بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء

مقدمه

موضوع سخن،قیامهای قبل از ظهور امام زمان(ع) و حکم آن هاست.گفتیم روایاتی وارد شده است که مفادش نفی قیام‌ها از طرف ائمه طاهرین است. این دسته از روایات از نظر سند و دلالت بررسی شد و سپس اشکالات متنی و وجود معارضات، بیان شد.از طرفی گفته شد که روایات ناهی از قیام، مواجه با قیام هایی هستند که از طرف ائمه طاهرین، مورد تأیید قرار گرفته است. به عبارتی چنین قیام هایی، نقض روایات ناهی از قیام هستند.

در جلسات قبل، به تعدای از نقض‌ها اشاره کردیم و اکنون مورد بعدی را بررسی می‌نماییم.

قیام مختار

مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار- نقل از جعفربن نما – عبارتی را از امام سجاد درباره قیام مختار بیان

می کند.امام می‌فرماید: «فقال: يا عمّ لو أنّ‏ عبدا زنجيا تعصّب لنا أهل البيت لوجب على الناس معاونته‏»

اگر برده ای از حبشه، پیشانی بند دفاع از حریم اهل بیت بست، بر مردم یاری او واجب است. ما در مورد این جریان در چند محور بحث می‌کنیم.

محور اول: بیان روایت و اصل صدور روایت

محور دوم: تأملی در فقه الحدیث

محور سوم: اعتبار مولف (جعفر بن نما)

بیان روایت

«و لما استقر في داره اختلفت الشيعة إليه و اجتمعت عليه و اتفقوا على الرضا به و كان قد بويع له و هو في السجن و لم يزل يكثرون و أمرهم يقوى و يشتد حتى عزل عبد الله بن الزبير الواليين من قبله و هما عبد الله بن زيد و إبراهيم بن محمد بن طلحة المذكورين و بعث عبد الله بن مطيع واليا على الكوفة و الحارث بن عبد الله بن أبي ربيعة على البصرة»

هنگامى كه مختار در خانه خود مستقر شد شيعيان نزد او رفت و آمد داشتند و در اطرافش اجتماع نمودند و عموما به رياست وى متفق شدند. موقعى كه مختار در زندان بود با او بيعت شده بود. کار و تعداد طرفداران مختار همچنان زياد و تقويت مي‌شد تا اينكه عبد اللَّه بن زبير دو نفر از واليان خود را – عبد اللَّه بن يزيد و ابراهيم ابن محمّد بن طلحه سابق الذكر – معزول كرد و عبد اللَّه بن مطيع را والى كوفه و حارث بن عبد اللَّه بن ابى ربيعه را والى بصره قرار داد.

«فدخل ابن مطيع إليها و بعث المختار إلى أصحابه فجمعهم في الدور حوله و أراد أن يثب على أهل الكوفة. فجاء رجل من أصحابه من شبام عظيم الشرف و هو عبد الرحمن بن شريح فلقي جماعة منهم سعد بن منقذ و سعر بن أبي سعر الحنفي و الأسود الكندي و قدامة بن مالك الجشمي و قد اجتمعوا فقالوا له إن المختار يريد الخروج بنا للأخذ بالثأر و قد بايعناه و لا نعلم أرسله إلينا محمد بن الحنفية أم لا فانهضوا بنا إليه نخبره بما قدم به علينا فإن رخص لنا ابتعناه و إن نهانا تركناه‏»

وقتى ابن مطيع وارد كوفه شد، مختار بدنبال ياران خود فرستاد و آنان را در خانه خود در اطراف خويشتن جمع كرد و تصميم گرفت بر اهل كوفه خروج نمايد. مردى از ياران مختار- عبد الرحمن ابن شريح از قبيله شام که

شخصى بزرگوار بود – با گروهى از اصحاب مختار ملاقات كرد كه از جمله آنان: سعد بن- منقذ، سعر بن ابى سعر حنفى. اسود كندى و قدامة بن مالك جشمى بودند كه انجمن كرده بودند. آنان به او گفتند: مختار در نظر دارد با ما خروج كند و خون امام حسين را مطالبه نمايد. ما با مختار بيعت كرده‏ايم. نمي دانيم آيا مختار را محمّد بن حنفيه به سوى ما فرستاده يا نه؟ برخيزيد تا نزد محمّد بن حنفيه برويم و او را از اوضاع مختار آگاه نمائيم. اگر محمّد بن حنفيه اجازه داد ما تابع مختار ميشويم و الا او را رها خواهيم كرد.

«و جاءوا إلى ابن الحنفية فسألهم عن الناس فخبروه و قالوا لنا إليك حاجة قال سر أم علانية قلنا بل سر قال رويدا إذن ثم مكث قليلا و تنحى و دعانا فبدأ عبد الرحمن بن شريح بحمد الله و الثناء و قال‏ أمابعدفإنكم أهل بيت خصكم الله بالفضيلة و شرفكم بالنبوة و عظم حقكم على هذه الأمة و قد أصبتم بحسين مصيبة عمت المسلمين و قد قدم المختار يزعم أنه جاء من قبلكم و قد دعانا إلى كتاب الله و سنة نبيه و الطلب بدماء أهل البيت فبايعناه على ذلك فإن أمرتنا باتباعه اتبعناه و إن نهيتنا اجتنبناه.»

آن گروه از كوفه خارج و نزد محمّد بن حنفيه وارد شدند. محمّد از اوضاع كوفه جويا شد و آنان وى را با خبر كردند. بعدا به او گفتند: ما به تو حاجتى داريم، گفت: مخفيانه يا آشكار؟ گفتيم: مخفيانه، محمّد گفت: چند دقيقه‏اى صبر كنيد. سپس اندكى مكث كرد و از ما دور شد و ما را خواست. عبد الرحمن بن شريح شروع به سخن كرد و پس‏ از اينكه حمد و ثناى خداى را بجاى آورد گفت: شما خاندانى هستيد كه خدا شما را به فضيلت اختصاص داده و شما را بوسيله مقام نبوت شرافت داده و حق شما را بر اين امت بزرگ نموده است. شما دچار مصيبت حسين عليه السلام شده‏ايد كه عموم مسلمانان هم شده‏اند.

مختار نزد ما آمده و گمان مي‌كند از طرف شما آمده است. [ زمان تقیه بوده و افراد نمی‌توانستند با امام سجاد ارتباط داشته باشند] وى ما را طبق دستور كتاب خدا و سنت رسول او و خونخواهى خون اهل بيت دعوت كرده است. ما هم با اين شروط با وى بيعت كرده‏ايم. اكنون اگر تو ما را دستور دهى از او بيعت كنيم، مى‏پذيريم و اگر ما را نهى كنى، از او دورى و اجتناب خواهيم نمود.

فلما سمع[1] كلامه و كلام غيره حمد الله و أثنى عليه و صلى على النبي و قال أما ما ذكرتم مما خصنا الله فإن الفضل لله‏ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ‏ و أما مصيبتنا بالحسين فذلك في الذكر الحكيم و أما الطلب بدمائنا – قال جعفر بن نما مصنف هذا الكتاب فقد رويت عن والدي رحمة الله عليه أنه قال لهم – قوموا بنا إلى إمامي و إمامكم علي بن الحسين»

موقعى كه محمّد بن حنفيه سخن عبد الرحمن و ديگران را شنيد سپاس خداى را بجاى آورد و درود بر حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرستاد و فرمود: آنچه را كه راجع به فضيلت ما خاندان گفتيد، فضل و فضيلت از خدا است كه به هر كسى بخواهد عطا ميكند. خدا صاحب فضل بزرگى است و مصيبتى كه از طرف حسين دچار ما شد در قرآن حكيم است. اما راجع به خونخواهى امام حسین، برخيزيد تا نزد امام من و شما يعنى حضرت على بن الحسين عليه السلام برويم و از او سوال کنیم.

«فلما دخل و دخلوا عليه أخبر خبرهم الذي جاءوا لأجله قال يا عم لو أن عبدا زنجيا تعصب لنا أهل البيت لوجب على الناس موازرته و قد وليتك هذا الأمر فاصنع ما شئت فخرجوا و قد سمعوا كلامه و هم يقولون أذن لنا زين العابدين ع و محمد بن الحنفية»[2]

هنگامى كه به حضور حضرت سجاد مشرف شدند و محمّد، جريان آنان را براى آن بزرگوار شرح داد، حضرت امام زين العابدين فرمود: اى عمو! اگر برده ای از حبشه، پیشانی بند دفاع از حریم اهل بیت بست، بر مردم یاری او واجب است. من تو را صاحب اختيار قرار دادم. هر عملى كه مي‌خواهى انجام بده. وقتى آن گروه سخن حضرت سجاد را شنيدند، مي‌گفتند: زين العابدين و محمّد بن حنفيه به ما اجازه دادند.

*متن روایت، قیام را تأیید می‌کند و صاحب رایت هم که طاغوت نیست بلکه امام، به وی اجازه قیام دادند. حتی،قاعده ی کلی هم فرمودند: که هرکس برای دفاع از حریم ما قیام بکند بر همه یاری او، واجب است.

محور دوم

*زنج : طائفه ای از بلاد سودان هستند،بعضی از آن‌ها در منطقه مغرب و حبشه زندگی می‌کنند و بعضی از این ها، کنار رود نیل هستند [یعنی افریقایی هستند] تا همین الان، در سودان عده ای از انسانهایی هستند که هنوز متمدن نیستند و در جنگل زندگی می‌کنند و گاهی لخت و عریان بیرون می‌آیند. تمدنی ندارند. حالا به 1400 سال قبل برگردید. امام می‌فرماید اگر چنين فردی، در حمایت از اهل بیت پرچم دست بگیرد، همه باید کمک کنند. حال اگر کسی مثل زید که عالم و بصیر و بی رغبت به دنیاست و برای برای احیای معروف و دفع ظلم، قیام کرده است،پس به طریق اولی، یاری رساندن او واجب است.

محور سوم

مرحوم مجلسی در تکمله بحث امام حسین(ع)، مربوط به کتاب اخذ الثأر جعفر بن نما می‌گوید:

أقول‏ و لنورد هنا رسالة شرح الثأر الذي ألفه الشيخ الفاضل البارع جعفر بن محمد بن نما فإنها مشتملة على جل أحوال المختار و من قتله من الأشرار على وجه الاختصار ليشفي به صدور المؤمنين الأخيار و ليظهر منها بعض أحوال المختار…»[3]

مرحوم مجلسی می‌گوید: در این جا رساله شرح ثأر را می‌آوریم که شیخ فاضل پرهیزگار آن را تألیف کرده است. این رساله مشتمل بر احوالات مختار و کسانی از اشرار که بدست او کشته شده‌اند و مایه شفای قلب مومنین شده‌اند، می‌باشد.

بیان مرحوم مامقانی

مرحوم مامقانی در تنقیح المقال، مطلبی راجع به ابن نما دارند. فرزند ایشان هم – مرحوم شیخ محیی الدین –

تعلیقی در تایید فرمایش پدر دارد. ایشان می‌فرماید:

«المعنون [ابن نما] من الاعلام الافاضل» ابن نما از علمای فاضل است.

«المترجم من الاعلام الطائفه و رواة الافاضل، الثقاة والحدیث من جهته صحیح بلا کلام»[4]

ابن نما از بزرگان مذهب ماست و موثق است و حدیث از جهت ایشان صحیح است.

مختار در کلام مرحوم خوئی

مرحوم خوئی در معجم خود، بحث مفصلی راجع به مختار دارند. ایشان می‌فرماید:

«و يكفي في حسن حال المختار إدخاله السرور في قلوب أهل البيت س بقتله قتلة الحسين ع، و هذه خدمة عظيمة لأهل البيت ع يستحق بها الجزاء من قبلهم أ فهل يحتمل أن رسول الله ص و أهل البيت (ع) يغضون النظر عن ذلك، و هم معدن الكرم و الإحسان»

در حسن حال مختار همین بس که شادی را در قلوب اهل بیت با کشتن قاتلان امام حسین، وارد کرد[5] و این خدمت بزرگی به اهل بیت است که مستحق پاداش بزرگی است. آیا احتمال دارد که پیامبر و اهل بیت از این خدمت، چشم پوشی نمایند؟ در حالیکه آن‌ها معدن کرامت و احسان هستند.

«و هذا محمد ابن الحنفية بين ما هو جالس في نفر من الشيعة و هو يعتب على المختار (في تأخير قتله عمر بن سعد) فما تم كلامه، إلا و الرأسان عنده فخر ساجدا و بسط كفيه و قال: اللهم لا تنس هذا اليوم للمختار و اجزئه عن أهل بيت نبيك محمد خير الجزاء، فو الله ما على المختار بعد هذا من عتب»[6]

محمد بن حنفیه در جمعی از شیعیان نشسته بود و دائم از مختار گله می‌کرد که چرا از قاتلان، انتقام نمی‌گیرد؟ هنوز کلامش به پایان نرسیده بود که دو سر [ عبیدالله و عمرسعد] مقابلش، نهاده شد.محمدبن حنفیه به سجده افتاد و گفت: خدایا جزای این عمل را در پرونده مختار ثبت کن و او را از طرف اهل بیت پیامبر بهترین جزاء عنایت کن،به خدا قسم که بعد از این، بر مختار گلایه ای روا نیست.

نقل جریانی در باب بزرگواری اهل بیت

می خواهم جریانی را نقل کنم – البته نه اینکه به خواب اعتماد کنم ولی بعضی رؤياها شاهد صدق دارند- بنده این را از کسی که خودش در جریان بوده است، شنیده ام. ایشان گفت كه طائفه ای در عراق هست که عده‌ای از آن‌ها شیعه و عده ای دیگر، سنی هستند. گفت: من از يكي آنها پرسیدم، چگونه است که شما نیمی شیعه و نیمی سنی هستید؟ او پاسخ داد : همه ما پیرو مکتب خلفا بودیم و روش مان این بود که در راه زائران می‌نشستیم و آنها را غارت و اذیت می‌کردیم. روزی زائري عبور می‌کرد، ما اموالش را غارت كرديم او ، خیلی ناراحت شد، گفت می‌روم و شکایت می‌کنم. گفتیم برو شکایت کن و اگر برگشتی و شکایت نکردی تو را می‌کشیم. آن فرد گفته بود که به کربلا رفتم و با زحمت، زیارت کردم و به حضرت قمر بنی هاشم گله کردم. شب خواب دیدم که فرمودند: برو به او بگو که ما به تو کاری نداریم. چون زائری عبور کرده بود و شما غارتش کردید، پس از آن، زائر تقاضای آب کرده بود و شما به او، یک لیوان آب دادید.به خاطر همین کارتان از شما در می‌گذریم.هنگام بازگشت از زیارت، همان شخص جلوی ما را گرفت. گفت شکایت کردی؟ داستان را برای او گفتم.[ ذره پروری اهل بیت را ببینید] بعد از شنیدن داستان، رئيس عده ای از طایفه اش را جمع کرد و توبه کردند و شیعه شدند.[ خاندانی که حتی یک لیوان آ ب را فراموش نمی‌کنند، آیا ممکن است نسبت به مختار که چنین کار بزرگی را انجام داده است و سرور و شادی را در قلب اهل بیت وارد کرده است، بي اعتنا و چشم پوشی نمایند؟]

بیان مرحوم قمی در وقایع الایام

مرحوم قمی در وقایع الایام می‌فرماید:

«الروایات فی المختار الثقفی مختلفه، لکن المسلم بأنه أدخل السرور و الفرح إلی القلب الامام زین العابدین بل إنه أدخل السرور و الفرح إلی قلوب آل الرسول…»[7]

روایات درمورد مختار مختلف است ولی از مسلمات است که مختار فرح و شادی را به قلب امام سجاد وارد کرده است. [ادخال فرح به قلب امام یعنی نهایت رضایت امام معصوم و این با «صاحبها طاغوت» جمع نمی‌شود؟] بلکه شادی را به قلب اهل بیت و بیوه زنان و یتیمان کربلا رساند.آنان که 5 سال عزادار بودند و در این مدت، هيچ زنی از بني هاشم حنا نبست و سرمه ای نکشید و آشپزخانه ای روشن نشد و این عزاداری ادامه داشت تا سر عبیدالله ملعون را دیدند و پس از مشاهده سر آن ملعون از عزا خارج شدند.[البته امام سجاد تا آخر عمر

شان، عزادار بودند، ضمنا روایتی در وسائل دیدم[8] که در طول این 5 سال، امام سجاد، عهده دار غذای اهل بیت شدند و به آن‌ها گفتند که شما فقط عزاداری کنید و نگران غذا نباشید]، اضافه بر این، مختار خانه های اهل بیت را آباد کرد و به مظلومین کمک می‌کرد، خوشا به حال مختار»

بیان ذهبی در مورد مختار

ذهبي در سير اعلام النبلاء در مورد مختار مي‌گوید:

«و نشأ المختار بالمدينة يعرف بالميل إلى بني هاشم، ثم سار إلى البصرة يظهر بها ذكر الحسين في أيام معاوية، فأخبر به عبيد الله بن زياد، فأمسك، وضربه مئة ودرعه عباءة، ونفاه إلى الطائف»[9]

مختار در مدینه بزرگ شد و از همان جوانی میل به بنی هاشم داشت [جزء هواداران بنی هاشم بود و از همان اول در خط امامت بود]در دوران اوج دیکتاتوری معاویه در بصره تبلیغ امام حسین را می‌کرد! عبیدالله بن زیاد از جریان مطلع شد پس دستگیرش کردند و صد ضربه شلاق به او زدند و لباسش را بیرون آوردند و بسوی طائف، تبعیدش کردند.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

 

[1]. شکی در جلالت محمد بن حنفیه نیست. اگر کسی تاملی در محمد بن حنفیه دارد به نظر من صددرصد بی مورد است. ایشان جلیل و بزرگوار است. این که امام به محمد حنفیه می‌گویند: هرچه می خواهی انجام بده! این خودش، تأیید است.

[2]. بحار الأنوار،ج‏45، ص: 365

[3]. بحار الأنوار؛ ج‏45 ؛ ص346

[4]. مامقانی، تنقیح المقال، ج16، ص72

[5]. من نمی‌دانم در آن تاریخ زینب کبری در قید حیات بوده اند یا نه؟ چون بعضی گفته اند: دو سال بعد از حادثه کربلا از دنیا رفته و بعضی چهار سال گفته اند

[6]. معجم رجال الحدیث، ج 18، ص 100

[7]. قمی، وقایع الایام، ص 40

[8] . المحاسن، 2، 420، ب25، ص159. الاطعام في المآتم ـ وسائل الشيعه، 3: 238، الحدائق الناضرة، 4: 160، صوم عاشورا، ص149.

[9]. ذهبي، سير اعلام النبلاء،ج3،ص 544

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *