفات ابن الغضائرى سيّما اذا كان منشأها الرّمى بالغلّو سيّما و النّجاشى انكر ذلك عليه هنا بقوله و حديثه قريب من السّلامة و لا ادرى من اين قيل و اذ لم يثبت غلوّه بل كان المظنون حدوثه من روايته فى الأئمّة بعض ما هو اليوم من ضروريات مذهب الشّيعة كان ما سمعته من الشّيخ من كونه عالما بالأخبار فقيها و ما سمعته من النّجاشى من كون حديثه قريبا من السّلامة مدحا مدرجا له فى الحسان فالأظهر كون الرّجل من الحسان دون الضعفاء و اللّه العالم»

از آن جا که امامی بودن «محمّد بن بحر رهنى ابو الحسين شيبانی» ثابت است، پس تصریح شیخ به تفویض و غلو در مورد او، صحیح نبوده و صرف اتهامی، بیش نمی باشد. ظاهرا منشأ چنین اتهامی، قول ابن غضائری در مورد«محمّد بن بحر رهنى ابو الحسين شيبانی» می‌باشد و ما بارها بیان کرده ایم که اعتمادی به تضعیفات ابن غضائری – خصوصا نسبت غلو دادن او به افراد – نمی باشد. نجاشی هم [ با اینکه هم بحث ابن غضائری بوده است] غالی بودن «محمّد بن بحر رهنى ابو الحسين شيبانی» را منکر شده است و بیان داشته که نمی دانم از کجا چنین نسبتی را به او وارد کرده‌اند. پس به جهت ثابت نبودن غلو – زیرا منشأ اتهام غلو به او، ذکر روایاتی است که امروزه جزء ضروریات مذهب شیعه می‌باشد – و همچنین به خاطر تجلیلی که شیخ و نجاشی از وی می‌نمایند، اظهر این است که «محمّد بن بحر رهنى ابو الحسين شيبانی» در درجه حسن می‌باشد و جزء ضعفا نمی باشد.

«و لقد اجاد الحائرى حيث قال ليت شعرى اذا كان الرّجل بنفسه متكلما عالما فقيها و حديثه قريبا من السّلامة و كتبه جيّدة مفيدة حسنة فما معنى الغلوّ الّذى يرمى به و ليس العجب من ابن الغضائرى و الكشّى لأنّ كافة علمائنا رضوان اللّه عليهم من عدى الصّدوق ره و اضرابه عند اضرابهما غلاة لكن العجب ممّن بتيبعهما فى الطّعن و الرّمى بالغلوّ فما فى الوجيزة من انّه ضعيف هذا انتهى كلام الحائرى

و چه نیکو جناب حائری [ صاحب منتهی المقال] فرموده است که کاش می‌دانستم! چگونه فردی که فقیه و متکلم و محدث و دارای احادیث قریب السلامه و کتب مفید می‌باشد، متهم به غلو می‌شود.من تعجب از ابن غضائری و کشی نمی کنم زبرا که این دو بزرگوار، همه علماء ما را – جز تعداد اندکی مثل صدوق – متهم به غلو می‌کنند، بلکه تعجبم از کسانی است که راه ابن غضائری و کشی را در نسبت غلو و طعن، پیموده‌اند.

« و اقول ممّا يكذب نسبة الغلوّ اليه انّ الصّدوق ره نقل فى اكمال الدّين عن كتاب الرّجل فى تفضيل الأنبياء و الأئمّة صلوات اللّه عليهم على الملائكة فصلا طويلا ختامه ان محمدا افضل المخلوقات من الجن و الأنس و الملئكة»

[مرحوم مامقانی در ادامه می‌فرماید:] از اموری که نسبت غلو را نسبت به «محمّد بن بحر رهنى ابو الحسين شيبانی» تکذیب می‌کند، روایتی است که شیخ صدوق از کتاب رجل شیبانی نقل می‌کند.خاتمه آن کتاب، روایتی آمده که پیامبر را برترین مخلوقات از جن و انس می‌داند.

«و فيه تصريح بان محمدا مخلوق من المخلوقات كغيره بنحو لا يشتبه على من طالعه و تصفّحه و فيه شهادة على عدم غلوّه نحو ما يقوله الغلاة[2] من القدم و الحلول فلم يبق الا بمعنى المبالغة فى تفضيل الحجج على غيرهم و علو رتبتهم و ذلك اليوم من ضروريات المذهب فنسبة الغلوّ القادح فى الرّاوى الى الرّجل غلط بحسب الظّاهر و العلم عند اللّه تعالى »[3]

در این روایت، تصریح شده است که محمد، مخلوقی از مخلوقات است – و چنین مطلبی بر اهل مطالعه و دقت پوشیده نمی باشد – و همین روایت، شاهد بر این است که «محمّد بن بحر رهنى ابو الحسين شيبانی» از غالیان نمی باشد، بلکه معنایش این است که معصومین بر دیگر «مخلوقين» برتری دارند و مرتبه اشان از دیگران بالاتر است و این مسأله امروز جزء ضروریات مذهب ما می‌باشد. پس نسبت غلو نسبت به شیبانی، صحیح نمی باشد.

بیان صاحب منتخب الاثر در مورد شیبانی

« و إن رماه الكشّي (في ترجمة زرارة بن أعين) بالغلوّ   ، إلاّ أنّ الظاهر من كلمات الرجاليّين: أنّه غير متّهم بالكذب و الخيانة، فيصحّ الاعتماد عليه، غاية الأمر أن لا يعتمد على روايته ما يوافق مذهبه من الغلوّ أو مطلق ما فيه الغلو و إن لم يوافق مذهبه، أو لا يعلم مذهبه فيه، فلا منافاة بينه و بين وثاقته»

و اگر چه کشی شیبانی را به غلو متهم کرده است، ولی ظاهر کلمات رجالیین این است که او متهم به کذب و خیانت نمی باشد، پس می‌توان به او اعتماد کرد، نهایتش این است به آنچه که موافق مذهب او در غلو است و یا به همه مواردی که در آن غلو است، اعتناء نمی شود و این عدم اعتناء، منافاتی با وثاقت وی ندارد.

«بل مع وثاقته لا يجوز ردّ روايته بعد القول بصدقه و وثاقته، إلاّ أنّه ينظر إلى متن ما رواه فيؤوّل أو يحمل على المحامل الصحيحة إن امكن و إلاّ فيترك فيما ثبت دلالته على ما ثبت بالعقل أو النقل الحجّة كونه غلوّا هذا.»

پس با ثبوت وثاقت شیبانی، رد روایتش جایز نمی باشد مگر اینکه روایاتش تأویل شود و یا بر وجوه صحیحه – در صورت امکان – حمل گردد و در غیر این صورت – دلیل عقلی و یا نقلی معتبر بر غلو روایت نقل شده موجود باشد – روایت، طرح می‌شود.

مضافا إلى أنّه قد صدر عن بعضهم كثيرا رمي الرجال بالغلوّ بما ليس منه عند الأكثر، و ربّما كان ذلك لانحطاط معرفة الرامي، و عدم بصيرته بامورهم و شئونهم الثابتة بالعقل أو النقل، فإذا كان مراتب الصحابة الأجلاء مثل: سلمان و أبي ذر و المقداد و عمّار و نظائرهم من خواصّ أصحاب الأئمّة في معرفتهم و شهود شئونهم و مراتبهم العلية متفاوتة جدّا، فما ظنّك بغيرهم.

علاوه بر این، چه بسیار افرادی را بدون دلیل، نسبت غلو داده اند و گاهی چنین نسبتی، نشأت از عدم آگاهی نسبت دهنده می‌باشد، زیرا که چنین افرادی آگاه به مقامات و شئونات ائمه، – که با دلایل عقلی و نقلی ثابت شده است – نمی باشند [به همین جهت، اگر کسی شأنی از معصومین را نقل نماید، او را متهم به غلو می‌کنند)، هنگامی که مراتب اصحاب ائمه، مثل سلمان و ابوذر و… در مرتبه ای بالا باشد، پس مرتبه ائمه معصومین، چگونه است؟

و هذا باب الورود فيه صعب مستصعب، لا يصل إلى منتهاه، بل لا يقرب منتهاه إلاّ الأوحدي من اصحاب المراتب العالية، و الدرجات الرفيعة، فعن رسول اللّه يا علي! ما عرف اللّه إلاّ أنا و أنت، و ما عرفني إلاّ اللّه و أنت، و ما عرفك إلاّ اللّه و أنا

ورود در باب مقامات و مراتب ائمه معصومین از ابواب بسیار مشکل است که کسی – جز تعداد محدودی – به پایانش نمی رسد. پیامبر، فرمود: ای علی؛ خدا را جز تو و من، کسی نشناخت و مرا؛ جز خداوند و تو، کسی نشناخت و تو را؛ جز من و خداوند کسی نمی شناسد.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

[1]. صافی، منتخب الاثر، ج3، ص 335

[2]. بحث غلات را می توانید در فقه، قسمت نجاسات…کفار، دنبال نمایید. مرحوم خوئی، سبزواری و حضرت امام در این زمینه بحث نموده‌اند. مرحوم مجلسی هم در ج25 بحار به این بحث پرداخته است

[3]. تنقیح المقال،ج2،ص 85

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *