بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء

مقدمه

موضوع بحث ما، راجع به ادله و روایاتی بود که دلالت بر ولادت امام زمان7 داشت.تا کنون بیست و پنج روایت را نقل و بررسی کرده ایم. آخرین روایتی که بیان کردیم،روایت ابوالادیان بود و نکاتی[1] را در مورد آن توضیح دادیم و در اینجا دو نکته دیگر را متذکر می شویم. یکی از آن نكات، مربوط به صاحب الزنج و دیگری مربوط به صقيل است که به بررسی این دو می پردازیم.[2]

بررسی صاحب الزنج

مرحوم طریحی در مجمع البحرین در مورد «الزنج» می فرماید:

«الزِّنْجُ» بكسر الزأي و الفتح لغة طائفة من السودان معروفة تسكن تحت خط الإستواء و ليس وراؤهم عمارة. قال بعضهم: و تمتد بلادهم من الغرب إلى بلاد الحبشة، و بعض بلادهم على نيل مصر، الواحد« زِنْجيٌ‏» مثل روم و رومي»[3]

زنج به کسر و فتح زاء، طایفه ای از سودانی‌ها هستند که معروفند و زیر خط استواء زندگی می کنند. بعضی گفته اند که سرزمین شان از غرب تا بلاد حبشه وسعت دارد و قسمتی از سرزمین آن ها، بر رود نیل امتداد یافته است.

صاحب الزنج در مناقب ابن شهر آشوب

ابن شهر آشوب در مورد صاحب الزنج از خثعمی نقل می کند که:

«مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ الْخَثْعَمِيُّ قَالَ‏ عَزَمْتُ أَنْ أَسْأَلَ فِي كِتَابِي إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ 7 عَنْ أَكْلِ الْبِطِّيخِ عَلَى الرِّيقِ وَ عَنْ صَاحِبِ الزَّنْجِ‏ فَأُنْسِيتُ فَوَرَدَ عَلَيَّ جَوَابُهُ لَا يُؤْكَلُ الْبِطِّيخُ‏عَلَى الرِّيقِ فَإِنَّهُ يُورِثُ الْفَالِجَ وَ صَاحِبُ الزَّنْجِ لَيْسَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت‏»[4]

محمّد بن صالح خثعمى گفت:تصمیم گرفتم که در نامه‏اى که براى امام حسن عسكرى7 نوشتم، از خوردن خربزه و صاحب زنج سوال کنم، هر چند فراموش کردم؛ ولی امام7 در جواب نوشتقبل از خوردن صبحانه خربزه نخور كه موجب فلج شدن، مى‏شود و صاحب زنج از خاندان اهل‌بيت نيست.

بیان مرحوم مجلسی در مورد صاحب الزنج

مرحوم مجلسی در ذیل این روایت، بیانی دارد که چنین است:

«هو الذي خرج بالبصرة في زمانه 7 و ادعى أنه من العلويين و غلب عليها و قتل ما لا يحصى من الناس فنفاه 7 عن أهل البيت : و كان منفيا عنهم : نسبا و مذهبا و عملا»[5]

صاحب زنج در زمان امام عسکری7 در بصره خروج کرد و ادعا کرد که از علویین است. او بصره را تصرف کرد و عده زیادی از مردم را کشت. امام7 او را از خودش دور کرد.صاحب زنج از نظر نسب و ايده و مذهب و و رفتار، نسبت به امام، بیگانه بود.

بیانی دیگر از مرحوم مجلسی

مرحوم مجلسی در جلد 51 بحارالانوار، ابتدا حدیثی قدسی را به نقل از کمال الدین، ذکر کرده و در آخر روایت هم، بیانی دارد. روایت مفصل است: (قسمتی از روایت و شاهد در روایت را نقل می کنیم)

«ابْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ آدَمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ إِيَاسٍ عَنِ الْمُبَارَكِ بْنِ فَضَالَةَ عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ يَرْفَعُهُ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ 9 لَمَّا عَرَجَ بي‌رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ أَتَانِي النِّدَاءُ يَا مُحَمَّدُ قُلْتُ لَبَّيْكَ‏

رَبَّ الْعَظَمَةِ لَبَّيْكَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيَّ يَا مُحَمَّدُ فِيمَ اخْتَصَمَ الْمَلَأُ الْأَعْلَى قُلْتُ إِلَهِي لَا عِلْمَ لِي فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ هَلَّا اتَّخَذْتَ مِنَ الْآدَمِيِّينَ وَزِيراً وَ أَخاً وَ وَصِيّاً مِنْ بَعْدِكَ فَقُلْتُ إِلَهِي وَ مَنِ أَتَّخِذُ تَخَيَّرْ لِي أَنْتَ يَا إِلَهِي فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيَّ يَا مُحَمَّدُ قَدِ اخْتَرْتُ لَكَ مِنَ الْآدَمِيِّينَ عَلِيّاً…»

شيخ صدوق در كمال الدين از عبد اللَّه بن عباس، روايت مي‌كند كه پيغمبر اكرم 9 فرمود. در شب معراج نداى پروردگار را شنيدم كه مي‌فرمود: اى محمد! عرض كردم: بلى اى خداى با عظمت! خداوند وحى فرمود كه: اى محمد! ساكنان عالم بالا در باره كدام موضوع بود كه گفتگو نمودند؟عرض كردم: خدايا نمي دانم. ندا رسيد: آيا وزير و برادر و جانشين در ميان آدميان براى خود انتخاب كرده‏اى؟ عرض كردم: پروردگارا! چه كسى را انتخاب كنم؟ خودت معين فرما! ندا رسيد من على را انتخاب كردم‏.

«…وَ آخِرُ رَجُلٍ مِنْهُمْ يُصَلِّي خَلْفَهُ عِيسَى ابْنُ‏مَرْيَمَ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً أُنْجِي بِهِ مِنَ الْهَلَكَةِ وَ أُهْدِي بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أُبْرِئُ بِهِ الْأَعْمَى وَ أَشْفِي بِهِ الْمَرِيضَ»

آخرين نفر از آن ها، كسى است كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مي‌گذارد و زمين را از عدل و داد پر گرداند چنان كه از ظلم و ستم پر باشد. به وسيله او بندگانم را از هلاكت نجات دهم و از گمراهى هدايت كنم، نابينا را بينا و بيمار را شفا دهم‏.

فَقُلْتُ إِلَهِي وَ سَيِّدِي مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَكُونُ ذَلِكَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ وَ ظَهَرَ الْجَهْلُ وَ كَثُرَ الْقُرَّاءُ وَ قَلَّ الْعَمَلُ وَ كَثُرَ الْقَتْلُ وَ قَلَّ الْفُقَهَاءُ الْهَادُونَ وَ كَثُرَ فُقَهَاءُ الضَّلَالَةِ وَ الْخَوَنَةِ[6] وَ كَثُرَ الشُّعَرَاءُ وَ اتَّخَذَ أُمَّتُكَ قُبُورَهُمْ مَسَاجِدَ وَ حُلِّيَتِ الْمَصَاحِفُ وَ زُخْرِفَتِ الْمَسَاجِدُ وَ كَثُرَ الْجَوْرُ وَ الْفَسَادُ وَ ظَهَرَ الْمُنْكَرُ وَ أَمَرَ أُمَّتُكَ بِهِ وَ نَهَى عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ اكْتَفَى الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ صَارَ الْأُمَرَاءُ كَفَرَةً وَ أَوْلِيَاؤُهُمْ فَجَرَةً وَ أَعْوَانُهُمْ ظَلَمَةً وَ ذَوُو الرَّأْيِ مِنْهُمْ فَسَقَةً»

عرض كردم الهى آنچه فرمودى كى واقع مى‏شود؟ خدا وحى فرستاد: موقعى كه علم و دانش از ميان برود و نادانى پديد آيد، قاريان قرآن زياد شوند ولى عمل كم باشد، قتل نفس بسيار شود، فقهاى هدايت‌گر قليل، و فقهاى ضلالت پيشه و خيانتكار افزون گردند، و شاعران بسيار باشند! امت تو قبرستانهاى خود را مسجد كنند، و قرآنها را زينت دهند و مسجدها را منقّش گردانند، ظلم و فساد در همه جا شايع، و افعال قبيح در كوى و برزن آشكار شود. امت تو مرتكب قبايح گردند و فضائل اخلاقى را زير پا گذارند، مردها به مردها و زنها به زنها اكتفا كنند، دولتها كافر و اولياء امور فاجر، دستياران آنها ظالم و نمايندگان آنان فاسق گردند!.

«وَ عِنْدَ ذَلِكَ ثَلَاثَةُ خُسُوفٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَ خَرَابُ الْبَصْرَةِ عَلَى يَدِ رَجُلٍ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ يَتْبَعُهُ الزُّنُوجُ وَ خُرُوجُ رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ ظُهُورُ الدَّجَّالِ يَخْرُجُ مِنَ الْمَشْرِقِ مِنْ سِجِسْتَانَ وَ ظُهُورُ السُّفْيَانِيِّ…»[7]

در آن هنگام سه خسوف پديد آيد: يكى در مشرق، و يكى در مغرب، و ديگرى در جزيرة العرب. شهر بصره بوسيله شخصى از نسل تو كه پيروان او زنگيان ميباشند، خراب شود. و مردى از اولاد حسين بن على قيام كند، دجال از سيستان خروج نمايد و سفيانى ظاهر گردد!

بیان مرحوم مجلسی در ذیل روایت:

ایشان در ذیل روایت می فرماید:

« و خراب البصرة إشارة إلى قصة صاحب الزنج الذي خرج في البصرة سنة ست أو خمس و خمسين و مائتين و وعد كل من أتى إليه من السودان أن يعتقهم و يكرمهم فاجتمع إليه منهم خلق كثير و بذلك علا أمره و لذا لقب صاحب الزنج و كان يزعم أنه علي بن محمد بن أحمد بن عيسى بن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب 7.

عبارت «شهر بصره بوسيله شخصى از نسل تو كه پيروان او زنگيان مي‌باشند، خراب شود» اشاره به داستان «صاحب الزنج» است كه سال 256 يا 255 هجرى در بصره قيام كرد و به بوميان سودان وعده داد كه اگر با وى همراهى كنند آنها را از قيد بردگی، آزاد نمايد و مورد احترام و اكرام قرار دهد، پس جماعت بسيارى از زنگيان به وى گرويدند و كارش بالا گرفت، و از اين رو ملقب به «صاحب الزنج» شد.(چون طرفداران او، زنگی بودند) و او گمان می کرد که على بن محمد بن احمد بن عيسى بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب است.[ «کان یزعم در عبارت، گویای این است که علامه مجلسی، چنین نسبتی را قبول نداشت که قول امام عسکری7 هم، شاهد آن است.]

«و قال ابن أبي الحديد و أكثر الناس يقدحون في نسبه و خصوصا الطالبيون و جمهور النسابين على أنه من عبد القيس و أنه علي بن محمد بن عبد الرحيم و أمه أسدية من أسد بن خزيمة جدها محمد بن حكيم الأسدي من أهل الكوفة و نحو ذلك قال ابن الأثير في الكامل و المسعودي في مروج الذهب و يظهر من الخبر أن نسبه كان صحيحا.»

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مي‌گويد: بيشتر مردم – خصوصا سادات – نسب او را تخطئه مي‌كردند. و علماء نسب، معتقدند کهوى از تيره عبد القيس و نامش على بن محمد بن عبد الرحيم و مادرش از بنى اسد دختر اسد بن خزيمه و جد مادرش محمد بن حكيم اسدى از اهل كوفه است. ابن اثير در كامل و مسعودى در مروج الذهب مي‌نويسند: از خبر[عبارت: وَ خَرَابُ الْبَصْرَةِ عَلَى يَدِ رَجُلٍ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ] استفاده مى‏شود كه نسب وى درست است‏.

«ثم اعلم أن هذه العلامات لا يلزم كونها مقارنة لظهوره 7 إذ الغرض بيان أن قبل ظهوره7 يكون هذه

الحوادث كما أن كثيرا من أشراط الساعة التي روتها العامة و الخاصة ظهرت قبل ذلك بدهور و أعوام و قصة صاحب‏ الزنج‏ كانت مقارنة لولادته 7 و من هذا الوقت ابتدأت علاماته إلى أن يظهر 7 على أنه يحتمل أن يكون الغرض علامات ولادته7 لكنه بعيد»[8]

سپس، بايد دانست كه اين علائم، لازم نيست مربوط به وقت ظهور امام زمان 4 باشد. چه بسا، مقصود اين است كه پيش از ظهور آن حضرت، اين حوادث روى مي‌دهد، چنان كه اكثر علائم روز قيامت كه شيعه و سنى در كتب خود آورده‏اند سالها و قرنها، پيش از قيامت آشكار مي‌گردد. از اين رو قيام صاحب الزنج همزمان ولادت با سعادت امام زمان4 بوده و از همان موقع علائم وجود آن حضرت ظاهر گرديد. البته احتمال دارد که علائم در این روایت، نشانه های ولادت امام زمان4 باشند؛ هرچند چنین احتمالی بعید است.

نکته :

اگر، صاحب زنج هنگام تولد امام زمان4 قیام کرده است، پس چگونه در روایت آمده است که: «…وَ خُرُوجُ صَاحِبِ الزِّنْجِ بِالْبَصْرَةِ فَشُغِلُوا بِذَلِكَ عَنِ الْجَارِيَةِ فَخَرَجَتْ عَنْ أَيْدِيهِمْ‏»(..و صاحب الزنج در بصره شورش كرد و بدين سبب از آن كنيز منصرف شدند و از دست آنها گريخت) و اين‌ها پس از شهادت امام عسكري به وقوع پيوست.

جمع این دو جمله در این است که شروع حرکت صاحب زنج در زمان ولادت امام زمان4 بوده است ولی اوج و شدت مبارزات او، بعد از حمله به خانه امام عسکری7 بوده است که به واسطه خروج او و مشغولیت به او، کنیز [صقیل] رهایی یافت.

بررسي شخصيت صقیل

در ذیل روایت بیست و پنجم، آمده بود که: «…فَدَخَلَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَى الْمُعْتَمِدِ وَ كَشَفَ لَهُ ذَلِكَ فَوَجَّهَ الْمُعْتَمِدُ بِخَدَمِهِ فَقَبَضُوا عَلَى صَقِيلَ الْجَارِيَةِ فَطَالَبُوهَا بِالصَّبِيِّ فَأَنْكَرَتْهُ وَ ادَّعَتْ حَبْلًا بِهَا لِتُغَطِّيَ حَالَ الصَّبِيِّ…»[9]

(جعفر بن على نزد معتمد خليفه رفت و موضوع را به او گزارش داد، معتمد خدام خود را فرستاد و صيقل جاريه را گرفتند و از او مطالبه كودك را نمودند. ولی او منكر شد و مدعى شد آبستن و باردار است تا بدين وسيله كودك را از نظر آنها مخفى سازد.)

  • در رابطه با مادر امام زمان7 و نام صقیل، باید بحث شود که:

*آیا صقیل در این روایت، مادر امام زمان4، است و آیا مادر امام7، بنام صقیل هم ذکر شده است؟

* آیا این بزرگوار کنیز بوده است یا آزاد؟

* آیا مادر امام زمان4، در حال حیات امام عسکری7، از دنیا رفته است و یا بعد از شهادت امام عسکری7، از دنیا رفته اند؟

روایت

«قال أبو محمد (بن) شاذان رحمه الله : حدثنا محمد بن حمزة بن الحسن بن عبد الله بن العباس بن علي بن أبي طالب، صلوات الله عليه قال : سمعت أبا محمد7 يقول:ولد ولي الله وحجته على عباده وخليفتي من بعدي، مختونا، ليلة النصف من شعبان سنة خمس وخمسين ومائتين عند طلوع الفجر، وكان أول من غسله رضوان خازن الجنان مع جمع من الملائكة المقربين بماء الكوثر والسلسبيل، ثم غسلته عمتي حكيمة بنت محمد بن علي الرضا عليهما السلام قال (‌اي محمد بن حمزة ظاهرا) أمه مليكة التي يقال لها بعض الأيام سوسن، وفي بعضها ريحانة، وكان صقيل ونرجس أيضا من أسمائها»[10]

محمد بن حمزه (با سه واسطه به قمربنی هاشم می رسد) از امام عسکری7 نقل می کند که ایشان فرمود: ولی خداوند و حجت او بر بندگان و خلیفه بعد از من – در حالیکه ختنه شده بود- در شب نیمه شعبان سال 255، متولد شد. و اولین کسی که او را غسل داد، رضوان خازن بهشت با تعدادی از ملائکه های مقرب بود که با آب کوثر و سلسبیل او را شستشو دادند و سپس عمه ام، حکیمه او را شستشو داد.

راوی (محمدبن حمزه) می گوید که نام مادرامام زمان4، ملیکه است که بعضی اوقات به او سوسن و بعضی زمان ها، ریحانه می گفتند و صقیل و نرجس هم از اسامی او بود.

بیان قاموس الرجال

در آخر جلد 12 قاموس الرجال مرحوم تستری، رساله ای بنام «رسالة في تواريخ النبي و الآل عليهم السلام»

است که ملحق به جلد دوازدهم نموده‌اند. (این رساله ربطی به مباحث رجالی ندارد). مرحوم تستری، بعد از اینکه نام مادران ائمه:، را ذکر می کند، در مورد نام مادر امام زمان4، می گوید:

«و أمّا امّ الحجّة 7 : فالمشهور أنّها امّ ولد، فعن الرضا 7 في إخباره بالقائم 7 ابن سيّدة الإماء»[11]

(امام رضا 7 فرمود: چهارمین فرزند از فرزندانم – امام مهدی 7 – فرزند سرور کنیزان است)

«و عن أمير المؤمنين في أخبار كثيرة: بأبي ابن خيرة الإماء»[12]

امیرالمومنین7 فرمود: پدرم فدای فرزند بهترین کنیزان باد

«و نقل الشهيد[13] قولا كونها غير امّ ولد و أنّها «مريم بنت زيد العلويّة» و يردّه أخبار كثيرة في كونه ابن أمة، ما تقدّم و غيرها،

(شهید اول در دروس، قولی را نقل کرده است که مادر امام زمان4، ام ولد نبوده است و او مریم دختر زید علویه می باشد. این قول – غیر ام ولد بودن – را روایات بسیاری رد می کند)

و منها: عن الصادق في ردّ من ادّعى القائميّة في محمّد بن عبد اللّه «أو لم يعلموا أنّه-أي القائم- ابن سبية؟  و كان ذلك من الاشتهار بمكان يعلمه بنو اميّة، فلم يكترث مروان بن محمّد بادّعاء محمّد بن عبد اللّه، لذلك»

(از دلایل دیگری که مادر امام زمان، ام ولد بوده است این است که امام صادق7، به شخصی که ادعای قائم بودن را می کرد، فرمود: مگر نمی دانید که «قائم» فرزند اسیر است؟ و شهرت این مسأله – کنیز بودن مادر امام زمان – به گونه ای بود که بنی امیه هم آن را می دانستند و به همین جهت، مروان به ادعای محمدبن عبدالله – ادعای قائم بودن – توجهی ننمود.

این مساله کنیز بودن بقدری مشهور بود كه ميزان شناخت مدعيان مهدويت قرار مي‌گرفت.

«و اختلف في اسمها، فقال المفيد: «نرجس» و رواه الإثبات و الإكمال في خبر موسى بن محمّد و خبر المطهّری»[14]«و قال أبو سهل النوبختي: «صيقل»[15] و رواه الإكمال في خبر أبي عليّ الخيزراني»[16]

إن شاء الله بقیه بحث را در جلسه بعد، دنبال می کنیم.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

 

[1]. ر. ک به جلسه بیستم 7/7/92

[2].قسمت ذیل روایت ابوالادیان این بود: «… فَدَخَلَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَى الْمُعْتَمِدِ وَ كَشَفَ لَهُ ذَلِكَ فَوَجَّهَ الْمُعْتَمِدُ بِخَدَمِهِ فَقَبَضُوا عَلَى صَقِيلَ الْجَارِيَةِ فَطَالَبُوهَا بِالصَّبِيِّ فَأَنْكَرَتْهُ وَ ادَّعَتْ حَبْلًا بِهَا لِتُغَطِّيَ حَالَ الصَّبِيِّ فَسُلِّمَتْ إِلَى ابْنِ أَبِي الشَّوَارِبِ الْقَاضِي وَ بَغَتَهُمْ مَوْتُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى بْنِ خَاقَانَ فَجْأَةً وَ خُرُوجُ صَاحِبِ الزِّنْجِ بِالْبَصْرَةِ فَشُغِلُوا بِذَلِكَ عَنِ الْجَارِيَةِ فَخَرَجَتْ عَنْ أَيْدِيهِمْ‏وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏.» (صدوق، کمال الدین، ج2 ص475)

[3]. طریحی، مجمع البحرین، ج‏2 ؛ ص304

[4]. ابن شهرآشوب، مناقب آل أبي طالب :، ج‏4، ص: 429

[5]. مجلسی، بحارالانوار،ج 63، ص197، اسماء و العالم.

[6]. امروزه نوامیس مسلمانان، به فتوای علمای وهابی در سوریه با عنوان جهاد نکاح، مباح می شود و خون مسلمانان، با رأی آنان، ریخته می شود.

[7]. مجلسی، بحارالانوار،ج 51، ص70

[8].مجلسی، بحارالانوار،ج 51، ص 72

[9].صدوق، کمال الدین، ج2 ص475

[10]. اربعون خاتون آبادی، کشف الحق، ص33، ح2 که از فضل بن شاذان نقل می کند،(منابع دیگری که این روایت را نقل می کنند : كفاية المهتدي : ح 30 ؛ النجم الثاقب : ص 13 ب‍ 1 – كما في كشف الحق، عن الغيبة للفضل بن شاذان، عن محمد بن علي بن حمزة بن الحسين بن عبيد الله بن عباس بن علي بن أبي طالب عليه السلام ؛ منتخب الأثر : ص 320 ب‍ 1 ف‍ 3 ح‍ 1 – عن النجم الثاقب ) ؛ معجم الاحادیث المهدی، ج6، ص50

[11]. شیخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‏2 ؛ ص372 (…فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الْقَائِمُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ يُقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْمٍ…)

[12]. مجلسی، بحارالانوار،ج51، 121 (…لَيَفْرِجَنَّ اللَّهُ بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ بِأَبِي‏ابْنُ‏خِيَرَةِ الْإِمَاء…»

[13]. شهید ثانی، ج2، ص 16

[14]. الإرشاد: ٣۴۶ ، إثبات الوصيّة: ٢١٩ ، كمال الدين: ج2، صص ۴٢۴  و  ۴٢۶ .

[15]. عنه في غيبة الشيخ بلفظ «صيقل» الغيبة: ١۶۴

[16]. كمال الدين: ج2، صص ۴٣١  و  ۴٣٢ ، و فيه: صقيل

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *